نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ثمره ی عشق

کسی چه میداند؟!

کسی چه می داند                                 شاید... این قدر ، همدیگر را  دوست نمی داشتیم                                                                 ...
30 بهمن 1391

عشق چیز دیگر است

صبح ِ روز ِدیگر است امروز ، روزی دیگر است عاشقان ، عاشق بمانید عشق چیز دیگر است چونکه عشق هرگز نمیرد روزها و سال ها ، در قیامت کارتان نیز با کتابی دیگر است ... هر روزی روز عشق نامیده بشه به هر آئینی قشنگه و قابل پاس داشت ...اگر هر روز هم ، به هم عشق بورزیم باز هم کمه ،که خدا ثانیه به ثانیه زندگی هامون رو با عشق ساخته و آمیخته... همه روزهاتون سرشار از عشق و دوستی و محبت عاشق بمانید ...
29 بهمن 1391

قشنگی هاتو دوس دارم!

به قول فریبا جون مامان نیروانای گلم یه پست پازلی دیگه در انتظار نگاه قشنگ شماست...  این شکلک هم به افتخار مامان کوثر گلم....راستی نفس عمیق هم یادتون نره دخترم یه روز که خونه است ، همش می خواد بازم آتیش به آتیش سی دی بذاره و ببینه بهش میگم دخترم ، عزیزم فقط یه سی دی نمیشه که تو یه روز چند تا سی دی ببینی که!!!!!! تو چشام زل میزنه و دست به کمر میگه : می ترسی عشق سی دی بشم؟؟؟؟؟؟؟؟من قبلناااااااااااا عشق سی دی شده بـــــــــــــودم  !!!!!!!!!!! الان که میگم فقط یه دونه سی دی  همش یه دونه میذارم باز دوباره هم یه دونه میذارم  !!!!!!!!!! فقط یه دونه دیگه خواهشششششششش یعنی شما بگید من باید ...
24 بهمن 1391

طلایی ترین خاطره !

اون لحظه انگار تو آسمونا بودم رو ابرا دخترکم ، اون روز جشن ( که تو پست قبل راجع بهش نوشتم ) رو میگم که وقتی نوبت تو شد برای اجرای دکلمه ات ، در حالی که خودم رو آماده کرده بودم که بیام جلو ازت عکس بگیرم و به بابا هم گفتم حتما با گوشیت فیلم بگیر ، یه هو ....  مجری برنامه تون گفت حالا نیایش جون میخواد شعر خونه ی کوچک ما رو بخونه ... مامان و باباش هم هستن؟؟ کجان ؟ لطفا بیان این بالا !!! وای منو میگی اصلا انتظار نداشتم واقعا سورپرایز شدم تازه سورپرایز تر هم شدم بعدش (توی پرانتز بگم که میدونم سورپرایز تر درست نیست هاااا ) خب این شد که نشد اون لحظه رو عکس بگیرم ، دوربین رو که تو دستم بود گذا...
22 بهمن 1391

از به یاد ماندنی ترین ها ...

آره عزیزم ، این جشن کوچولو هم از به یاد موندنی ترین ها شد برامون . . . چند وقتی بود مهدتون می خواست برنامه ی جشن سه ماهه شون رو بذاره و به دلایلی عقب می افتاد تا اینکه شد روز چهار شنبه 18 بهمن ساعت 2 و نیم ظهر برا ی شما نوباوه ها و پیش یک...   همون جشنی که مدت ها دکلمه هاش رو تمرین میکردی و نقش مرغت رو هم به زور گرفتی ازشون همون جشنی که هر روز صبح به عشق اینکه اون روز، روز جشنه  از خواب بیدار میشدی و میرفتی مهد کودک   راس ساعت 2 و نیم اونجا بودیم چون خودشون خواسته بودن که راس ساعت شما رو اونجا بریم کارت دعوت هم داده بودن مثلا دیگه یه سالن که سِن برای نمایش و اجرا داشت و صندلی های سینمایی ...
21 بهمن 1391

فِـــکس بوووکـــس !!!

یه دفعه افاضاتی میکنی که همین جوری می مونم میگی : مامان بیا از این دفترچه ام پرینت بگیر !!!!!! بذار تو فِکس بوکس!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا میگم پرینت رو از خودمون شنیدی و میفهمی یعنی چی ، تازه مگه از دفترچه میشه پرینت گرفت!   حالا فِـــکس بوکس اونوقت چیه دیگه؟! آخه نه مامانت این کاره است نه بابات بچه از کجا در میاری یه هو این حرفا رو نمیدونم حالا واقعا منظورت فیس بوک بود یا یه چیزه دیگه ؟؟؟؟؟ اما هر چی می گفتم ،گفتی نه بابا میگم فـــِکس بووووووووووکس چیا نیمیفهمی؟ میگم خب مامانی باشه ، حالا فکس بوکس دقیقا چیه اونوقت؟؟؟؟؟ میگی : همون اِل و مِل و پی ،کیو ، آی ، اِس تی ، دبلیو ، وااااااااااااااا...
17 بهمن 1391

ســـــــوپـــیـــــــایز شدی؟؟!!

بفرما ادامه!!! بعد از اینکه پست  قبلی رو گذاشتم تازه یادم اومد اینا رو ننوشتم ! وای اگه میخواستم اینا رو هم اضافه کنم دیگه واقعا به قول فریبا جون میشد همون پازل رنگ و وارنگی که باید همش دنبال جور کردن تیکه هاش باشی و حسابی خسته تون میکرد ببخشید که همینم طولانی شد دوست جونیام ♥یه شبی که داشتم دهان شویه استفاده میکردم و دهنم پر بود یه هو در اومدی که: مـــــــــــــــامـــــــــــــان خــــــــــــــیلی دوســــــــِت دایَــــــــــــم.... بدو رفتم دهنم رو خالی کردم و گفتم منم عاشـــــــــــــــــــقتم عزیزم گفتی : نه بگو منم دوسِت دایَم گفتم منم دوست دارم عزیز دلمی عشقمی نفسمی گفتی نه فقط بگو منم...
12 بهمن 1391

دنیای پر رمز و راز تو !

درست کردن انواع و اقسام پازل که انتخاب اولت برای شروع بازی هست! همه این پازل ها رو به تنهایی درست میکنی و همیشه دلت میخواد برات هی پازل بگیریم ! یعنی من موندم تو این عشــــــــق و علاقــــــــــــه!     این دو تا عکس یه پازل دو طرفه است واقعا هم کار راحتی نیست درست کردنش!       این پازل پو هم که اولین پازلی بود که به تنهایی درستش کردی خیلی خیلی وقته پیش!     یکی دو تا پازل دیگه هم بود که عکس ندارم ازش الان ، خیلی علاقه داری به همشون حتی سخت ترین پازل ها رو هم دلت میخواد درست کنی تمام سعی ات رو میکنی و موفق هم می شی ، پازل خیلی خوبه ام...
11 بهمن 1391

به بهانه ی شادی تو ...

  خیلی وقت بود که بهانه ی تولد میگرفتی ...قربونت برم که دوست داری همش برات تولد بگیریم  هی ازم می پرسیدی کی تولدم میشه دوبایه که بازم همه برام کادو بیارن و کیک بگیرین و ... امروز یه هو دلم خواست به بهانه ی 40 ماهگیت با یه کیک کوچولو خوشحالت کنیم و برات تولد بگیریم خب اینم یه بهانه ی قشنگ بود برای شاد کردنت گل نازم چهل ماهگیت مبارک از دیدن کیکی که روش (به قول خودت) مرغ و جوجه داشت! ،خیلی خوشحال شدی ...
5 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد