نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ثمره ی عشق

طلایی ترین خاطره !

1391/11/22 14:32
نویسنده : مامانی
3,058 بازدید
اشتراک گذاری

اون لحظه انگار تو آسمونا بودم رو ابرا دخترکم ، اون روز جشن (که تو پست قبل راجع بهش نوشتم) رو میگم که وقتی نوبت تو شد برای اجرای دکلمه ات ، در حالی که خودم رو آماده کرده بودم که بیام جلو ازت عکس بگیرم و به بابا هم گفتم حتما با گوشیت فیلم بگیر ، یه هو ....

 مجری برنامه تون گفت حالا نیایش جون میخواد شعر خونه ی کوچک ما رو بخونه ... مامان و باباش هم هستن؟؟ کجان ؟ لطفا بیان این بالا !!!مژه

وای منو میگی اصلا انتظار نداشتم واقعا سورپرایز شدم تازه سورپرایز تر هم شدم بعدش

(توی پرانتز بگم که میدونم سورپرایز تر درست نیست هااااچشمک)

خب این شد که نشد اون لحظه رو عکس بگیرم ، دوربین رو که تو دستم بود گذاشتم تو جیبم!! و اومدیم بالا و تو شروع کردی به خوندن ....بابا هم داشت با گوشی ازت فیلم می گرفت ،

 اون لحظه ای از فیلم که بابا سقف رو نشونه گرفته هم ، علت داره بهت میگم:

به خاطر این بود که مجری داشت به اون عکاسه که پشت سر بابا بود اشاره میکرد که بیاد گوشی رو از بابا بگیره ، که اون از ماها فیلم بگیره ... ولی ما متوجه نشدیم و فکر کردیم که داره میگه فیلم نگیر!ابرو

ولی بازم خاطره ی خیلی قشنگی شد یه خاطر ه ی طلایی ... قند تو دلم آب میکردم بهت افتخار میکردم به خودم می بالیدم که تو رو دارم و خدا رو شکر میکردم هزاران باربغل

و خوشحال بودم که روز آخر این دکلمه رو دادن به تو نیشخند

دکلمه ات که تموم شد ، مجری گفت حالا نیایش این دو تا شاخه گل رو تقدیم مامان و بابای خوبش کنه خجالت 

 

واااااااااااااای میگم سورپرایز تر شدم برا همین بود واقعا ذوق کردم دلم میخواست همش بوست کنم فدات شم دختر من ،دختر بزرگ منماچ

این دو تا شاخه گل که اونجا از دستات گرفتم اندازه دنیا برام ارزش داشت اگه بگم بهترین هدیه ای که توی عمرم گرفتم اغراق نکردم به خدابغل

مامان جون هم که فیلم رو دید میگفت خدایا انگار همین دیروز بود که برای جشن خودت اومده بودم مهد کودکت و تو داشتی دکلمه میخوندی ... این فیلم برا همه عمرت بسه زهره!خیال باطل

عاشقتم نیایشم

.... 

این شعر رو روز سه شنبه حفظ کردی و چهار شنبه اجرا کردی تشویق 

....

خونه ی کوچیک ما ، چه گرم و چه با صفاست

به چشم ما بچه ها، بزرگه مثل دنیاست

پدرم ، که دست گرمش رو سر ماست

خورشید خونه ی ماست

مامان جون نازنینم، که خوب و مهربونه

برای ما بچه ها مثل یه آسمونه

خدا جون کاری بکن این آسمون ابری نشه

خورشید خونه ی ما یه وقت تو ابرا گم نشه

مامان جون ، بابا جون

دوستتون داریم ، فراووووون

مچکرم!!!!!! 

.....

وقتی میگی مچکرم لباست یه کم رو بالا میگیری و رو زانو خم میشی، اینجوری یادتون داده بودن و چه قدر من دوست داشتم اون حالتت رو خیلی با مزه شده بودیماچ 

پی نوشت: فیلمش در ادامه هست ببخشید که کیفیت نداره ولی یه دنیا ارزش داره برام خجالت

  

 

لینک مستقیم: http://www.aparat.com/v/LF32M

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

خاله
22 بهمن 91 18:47
عزیز خاااااااله
مامان جون راست گفته . دل آدم رو آب مبکنه این شعر خوندن و گل دادن دست مامان و باباش
خیلی لحظه ی قشنگیه
انشالله همیشه ی عمرت پر از این لحظه های ناب باشه خواهری
دوستون دارم


عززززززززیز آبجی قربونت برم ممنونم
ان شا الله برای شما هم باشه به زودی زود
ما هم دوستت داریم خاله ی خوب و مهربون و دوست داشتنی
راستی خصوصی هات رو هم خوندم قربونت برم فداااااات بوس بوس
مامان یه فسقِلی (تک خاله کوثر جونی)
22 بهمن 91 19:58
ای جووووووووووووووووووونم ...

اشک شوق در چشمان حلقه زد ..

عزییییییییییییزم، چه دخمل رمانتیکی ... فداش بشم ...

قربونش برم با اون شعر خوشگلش

چقدر خوبه که بچه ها باعث میشن مامان و بابای خوبشون سورپرایز بشن ...

منم امیدوارم آسمان خونتون هیچ وقت ابری نشه

مرسی زهره ی گلم که ما رو از حالت waiting خارج کردی


قربون محبتت عزیزم
میدونی که من دلم نمیاد کسی رو زیاد منتظر بذارم چه کار کنم دیگه
بعدا بعدا میگم ولی نهایتش یه روز طول میکشه
ممنونم به خاطر حضور گرمت مثل همیشه عزیزی
الهام مامان رامیلا
22 بهمن 91 20:08
سلام زهره جان چقدر ناز بود چه صدای قشنگی داره عزیزممممممممم
خوشحالم که خوشحالی زهره خیلی دیر به دیر به هم سر می زنیم ولی مطمئن باش تو یکی از بهترین دوستای منی عزیزم
نیایش کوچولوت دیگه داره برای خودش خانمی میشه خدا نگهدارش باشه


سلام الهام جون قربون محبتت برم خیلی لطف کردی اومدی خوشحالم کردی حتما همین طوره که میگی شما هم از بهترین دوستای مایی رامیلای نازت رو ببوس ایشالا به زودیه زود بزرگ و بزرگ تر میشه و برات هی دلبری میکنه همین الانشم دلبره البته ببوسش
مامان تسنيم سادات
22 بهمن 91 22:27
چقدر قشنگ .....
واااااااااى چه حس شيرينى .....
چقدرم ناز اجرا كرده نيايش
اون لحظه كه اومد بهتون گل بده خيلى رومانتيك بود من اشكم داشت ميومد .....
مامانى بالاخره ديديمتون .....
راست ميگى خيلى قشنگ تشكر كرد


واااااای عزیزم ممنونم خیلی خوشحالم کردی آره واقعا شیرین بود شیرین تر از عسل
راستی مامانی منکه برات خصوصی جواب داده بودم ندیدی ؟؟؟؟؟
ممنون از نگاه قشنگت
مامان رها
23 بهمن 91 0:07
وای زهره جون خوش به حالت چه احساس قشنگی امیدوارم همیشه نیایش جون موفق وپیروز باشه


فدات شم ممنون از محبتت همیشه شاد و موفق باشید رها جون رو ببوس
مامان سانای
23 بهمن 91 8:23
احساست را درک می کنم ایشالله نیایش جون همیشه باعث غرور وسربلندی شما بشه


قربونت برم که درکم میکنی خدا همه این نو گلا رو برامون حفظ کنه و همشون باعث افتخارمون باشن سانای گلم رو ببوس
مامان تسنيم سادات
23 بهمن 91 11:16
عزيزم ببخشيد .....
اومدم اون قسمتها رو كه گفتيد بوديد خوندم ولى خيلى ناراحت شدم نتونستم همون ديشب برات بنويسم گفتم فردا حالم بهتر بشه ميام دوباره.....
نيايش خييييييييييلى شبيه شماست. مامانى جون
خدا برادرتون رو رحمت كنه .....
روحشون شاد



عزیزم شما ببخش من قصد ناراحت کردنت رو نداشتم چون خودت پرسیده بودی گفتم شاید ندیدی چون نوشته بودی بالاخره دیدمت !
ممنونم از محبتت التماس دعا
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
23 بهمن 91 12:01
دوستتون دارم ...


فدات
خاله
23 بهمن 91 13:32
چه عجب !! بالاخره من تونستم نفر اولی باشم که کامنت میذاره
مرسی آجی جون از لطفت


قربونت عزیزم شما همیشه اولی اولین کسی که برای نیایش وبلاگ ساخت این از همه مهم تره فدات
خاله
23 بهمن 91 13:55
مرسی آبجی جوووووووونم
خصوصی داری


قربونت باشه عزیزم ممنون
مامان سيد محمد سپهر
23 بهمن 91 14:07
عزيزم مي دونم چقدر كيف كردي وقتي نيايش گل دكلمه اش را اجرا كرد.همين طوري ادامه بده حتما موفق مي شه


ممنون عزیزم لطف داری بوس بوس
مامان سيد محمد سپهر
23 بهمن 91 14:08
انقلاب ما به خاطر نان نبود ، به خاطر قدرت مسئولينش نبود، به روزيم


اون انقلاب به خاطر نان نبود ولی روزگاری برای مردم ساختن که به خاطر نان هم که شده........
بگذریم
کاش آرمان اون انقلاب زیر دست و پای بعضی ها که خودشون رو از همون انقلاب میدونن له نشه
مادر کوثر
23 بهمن 91 15:04
وای عزیزمممممممممممممممم
چه رمانتیک
چه باحال
چه خوشگل
پر احساس
عالی بود مامانی
همیشه شادی و موفقیت


وای عزیزم چه خوبی تو ...
همیشه شاد باشی ممنون اومدی
مادر کوثر
23 بهمن 91 15:07
ممنون که ما رو هم در این شادی سهیم کردی
عزیزم چقد خوشمل هم گل رو داد بهتون

راستی ما هم به روز شدیم


قربونت مهربونم ممنون که افتخار میدید میاید و منو خوشحال میکنید با کامنت های پر مهرتون ممنون که تو شادی و غم همیشه شریک و یارید دوستای خوبم دوستتون دارم زیاد
حتما میام عزیزم
مامان نیروانا
23 بهمن 91 15:49
ظهر با نیروانا دکلمه ت رو دیدم نیایشم و اون لحظه ای که گل رو دادی دست مامان و بوست کرد گریه م گرفت که یهو نیروانا نمیدونم از فرط چی بهم تشر زد که چرا داری میخندی! آخه برای اینکه اشکم رو نبینه الکی یه لبخند به پهنای صورتم تحویلش دادم و بعدم الکی دندونام رو نشونش دادم که یعنی خوشحالم و این شد که سنگ روی یخ شدم که چرا میخندم!!!
خلاصه نشد برات کامنت بدم که چه عشقی کردم با خوندن و دیدن این طلایی ترین خاطره!
با تمام وجودم حست کردم زهره ی آسمانی! الهی خورشید خونه تون حتی از پشت تیره ترین ابرها هم توی آسمونش بدرخشه.
مچکرم از اینکه ما رو هم توی این شادی بی پایان شریک کردین. نوش جونتون همه ی گلهای سرخ عالم


الهی قربون اون دل نازکت خودمم خیلی اشک تو چشمام جمع شده بود اون لحظه خیلی خودم رو کنترل کردم همین جوریشم مجریه کلی مسخره بازی در می آورد گریه هم که میکردم که دیگه هیچی ............
فدات شم که اینقدر با محبتی
قربون نیروانام بشم که اینقدر حساسه و درکش بالاست
می بوسمتون عزیزای دلم
همه گل ها ی زیبای دنیا رو به پا یتو و نیروانام میریزم که بهترینی
مامان یسنا
23 بهمن 91 17:04
یعنی نمیدونی چه کیفی کردم زهره جون. اشک منم درومد به خدا....
خوشحالم که نیایش رو داری نازنینم


فدات شم مهربونم خوشحالم که تو رو دارم خوشحالم که دوستایی دارم از گل بهتر ، که تو همه لحظه ها کنارم هستن و دلم رو گرم میکنن و چشمم رو روشن و دستام رو پر توان برای نوشتن از یکی یه دونه ی خونم
برای تو و یسنای نازم شاد ترین لحظه ها رو آرزو دارم بوسه بارونش کن لطفا
مامی امیرحسین(فاطمه)
23 بهمن 91 17:07
وای زهره...موهام به تنم راست شد.چه لحظه قشنگی.حالتو میفهمم.خیلییییی قشنگ بود.الهی فداش بشم عزیز دلم چقدر قشنگ خوند.اون بوس فرستادناش منو کشت.خیلی جالب و دوست داشتنی بود.ایده گل دادنشون هم قشنگ بود.اون گلا رو باید حتما خشک کنی یادگاری نگه داری.ببخشید امیر نمیذاره بیشتر بنویسم داره با هدفون آهنگ وبلاگتو گوش میده!


فدای امیرم بشم که داره آهنگ گوش میکنه اینقدر دوسش دارم که خدا می دونه زنده باشه همیشه
ممنو اومدی و با مشقت کامنت گذاشتی میدونم بچه است دیگه ببوسش لطفا
اون گلا رو خشک کردم همونه که تو عکسه اول پست هست
بازم مچکرم که اومدی مهربونم فاطمه ی عزیزم می بوسمت
خواهر فرناز
23 بهمن 91 22:19
وای خاله جونی چه نازی

هزار آفرین برتو دخمل خانم


ممنون عزیزم چشات نازه
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
24 بهمن 91 8:24
خاله جونم قربونت برم که یه روزه شعر حفظ میکنی و اجرا می کنی. لباست هم خیلی قشنگه. البته من فقط تصویر داشتم آخه الان اسپیکر ندارم.


قربون محبتت مرسی اومدی و نگاه قشنگت رو مهمون این خونه کردی...
خواهر فرناز
24 بهمن 91 9:24
چرا رمز ندارین؟
رمزش همون قبلیه عوض نشده حالا برو خصوصی تا برات رمز بذارم
اگه نداده بودم شرمنده


ممنو ن عزیزم چرا داده بودی ولی من یادم نمونده وقتی خصوصی میذاری گمش میکنم باید تلگراف کنی اگه رمزت ثابته همیشه ممنون بازم
مامي كيانا
24 بهمن 91 10:03
چقدر عالي اجرا كردي نيايش عزيز من كه بغضم گرفت اگه جاي مامان بودم همونجا گريم ميگرفت خيلي لحظه ي رمانتيكي بود


واقعا اشک تو چشمام جمع شده بود ولی خیلی خودم رو کنترل کردم منکه اشکم دمه مشکمه!!!!!!!!!

ممنونم ازت مهربون
زهره مامان هلیا
24 بهمن 91 10:09
ماشالله نیایش جون چه شیطون شدی و از درو دیوار داری بالا میری آفرین به تو که باعث افتخار مامان وبابا شدی


ممنونم فدات
محيا كوچولو
28 بهمن 91 1:43
چقده تو نازي نيايش گلي!
چقده خوش زبوني!
چقده شعر خوب ميخوني
بيخودي نيست ماماني اينهمه قربون صدقه ات ميره

ممنونم عزیزم چشاتون نازه ممنون از نظر لطف و محبتت
مامان پریسا
28 بهمن 91 11:58
زهره جون تبریک میگم.چه لحظه های زیبایی.

هر چند فیلم برام اجرا نشد ولی طوری تعریف کردی که انگار پیشتون بودم.


ممنونم از محبتت
نظر لطفته
ولی چرا اجرا نشد
مشکلی نباید باشه که
عمه
28 بهمن 91 13:22
عزیزم ، عشقم، گلم چه قدر لذت بردم از دیدن فیلم قشنگت؛ از تمام فیلمهای دنیا بهتر و هیجان انگیز تر بود. فدای اون دکلمه خوندن و ناز ادات نیایشم. همیدوارم آسمون زندگیت همیشه آفتابی باشه ؛دلت همیشه شاد ولبات خندون باشه گل همیشه بهار خونه. برات یه دنیا بوسه میفرستم.خوش باشی


قربون عمه ی مهربونم ممنونم
منم برای شما ارزوی بهترین ها رو دارم
شاد باشی هزار تا بوس برای شما*:
مامی مهتا
29 بهمن 91 1:46
خاله جون مهتای من تو مسابقه شهر خاطره شرکت کرده میشه لطف کنی و بری به لینک زیر و به کد 116 رای بدی .
http://shahrekhatere.niniweblog.com/post10.php


چشم حتما
فاطمه شجاعی
5 اسفند 91 22:32
خدایا نمیدونم چرا من انقد گیجم که این پست رو دیردیدم فک میکردم که همشونو خوندم این دوتا ازدستم دررفته بود
وای زهره جون مرسی عالی بود
بامامان دیدیم کم مونده بود لب تابو بخوریم انقد بوسش کردیم (البته نانی جونم رو نه لب تابو) من که از اولش که فیلم شروع شد گریه کردم انگار همین دیروز بود زنگ زدیم به دنیا اومدنش رو تبریک گفتیم باورم نمیشه انقد بزرگ شده خدایا خودت زودتر جور کن که همو ببینیم انقد که دلم تنگ شده مچکرم گفتنش تو حلقم الهی فدات بشم


قربونت بمر که اینقدر با محبتی عزیزم ان شاا لله که زودتر دیدار ها تازه بشه ما هم همیشه به یادتون هستیم براتون آرزوی شادی و آرامش دارم گلم ممنون از لطفت که اومدی به خاله هم خیلی سلام برسون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد