نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

ثمره ی عشق

اولین مسافرت با نیایش (5 مهر 1389)

صبح زود روز 5 مهر 89 بعد از نماز صبح راه افتادیم سمت شمال مامان جون (مامان من) هم با ما اومد چون خودم ازش خواستم هم به خاطر اینکه یه آب و هوایی عوض کنه و دلتنگ تو نباشه هم به خاطر اینکه من دست تنها نباشم توی سفر با تو کوچولوی وروجک تا به همه مون خوش بگذره خیلی هم خوب بود غیر از یه بار که ماشین یه کم اذیت کرد ولی وقتی رسیدیم دریا خیلی خوب بود دلم برا دریا تنگ شده بود.....توی این عکس بابا امان ایستادیم برای صبحانه ....عکس بعدی  گرگان بودیم برا نهار ...عکس های بعدی هم مربوط به بابلسر هست و دریا .....نتونستیم خیلی دورتر بریم چون  سفر با یه کوچولوی یه ساله که مخصوصا وروجک هم باشه خیلی سخته ...کاش امسال هم بریم دوباره ،حالا که ...
15 ارديبهشت 1390

یک روز قبل از جشن تولد یک سالگی

عزیزم چه قدر زود یک سال گذشت باورم نمیشه که این قدر بزرگ شدی میدونی فردا چه روزیه آره فردا میخوام برات جشن تولد بگیرم البته زودتر داریم جشن رو میگیریم یعنی فردا جمعه 2 مهر... هم به خاطراینکه جمعه است همه بتونن بیان(البته همه ای هم نیست خانوادگیه) هم به خاطر اینکه 5مهر میخواهیم با هم بریم شمال به مناسبت تولد یک سالگی ات عزیزم  خیلی خوش میگذره حتما ... دلم میخواد وقتی کنار دریا اولین قدم هات رو داری برمیداری کلی ازت فیلم بگیرم عشقم ...احتمالا تو اون ساعتی که تو به دنیا اومدی یعنی ساعت 12:25 دقیقه 5 مهر یک سال پیش رسیده باشیم نهارخوران گرگان چند روز پیش کلی رفتیم خرید کردیم برا تزیینات تولد و کیک هم سفا...
14 ارديبهشت 1390

تا قبل از یک سالگی

26 شهریور 89  که هنوز 12 ماهت تموم نشده بود اگه دستت رو از جایی می گرفتی که تمام خونه رو راه میرفتی به راحتی ولی بدون اینکه کمک بگیری از در و دیوار  10 تا 12 قدم میتونستی خودت راه بری کلمه های جیز و آتیش رو هم خیلی با مزه میگفتی و معنی اش رو خوب میفهمیدی...  کلمه دیگه ای که یاد گرفته بودی علی بود دایی علی که کلی ذوق کرده بود که تو اولین اسمی که گفتی علی بوده ولی من فکر میکنم اون موقع تو میخواستی بگی الو میگفتی الی.... خیلی دوست داشتی همش با تلفن صحبت کنی همین الان هم همینطوری... اینم از به به خوردنت....به به رو هم میگفتی ...هر وقت من در یخچال رو باز میکردم  یا داشتم آشپزی میکردم با اون صدا...
14 ارديبهشت 1390

فرهنگ لغت نیایش در 14 و 15 ماهگی

ماما،مام،مامان،مامانی نی نی = مامان،مامانی بابا،بابادی =بابا،بابایی آله = خاله دادی=دایی آب بادی=آب بازی بادی=بازی د َدَ = دَدَر الی= الو،علی عمممم=عمو عمه َ=عمه بو = توپ بووووو=بوس جی جی=... ما=مو گا=گاو ا َپ = اسب بَ بَ=به به تی تی =تو تو  آپو ،هاپو =هاپو + هر چیزی که نمیشناخت دَ=دست پا = پا با = باز دیش = جیش عَک = عکس نی نی=هر بچه ای که می دید+عروسکاش عتی=عروسک،عروس آبَ = آب حطی = حیاط نَ = نماز        &n...
14 ارديبهشت 1390

دخملم داره بزرگ میشه

گل قشنگم خیلی شیرین شدی مامانی کارای بامزه زیاد میکنی مخصوصا ژست هایی که موقع عکس گرفتن به خودت میگیری خیلی بامزه است... الان (25 مرداد89) یاد گرفتی با انگشت اشاره میکنی به چیزای مختلف و یه چیزایی به زبون خودت میگی عاشق حرف زدنتم عزیزم الان دیگه به راحتی و بدون کمک خودت وایمیستی و حتی در حالی که ایستادی دست هم میزنی    عزیزم راستی روز اول مرداد هم اون یکی دندونت یعنی دندون جلوی فک بالات، سمت چپ (چه جوری آدرس دادم) هم دراومد یعنی موقع عروسی خاله(5 مرداد) 3 تا دندون داشتی خوشگلم و روز 5 شهریور که 11 ماهت تموم میشد دندون چهارمت هم داشت درمی اومد... از شیطون بازی هات که دیگه هر چی بگم کم گفتم تمومی نداره  ...
12 ارديبهشت 1390

خندیدن هم نیایش است

خندیدن یک نیایش است اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی... هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی   کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند   کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!   شادی اگر تقسیم شود،دو برابر می شود! غم اگر تقسیم شود،نصف می شود!   همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم!   یادت باشه! انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند! بهشت یعنی،شادی،خنده،سرور و شعف! جای تأسف است! ما برای شاد بودن بهانه ای می خواهیم،ولی برای غمگین بودن نیاز به هیچ بهانه ای نداریم ...
12 ارديبهشت 1390

به مناسبت روز معلم

امروز 12 اردیبهشت90 روز بزرگداشت مقام معلمه برا همین گفتم با یه شعر  به هر دو تا مامان بزرگت که یه روزی معلم بودن و البته همیشه معلم میمونن تبریک بگم... حیف است معلم را به شمع تشبیه کنیم چون شمع را میسازند که بسوزد اما معلم میسوزد که بسازد... آنکه نقاش است و نقشی ساخته                      با قلـــــــم طرح نویی انداخته در مسیر واژه های دوستــــــــی                      سطر سطــری زآشنایی...
12 ارديبهشت 1390

اولین واژه های نیایش

اولین کلماتی که به زبون آوردی ما، مام، ماما و بابا بود ولی هر روزی که میگذشت چیزای جدید تر یادمیگرفتی مثل عمه و عمو ...وقتی دیدم رو دور عمه گفتن افتادی سریع زنگ زدم به عمه جونت و کلی براش عمه عمه کردی و اونم ذوق کرد و خوشحال شد(15تیر89) عمو رو هم از اونجایی یاد گرفتی که عاشق عمو پورنگ شده بودی و تا برنامش شروع میشد میگفتی عمو... بعضی وقتا هم صداهایی در میاوردی که بقیه تعبیر به کلمات معنی دار میکردن مثل هپی(happy)یا عمه نی(میگفتن یعنی عمه نیست)یا م نی (به فتح م) یعنی من نی نی هستم یا ابو (به فتح الف) چه میشه کرد واسه کسایی که برا حرف زدن نی نی شون لحظه شماری میکنن این چیزا پیش میاد دیگه هر صدای نی نی رو معنی میکنن دل خودشون خوش باش...
11 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد