نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ثمره ی عشق

آآآآآآآآآدم برفـــــــــــــــــــی!!!!!!

1391/12/25 13:34
نویسنده : مامانی
1,501 بازدید
اشتراک گذاری

تا حالا دیده بودی کسی 5 روز مونده به بهار و سال نو ، از برف و آدم برفی و برف بازی بگه؟چشمک

 

خب حالا ببین من میگم ، مگه چیه ؟نیشخند آخه این پست ادامه ی پست قبله !!! و چاره ای نیست باید همین الان بذارمشزبان تازه میخوام تا جایی که میشه تمام خاطرات مربوط به سا ل91 رو تموم کنم هر چند که بازم بعضی چیزا رو جا انداختم و وقت نشد که برات بنویسمشون ناراحتولی بازم سعی ام رو میکنم عزیزکم با اینکه این روزا خیلی کار دارم ولی دلم هم نمیاد ایجا رو ول کنم و برم!!!!!!!!!! مژه

 

به جای اینکه بعد از یه عالمه کار برم استراحت کنم  مثل همین الان !!! یا بخوابم وقتی تو خوابی ...... میام اینجا تا خیلی عقب نمونم  از نوشتنزبان

حالا برای دیدن عکس های مراسم آدم برفی دُرُس کنون ِ روز 18 اسفند میتونی بری ادامهمژه 

 

 

 

 

 

جوووووووووووووجههههههههههههه

 

 

 

 

 

نه به اون ست کردنت نه به این دستکش پوشیدنت ،عشقت کشیده بود که لنگه به لنگه بپوشی هم صورتی هم نارنجینیشخند

 

 

 

 

اون روز یعنی 18 اسفند ، جمعه بود و ما هم خونه ی بابا جونیا بودیم ، بابا جون خیلی دلش میخواست بره آدم برفی درست کنه ولی من همش می ترسیدم که تو سرما بخوری ، از اونجایی هم که سابقه ی بابا جون رو در ساخت ادم برفی میدونستم (چون قبلا وقتی ما بچه بودیم یه جفت آدم برفی برامون درست کرد یه خانوم و یه اقا به چه قشنگی)

 

 

خب میدونستم که کار یکی دو دقیقه که نیست که ....

 

 

 

 

از ساعت 10 صبح تا یک رو پشت بوم بود داشت آدم برفی درست میکردابرو

 

بعد از نهار دوباره رفت از 2 تا 4 ادامه ی کارتعجب

 

بعله و وقتی کارش تموم شد بدو بدو اومد پایین که برید عکس بگیرید که داره آب میشه آدم برفیمعینک

 

و وقتی رفتیم بالای بوم دیدم که :

 

 

 

 

یعنی اون یقه های کت رو داری؟از خود راضی

 

 

 

 

داشت واقعا آب میشد اما بیشتر به خاطر این بود که رو تخته درستش کرده بود چون میخواست پاهاش رو هم در بیاره!!!!

 

 

 

 

بعد از این عکس که با مامان جون و بابا جون گرفتی ، کله ی آدم برفی افتاد رو سرت تعجب

 

گفتم الان جیغی میکشی ، ولی یه کم دور و برت رو نیگا کردی و اون برفایی که تو دستت بود انداختی زمین و دیدی آدم برفی بی کله شده!!

 

انگار دلت به حالش سوخت و دردِ خودت رو فراموش کردی بمیرم الهی براتناراحت

 

به خاطر اینکه آدم برفی کج شده بود بابا جون زیر تخته چیزی گذاشت که راس بشه ولی چی شد!!!زبان

 

 

 

حالا بشو از ادامه ی ماجراچشمک

 

مگه بابا جون دست بر دار بود نه بابا

میخوواست دوباره بسازتش

و شروع کرد با هزار مکافات کشوندیمش این طرف خیلی سنگین بود وای خیلی خیلی سنگین بودابرو

 

 

 

 

 

 

دوباره شروع کرد به ترمیمش!

 

 

 

 

تو هم کمکش میکردی

یعنی دلم میخواد بدونم کسی اون دونه ی برف رو تو دست تو میتونه ببینه؟!عینک

 

 

 

 

خاله جون هم کمک بابا جون کرد تا دوباره درست بشه ادم برفی تا بتونن همه عکس بگیرن باهاش چون اون موقع که ادم برفی اولی خراب شد هنوز ماها نتونسته بودیم عکس بگیریم

 

 

 

 

 

 

 

 

و بالاخره دومین آدم برفی هم با پشتکار بابا جون و تشویقای خاله جون درست شد مژه

 

 

 

 

 

 

 

 

دست عمو و خاله هم درد نکنه به خاطر عکس های خوشگلی که گرفتنقلب

 

 

 

 

 

 

چایی مامان جون هم چسبید مژه

 

 

 

 

 

اینم آدم و برفی ما و سایه اش!!!!!و پـــــــــــــــــــــایان برف و برف بازی سال 91!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان تسنيم سادات
25 اسفند 91 17:03
اصلا نمى دونم چه طورى احساساتم رو بنويسم بس كه اين پستتون قشنگ بود و اون آدم برفى خوووووووووشگل
پدرتون هزار ماشاالله خيلى حرفه اى هستند در امر ساختن آدم برفى خيلى خيلى زيبا بود اين آقاى آدم برفى
ياد بچگيهاى خودمون افتادم ساعتها توى حياط با برفها براى خودمون خونه درست ميكرديم شكل خونه اسكيموها ....
اولى كه خواستيد ساختن رو شروع كنيد همه جا پر برف بود ولى آخرش همه برفها تموم شده بود
عكساى نيايش در كنار آدم برفى محشر بود هم كمكهاش و هم دستكشهاى لنگه به لنگه اش .... نيايش نارنجى منو با اجازه اش له كنيد يادگارى قشنگى بود


ممنون از نگاه قشنگت دوست جونم قربون اون احساساتت بشم من
خیلی محبت کردی اومدی واقعا خوشحالم کردی ممنون از نظر لطفت
آره باباییم دو تا آدم برف یهم وقتی ما بچه بودیم برامون ساخت تو خونه ی مادر بزرگم یه خانم و آقا خیلی قشنگ شد
مامانم همش اذیتش میکرد و میگفت فکر میکنه اینجا هم داره ساختمون میسازه یا نقشه ی ساختمون میکشه !!! -آخه بابام مهندس عمرانه- که اینقدر دقیق عین آدم در آورده ...
میگفت بابا !! ادم برفی دماغ هویجی باید داشته باشه اینجوری که قبول نیس
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
25 اسفند 91 17:35
ای جوووووووووووووووووووووووونم ... جوجه ی منو باش ... عشقه منو باش ... رفته تو برفا و داره عشق می کنه با برف بازی ... فدای تو دخمل رمانتیک بشم من.

دستکش های تابه تاشو قـــــــــــــــــــــــــــــــــربون...

چه باباجون هنرمندی ... ماشالا ... چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر صبور و باحوصله ... آقا عجب اراده ایی دارن ایشون ... کفــــــــــمان برید ...

واقعا آدم برفیه ... واسه اولین باره تو عمرم آدم برفی به این باحالی میبینم

آخــــــی... بچه م ... کله آدم برفی افتاده رو سرش و هیچی نگفته ... قربون اون دل مهربونت برم من نیایشم .

به به به ... آدم برفیه شماره 2 ...

من که دیدم دونه برف تو دستای کوچولو و ظریف نیایش گلی رو

اوووو ... بابا ... خاله فــــــــــریده جون رو عشـــــــــــــــــــق است ... چه هنرمندانه کار می کنند ... چه تیپ زمستونیه قشـــنگی هم دارن ... ماشالا

چای هم نوش جوووووووووووووووووووووووووووووونت نیایش نانازم ...

آخرشو خیلی با احساس تموم کردی زهره جونم ... جالب بود ... مــــــــــــــــــــــرسی


فدات شم مهربونم بالاخره موفق شدی از اون کامنت های مخصـــــــــــــوص بذاری
ممنونم عزیز دلم خیلی عقبت انداختم نه ؟ هی میای اون پست های عقب افتاده رو یادگاری بذاری میبینی ای بابا بازم که یکی اضافه شد
فدات شم شوخی کردم ممنونم که با این همه گرفتاری دم عید بازم پیش ما میای و خشوحالمون میکنی با این یادگاری های قشنگت بوس بوس
مامان امیرحسین
25 اسفند 91 19:21
واااای چه آدم برفی خوشگلی درست کرده بودید.می چسبه اون چایی رو پشت بوم و هوای سرد... مخصوصا اگه چایی مامان جون باشه ... واااای به به ... خوش به حالتون.دست بابا جون درد نکنه واقعا قشنگ درست کردند.
نیایش جونم خوش به حالت خاله


جای دوستان خالی
ممنونم از محبتت دوست جونی و ممنون از نگاه قشنگت
مامان تسنيم سادات
25 اسفند 91 20:40
همون پس ...... خيلى مهندس وارانه ساخته شده خيلى قشنگ بود هر چه قدر بگم كم گفتم البته فكر كنم كمكهاى نيايش هم بى تاثير نبوده ها .... مخصوصا اون يه گلبول برفش .....! كه اگه نبود معلوم نبود چه بر سر اين آقاى برفى ميومد....


قربونت
آره دیگه چه کنیم با این سازه های مهندسی ساز بابایی
فدات نظر لطفته واقعا دوست گلم
این آقای برفی رو خیلی خوب اومدی به جا یآدم برفی بهتر بود میگفتم آقای برفی خخخخخخخخخ
این جوری دل مامانم رو هم به دست میآوردم که میگفت آدم برفی دماغش هویجیه
مادر کوثر
25 اسفند 91 20:47




واقعاااااااااااااااااااااا آفریییییییییییییییییین

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

ولی مامانی قبول کن که بیشتر زحمتا رو نیایش جون با همون گلوله برف کوچیک کشیده

راستی قالبتون هم خیلی خوشملهههههههههههه

ما هم با آخرین پست سال 91 به روزیم


عززززززززیزززززززززم ممنونم از محبتت آره واقعا نیایشی زحمت کشید بچم
فدای تو بدو بدو اومدم قبل از اینکه تایید کنم
آخه خیلی منتظر بودم
خاله
26 اسفند 91 1:38
آخخخخیییی
اونروز واقعا خیلی خوب بود و خوش گذشت ..
دست خودت درد نکنه بابت این پ‍ست قشنگ . ما که کاری نکردیم خواهری
من که اون برف آخر سالی رو خیلی دوست داشتم .. انگار زمستون داشت خودشو می تکوند که بره
ولی برای درختای پر شکوفه ی شما خوب نبود

به هر حال امیدوارم در کنار شما و نیایش جونم همیشه از این روزای خوب داشته باشیم
دوستون دارم
بووووووووووووووووووووووووس


آره راس میگی اون برف آخر سال با اینکه خیلی زیاد بود ولی زود هم آب شد و هوا گرم شد خیلی یخ بندون نداشتیم ...درخت های زردآلوی ما که فکر نکنم امسال زرد آلو بده
خب دیگه اینم هنر ننه سرما بود دیگه
قربون محبتت دوستت داریم من و نیایش بووووووووووووووس
خاله
26 اسفند 91 2:38
راستی مگه یادت نیست؟ ‍روز 29 اسفند سال 90 همین اندازه برف اومد !!

باز جای شکرش باقیه که امسال 18 اسفند بود


29 اسفند 90 ! نه یادم نمیاد که ...چه خوب یادته آبجی آره خوب شد زودتر بود
مامی کیانا
26 اسفند 91 9:49
به به ما که کلی لذت بردیم از این همه ذوق و هنرو سلیقه و مرحبا به این دستهای هنرمند خدا حفظشون کنه پدر بزرگوارتون رو
ناگفته نمونه نیایش جونی هم خیلی زحمت کشید تو اون سرما دونه دونه برف ها رو به آدم برفی میچسبوند مامان خانوم قطره قطره جمع گردد وانگهی آدم برفی درست شود
حالا واقعا اونجا اونقدر سرده!!!!!!
من که دیشب تموم لباس زمستونی هامونو جمع کردم


قربونت برم عزیزم نظر لطفته خانمی
الان دیگه گرم تر شده اون روزا خیلی سر د شده بود ...
ممنون اومدی بوس بوس
مامی کیانا
26 اسفند 91 9:53
راستی اومدم پیشاپیش سال نو رو به شما و نیایش گلم تبریک بگم دیگه داریم به روزهای آخر سال نزدیک میشیم و همه کارهام عقب افتاده خریدهام کامل نشده و گردگیری هم هنوز تموم نکردم
با آرزوی سالی پر از شادی,سلامتی + یه عالمه دعاهای خوب
یک سال دیگه برمیگردم


ای بابا یعنی رفتی تا سال دیگه ما چه جوری طاقت بیاریم دوریتون رو
عزیزم منم کلی کار دارم ولی از طرفی از پست هایی که میخواستم تو همین سال بذارم هم عقبم برا همین تند تند میذارم ولی خوشحال شدم که اومدی و منون بابت همه دعاهای خوبت ما هم به یادتون هستیم می بوسمت کیانا بلا رو ببوس
مامان سيد محمد سپهر
27 اسفند 91 8:56
سلام بهترين ها را موقع تحويل سال براتون آرزومندم...شما هم مارا دعا كنيد ...پيشاپيش عيد مبارك..نوروزتان پيروز.. به روزيم.....


سلام ممنون عزیزم از محبتت سال نو شما هم پیشاپیش مبارک خدمت میرسم
مامان نیایش
27 اسفند 91 9:29
وای آفرین به این پدر هنرمند . خوش به حال نیایش جون . برف بازی چه کیفی داره ما که خیلی کم از این نعمت بهره مندیم . ولی واقعا ذوق داره


آره عزیزم جاتون خالی خیلی خوب بود ممنون از حضور گرمت
مامان آناهيتا
27 اسفند 91 10:50
اي جوووووووووووووونم. عجب بابابزرگ و نوه ي خلاقي. ماشااله به ذره ذره وجودت نيايشم. زهره جون، پيشاپيش سال نو رو به تو و نيايشم تبريك مي گم و براي جفتتون بهترين و باشكوه ترين لحظه ها رو آرزو مي كنم. بهت خوش بگذره نيايشم. دوست دارم. بوس هزار تا.


ممنون عزیزم نظر لطفته جاتون خالی برف خوبی بود
عزیزم سال نو شما هم مبارک براتون آروز ی بهترین ها رو دارم
مامان نیروانا
28 اسفند 91 9:07
میگم خوب شد این برف آخریه اومد مام به هنر باباجونی در پیکره تراشی واقف بشیم. یعنی هنر باباجون رو کلاً عشقه و بیشتر از اون اونهمه صبر و حوصله و پشتکارش که حسابی آدمو به وجد میاره. باباجون! مصداق کامل "دود از کنده بلند میشه " این. مرحبا به صفای دل و دستای عاشقتون.
جوجه حنایی من! فدای اون دستت بشم که حس میکنم سرخ شده از سرما، من اول سرخی سرانگشتات رو دیدم و بعد با اصرار مامانی اون دونه برف رو میون انگشتای نازت.
دلاتون به گرمی اون بخار چای وسط برفا باشه همیشه


عزیزمی جاتون خالی اینم برف بازی ما بود دیگه آخر سالی آره بابا جون واقعا دلش میخواست یه ادم برفی درس کنه ها !!!
دیگه دیدی چه کار کرده دیگه عشق همین کاراس اگه تو اونجا بودی حتما تو اون سرما کلی ازت انرژی میگرفت
مامان یسنا
30 اسفند 91 9:18
سلام سلام صدتا سلام. امروز آخرین روزه 91 من اومدم تا نبودن این چندروزه رو جبران کنم و تند تند پستات که عقب بودم رو خوندم و کلی کیف کردم. البته کلی هم یخ زدم آخه اینجا هوا گرم شده و حسابی حال و هوای عید داریم. دلم براتون تنگ شده بود. عکسهای دختر نازم رو که دیدم کلی دلم وا شد
سر سفره هفت سین یادمون کن


سلام عزیز دلم فدای تو چه قدر لطف کردیو خوشحالم کردی ممنون محبتت هستم همیشه الهه ناز
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد