نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ثمره ی عشق

باز کن پنجره را دخترکم ، فصل بهار است...!

1391/12/23 9:50
نویسنده : مامانی
3,311 بازدید
اشتراک گذاری

بفرما ادامه لطفا...خجالت

 

 

از روز 1٢ اسفند که چشممون به جمال شکوفه های بهاری درخت های زردآلوی حیاط افتاد میخواستم این پست رو بذارم که تا الان طول کشید! اون روز اینقدر از دیدن شکوفه های بهاری و صدای چه چه پرنده ها دلم حال اومده بود و ذوق داشتم برای گذاشتن این پست که عنوانش رو همون روز گذاشتم ولی نشد که عکس هاش رو بذارم!!!!!

 

 

اون روز که شکوفه های سفید و خوش بوی زردآلو رو دیدی با ذوق وصف ناشدنی ای ! گفتی وای مامان ببین بهار اومدهمژه 

 

 

 

 

   قربونت برم اینقدر منتظر اومدن بهار بودی که خدا میدونه هر روز می پرسیدی پس کی بهار میاد؟خیال باطل

از اون روز هم، هی میگفتی خب شکوفه دایه درختا پس بهار اومده دیگه الان عیده یعنی؟

 

 

 

 

وقتی میگفتم نه هنوز تا عید مونده میگفتی چه قدر مونده ؟کی عید میشه ؟

منم برات یه نقاشی کشیدم که از روز 13 اسفند تا 30 اسفند که میشد  18 تا گل رو توش داشت، که هر روز صبح که از خواب بیدار میشی یه دونه رو رنگ کنی و وقتی آخرین گل رو رنگ کنی اون روز عیده!چشمک

خیلی خوشحال شدی ولی همه گل ها رو یه دفعه رنگ کردی!! گفتم مامان قرار بود هر روز که از خوا ب بیدار میشی رنگشون کنی  که !!ابرو

 

 

 

 

 

گفتی آخه دلم میخواست  همه گلام رنگ داشته باشهمژه

 

گفتم پس بذار برگ هاش بی رنگ بمونه و هر روز یه دونه رنگ کن و قبول کردی و تا الان هر روز صبح که از خواب بیدار میشی اولین کاری که میکنی اینه که یه برگ گل رو رنگ کنی و بقیه ی گل هایی که مونده رو بشمارینیشخند

 

 

 

 

 

عزیز دلم 15 اسفند  هم توی مهدتون مراسم درخت کاری که نه البته بنفشه کاری داشتین !!!

وقتی اومدم دنبالت دیدم همتون مثل گنجشک رفتین تو باغچه دارین بنفشه میکارین البته نه موبایلم همراهم بود نه دوربینناراحت

چند روز قبلش هم  یعنی 11 اسفند خونه ی بابا جون ، باهاش بنفشه کاشتی.... خودمونم ایشالا تا قبل از عید میکاریم تو باغچه چون خیلی دوست داریلبخند

 

 

 

 

 

 

 

قیافه ی نیایش در حال دیدن یه کرم خاکی رو انگشت باباییخنثی

 

 

 

 

 

اما ...

اما  این کشمکش چند روزه ی بهار و زمستون ، عاقبت به نفع زمستون تموم شد!

و بهار زیبا ، هیاهویش را به پاکی زمستان بخشید!

 

 

 

 

 

 

و چه قدر به حال اون درخت ها و شکوفه هاش که همه پر برف شده بود و شب، یخ زد غصه خوردی و چه قدر من با غصه ی تو غصه خوردمدل شکسته

همش میگفتی مامان بهار دیگه نمیاد ؟

 میگفتی مامان داشت بهار می شد چیــــا یه هو زمستون شد نگران

 

 

 

 

اینا همون شکوفه های زردآلون که رفتن زیر برفــــــــــــ

 

و الان این شکلی شدن دیگه ، یخ زدن!

 

 

 

 

آره گلم از 16 اسفند شب ، بارش برف شروع شد تا 18 اسفند صبح یک سره بارید ....

 

چه برفی بود همه چی رفت زیر برف ، فکرکنم 40 سانت شد !! 

حالا فکر میکنم بهتره بگم :

باز نکن پنجره را ،دخترکم سووووووووووووز می یاد!!!!!!!!!!!!!!!زبان

 

 

 

 

عکس های مراسم " آدم برفی دُرُس کنون !" خونه ی بابا جون رو تو یه پست دیگه میذارم چون خیلی زیاد میشهچشمک

 

 

یه سفره هفت سین هم بنا به در خواست تو ،که خیلی ذوق داشتی برای درست کردنش با هم درست کردیم با نقاشی و یه کمش هم فوم فقط تو رو خدا نخندی به من آخه اون موقع که خیلی ذوق داشتی برا درست کردنش من خیلی خسته بودم  ولی به عشق تو باهات همراه شدم ، خیلی بد هم درست نکردم سنبل رو نه؟زبان ولی بازم بیشتر کارش رو خودت کردی مخصوصا اون سیب رو که تمام و کمال خودت کشیدی و منم خیلی ذوق کردمماچ 

 

 

 

 

سیب نیایشی

عاشقتم خوشمزه ی من!!!

 

 

 

 

 روز 20 اسفند ، جشن نوروز و عکس هاتون رو گرفتین و دیگه تعطیل شدیابرو

براتون یه هفت سین این شکلی هم دادن:

 

 

 

 

 

به خاطر اینکه نقش سنبل سفره هفت سین رو داشتی اینقدر اصرار داشتی که با هم یه  هفت سینی درست کنیم که حتما یه سنبل قشنگ هم داشته باشهمژه

 

 

 از روزی که بهت این نقش رو داده بودن همش میگفتی:

 

 مامان ، من سنبلِ سفره هفت سینم ،منو بذار تو گلدون بذار تو سفره هفت سینزبان

 

سُنبلَکم عاشقتمماچهیچ وقت تو سفره هفت سینم سنبل نداشتم تا امسال که تو میشی سنبل سفره ی هفت سین خونمقلب

 

 

من سنبلم من سنبل

همنشینم با بلبل

وقتی میام به بستان

باغبان میشه چه خندان 

عید شما مبارک

عید شما مبارک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

خاله
23 اسفند 91 10:58
خیلی ‍‍قشنگ و باحال نوشته بودی . حظ کردم .. آفرین به خواهر خوب خودم که همه ی خاطرات نیایش جونی رو دونه به دونه براش ثبت میکنه و آفرین به نیایش سنبلم که اینقدر با استعداد و خوش زبونه .
مثل اینکه حسابی هم غرق در نقشش شده دوباره که میخواد بره وسط سفره هفت سین !
مشتاق بودم عکسای مهدش رو ببینم . البته الان که احتمالا دارین راه میفتین بیاین اینجا و شاید یه چیزایی تو دوربینت باشه که بهمون نشون بدی .



عزززززززززززیزززززززززززم ممنونم خاله ی گل نیایشی یه چیزی هم یادم رفته بود تو پست قبل بنویسم میدونی نیایش هم مثل کوچیکی های تو دوست داره شبا موقع خواب دست منو بگیره تو دستش و بخوابه دستم رو تو بغلش میگیره پتو روش میندازه با هاش حرف میزنه یادته تو هم دست مامان رو میگرفتی همین جوری
فداااااااااااااات
سمانه مامان پارسا جون
23 اسفند 91 11:02
چه عکسهای نابی رو شکار کردی
معرکه بود
نیایش گلمو ببوس


قربونت عزیزم ممنون از لطفت و نگاه قشنگت
مامي كيانا
23 اسفند 91 12:16
اي جونم سنبل
واي كه چقدر دلم سوخت به حال شكوفه هاي زردآلو خيلي غصه خوردم
چه هفت سين خوشگلي يك گاز از سيب خوشمزه تون ميخوايم كيانا عاشق سيبه پارسال هم از اولش چشمش به سيب هفت سين بود آخرش هم يگ گاز زد


ما هم غصه خوردیم خیلی
....
الهی قربون اون گاز گازیش بشم من کیانا ی بلا
ببوسش از طرف من لطفاممنون اومدی
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
23 اسفند 91 12:18
سلام و بهار و زمستونتون خوش وشیرین


سلام ممنون از محبت شما براتون آرزوی شادی و سلامتی دارم بوس
مامان تسنيم سادات
23 اسفند 91 13:29
سلام
خيلى دلم براى اون شكوفه ها سوخت ..... طفلكاااااا....
ديگه شكوفه نميدن ...؟؟؟ چقدرم قشنگ بودن
عززززززيزم نيايشم منتظر بهار بياد .... تسنيم منتظر بهار بياد توت فرنگى بخوره ...!!!!! حالا نيز الان اصلا نميخوره ..... از دست اون گلها كه يك دفعه همه رو رنگ كرده خيلى خنده ام گرفت . چقدر عجله داره
راستى نيايش چه طورى قبول ميكنه گل سر روى سرش باشه وخصوصا تل ....؟؟!!! تسنيم نهايتش نيم ساعت اگه بزاره يه چيزى روى سرش باشه
عزيز دلم خيالت راحت تا يه هفته ديگه بهار مياد عرررررروسكم


عززززززززززززیزم
آره ما هم دلمون سوخت
نه بابا شکوفه پیشکش ! دیگه زردآلو هم نمیده دیگه
نیایش عاشق تله همش تل رو سرشه بعضی وقتا خودمم خسته میشم میگم تو رو خدا اون تل رو در بیار سرت هوا بخوره
میگه این جوری خوشگل ترم
موههاش یه جوریه که نه کوتاهش قشنگه نه اینجوری که الان هست فقط باید بلنده بلند بشه....
ایشالا که بهار زیبا بیاد به زودی همه منتظرن هر چند که انگاری عید فقط مال بچه هاست اونا هستن که به ما بزرگ تر ها هم ذوق و شوق میدن برا رسیدن عید و بهار مگه نه؟
ممنون اومدی عزیزم بوس بوس
الهه مامان یسنا
23 اسفند 91 20:33
جونم به بهار خوش اب و رنگمون که یه ذره رخ نشون داد ولی زمستون شد باز. آخی چقدر این انتظار واسه بچه ها سخته یسنا هم همش میگه پس کی عید میشه؟؟؟ آخه دلش میخواد اون دست لباس تو خونه ای که واسش گرفتم و به انتباخ خودش بود رو بپوشه
آخیش دوباره اومدم این آهنگ وبلاگتو شنیدم روحم تازه شد


وای عزززززززیزززززززززم یسنا خوشگلم فداش بشم من
نیایشم همین جوریه دقیقا
اتفاقا یه لباس تو خونه ای اونم انتخاب کرده با یه جفت جوراب رو سرامیکی همش دلش می خواد اونا رو کادو کنم براش و عیدی هاش رو زودتر بگیره میگه کی بهار میاد پس کی عید میشه
میگم این عید و حال و هواش هم مال بچه هاست انگاری همیشه این ذوق و شوق بچه ها ما ها رو هم سر ذوق میاره که شادشون کنیم
دیروز هم نیایش سنبل خریده اینقدر ذوق کرده بود ...
قربون یسنای نازم هم بشم من اینقدر بزرگ تر از سنشه ..
زنده باشه الهی و سلامت و شاد
ممنونم الهه ی ناز که اومدی و همش محبت و انرژی مثبت میدی به من با این کامنت های خوشگلت این قدر تو رو دوست دارم
خاله
24 اسفند 91 13:00
به به چه قالب قشنگ و بهاری ای
مبارک باشه
آفرین به خواهر خوش سلیقه ام


فدات چشات قشنگه جیگر
خاله
24 اسفند 91 13:08
من واسه این ‍‍پست نظر گذاشته بودم مگه نه ؟؟


بعــــــــــــــــله عزیزم
lمامان زهرا دختر دوست داشتنی
24 اسفند 91 13:39
دوست گلم این آخرین باری که تو سال 91 مهمون خونه ات میشم سال نو پیشاپیش مبارک .بهترین سال را برات آرزو مندم . دعا برای ظهور آقا امام زمان (عج) در موقع تحویل سال یادتون نره. با پست های آخر 70 تا 73 سال 91 بروزیم.
شبنم
24 اسفند 91 19:10
سلام به سنبل ِ توی لیوان ِ توی سفره ی هفت سین!! و به مامانی مهربونش..
تو خودت که از اون شکوفه ها خوشگل تری، جیگر خاله شبنم..اونا فقط دو روز بهار می یان و میرن، اما تو با خنده ها و شیرین زبونی هات، هر روز مامان و بابا رو بهار می کنی.
انقد این عکس دومی یه رو دوست داشتم که نگو!!
می بینم که دیگه برگ گل های رنگ نشده ات هم دارن به اخرشون می رسن و بعدش دیگه می تونی اولین نفری باشی که به عید، خوشامد می گی.
چه برف باحالی اومده بوده..اتفاقا حالا مزه ی بهار با باریدن این برف سنگین و اب شدنش، بیشتر به دل طبیعت می چسبه..مخصوصا که اگر سنبل ها رو هم سرما بزنه، یه سنبل کوچولو هست که بذارنش توی لیوان و بذارنش وسط سفره!


سلام شبنم عزیز و مهربون و ناز
ممنون از این همه محبتت
راستی نیایش سنبل تو لیوان قبول ندایه که باید تو گلدون باشه ون که تو نقاشی هم هست مثلا گلدونه
دو شبه پیش رفتیم سنبلش رو هم خرید یه سنبل صورتی اینقدر ذوق کرده بود که نگو...
تو عکی دومی تو بغلمه همین جوری هم دارم عکس میگیرم

وای آره چیزی نمونده دیگه از اون برگ گل ها فقط 5 تا مونده...

عزیزم خوشحالم که خوشت اومده ممنون از حضور گرمت
ان شاا لله سال خوبی رو شروع کنی بهت راز همه سا لهای قبل و به هم آرزوهای قشنگت برسی
مامان تسنيم سادات
24 اسفند 91 23:52
قالب قشنگتون مبارك مامانى


چشات قشنگ میبینه مامانی ممنون از لطفت
ستایش مهربون ❀ستایش خوش زبون
25 اسفند 91 1:39
قالب جدید مبارکه قربون این سنبل خوشگلم بــــــــــــــــــــرم
سال نو پیشاپیش مبارک


ممنون عزیزم از محبتت سال نو شما هم مبارک ان شاا لله خوش باشید و سال خوبی رو شروع کنید
مامان آینده یه فسقلی
25 اسفند 91 2:28


ساعت کامنت رو نیگا نکن ...

خخخخخخخ .... با تبلت اومدم ،،،

سر فرصت با سیستم میام، پست رو دقیق می خونم و یه کامنت بلند بالا می نویسم ،،،

از همونایی که دوست داری و دلت واسشون تنگ شده ؛)

فدای خودت و نیایش عزیز و نازم که انقدر تل سر بهش میاد و ناز میشه


خوش اومدی عزیزم
با هر چی میای خوش میای

فدات همین جوری هم قبوله خودت رو اذیت نکن
کارا خوبه رو به راه ان شاا لله
مامان آینده یه فسقلی
25 اسفند 91 2:30
بازم ساعت کامنت رو نیگا نکن

قالب جدید مبارک ... حرف نداره

مثه اون عکس هایی که انتخاب میکنید و من میام و ذوقشون میکنم

واسه زهره جونم




تو واقعا خوا بنداری بچه؟؟؟؟ممنونم مهربونم نظر لطفته عزیزم
ممنون اومدی خوشحالم کردی
مامان امیرحسین
25 اسفند 91 19:27
دلم برای شکوفه ها سوخت ...
نیایش جونم سنبل خوشگلم دوستت دارم.


آره حیف شد واقعا زرد آلوهایی میداد هر سال اندازه یه هندونه!نه حالا اینقدرا هم بزرگ نبود ولی خیل یبزرگ و خوشگل بود چه قد ردلم سوخت دیگه احتمالا زرد الو نمیده....
ما هم شما رو دوس داریم
مادر کوثر
25 اسفند 91 20:43


سلام سلاااااااااام
بارتون مبارک

وااااااااااای چه شکوفه های نازییییییییییییییی

چه بنفشه های خوشملیییییییییی

چه کرم کوشمولویییییییییی

آخییییییییییییییییییییییییییی کاش شکوفه ها یخ نمیزدن

ولی عجب برفیییییییییییییییییی

یاد پارسال تهران افتادم که همچین برفی اومده بود پستش هم همون موقع گذاشتم

نقاشیت هم خیلیییییییییی نازهههههههههههه

بوسسسسسسسسسسس

خصوصی


سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت
بهار شما هم مبارک عزیزم
فدات
چشات قشنگ میبینه همه چی رو
ممنون اومدی گلم
خیلی خوشحال شدم
خاله
26 اسفند 91 1:47
آخی !!
چه جالب ... پس تو این یه مورد به خاله اش رفته نمیدونم چی باعث میشد اینکارو بکنم ولی خیلی دوست داشتم
یادش بخیر


آره هر شب دست منو از لای نرده ای تختش میخواد بکشه تو تخت پیش خودش شبایی که تو اتاق ما میخوابه دست منم اینقدر درد میگیره
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
26 اسفند 91 10:53
ای خدا .. چه خوشگل شکوفه ها رو نگاه و نوازش می کنه .. عزیز دلم ..

خیلی باحال بود که همه گل ها رو یهویی رنگ کرده ... این نشون میده بیصبرانه منتظره ها ...

وای گل بنفشه خیلی قشنگه ... من عاشق رنگ زردشم

ای من فدای اون دست کوچولوت که داری کمک باباجون میدی ...

کرم خاکی رو باش ... چه عشقی هم کرده والا ...

آخــــــــــــــــــی... حالا باز خوبه ازشون عکس دارین ... از شکوفه ها منظورمه ... ای بابا ... آدم نمیدونه خوشحال باشه یا ناراحت ... عجب .......

باز نکن پنجره را ... خیلی باحال بود ..

آخـــــــــی... چه سفره ی بامزه ایی

ما هم دلمان سیب خواست

وووووییی... چه سفره ی ریزه میزه ایی...

عاشقتم سنبلک جونی

عززززززززیزززززززززززززم قربون عشقت و نگاه قشنگت که همین جور به سمت ما روووووووووونه ممنونم دوست گلم ممنون از حضو رگرم و بسیار پر رنگ و خوش رنگت
مامان آناهيتا
27 اسفند 91 13:40
منم هر وقت شكوفه هايي رو كه گول گرمي هوا رو مي خورن و در ميان و بعد هم يخ ميزنن مي بينم دلم كباب ميشه. ولي چه ميشه كرد خصلت طبيعته ديگه. قربونت برم من نيايشم با اون دستاي كوچولوت كه بنفشه مي كاري و كمك بابابزرگ ميدي. عاشقتم سيب خوشمزه و سنبل زيباي من. الهي هميشه شاد شاد باشي نازنينم. دوست دايم يه عالمه.


آره عزیزم همین طوره تازه امروز هم که آخرین روز ساله بازم یه برفی اومد دوباره !!!!!!!!!!
قربونت برم که اومدی وبا این همه یادگاری دلمون رو شاد کردی
مامان نیروانا
28 اسفند 91 8:36
سنبل قشنگ هفت سین زهره ی من، همیشه خوشبو و بهاری بمون. چه نقش درخوری بهت دادن، آفرین که گل ناز منو همه خوب میشناسن. بهاری باشی حتی اگه وقتی پنجره رو باز میکنی سوز بیاد


فدات شم فریبای مهربون و خوش قلم من که اینقدر به آدم انرژی میدی همیشه دوستت دارم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد