باز کن پنجره را دخترکم ، فصل بهار است...!
بفرما ادامه لطفا...
از روز 1٢ اسفند که چشممون به جمال شکوفه های بهاری درخت های زردآلوی حیاط افتاد میخواستم این پست رو بذارم که تا الان طول کشید! اون روز اینقدر از دیدن شکوفه های بهاری و صدای چه چه پرنده ها دلم حال اومده بود و ذوق داشتم برای گذاشتن این پست که عنوانش رو همون روز گذاشتم ولی نشد که عکس هاش رو بذارم!!!!!
اون روز که شکوفه های سفید و خوش بوی زردآلو رو دیدی با ذوق وصف ناشدنی ای ! گفتی وای مامان ببین بهار اومده
قربونت برم اینقدر منتظر اومدن بهار بودی که خدا میدونه هر روز می پرسیدی پس کی بهار میاد؟
از اون روز هم، هی میگفتی خب شکوفه دایه درختا پس بهار اومده دیگه الان عیده یعنی؟
وقتی میگفتم نه هنوز تا عید مونده میگفتی چه قدر مونده ؟کی عید میشه ؟
منم برات یه نقاشی کشیدم که از روز 13 اسفند تا 30 اسفند که میشد 18 تا گل رو توش داشت، که هر روز صبح که از خواب بیدار میشی یه دونه رو رنگ کنی و وقتی آخرین گل رو رنگ کنی اون روز عیده!
خیلی خوشحال شدی ولی همه گل ها رو یه دفعه رنگ کردی!! گفتم مامان قرار بود هر روز که از خوا ب بیدار میشی رنگشون کنی که !!
گفتی آخه دلم میخواست همه گلام رنگ داشته باشه
گفتم پس بذار برگ هاش بی رنگ بمونه و هر روز یه دونه رنگ کن و قبول کردی و تا الان هر روز صبح که از خواب بیدار میشی اولین کاری که میکنی اینه که یه برگ گل رو رنگ کنی و بقیه ی گل هایی که مونده رو بشماری
عزیز دلم 15 اسفند هم توی مهدتون مراسم درخت کاری که نه البته بنفشه کاری داشتین !!!
وقتی اومدم دنبالت دیدم همتون مثل گنجشک رفتین تو باغچه دارین بنفشه میکارین البته نه موبایلم همراهم بود نه دوربین
چند روز قبلش هم یعنی 11 اسفند خونه ی بابا جون ، باهاش بنفشه کاشتی.... خودمونم ایشالا تا قبل از عید میکاریم تو باغچه چون خیلی دوست داری
قیافه ی نیایش در حال دیدن یه کرم خاکی رو انگشت بابایی
اما ...
اما این کشمکش چند روزه ی بهار و زمستون ، عاقبت به نفع زمستون تموم شد!
و بهار زیبا ، هیاهویش را به پاکی زمستان بخشید!
و چه قدر به حال اون درخت ها و شکوفه هاش که همه پر برف شده بود و شب، یخ زد غصه خوردی و چه قدر من با غصه ی تو غصه خوردم
همش میگفتی مامان بهار دیگه نمیاد ؟
میگفتی مامان داشت بهار می شد چیــــا یه هو زمستون شد
اینا همون شکوفه های زردآلون که رفتن زیر برفــــــــــــ
و الان این شکلی شدن دیگه ، یخ زدن!
آره گلم از 16 اسفند شب ، بارش برف شروع شد تا 18 اسفند صبح یک سره بارید ....
چه برفی بود همه چی رفت زیر برف ، فکرکنم 40 سانت شد !!
حالا فکر میکنم بهتره بگم :
باز نکن پنجره را ،دخترکم سووووووووووووز می یاد!!!!!!!!!!!!!!!
عکس های مراسم " آدم برفی دُرُس کنون !" خونه ی بابا جون رو تو یه پست دیگه میذارم چون خیلی زیاد میشه
یه سفره هفت سین هم بنا به در خواست تو ،که خیلی ذوق داشتی برای درست کردنش با هم درست کردیم با نقاشی و یه کمش هم فوم فقط تو رو خدا نخندی به من آخه اون موقع که خیلی ذوق داشتی برا درست کردنش من خیلی خسته بودم ولی به عشق تو باهات همراه شدم ، خیلی بد هم درست نکردم سنبل رو نه؟ ولی بازم بیشتر کارش رو خودت کردی مخصوصا اون سیب رو که تمام و کمال خودت کشیدی و منم خیلی ذوق کردم
سیب نیایشی
عاشقتم خوشمزه ی من!!!
روز 20 اسفند ، جشن نوروز و عکس هاتون رو گرفتین و دیگه تعطیل شدی
براتون یه هفت سین این شکلی هم دادن:
به خاطر اینکه نقش سنبل سفره هفت سین رو داشتی اینقدر اصرار داشتی که با هم یه هفت سینی درست کنیم که حتما یه سنبل قشنگ هم داشته باشه
از روزی که بهت این نقش رو داده بودن همش میگفتی:
مامان ، من سنبلِ سفره هفت سینم ،منو بذار تو گلدون بذار تو سفره هفت سین
سُنبلَکم عاشقتمهیچ وقت تو سفره هفت سینم سنبل نداشتم تا امسال که تو میشی سنبل سفره ی هفت سین خونم
من سنبلم من سنبل
همنشینم با بلبل
وقتی میام به بستان
باغبان میشه چه خندان
عید شما مبارک
عید شما مبارک