نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ثمره ی عشق

شیرین شیرینا ، خانوم خانوما !

1391/5/26 16:06
نویسنده : مامانی
3,974 بازدید
اشتراک گذاری

می خوام بگم که من هلاک این جوابای توام نیایش حاضر جوابمزبان اول می خواستم عنوان این پست رو همین بذارم ولی چون شیرینی جوابای خانومانت بیشتر بود عوضش کردمچشمک

♥ازم می خواستی که از بین 100 تا کتاب 5 تا رو پیدا کنم 5 تا کتاب شادی کوچولو رو می خواستی که سی دی تصویری اش رو داری...اومدم نشستم رو به روی کمدت و میگم واااااااای نیایش آخه من از بین این همه کتاب چه جوری اونا رو پیدا کنم آخه ؟میگیخب باید بگردی،خوووووووب بگردنیشخندمیگم پس بیا تو هم کمکم کن میگی:نه من تشویقت می کنمتشویقخنده

فدا ت شم شیرینمماچ

♥شبا عادت داری وقت خواب میای تو تختم کنار من و بهم میگی روی پشتم نقاشی بکش ،بعدش میرم تو تخت خودم...و منم شروع میکنم با سر انگشتام برات نقاشی کشیدن ،اونم چه نقاشی هایی اگه می تونستی رو پشتت رو ببینیمژههمیشه میگفتی یه ماشین بزرگ بکش حالا یه مامان بکش بچه اش رو بکش حالا باباش رو هم بکش ....یا میگفتی یه ماشین کوچیک بکش حالا یه خرگوش کوچولو بکش توی ماشینه حالا باباش رو بکش مامانش رو هم بکش ولی اینا رو توی ماشین بزرگ بکش...چشمک

♥ولی دیشب وقتی بهت گفتم چی بکشم دخترم ، گفتی اوووووووووووم دو تا آیینه بکش یه آیینه بزرگ یه آیینه کوچیک...حالا یه گل بکش ....خب بذار ببینم چی لازم دارم ....آها یه قطار بکش با یه عالمه مسافر...حالا یه آقای خوب بکش خب راننده اش رو هم بکش نه نه اونجا نکش (و در حالی که دستت رو روی پشتت حرکت میدادی گفتی)اینجا بکش اینجا روی این صندلی عقب!!!! 

حالا منو میگی در حالی که داشتم با تمام وجودم لبخند میزدم و در سکوت برات با سرانگشتم نقاشی چیزایی رو که می خواستی میکشیدم همین جوری مونده بودم داری اینا رو از کجا میاریتعجب

فدات شم خانومم

♥نقاشی کشیدنم که تموم شد برگشتی و به پشت خوابیدی و نگات رو دوختی به سقف و گفتی: مامان ببین عکس یه چاقوی بزززززرگه تیــــــــز و داشتی با دست به سقف اشاره میکردی

نگاه کردم و دیدم سایه ی در نیمه باز اتاق ،روی سقف شبیه یه چاقو شده (خیلی جالب بود منی که هر شب بعد از اینکه تو خوابت میبره چشمام دوخته شده به سقفه و توی فکر هیچ وقت این شکل رو پیدا نکرده بودم) خنده ام گرفت و شروع کردم به خندیدن ...گفتی: مامان چیا می خندی اینکه چاقوی خنده دار نیست چاقوی تیزهقهقهه

خنده ام بلند تر شد از حرفت که بازم گفتی یواش بخند مگه نمیبینی بابا خوابه عزیز دلم!مژهخنده

حالا من بخند نیایش بخند ...بابا هم غرق خواب ...ای بابای خسته چه قدر دلم سوخت برات که نتونستی طعم شیرینی اون لحظه رو بچشی و خستگی زیاد امون نمیده بهت و بین راه که سرت هنوز به بالش نرسیده خوابیناراحت...خدا توانت رو بیشتر کنه عزیزم من و نیایش همیشه دوستت داریم می دونیم که میدونیقلب

فدای هر دوتون بهانه های قشنگ زندگی من

♥این رو هم بگم که این برنامه مربوط به ساعت 1 نیمه شبه ! آخه نیایش از صبح که بیدار میشه دیره دیر ساعت 10 صبح تا آخر شب بیداره یعنی کمه کم 14 ساعت بیدارهناراحت خودتون ببینید من چی میکشم دیگهچشم تازه ساعت یک شب به جای اینکه چشماش بره رو هم ،چاقو رو سقف پیدا میکنه برا من ابرو

♥بعد از تموم شدن خنده ها و شیرین زبونی های تو ، بهت گفتم حالا پاشو برو توی تختت عزیزم بلند شدی و منو بوسیدی وگفتی شب به خیر و رفتی تو تخت داشت خوابم می برد و فکر کردم که تو هم خوابیدی آخه خیلی خسته بودی و پشتت به من بود یواش گفتم خیلی دوستت دارم عزیز دلم...

و تو گفتی مامان دستت رو بده به من (اصلا فکر نمیکردم خوابت نبرده باشه)دستم رو از لای نرده های تختت دادم تو و تو هم دستم رو گرفتی توی دستت و خوابت برد یه هو!!!!

فدات شم مهربونم

♥یه کم گذشته بود و خوابم نمیبرد ...شب که از نیمه میگذره خواب منم از چشمام پر میکشه ...توی فکرای خودم بودم و داشتم به صورت معصوم و نازت توی خواب نگاه میکردم خیال باطلوااااااااای که وقتی خوابی چه قدر خوردنی میشی واقعا دلم برات تنگ میشه آخه وقتی بیداری اینقدر جنب و جوش و سر و صدا داری که وقتی می خوابی واقعا انگار چیزی کم دارم  ...به یاد اون روزا، اون روزای کودکی ات (نه که الان دیگه خانوم شدی)انگشتم رو گذاشتم توی دستت و تو هم محکم فشارش دادی قلبالهی دورت بگردم چه حس خوبی بهم دادی دقیقا مثل همون شبای اولی که تازه اومده بودی تو آغوشم و منم هی دوست داشتم انگشتم رو بذارم توی دستت تا تو فشارش بدی البته فقط من نه ،همه این کار رو دوست دارن فکر میکنم هر چی انرژی خوبه توی دنیا میشه از این طریق از فرشته های معصومی مثل شماها گرفت

فدات شم پاره تنم

♥همین الانم رفته بودی رو مبل و داشتی داد میزدی مامان بیا ببین من می خوام پرواز کنم اومدم پیشت و دیدم واستادی روی دسته های مبل و داری با دستات بال بال می زنی و میگی من یه پرنده ی شکاری ام می خوام پرواز کنم برم شکار !!!! من فقط با چشمام تعجبم رو رسوندم و بعدش تو گفتی نه ، اینکه کار بدیه من فقط دوست دارم پرواز کنم ولی نمیشه که ...هم خنده ام گرفت هم دارم فکر میکنم چه چیزا که از توی این برنامه ها یاد نمیگیری تو....ابروبهت گفتم تو یه مرغ عشقی عزیزم چشمکو تو هم گفتی مگه مرغ عشقم پرواز میکنه ؟گفتم آره و گفتی پس چیا من نمیتونم پرواز کنم گفتم خب ما که پرنده نیستیم ما بال نداریم دست داریم !!!!تو هم دستات رو تند تند تکون میدادی کنارت و گفتی ببین دایَم بال بال میزنم دیگه و پریدی توی بغلم بغل

عاشـــــــــــــــقتم

♥هر بار هم که کار خوبی انجام میدی و می بینی من خوشحالم میگیمامان من چه گد خوبم نه ؟!من خیـــــــــلی دختر خوبی ام ، یه پارچه خانومم! مژه

آره تو ماهی خوب من، تو خوبی ماه من

دوستت دارم نازنینم ...

همیشه از خدا سلامتی تو و همه بچه ها رو می خوام و هر بار که بهت نگاه میکنم خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتنت، خدایا شکرت برای همه چیز شکر...

niniweblog.com

راستی می دونی 27 سال پیش توی همچین روزی یعنی سحر 27 رمضان سال 64 که همزمان بود با 27 خرداد  من به دنیا اومدم خدا رو شکر که خوشبختم و با وجود تو عزیز دلم خوشبخت تر هم شدم توی این 3 سالقلب خوبه آدم دنبال بهانه بگرده برای خودش تولد بگیره نهچشمکبعد یه چیز جالبه دیگه اینکه مامان جون می خواسته اسمم رو بذاره سحر، ولی به دلایلی که الان یادش نیست نذاشته ولی من دلیلش رو میدونم چون بابایی ات اسم سحر رو زیاد دوست نداره نیشخندو این طوری شده که گذاشته زهره دلیلش جالب تره: اینکه مامان جونت یه دوستی داشته زمان بچگیش که هم خوشگل بوده هم خوش اخلاق و مهربون اسم اونو گذاشته رو بچه اش جالبه نه ؟!خجالتزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان تسنیم سادات
26 مرداد 91 17:40
امان از دست شیرین زبونیه این فسقلیها که دل آدمو میبره...


ممنونم از حضورت عزیزم
مامی امیرحسین
26 مرداد 91 17:55
تولدت مبارک زهره جونم.چه عکسای خوشگلی از نیایش نازنینم گذاشتی.یه ماچ گنده از طرف من بکنش.


ممنون عزیزم از نگاه قشنگت هم ممنون می بوسمتون
مامی امیرحسین
26 مرداد 91 23:39
عزیزم میشه ایمیلتو برام بفرستی؟
عمه
27 مرداد 91 10:09
vay akheh to ke ma ro koshti ba in shirin zabounit voroujak. hamchin delam mikhast parvaz konam biam pishet lopet ro bekesham ke nagou. Delam barat kheily tang shodeh azize delam. Khosh bashi


ممنونم عمه مینو جون که همیشه پیشم میای منم دوستت دار و دلم برات تنگ شده کاش پیشمون می اومدی خب
مامان پریسا
27 مرداد 91 18:31
آخی عزیزم.
ماشالله چه قشنگ جواب میدن.
واقعا کلی ذوق داره.




ممنونم دوست خوبم
خاله فریده
28 مرداد 91 5:17
الهی فداش بشم من . واقعا هم شیرین شیریناست !
فکر میکنم خیلی تو این زمینه استعداد داره
واسه تخیل کردن و نقاشی کشیدن
حتما وقتی بزرگتر شه این استعدادشو تو نقاشیهاش بیشتر نشون میده
تولد ت به ماه قمری مبارک خواهری
مامان به منم گفته بود اسممو میخواسته سحر بذاره !!
راستی عکساشم خیلی خوشگله . قربونش برم من
بوووووووووووووووووووووووووس هزار تااااااااااا

قربونت برم خاله ی مهربون و خوش ذوقم آره خب میدونی به خاله ام رفته ام دیگه
ممنون خواهر عزیزم از تبریکت و نگاه قشنگت
مریم مامان ملینا
28 مرداد 91 9:11
وااااااااااااااااااای من که حسابی ذوق زده میشم با خوندن این شیرین زبونیا
آره منم اون انرژی رو خیلی دوست دارم و الان یاد اون روزا افتادم که چقدر سخت اما شیرین بود


قربون شما عزیزم ممنون که اومدی
آره واقعا شیرینه مادر بودن در عین سختی هاش همیشه شیرینی خاص خودش رو داره
مامان نيروانا
28 مرداد 91 9:13
اول كه جونم به اين شيرين زبونيت خاله، هزار ماشالا، كلي خنديدم.
دوم كه خيلي اختراع قشنگي بود، نقاشي روي پشت براي ماساژ و آرامش. آفرين نيايشم،‌ نميدونم ايده ي خودته يا مامان زهره ولي عاليه و ببينم براي نيروانام جواب ميده بكار ببرمش.
سوم كه بابامهدي خداقوت.
چهارم كه زهره ي عزيزم، واقعاً‌خدا قوت. با اينهمه بيداريِ نيايش،‌ درست عينِ نيروانا ( يعني كه خدا به منم قوت بده )
پنجم كه يه پارچه خانوم!مرغ عشقِ كوچولو! الهي هميشه عاشق باشي
منم عاشق انگشت توي دستِ فرشته كوچولوها گذاشتنم


قربون خنده هات خاله ی مهربون
نقاشی روی پشت با سر انگشت اختراع خودم بود فریبا جون و خوب جواب میداد برای خوابیدنش اون اوایل که ابداعش کردم! یعنی یه سال پیش تقریباو زودتر خوابش میبرد البته همین الانم وقتایی که خسته است تا یه کم انگشتم رو می چرخونم رو پشتش خوابش میبره آره حتما امتحان کن نیروانام هم حتما خوشش میاد
فدات عزیزم خدا به همه مادر و پدرها قوت بده ایشالا و سایه ی پر مهر شما هم تا همیشه رو سر نیروانام باشه
ممنون از حضور و نگاه قشنگت

عزیزم این جمله ی آخرت خیلی با حال بود منم عاشق انگشت توي دستِ فرشته كوچولوها گذاشتنم...
آره منم عاشقشم
مادر کوثر
28 مرداد 91 10:47
الهیییییییییییییییی عزیزممممممممممممم
فدای اینهمه شیرین زبونی و حاضرجوابیییییییییییی

وای این دخملا وقتی میخوابن خیلی خیلی ناز میشن

امیدوارم همیشه شاد و سلامت در کنار هم باشید.
راستی طاعاتتون قبول درگاه احدیت و عیدتون پیشاپیش مبارررررررررررررررک


قربونت عزیزم ممنون از حضورت خدا همه این کوچولوها رو در پناه خودش حفظ کنه
طاعات شما هم قبول و عیدتون هم مبارک و التماس دعا مثل همیشه
مامان رها
28 مرداد 91 16:33
زهره جون عزیزم تولدت مبارک راستی گلم من بعضی وقتی به این فکر میکنم که الان این وروجکها مارو با شیطنتهاشون میخندونن پس ما قبل از به دنیا اومدن اینا چه بهونه ای واسه خندیدن داشتیم


ممنونم عزیزم تولدم البته به ماه قمریه ولی بازم ممنونم از محبتت
آره واقعا راست میگی منم خیلی وقتا به این مسئله فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که این فرشته های کوچولو و پاک قشنگ ترین بهانه های زندگی مامان و باباهاشون هستن بهانه برای همه چیز خندیدن و دلخوش بودن نگران بودن امید داشتن و ...
خدا خودش همشون رو در پناه خودش حفظ کنه
ممنون از حضورت
مامی امیرحسین
28 مرداد 91 20:04
گوله نمک و محبت بود.
بهمون چسبید... مامان به این مهربونی دخملشم باید اینقده نازو مهربون باشه


فدات عزیزم محبت از خودته دوست عزیز و مهربون و نازم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
29 مرداد 91 6:44
سلام عزیزم.هم عیدتون مبارک.هم تولدتون.
نیایش جونم!شیرین زبونم!امروز دیگه روزه نیستم.فرار نکن که اومدم شیرینی عیدمو بخویم.


سلام ممنونم از حضورت و نظر لطفت خانمی دلمون تنگ شده بود براتون
عید شما هم مبارک
مامان بیتا
29 مرداد 91 9:55
صدای پای عید میآید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاکترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است.
عید بر عاشقان مبارکباد.


بر شما هم مبارک ممنون از حضورتون
مامان نیایش
29 مرداد 91 10:31
خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود

از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود

درب کلاس درس خدا چون گشوده شد

خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
عید شما مبارک


عید شما هم مبارک عزیزم


خوش باشی

یاس
31 مرداد 91 0:35
سلام گلم.دیر متوجه شدم که تولدته.یعنی اطلا نمیام.ولی الان میگم که تولدت مبارک عزیز دلم.نیایش گل و شیرین زبون و نازمو ببوس


ممنونم از محبتت دوست خوبم بوس برای شما
نسرین مامان باران
31 مرداد 91 2:12
سلام زهره جون
فدای این دختر باهوش و خوش زبون


سلام قربون شما خانمی ممنون اومدی
مامان نسترن
1 شهریور 91 10:21
خانومی سی دی رو که گرفتی اگه راضی بودی به منم بگو اقدام کنم. لطفا. ممنونم


چشم حتما
گفتن یه هفته ای طول میکشه شایدم بیشتر ولی حتما خبرت میکنم
الهه مامان یسنا
2 شهریور 91 10:35
اومدم پر انرژی و شیرین زبونیای نیایشم رو خوندم و بیشتر انرژی گرفتم. خدایا چقدر این دختر حاضر جوابه. چطوری تا حالا از دست شما در امون مونده!!!!!
عاشقتم نیایش. مامانی خدا قوت بهت بده که بیشتر و بیتشر واسه نیایش وقت بذاری.این نقاشی روی کمر رو هم امشب امتحان میکنم ایده جالبیه زهره جون


ممنون عزیزم که بازم اومدی بالاخره خوابیدی؟
ممنون از نظر لطفت به ما
دوستون داریم
حتما امتحان کن جالبه
بازم ممنونم دوست عزیزم
مامان علی
4 شهریور 91 14:04
شیرین زبونیاش به کامت, شیرین هر بندی رو خوندم یه دور قربون صدقه ی این دخملک نازت رفتم.وقتی حرف هاش رو می خونم یه چیزی تو قلبم جابجا می شه، گرم می شه و دلم می خواد دستام رو باز کنم و در آغوش بگیرمش(شکلک آغوش لازم دارم الان) خیلی دلم برای این گفتمان های شیرینتون تنگ بود و همچنین دلبرانه هایی که دل و دین می برند



فدات مهربون خیلی محبت داری به ما همیشه مطمئنم نیایش هم دوست داره توی آغوش مهربون شما بپره!ما هم دلمون براتون تنگ بود خیلی خوشحال شدم اومدی علی جونو ببوس

فاطمه شجاعی
7 شهریور 91 8:54
سلام زهره جون امیدوارم خوب خوب و شادشادباشید مدتی بودفرصت نکرده بودم به اینجاسربزنم دلم خیلی برانوشته هات تنگ شده بود این پستت روخوندم کلی دلم براتون تنگ شدمخصوصا این وروجک شیطون که عاشقشم ازقول من دوتاماچ حسابیش بکن
با این شیرین زبونیاش دل همه روبرده
دوستون دارم


سلام عزیزم ممنون اومدی لطف داری گلم ان شا الله که شما هم خوب و خوش باشید تعطیلات چه طوره ؟ یا شایدم شما تعطیل نیستی؟ولی جاتون خالی مشهد غلغله است خیلی خیلی شلوغه یه چی میگم یه چی میشنوی.....
می بوسمت سلام برسون
مامان حسنی
8 شهریور 91 12:15
سلامممممم
تولدتولد تولدت مبارک ببخشی که با تاخیره
هروقت حرفای این نازنین دختررا می خونم دلم براش ضعف میره ای جانم الهی خدا حفظش کنه براتون
راستی منم خردادیم خوشوقتم


سلام عزیزم ممنون از محبتت و تبریکت منم خوش وقتم از داشتن دوست خوبی مثل شما خدا دختر گلت رو برات نگه داره
مامان صفا
26 شهریور 91 11:56
سلام عزیزم اول میگم ماشالله خدا حفظش کنه این گل دختر
انقدر شیرین نوشتی شیرین کاری این دخملی رو که من از راه دور دلم خواست فشارش بدم و یه عالمه ببوسمش .. خداییش باحال نه ! خدارو شکر که باتموم خستگی هامون این دخترها کاری میکنن که آدم روحیه و انرژیشو دوباره بدست بیاره.. می بوسمش.. چاقوی تیز خیلی منو خندوند


سلام خانمی ممنون از حضورت و نظر لطفت خیلی محبت داری خدا همه کوچولو ها رو برای مامان و باباها حفظ کنه ما هم می بوسیمتون کاشکی آدرس میذاشتی یه کم از تو لینک ها سخته پیدا کردن بازم ممنون از حضورت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد