نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ثمره ی عشق

از هر دری سخنی!

1391/5/1 15:00
نویسنده : مامانی
1,243 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی یه بابای خیلی ناراحت و یه کم عصبانی باشی از اینکه دختر کوچولوت آخرش با شیطونی هاش کار دستت داده و در حالی که دسته ی شکسته ی عینکت توی دستته و خودت رو داری کنترل میکنی، بهش میگی :بابایی ، نیـــــــایش دیدی آخرش دسته ی عینک بابا رو شکستی از بس که شیطونی، آخه تو با این عینک بیچاره چه کار داری اینقدر می کشیش از روی صورتم؟!

تنها جوابی که میتونه به جای هر چیزی ،خنده رو رو لبات بنشونه و همه چیز رو فراموش کنی اینه:

♥حالا اشکال ندایه(نداره)بابا اصلا نگیان (نگران)نباش،خدا دُیُستش (درستش)میکنه ،میدونی خدا همه کایی (کاری) بلده

مژه

آره گل نازم واقعا راست میگی خدا همه کاری بلده ...چه قدر دل شما کوچولو ها پاکه چه تعبیر قشنگی از خدا دارید همیشه ،کاش واقعا ما بزرگ تر ها هم وقتی توی زندگی پر فراز و نشیبمون به مسئله ای بر میخوریم از ته دل باور کنیم که اشکالی نداره خدا درستش میکنه خدا همه کاری بلده

ببخشید گلم نتونستم مطالب مربوط به تیر ماه رو تا از قبل از این ،جمع و جور کنم (البته بگم که خودت نمی ذاری اصلا) در نتیجه با عرض شرمندگی ادامه مطلب شلوغ پلوغی داریم !

دوستای عزیز اگه دوست داشتید یه سر بزنید!

وقتی یه بابای خیلی ناراحت و یه کم عصبانی باشی از اینکه دختر کوچولوت آخرش با شیطونی هاش کار دستت داده و در حالی که دسته ی شکسته ی عینکت توی دستته و خودت رو داری کنترل میکنی، بهش میگی :نیایش دیدی آخرش دسته ی عینک بابا رو شکستی از بس که شیطونی، آخه تو با این عینک بیچاره چه کار داری اینقدر می کشیش از روی صورتم؟!

تنها جوابی که میتونه به جای هر چیزی ،خنده رو رو لبات بنشونه و همه چیز رو فراموش کنی اینه:

♥حالا اشکال ندایه(نداره)بابا نگیان (نگران)نباش اصلا ،خدا دُیُستش (درستش)میکنه ،میدونی خدا همه کایی (کاری) بلده

niniweblog.com

شیرین زبونم اینقدر زبون میریزی که دیگه واقعا کم میارم ، خیلی وقتا که شیرین زبونی هات و شیرین کاری هات رو نمیرسم اینجا بنویسم و ثبت کنم، بابایی میگه ولش کن لذت ببر از همین لحظه ...راست میگه واقعا باید از بودن با تو ،از این همه دلبری هات، از کوچولو بودنت واقعا لذت ببرم.خیلی دوست داریم دختریقلب

خیلی وقتا بهم میگی خانمی: خانمی بیا این لباشکو(لواشک) بخور ،یا دستت درد نکنه خانمی ،یا خانمی بیا منو بخوابون!!!مژه...شیرینم شیرینم شیرینم دوستت دارمبغلاگه پسر بودی و اینجوری میگفتی دیگه چه قدر خوشمزه بودخجالت

در ادامه شیرین تر از عسل کاری هات باید زمان هایی رو بگم که با تلفن با دوستای خیالی ات صحبت میکنی وای اگه بدونی چه قدر شیرین حرف میزنی قربون صدقه شون میری کلی باهوش درددل میکنی نصیحتشون میکنی حالا اگه بخوام اینجا بنویسم که اصلا نه وقت میشه نه حافظه ام یازی میکنه فقط یه مورد رو اشاره میکنم که خیلی بامزه بود:

♥داشتی با موبایل اسباب بازیت با صدرا حرف میزدی(اسم صدرا رو فقط یه بار از زبون خاله شنیده بودی تازگی ها، البته حضور خارجی داره ولی خیلی به ما نزدیک نیست یعنی فکر کنم تو چیزی ازش یادت نیست پسر عمه ی شوهر خاله فریده که 3 سال و نیمه است فکر کنم)

حالا همه حرفهات رو که یادم نیست که داشتی خیالی باهاش حرف میزدی ولی خیلی بامزه بود بعضی وقتا بهش میگفتی چی دایی میگی بابا نه نه چی میگی آخه کلی حال کردم !همش هم می گفتی صدیا جونم صدیا جونم عزیز دلم ! تا اینکه به اینجا رسید صحبتت که صدیا جونم دختر خوبی باش و مامانی ات یو اذیت نکن ...من گفتم صدرا پسره عزیزم و تو خیلی عصبانی گفتی:اِ میگم دختره منکه با پسیا (پسرا)دوست نمیشم مژه

گفتم نه عزیزم صدرا اسم پسره، گفتی نه!!! داشتیم با هم بحث میکردیم که بابایی گفت خب از خودش بپرس نیایشم و تو موبایلت رو دوباره گرفتی دم گوشت و گفتیصدیا جونم به نظیت (به نطرت)تو دختری یا پسر؟نیشخند

و در حالی که ما میخندیدیم به حرفت ،گفتی دیدی گفتم دختره میگه دخترهچشمکتخیلت رو قربون

 

چند وقته پیش که بابا میخواست یه قلمه ی حسن یوسف رو بکاره توی گلدون اصرار میکردی که من می خوام بکارم برای همین هم رفتم گشتم و یه ظرفی که بتونه گلدون شما باشه رو پیدا کردم و با ذوق و شوق اون روز دو تا دونه ی لوبیا کاشتی و از همون لحظه که کاشته بودیش دقیقیه ای یک بار می رفتی نگاش میکردی ببینی که بزرگ شده یا نه و همش میگفتی مامان پس چیا این یُشد(رشد)نمیکنه؟!!

این همون گلدونه که داری توش لوبیا میکاری

بهت میگفتم مامانی بذار یکی دو روز بگذره رشد میکنه اما ای دل غافل که هر چی روز گذشت رشد نکرد که نکرد بابایی گفت چند تا لوبیا و نخود خیس کنم لای پارچه بذارم که اونا رو برات بکارم بعدا و یه روز صبح که زودتر از تو بیدار شدم گلدونت رو برداشتم و دیدم نه بابا خبری نیست گلدون رو خالی کردم دیدم بــــــــــــــله لوبیا ها پوک شده و هیچی به هیچی ....وقتی بیدار شدی بهت بذرها رو که تیژ زده بود نشون دادم و گفتم بیا اینا رو بکاریم گفتی پس لوبیای خودم کو ؟!!گفتم مامانی اون دونه هاش خراب بوده و تو هم قبول کردی چون توی دستم یه عالمه بذر جالب دیدی همش میگفتی چه جالب!زبان

و بعد از تنها یک روز این شد نتیجه اش مژه

و کلی ذوق کردی که مامان بالاخره رشد کرد

و بعد از دو روز شد این!چشمک

و بعد از سه روز شد این! میگم نکنه لوبیای سحر آمیزه!نیشخند

 

این برچسب ها رو هم چسبوندی که خوشگل تر بشه گلدونت

niniweblog.com

شدیدا استقلال طلبی!!!هر کاری رو می خوای خودت به تنهایی انجام بدی و همش میگی خودم خودم  مگر اینکه قصد کرده باشی که خودت رو برای کسی لوس کنی اون وقت هیچ کاری نمیکنی ساده ترین کارات رو هم باید بقیه انجام بدن!چشمکولی خدا نکنه بخوای خودت یه کاری رو کنی اگه مثلا یه چیزی رو بخوای خودت برداری و من برات تا نیمه ی راه بیارم ازم میگیری و میری میذاری سر جاش و دوباره برمیداریش حالا اینا که خوبه ضرری نداره ولی بعضی وقتا واقعا لجم میگیره از کارات مثلا می خواستم آماده ات کنم عجله هم داشتم شلوارتو پات کردم و تو درش آوردی عصبانی شدم گفتم چرا اینجوری میکنی گفتیخب لباسمو بپوش اینو که خودم بلدم بپوشمابرو البته خب شاید تو حق داشته باشی و من باید صبرم رو خیلی خیلی بیشتر کنم که از این وروجک بازی هات خسته نشم زود ...

هر کاری که فکرش رو بکنی می خوای تنهایی انجام بدی از لباس پوشیدن و در آوردن بگیر تا حتی لباس زیرت رو شستن!!!زبان(بعضی وقتا شورتت کثیف میشه چون دیر میری دستشویی و بعدش میگی چیز مهمی نیست خودم میشویم!!!)نیشخند 

خودت تنهایی چهار پایه کوچیک میذاری زیر پات شیرآب رو باز میکنی و دستات رو میشوری ،وضو میگیری فقط وقتی صابون می خوای منو صدا میکنی که بهت بدم ولی بعدش همش میگی بیو بیو ،منم همش می ترسیدم اون اوایل که با دست صابونی بخوای بیای پایی و سُر بخوری ولی خدا رو شکر برات توضیح که میدم کاری رو نکنی ،حرف گوش میکنی فقط نمیخوای که من بالا سرت باشم دلت می خواد همه کاری رو تنهایی کنی ،خدا خودش مراقبت باشه کوچولوی من

و اصلا هم دلت نمیخواد کسی کارت رو پیش بینی کنه، شدیدا عصبانی میشی، حتی وقتی من می دونم که مثلا الان منو صدا میکنی اگه زودتر بیام پیشت میگی برو برو سر کارت و وقتی رفتم بالافاصله صدا میزنی مامان مامان بیا کارت دارم یا بیا منو بشور و یا .....

اینم یه نمونه از استقلال طلبی هات که می خواستی خودت دستات رو لاک بزنی و منم گفتم باشه ابروبدم نزدی ها برای بار اول

یه سایت پیدا کردم که برات نقاشی پرینت میگیرم و رنگشون میکنی خیلی خوبه و خیلی دوست داری نقاشی هاش بزرگه و خیلی راحت تر از کتاب نقاشی رنگ میکنی

 دوستای گلم اگه خواستید اینجا کلیک کنید البته بعدا!!!چشمکالبته تو لینک هام هست همون آخراش سایت خاله لیلا

ظهر ها اصلا نمی خوابی دخملم هر کاری کنم بی فایده است و نمیخوابی که نمیخوابی ...از صبح تا شب یه سره بیداری و چی بگم دیگه واقعا کم خوابی و من رو هم بیچاره کردی و خستهناراحتبهت میگم یه کم بخواب که شب سر حال باشی میگی من سر حالم الان میگم آخه چرا نمیخوابی میگی آخه شب نیست الان که ، یاستشو (راستشو)بخوای من خوابم نمیبَیه (نمی بره )

یه روز ظهر که خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم و گفتم هر کاری می خوای بکن من خوابم میاد و مثلا خوابیدم، اولش از سر و کولم بالا می رفتی ولی یه کم که گذشت توی خواب و بیداری دیدم صدایی نمیاد بلند شدم دیدم توی اتاقت روی تختت خوابیدی برای اولین بار بود توی اتاق خودت تنهایی می خوابیدی همیشه توی تخت کوچیکت توی اتاق ما می خوابی ولی فقط همون یه بار بودناراحتخدا کنه بتونم کاری کنم که خوابت بیشتر شه خیلی خسته میشم

 

اینم چند تا عکس از نیایشی

اینجا الماس شرقه برای بار دوم سوار این هاپو میشدی خیلی دوست داشتی فرمونش رو می چرخوندی و کیف میکردی از هاپو سواری !

 

اینجا هم رفته بودیم ساندویچ بخوریم خیلی دکورش قشنگ بود داشتی قهوه تخل(تلخ)نگاه میکردی

بعضی وقتا خودت یه ژستی میگیری و بهم میگی بیا ازم عکس بگیر

اصلا نمی ذاری پای سیستم باشم همش می خوای فقط در بست در اختیارت باشم برای گذاشتن همین پست هم بیچاره ام کردی اینقدر نق نق کردی !!!!!!!!حالا یه چیز جالب فقط من و تو توی خونه ایم و وقتی می خوای خودت رو لوس کنی وسط حال خودت رو میندازی و داد میزنی و اینجوری میگی : یکی بیاد منو بغل کنه یکی بیاد تو یو خدا منو بغل کنه من تنا موندم....ابروواقعا نمیدونم باید چی کار کنم از صبح که بیدار میشی تا شب که می خوابی، 12 ساعت حداقل باید باهات سر و کله بزنم و در اختیارت باشم خدا خودش قوتش رو بده بهمچشم مفهوم روزه رو هم خیلی درک نمیکنی وخیلی ابراز ناراحتی می کنی از اینکه مامان و بابا باهات چیزی نمیخورن نمی دونم چه جوری باید بهت بفهمونم که اینقدر بهانه نگیری و خودت خوب غذا بخوری اون موقع که با هم نهار میخوردیم خیلی غذا خور نبودی الان دیگه ببین چی شدیناراحتبه هر حال عاشقانه دوستت دارم وخیلی به فکرتم عزیزکمماچ

کلمات آب -بابا -مامان- گل -مو- تاب- توپ-پا-نان رو بلدی بخونی،(حتی همین جا که نوشتم براتخیلی ذوق کردم وقتی از اینجا هم برام خوندی) با بَن بِن بُن یاد گرفتی خیلی وقته البته ،ولی شاید برای تو هم تراشه های الماس رو بگیرم الان که بعضی از حروف این کلمات رو که یاد گرفتی رو توی کلمات دیگه هم تشخیص میدی ماچ

niniweblog.com

قربونت بشم عزیز دلم سوره ی توحید رو هم خیلی وقته یاد گرفتی اینم صدای نازت که خودت رو لوس میکنی همیشه وقتی می خوام صدات رو ضبط کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان يگانه
1 مرداد 91 15:27

ماشاا.. به اين دختر قرآن خون و مستقل و باغبان و نقاش


ممنون از شما و حضور گرمتون
مينا مامان ماهان
1 مرداد 91 17:02
سلام عزيزم
دختر كوچولوي نازي داريد.موافق تبادل لينك هستي عزيزم؟


سلام عزیزم ممنونم لینک شدی
مامان امیرحسین ومحیا
1 مرداد 91 17:03
همه بچه هااولش میخوان کاراشونو خودشون انجام بدن ولی بزرگتر شدن به قول خودم تنبل میشن.ولی امیدوارم دخمل من تنبل نشه مثل امیرحسین..........


ایشالا که اینطوری نباشه و بزرگ تر هم که میشن علاقه به کار داشته باشن ولی خب آره هر چیزی اولش جذاب تره همه ادم ها حتی بزرگ تر ها هم همین طوری هستم ممنون از حضورت
مامان آیلا
1 مرداد 91 17:17
چه ژستی گرفتی . آفرین یه دخملی زبر و زرنگ که گل می کاره . من جایی خونده بودم باغبانی و از این نوع کارها بچه ها رو مستقل و با اعتماد به نفس بار میاره موفق باشی
اما عزیزم سوالم در مورد مکان آپلود عکس و ارسال به مدیریت وبلاگ بود


ممنونم عزیزم از حضورت و محبتت خدا کنه که هممون توی فرزند پروری موفق باشیم
مامان آیلا
1 مرداد 91 17:21
ممنون مامانی از سایت خوبی که معرفی کردی


قابلی نداشت دوست خوبم!
الهه مامان یسنا
1 مرداد 91 18:05
خیلی شیرین زبون شده دختر گلم.همش رو خوندم و لذت بردم. ولی خودمونیم بابایی چه حالی شده وقتی نیایش گفته اشکال ندایه


عزیزم ممنون از نظر لطفت و حضور همیشگی ات یسنا رو ببوس
مامان نیروانا
1 مرداد 91 21:36
وای خدایاااااااا یکی بیاد منو بغل کنه بگیره نیفتم از دست این جیگر. چه عکسایی؟ چه شیرین زبونیایی؟ زهره جون نمیگی ما دلمون کوچیکه طاقت این حجم نیایش رو نداریم!!! پس می افتیم؟! خدا عزیزمو حفظ کنه با اون قل هوا... خوندنش. ماچ بارونش کن لطفاً
بعدم یه سری به خصوصیات بزن


فدات عزیزم مثل همیشه با این همه حجم محبت و عشق من رو شارژ کردی دوستتد ارم دوست همراه شما هم نیروانام رو ببوس و بگو از طرف من محکم بغلت کنه عاشقانه!و ممنون از محبتت خوندم و تلگراف کردم
خاله فریده
2 مرداد 91 2:00
واااااای عزیز دلم
الهی قربونش برم
عشق منننننه . عکساش که خیلی خوشگل بود. صداشم که شنیدم نمیدونی چقدر خنددددددیدم با اینکه قبلا هم برام خونده بود ولی بازم مردم از خنده
قربونش برم که اینجوری یاد گرفته توحید رو
فدای شیرین زبونیاش بشم.این پستت هم خیلی خوب بود خواهری
نینیش جیگرم رو ببوووووووووس از طرف من هزار تا


ممنونم خاله خوشگلم که همیشه مهمون همیشگی خونه نیایشی هستی قربونت برم که اینقدرمحبت داری منم خیلی دوست دارم زودتر طعم خاله شدن رو بچشم هاااااااااا
بوس برای تو عزیزم
مامی امیرحسین
2 مرداد 91 9:48
سلام دوست نازنینم.قربون اون نیایش گلم برم.بالاخره سوره توحید خوندنشو شنیدم.اونروز که هرکار کردیم نخوند.خدا حفظش کنه زیرسایه قرآن...


سلام گلم چه قدر خوشحال شدم اومدی ان شا الله که بهتری عزیزم تا فهمیدم بدو بدو اومدم خونه ی امیر حسینم !خیلی ممنون از حضورت و اینکه همه پست ها رو می خونی و ممنون از نظرات خوشگلت و محبتت به ما
مامی امیرحسین
2 مرداد 91 9:49
راست میگه دیگه مامانی!شما مامانا باید 12اسعت که سهله 24 ساعت در اختیار ما کوچولوها باشین!بعدشم همینه که هست!


راست گفتی واقعا هم همینه که هست!!
مامی امیرحسین
2 مرداد 91 9:51
اون عکس تو کافی شاپش خیلی خوشگل شده.صورتی خیلی بهش میاد فداش بشم.دختر کوچولوی گیاهپزشک من.


ممنونم عزیز دلم
ندا مامان نيايش
2 مرداد 91 10:08
قربونت برم با اين صداي قشنگت .
واي كه چقدر اين بچه ها شبيه به هم هستن و آفرين به اين مامان خوش ذوق كه اينقدر قشنگ همه خاطرات رو مي نويسه . خوش به حالت نيايشي ...
آفرين چقدر قشنگ نقاشي هاي رو رنگ كردي .
نيايش من اصلا علاقه اي به نقاشي نداره و من خيلي ناراحتم از اين بابت . عوضش موسيقي رو خيلي دوست داره .




سلام خانمی ممنونم عزیزم از نظر لطفت خوش به حال ما که دوستای خوبی مثل شما داریم
خیلی خوبه که موسیقی رو دوست داره به هر حال هر کی به چیزی علاقه داره ایشالا که موفق باشه همیشه بوس برای شما
مامان سارینا
2 مرداد 91 10:57
جوووووووووونم چقدر مطلب . از خوندنشون سیر نشدم اخه خوندن ماجراهای خانوم گلی که سیری نداره ماشالله به نیایش عزیزم با این همه کارهای جدید و شیرین زبونییییییییی . وای عزیزم چقدر تو نازییییی بابابیی حالا اشکال ندایهههههه دیگه خدا خودش همه کایی بلدههه چقدر بچه ها ساده فکر میکنن و چه خوب خدا رو میشناسن . گلدونت رو خیلی دوست دارم . نیایشی چقدر لوبیاهات خوشگل شدن . ژست عکس گرفتنتو که دیگه نگوووووووووووو دل رو میبره اساسییییییییییی وای لاک زدنشوووووو واقعا واسه بار اول عالی بوددددد خیلی خوشم اومد . دقتت حرف نداره گل دخملی خاله جوون بایت معرفی ساید نقاشی هم ممنونم صدای خوشگلتو نتونستم بشنوم عزیزم آخه اداره هستم و الان نمیتون . خیلی دوستتون داریم . خاله جوون روی ماه نیایشمو خیلی خیلی ببوس


عزیزم منونم ازت که وقت میذاری و نور چشمخیلی محبت داری به ما ممنون از نظر لطفت دوست همراه همیشگی و مهربون
یاس
2 مرداد 91 16:23
کلی کیف کردم وقتی خوندمش.دختر شیرین زبون و ناز نازی خاله.
مثل همیشه عاشقتم عسلم


ممنون خاله جون که همیشه میای لطف داری
مادر کوثر
4 مرداد 91 10:17
همیشه باید از بچه ها چیز یاد گرفت


واقعا همین طوره
مادر کوثر
4 مرداد 91 11:59
سلام سلام
ماشالله به این دخمل شیرین زبون
که بیشترین کاراش و حرفاش مثه دخمله منه
عکسا هم عالی بودن

راستی طاعاتتون قبول

تقریبا 1 ساعت پیش اومدم و کلی نوشتم اما برق رفت و نشد نظرمو ارسال کنم و اون نظر قبلی رو هم واسهقسمت اول این پست داده بودم
شاد باشین
کوثر الان تو بغلمه و داره شیطونی میکنه
امشبم مثه دیشب مهمون داریم و منم و کلی کار


عزززززززززززیزم ممنونم ازت و ممنونم از حضور گرمت خیلی محبت داری به ما
کوثر گلم رو بوسه بارون کن واقعا دلم می خواد بخورمش این شیطونک شیرین زبون رو
خوش به سعادتت که مهمونی افطار داری ایشالا قبول باشه و ما رو هم دعا کن کوثر گلم رو ببوس
مامی مهتا
6 مرداد 91 13:15
ای جانم به این دخمل هنرمند ماشالله خدا حفظش کنه وقت کردی به ما هم سر بزن .
مامان مهبد كوچولو
7 مرداد 91 9:28
عزيزم چه دختر شيرين زبون و همه فن حريفي . آفرين به دختر باهوش و مامان مهربونش كه اين همه براش وقت ميزاره . اگه دوست داشتين به كلبه ي خاطرات مهبد هم سري بزنيد . خوشحال ميشيم .


ممنونم عزیزم از نظر لطفت حتما میام ممنون اومدی
آزاده
7 مرداد 91 12:15
چه دختری!!!!!!!!
میگم مامانی کلی دل ما رو با دخملت آب میکنیا
آخه یه رحمی کن به ما که دخمل نداریممممممم
یه وقت دیدی کار دست خودمون دادیمااااااااااااا


الهی
عزیزم خب تا باشه از این کارا باشه!
ممنونم از نظر لطفت پارسای گلم رو ببوس
مریم مامان ملینا
14 مرداد 91 10:12
سلام عزیزم خیلی وقت بود به نیایشم سر نزده بودم
نماز روزه هاتون قبول باشه واقعا با این همه وقت و انرژی که واسه نیایش جون میذاری قبول که چی، صدبرابر خدا بهت اجرمیده زهره جون....
منو از دعای خیرت بی نصیب نذاری.
من فدای این دخمل با انرژی و خستگی ناپذیر بشممممممممم
منم دلم بغل خواست


سلام خانمی فدات شم شما محبت داری گلم طاعات شما هم قبول محتاج دعاییم عزیزم
می بوسمت با آغوش باز
ملینا جونو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد