از هر دری سخنی!
وقتی یه بابای خیلی ناراحت و یه کم عصبانی باشی از اینکه دختر کوچولوت آخرش با شیطونی هاش کار دستت داده و در حالی که دسته ی شکسته ی عینکت توی دستته و خودت رو داری کنترل میکنی، بهش میگی :بابایی ، نیـــــــایش دیدی آخرش دسته ی عینک بابا رو شکستی از بس که شیطونی، آخه تو با این عینک بیچاره چه کار داری اینقدر می کشیش از روی صورتم؟!
تنها جوابی که میتونه به جای هر چیزی ،خنده رو رو لبات بنشونه و همه چیز رو فراموش کنی اینه:
♥حالا اشکال ندایه(نداره)بابا اصلا نگیان (نگران)نباش،خدا دُیُستش (درستش)میکنه ،میدونی خدا همه کایی (کاری) بلده♥
آره گل نازم واقعا راست میگی خدا همه کاری بلده ...چه قدر دل شما کوچولو ها پاکه چه تعبیر قشنگی از خدا دارید همیشه ،کاش واقعا ما بزرگ تر ها هم وقتی توی زندگی پر فراز و نشیبمون به مسئله ای بر میخوریم از ته دل باور کنیم که اشکالی نداره خدا درستش میکنه خدا همه کاری بلده
ببخشید گلم نتونستم مطالب مربوط به تیر ماه رو تا از قبل از این ،جمع و جور کنم (البته بگم که خودت نمی ذاری اصلا) در نتیجه با عرض شرمندگی ادامه مطلب شلوغ پلوغی داریم !
دوستای عزیز اگه دوست داشتید یه سر بزنید!
وقتی یه بابای خیلی ناراحت و یه کم عصبانی باشی از اینکه دختر کوچولوت آخرش با شیطونی هاش کار دستت داده و در حالی که دسته ی شکسته ی عینکت توی دستته و خودت رو داری کنترل میکنی، بهش میگی :نیایش دیدی آخرش دسته ی عینک بابا رو شکستی از بس که شیطونی، آخه تو با این عینک بیچاره چه کار داری اینقدر می کشیش از روی صورتم؟!
تنها جوابی که میتونه به جای هر چیزی ،خنده رو رو لبات بنشونه و همه چیز رو فراموش کنی اینه:
♥حالا اشکال ندایه(نداره)بابا نگیان (نگران)نباش اصلا ،خدا دُیُستش (درستش)میکنه ،میدونی خدا همه کایی (کاری) بلده♥
شیرین زبونم اینقدر زبون میریزی که دیگه واقعا کم میارم ، خیلی وقتا که شیرین زبونی هات و شیرین کاری هات رو نمیرسم اینجا بنویسم و ثبت کنم، بابایی میگه ولش کن لذت ببر از همین لحظه ...راست میگه واقعا باید از بودن با تو ،از این همه دلبری هات، از کوچولو بودنت واقعا لذت ببرم.خیلی دوست داریم دختری
♥خیلی وقتا بهم میگی خانمی: خانمی بیا این لباشکو(لواشک) بخور ،یا دستت درد نکنه خانمی ،یا خانمی بیا منو بخوابون!!!...شیرینم شیرینم شیرینم دوستت دارماگه پسر بودی و اینجوری میگفتی دیگه چه قدر خوشمزه بود
در ادامه شیرین تر از عسل کاری هات باید زمان هایی رو بگم که با تلفن با دوستای خیالی ات صحبت میکنی وای اگه بدونی چه قدر شیرین حرف میزنی قربون صدقه شون میری کلی باهوش درددل میکنی نصیحتشون میکنی حالا اگه بخوام اینجا بنویسم که اصلا نه وقت میشه نه حافظه ام یازی میکنه فقط یه مورد رو اشاره میکنم که خیلی بامزه بود:
♥داشتی با موبایل اسباب بازیت با صدرا حرف میزدی(اسم صدرا رو فقط یه بار از زبون خاله شنیده بودی تازگی ها، البته حضور خارجی داره ولی خیلی به ما نزدیک نیست یعنی فکر کنم تو چیزی ازش یادت نیست پسر عمه ی شوهر خاله فریده که 3 سال و نیمه است فکر کنم)
حالا همه حرفهات رو که یادم نیست که داشتی خیالی باهاش حرف میزدی ولی خیلی بامزه بود بعضی وقتا بهش میگفتی چی دایی میگی بابا نه نه چی میگی آخه کلی حال کردم !همش هم می گفتی صدیا جونم صدیا جونم عزیز دلم ! تا اینکه به اینجا رسید صحبتت که صدیا جونم دختر خوبی باش و مامانی ات یو اذیت نکن ...من گفتم صدرا پسره عزیزم و تو خیلی عصبانی گفتی:اِ میگم دختره منکه با پسیا (پسرا)دوست نمیشم
گفتم نه عزیزم صدرا اسم پسره، گفتی نه!!! داشتیم با هم بحث میکردیم که بابایی گفت خب از خودش بپرس نیایشم و تو موبایلت رو دوباره گرفتی دم گوشت و گفتیصدیا جونم به نظیت (به نطرت)تو دختری یا پسر؟
و در حالی که ما میخندیدیم به حرفت ،گفتی دیدی گفتم دختره میگه دخترهتخیلت رو قربون
♥چند وقته پیش که بابا میخواست یه قلمه ی حسن یوسف رو بکاره توی گلدون اصرار میکردی که من می خوام بکارم برای همین هم رفتم گشتم و یه ظرفی که بتونه گلدون شما باشه رو پیدا کردم و با ذوق و شوق اون روز دو تا دونه ی لوبیا کاشتی و از همون لحظه که کاشته بودیش دقیقیه ای یک بار می رفتی نگاش میکردی ببینی که بزرگ شده یا نه و همش میگفتی مامان پس چیا این یُشد(رشد)نمیکنه؟!!
این همون گلدونه که داری توش لوبیا میکاری
بهت میگفتم مامانی بذار یکی دو روز بگذره رشد میکنه اما ای دل غافل که هر چی روز گذشت رشد نکرد که نکرد بابایی گفت چند تا لوبیا و نخود خیس کنم لای پارچه بذارم که اونا رو برات بکارم بعدا و یه روز صبح که زودتر از تو بیدار شدم گلدونت رو برداشتم و دیدم نه بابا خبری نیست گلدون رو خالی کردم دیدم بــــــــــــــله لوبیا ها پوک شده و هیچی به هیچی ....وقتی بیدار شدی بهت بذرها رو که تیژ زده بود نشون دادم و گفتم بیا اینا رو بکاریم گفتی پس لوبیای خودم کو ؟!!گفتم مامانی اون دونه هاش خراب بوده و تو هم قبول کردی چون توی دستم یه عالمه بذر جالب دیدی همش میگفتی چه جالب!
و بعد از تنها یک روز این شد نتیجه اش
و کلی ذوق کردی که مامان بالاخره رشد کرد
و بعد از دو روز شد این!
و بعد از سه روز شد این! میگم نکنه لوبیای سحر آمیزه!
این برچسب ها رو هم چسبوندی که خوشگل تر بشه گلدونت
♥شدیدا استقلال طلبی!!!هر کاری رو می خوای خودت به تنهایی انجام بدی و همش میگی خودم خودم مگر اینکه قصد کرده باشی که خودت رو برای کسی لوس کنی اون وقت هیچ کاری نمیکنی ساده ترین کارات رو هم باید بقیه انجام بدن!ولی خدا نکنه بخوای خودت یه کاری رو کنی اگه مثلا یه چیزی رو بخوای خودت برداری و من برات تا نیمه ی راه بیارم ازم میگیری و میری میذاری سر جاش و دوباره برمیداریش حالا اینا که خوبه ضرری نداره ولی بعضی وقتا واقعا لجم میگیره از کارات مثلا می خواستم آماده ات کنم عجله هم داشتم شلوارتو پات کردم و تو درش آوردی عصبانی شدم گفتم چرا اینجوری میکنی گفتیخب لباسمو بپوش اینو که خودم بلدم بپوشم البته خب شاید تو حق داشته باشی و من باید صبرم رو خیلی خیلی بیشتر کنم که از این وروجک بازی هات خسته نشم زود ...
هر کاری که فکرش رو بکنی می خوای تنهایی انجام بدی از لباس پوشیدن و در آوردن بگیر تا حتی لباس زیرت رو شستن!!!(بعضی وقتا شورتت کثیف میشه چون دیر میری دستشویی و بعدش میگی چیز مهمی نیست خودم میشویم!!!)
خودت تنهایی چهار پایه کوچیک میذاری زیر پات شیرآب رو باز میکنی و دستات رو میشوری ،وضو میگیری فقط وقتی صابون می خوای منو صدا میکنی که بهت بدم ولی بعدش همش میگی بیو بیو ،منم همش می ترسیدم اون اوایل که با دست صابونی بخوای بیای پایی و سُر بخوری ولی خدا رو شکر برات توضیح که میدم کاری رو نکنی ،حرف گوش میکنی فقط نمیخوای که من بالا سرت باشم دلت می خواد همه کاری رو تنهایی کنی ،خدا خودش مراقبت باشه کوچولوی من
و اصلا هم دلت نمیخواد کسی کارت رو پیش بینی کنه، شدیدا عصبانی میشی، حتی وقتی من می دونم که مثلا الان منو صدا میکنی اگه زودتر بیام پیشت میگی برو برو سر کارت و وقتی رفتم بالافاصله صدا میزنی مامان مامان بیا کارت دارم یا بیا منو بشور و یا .....
اینم یه نمونه از استقلال طلبی هات که می خواستی خودت دستات رو لاک بزنی و منم گفتم باشه بدم نزدی ها برای بار اول
♥یه سایت پیدا کردم که برات نقاشی پرینت میگیرم و رنگشون میکنی خیلی خوبه و خیلی دوست داری نقاشی هاش بزرگه و خیلی راحت تر از کتاب نقاشی رنگ میکنی
دوستای گلم اگه خواستید اینجا کلیک کنید البته بعدا!!!البته تو لینک هام هست همون آخراش سایت خاله لیلا
♥ظهر ها اصلا نمی خوابی دخملم هر کاری کنم بی فایده است و نمیخوابی که نمیخوابی ...از صبح تا شب یه سره بیداری و چی بگم دیگه واقعا کم خوابی و من رو هم بیچاره کردی و خستهبهت میگم یه کم بخواب که شب سر حال باشی میگی من سر حالم الان میگم آخه چرا نمیخوابی میگی آخه شب نیست الان که ، یاستشو (راستشو)بخوای من خوابم نمیبَیه (نمی بره )
یه روز ظهر که خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم و گفتم هر کاری می خوای بکن من خوابم میاد و مثلا خوابیدم، اولش از سر و کولم بالا می رفتی ولی یه کم که گذشت توی خواب و بیداری دیدم صدایی نمیاد بلند شدم دیدم توی اتاقت روی تختت خوابیدی برای اولین بار بود توی اتاق خودت تنهایی می خوابیدی همیشه توی تخت کوچیکت توی اتاق ما می خوابی ولی فقط همون یه بار بودخدا کنه بتونم کاری کنم که خوابت بیشتر شه خیلی خسته میشم
♥اینم چند تا عکس از نیایشی
اینجا الماس شرقه برای بار دوم سوار این هاپو میشدی خیلی دوست داشتی فرمونش رو می چرخوندی و کیف میکردی از هاپو سواری !
اینجا هم رفته بودیم ساندویچ بخوریم خیلی دکورش قشنگ بود داشتی قهوه تخل(تلخ)نگاه میکردی
بعضی وقتا خودت یه ژستی میگیری و بهم میگی بیا ازم عکس بگیر
♥اصلا نمی ذاری پای سیستم باشم همش می خوای فقط در بست در اختیارت باشم برای گذاشتن همین پست هم بیچاره ام کردی اینقدر نق نق کردی !!!!!!!!حالا یه چیز جالب فقط من و تو توی خونه ایم و وقتی می خوای خودت رو لوس کنی وسط حال خودت رو میندازی و داد میزنی و اینجوری میگی : یکی بیاد منو بغل کنه یکی بیاد تو یو خدا منو بغل کنه من تنا موندم....واقعا نمیدونم باید چی کار کنم از صبح که بیدار میشی تا شب که می خوابی، 12 ساعت حداقل باید باهات سر و کله بزنم و در اختیارت باشم خدا خودش قوتش رو بده بهم مفهوم روزه رو هم خیلی درک نمیکنی وخیلی ابراز ناراحتی می کنی از اینکه مامان و بابا باهات چیزی نمیخورن نمی دونم چه جوری باید بهت بفهمونم که اینقدر بهانه نگیری و خودت خوب غذا بخوری اون موقع که با هم نهار میخوردیم خیلی غذا خور نبودی الان دیگه ببین چی شدیبه هر حال عاشقانه دوستت دارم وخیلی به فکرتم عزیزکم
♥کلمات آب -بابا -مامان- گل -مو- تاب- توپ-پا-نان رو بلدی بخونی،(حتی همین جا که نوشتم براتخیلی ذوق کردم وقتی از اینجا هم برام خوندی) با بَن بِن بُن یاد گرفتی خیلی وقته البته ،ولی شاید برای تو هم تراشه های الماس رو بگیرم الان که بعضی از حروف این کلمات رو که یاد گرفتی رو توی کلمات دیگه هم تشخیص میدی
♥قربونت بشم عزیز دلم سوره ی توحید رو هم خیلی وقته یاد گرفتی اینم صدای نازت که خودت رو لوس میکنی همیشه وقتی می خوام صدات رو ضبط کنم