نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

ثمره ی عشق

احساس ناب مادری...

می بوسمش......می خندد می خندد........ زندگی جاری می شود به چشمانم که خیره می شود.......معصومیتش مرا تا آسمانها می برد گریه که می کند ..........قلبم تکه تکه می شود عاشقانه می بوسمش............چه شیرین می خندد  می خوابد اما ......دلم برایش تنگ می شود . .  . واژه کم می آورم برای توصیفش عجیب احساسی است......احساس ناب مادری کاش او هم روزی مادر شو د...   تقدیم به قشنگ ترین گل زندگی ما نیایش     ...
14 مرداد 1390

رمضان ماه نیایش و دعا...رمضان ماه رسیدن به خدا

 فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ماه نیایش های نیلوفری  بر شما عاشقان با ایمان مبارک.   خداوندا ! نيازمندانه در اين ماه عظيم رمضان تو را مي خوانيم... تهي دست به تو مشتاقيم... به ما بندگان درگاهت مددي فرما كه بتوانيم به حقيقت ايماني كه درنهادمان قرارداده اي تورا به درستي ستايش كنيم و قدر نعمتهايی كه با كرامت خويش برما ارزاني نموده اي بدانيم. بارالها ازتو مي خواهيم در اين ماه مبارك  صحن و سراي دلمان را به نور نيايش ات نوازش دهي و  آبشار استجابتت را ميهمان رودخانه نيازمان كني. آمین از همه دوستان عزیز التماس دعای مخصوص ...
10 مرداد 1390

روز جهانی شیر مادر

دختر قشنگم امروز روز جهانی شیر مادره از لحظه ای احساس کردم تو در درونمی تا امروز که 22 ماهه هستی با تمام وجودم درک کردم که مادر بودن با تمام موقعیت های قشنگ و شیرینی که ممکنه یه نفر تو زندگیش تجربه کنه فرق داره و خوشحالم که یک مادرم پر از مسئولیت و هیچ شغلی رو پر افتخار تر از مادری نمی بینم و هرگز خسته نمی شم... وقتی به این 22 ماهی که تا امروز به تو شیر دادم فکر میکنم میبینم اصلا دلم نمیخواد این لحظه های قشنگ هیچ وقت تموم بشه...  درسته که خیلی بعضی وقتاش سخت بود و هرچی که بزرگ تر میشدی سخت تر... آره روزایی رو به خاطر دارم که از شدت دردی که به خاطر گاز گرفتن تو بود واقعا گریه می کردم ولی اون ل...
10 مرداد 1390

وقتی نیایش مامان می شود!!!

اینو می بینی؟؟؟ دیگه نمی بینی!!! این عکس مربوط به چند ماهه پیشه نیایش هست، نمی دونم از کجا همچین چیزی دیده بود و یاد گرفته بود ، شایدم خودش کشف کرده بود! به هر حال جالب بود برام که توپش رو زیر لباسش قایم کرده بود اینطوری... تو این مدت یکی دو ماه خیلی پیشرفت کرده دخملی کارای جدید میکنه مثلا جوراب (به قول خودش جوبو) و  کفشاش رو خودش می پوشه تقریبا هم درست می پوشه یا شلوارشو  میتونه در بیاره و بپوشه... یا اگه جایی رو کثیف کنه میره دستمال میاره و تمییز میکنه و میگه مامان من این تَمپی یعنی مامان من اینو تمییز کردم ، حرفای جدید میزنه بیشتر کلمه ها رو د...
7 مرداد 1390

برای دخترم

زندگی یعنی همین لبخند تو عشق یعنی یک نفر مانند تو   مرحبا بر عشق ، تفسیرش تویی   آفرین بر آسمان ، ماهش تویی     ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست پس ساده میگم دوستت دارم گل قشنگم ...
1 مرداد 1390

عکس هایی از نیایش ورووووووجک (1)

این عکس مربوط به فروردین 90 هست... وقتی نیایش یک سال و نیمه بود...نیایش همیشه خیلی دوست داشت از همه جا بالا بره الان هم البته همون طوریه!! مثلا هر وقت میخواد با تلفن صحبت کنه می ره رو دسته مبل میشینه... اینم از سر سره  بالا رفتنش از همه جالب تر تو این عکس هاست که خودش صندلیش رو برداشته و گذاشته رو صندلی کامپیوتر و بعد رفته بالا تا مثلا دستش به الو(به قول خودش)برسه خدا خودش مواظب این وروجک باید باشه ...
29 تير 1390

عکس هایی از نیایش ورووووووجک(2)

همه نی نی ها شصت پاشونو می مکن، نیایش گاز می گیره!!تازه شصت پاشو تو گوشش هم میکنه ولی من نتونستم عکس واضحی ازش بگیرم... در کابینت هم که همیشه بازه و قابلمه ها هم رو سر نیایش ، تازه یه کاری هم که میکنه سریع میره جلو آیینه تا خودش رو ببینه اینم تاب بادی کردنش... یاد کوچولی هاش کرده شیطونک ... تازه عاشق بلند کردن چیزای سنگین هم هست    اینم دیگه نمیدونم چی بگم معلومه چه کار کرده این دخمل ددری     ...
29 تير 1390

عبادت کردن نیایشم

دختر قشنگم از همون وقتی که حتی چهار دست و پا می کردی هم ،همیشه وقتی مامان یا بابا نماز میخوندن می اومدی سراغ مهر و ... نه نمیخوردیش بوسش میکردی اوایل که میخواستی بوس کنی می ذاشتی رو لپت ولی کم کم یاد گرفتی... تا چند ماهه پیش که می رفتی چادر مامان رو بر می داشتی و میخواستی سرت کنی و کنار من واستی به نماز الهی فدات شم خیلی وقت بود که با بابا تصمیم گرفته بودیم برات یه چادر کوچولو بخریم ولی هی نشد و نشد تا اون روز که عمه ام برات آورد و تو کلی ذوق کردی باورم نمیشد اینقدر خوشحال بشی و همون جا هم سریع واستادی به نماز قربون نماز خوندنت بشم عزیزم اون لحظه که داشتم این عکس ها رو ازت میگرفتم یعنی یه روز بعد از چهلم دایی علی با خودم گفتم کاش اونم ت...
29 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد