عبادت کردن نیایشم
دختر قشنگم از همون وقتی که حتی چهار دست و پا می کردی هم ،همیشه وقتی مامان یا بابا نماز میخوندن می اومدی سراغ مهر و ... نه نمیخوردیش بوسش میکردی اوایل که میخواستی بوس کنی می ذاشتی رو لپت ولی کم کم یاد گرفتی... تا چند ماهه پیش که می رفتی چادر مامان رو بر می داشتی و میخواستی سرت کنی و کنار من واستی به نماز الهی فدات شم خیلی وقت بود که با بابا تصمیم گرفته بودیم برات یه چادر کوچولو بخریم ولی هی نشد و نشد تا اون روز که عمه ام برات آورد و تو کلی ذوق کردی باورم نمیشد اینقدر خوشحال بشی و همون جا هم سریع واستادی به نماز قربون نماز خوندنت بشم عزیزم اون لحظه که داشتم این عکس ها رو ازت میگرفتم یعنی یه روز بعد از چهلم دایی علی با خودم گفتم کاش اونم تو رو با این چادر میدید که چه قدر ماه شدی حیف صد حیف اگه اونجا بود حتما کلی ازت عکس می گرفت مثل همیشه...
یادش زنده است همیشه تو دلامون .....