چه با حــــــــــــال !!!
تکه کلامی که این روزها افتاده سر زبونت و مدام برای هر چیزی میگی:
چه با حال!
البته خب ناگفته نماند که ما هم خیلی خوشمون اومده که تو این جوری میگی نفسم
بفرما ادامه ...
مامان ببین چه بایونی میاد چه باحال
شدت بارون توی عکس خوب دیده نمیشه چون به ذهنم نرسید که دارم رو به نور عکس میگیرم خوب نشده ولی خب برای یه بارم که شده زیر یه بارون حسابی رفتی
قیافه شو خداااااااااا
مامان این جا رو ببین چه با حاله !
سنگ هایی که از روشون آب میریخت برات خیلی جالب بود ( آّب نما بیرون از الماس شرق)
چه با حال اینو ببین مامان !
مامان بیا
ببین چه با حال شده !!
(البته سه تای آخری رو من گذاشتم برات بنا به خواستت)
چه با حال چیدمشون بیا عکس بگیر
ببین منم مامان شدم چه با حـــــــال
فدات شم که اینقدر دوس داری لباسای مامان رو بپوشی جیگر
مامان ببین همه نقاشی هات رو برات رنگ کردم چه با حال شده
اون جوجه هه سرش زیر بایون خیس شده دیده نمیشه ، رنگش یَفته
چه با حال !
واااااااااای مامان همه درختا سبز شدن فقط این شاخه هه شکوفه دایه!!
چه با حــــــــــــــــــــــــــال
شکوفه ی درخت به
عاشقتم
پی نوشت : فردا صبح زود داریم میریم سفر ، چه با حال !!!
یه سفر کوچولو به جنگل و دریا توی اردیبهشت ماه حتما روحمون رو تازه تر میکنه...
ممنون بابایی که با این همه مشغله برای مامان و دخمل همیشه وقت میذاری دوستت داریم
بالاخره انتظارت به سر رسید نیایشی ، اینقدر که میگفتی کی میریم جنگل و دَیا ؟؟؟؟
کی میریم هتل !!! (به جای اینکه بگی بریم مسافرت میگی بریم هتل ، عاشق اون یخچال کوچولوهای توی هتلی آخه اولین بار که یخچال کوچولو دیدی از اینکه میتونستی بازش کنی و قدت میرسید خیلی ذوق کرده بودی و خاطره ی خوبی داری )
-اول قرار بود که تهران هم بریم و سفرمون طولانی تر باشه چون عقد کنون پسر خاله ی بابا، آقا سجاد بود که خیلی هم تو رو دوست داره و تو هم همین طور ، هم اونو خیلی دوست داری هم فاطمه جون رو و همش لحظه شماری میکردی که عروس و داماد ببینی ، و بری شب پیش فاطمه بخوابی ! اما خب قسمت نشد و به علت فوت یکی از اقوام عروس خانمشون مراسمشون به تاخیر افتاد ولی امروز عقد محضریشون بوده و بهشون از همین جا بازم تبریک میگم ان شاالله به پای هم پیر شن و زودی هم بتونن عروسی بگیرن ما بریم عروسی شون
امشب خوب بخواب که فردا میریم ... ولی به دوستامون میگم که زود برمیگردیم
بازم نوشت: همین الان که داشتم این پست رو میذاشتم بازم رحمت خدا شروع به باریدن کرد و اومدی پیشم گفتی :
مـــــــــــــــــامـــــــــــــــان دایه بایون میاد میشه بازم بییم زیه بایونا خیلی کیف میده!!!
این عکس های بارونی داغه داغه چه با حال !
راستی نوشت !
راستی مامانای عزیز و نازنین وبلاگی و غیر وبلاگی که همیشه با حضور گرمتون دل گرمم میکنید ، روزتون هم پیشاپیش مبارک و البته همه خانم گل های دوست داشتنی و عزیزم روزتون مبارک و به زودی زود مامان بشید الهی شاد باشید همیشه