رنگ چشاتو دوس دارم !
در راستای مباحث کالبد شناسی نیایشی ! دوباره یه روز ظهر موقع خواب :
نیایش: مامان پلک کجاست؟
مامان : اینجا مامان ، به این میگن پلک ِ چشم ...
نیایش : این که چشمه
مامان : نه چشم قسمتای مختلفی داره مثل پلک ، مژه
نیایش : این گردالو که توشه چیه؟
مامان : مردمک
نیایش : هه هه مَدُمک یعنی چی؟
مامان : همین که توی چشمه سیاهه دیگه ، البته بعضی وقتا هم سبزه یا آبی ، یا ...
نیایش : یا قِــمِــز !
مامان : نه مامان قرمز نیست دیگه!!!!!!!
نیایش : چرا هست اون موقع ها ، اون روز که میرفتیم پیش دایی علی چشمامون قرمز بود دیگه...
مامان : ...
مامان فدات شه بخواب دیگه
نیایش : نه ... بگو مال اون موقع ها بود الان دیگه نیست
مامان : آره عزیزم
نیایش : نه بگو مال اون موقع ها بود الان دیگه نیست...
مامان: آره عزیزم ، مال اون موقع ها بود الان دیگه نیست
نیایش (داره میخوابه)
مامان ( دست میکشه رو موهای دخترش و خودش میره بازم به یه سفر با یه عالمه خاطرات تلخ و شیرین که با چشمای پر از اشک ، خنده رو لباش میاره ، یه حس خیلی عجیب!)
پی نوشت : خیلی وقتا دلت میخواد همون حرفی رو که خودت میگی ، ما هم بگیم ... اگه یه کلمه پس و پیش بشه اینقدر تکرار میکنی که عین اون حرف رو بهت بگیم بعد خیالت راحت میشه !!!!!! نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟