یه تجربه ی رنگی!
یه تجربه ی قشنگ توی یه عصر جمعه
شیرین ، جالب ، به یاد موندنی و رنگارنگ
برای تو دخترکم
برای خودم هم همین طور بود و برای بابا هم، و برای همه فکر میکنم
من از این تجربه ها نداشتم هیچ وقتخب نمیدونم شاید زمان ما امکانات نبود
فکر کنم اکثر پدر مادر های اونجا هم دلشون می خواست خودشون رو و همدیگر رو رنگی کننالبته غیر از عده ای محدود که با ترس و لرز از کنار شما بچه ها می گذشتن که مبادا قلم موهای پر رنگتون لباسشون رو رنگی نکنه
این تجربه ی رنگی رو توی جشنواره رنگ ها که کلوپ پاندا برگزار میکرد به دست آوردیم و واقعا ممنونم از دوست گلم فریبای عزیز که ما رو با این مهد کودک پاندایی آشنا کرد چه قدر جای تو و نیروانات خالی بود عزیزم دلتنگتون هستیم و دوستتون داریم همیشه
با یه پیامک از طرف کلوپ پاندا متوجه شدیم جمعه یعنی دیروز ساعت 5 و نیم دومین جشنواره ی رنگ ها( بازی شادی خلاقیت) برگزار میشه و بابایی خیلی دوست داشت ببرتت برای کسب این تجربه ی زیبا علی رغم مشغله ی کاری که حتی جمعه ها هم درگیرش هست و همین یه روز تعطیلش هم نصفه و نیمه، ولی به قول خودش از شادی و خوشحالی تو و من خستگی هاش رو فراموش میکنه و براش از خواب هم شیرین تره ، خدای مهربون همیشه حافظ و نگه دارش باشه که خیلی مهربونه و به فکر ما ، دوستت داریم باباییو ممنونیم ازت
وقتی رسیدیم چون تازه از خواب بیدار شده بودی زیاد گرم نبودی و حتی اون پلاستیک رو که مثلا کاور لباستون هست رو تن نمیکردی و از اون به قول خودت دلقک هم می ترسیدی
ولی کم کم که یخت باز شد خنده از رو لبات محو نمیشد و کلی ذوق می کردی و می خندیدی و همش میگفتی مامان من اومدم جشنوایه یَنگ ها!خیلی دوست دایم خیلی خوشالم الانم همش میگی بازم بییم من ینگ بازی خیلی دوست دایم
همیشه همتون شاد باشید و لباتون خندون و تنتون سالم کوچولوها