اللهُ اکبر...
امروز ازم پرسیدی مامان اللهُ اکبر حرف خوبیه؟
گفتم آره مامان خیلی خوبه
گفتی :خب یعنی چی ؟
گفتم : یعنی خدا بزرگه خیلی بزرگ از همه بزرگ تر ...
تو گفتی :مثل آدمایی که خیلی چاقالو اَن بزُگن ؟(بزرگن؟)
خنده ام گرفت و گفتم نه مامان خدا که آدم نیست خدا بزرگه یعنی خدا همه جا هست و همه چیز مال خداست همه زمین و آسمون و هر چی که ما داریم...
تو گفتی : نه مال ماست ای ناقلا!
گفتم : فدات شم نه هر چی که ما داریم و خدا بهمون داده ،مال خودشه و خدا خیلی بزرگه یعنی اونقدر ما رو دوست داره که همه چی بهمون داده تا بتونیم قشنگ زندگی کنیم
با ناراحتی گفتی : نه من نمی خوام خدا بزرگ باشه می خوام کوچیک باشه!
گفتم:آخه چرا؟
گفتی :آخه برای اینکه می خوام کوچیک باشه دیگه...
(چند بار گفتم خب چرا می خوای کوچیک باشه ولی تو همش همین جمله رو تکرار کردی)و گفتم اگه خدا کوچیک باشه که نمی تونه کارایی که ما می خواییم برامون بکنه ما هر چی که از خدا بخواییم بهمون میده و وقتی که بزرگ باشه می تونه هر کاری که خودش بخواد و ماها ازش بخواییم انجام بده...
گفتی : یعنی هر کاری بخوام میکنه مثلا این سیدی گاوه رو برام میذاره ببینم؟؟؟!!!!!!!!!!!!
اینم منم بعد از شنیدن این جمله
پی نوشت1 : این گفتگوی عاشقانه ،عارفانه ی من با دخملم که تا این جمله ی آخرش خیلی لذت بخش بود برام و واقعا ذهنم رو درگیر کرده بود که چه جوابی بهش بدم با این جمله آخری که گفت برام مشخص شد که از کجا داره آب می خوره! نگو این دخمل من به خاطر این که من بهش گفتم این سیدی گاوه رو (کارتن رییس مزرعه اوتیس :گاوی که توی این کارتن شخص اوله و متاسفانه دوبلشون اصلا مناسب سن بچه ها نیست و خیلی حرف های بد ازش یاد میگیره ) نباید ببینی چون حرف بد ازشون یاد میگیری و من دوست ندارم دخترم حرف بد بزنه ... این سوال و جواب ها توی ذهنش شکل گرفته بود البته خیلی برام جالب بود ولی همش دارم فکر میکنم چه قدر تربیت بچه کار سختیه مخصوصا که خودت اونقدر کامل نباشی که بتونی همیشه بهترین حرف و بهترین کار و بهترین روش و رفتار رو به بچه ات یاد بدی...خدایا تو که خیلی بزرگی خودت به همه مامان و باباها کمک کن کودکی رو تربیت کنن که به تو خیلی نزدیک باشه همیشه دوستت داریم خدا جون
پی نوشت 2: دخمل نازنینم صلوات فرستادن رو هم یاد گرفتی خدایا شکرت