نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ثمره ی عشق

یه خاطره ی همیشه به یاد موندنی

1391/3/5 20:20
نویسنده : مامانی
736 بازدید
اشتراک گذاری

دوست مهربون و خوش ذوقم فریبای نازنین ،مامان نیروانای نازم ممنونم ازت خیلی خیلی خیلی زیاد به خاطر پست قشنگ و سرشار از انرژی که تقدیم کردی به ما ، و ممنونم به خاطر محبتت به من واقعا من رو شرمنده ی خودت کردی ،اصلا نمیدونم چی باید بگم در برابر این محبت و خوبی بی نهایتت، من این همه که گفتی نیستم ...

ممنونم ازت به خاطر همه خوبی هات،مهربونی هات ،ذوق و احساس لطیفت و نگاه قشنگت به همه چیز

خیلی چیزها ازت یاد گرفتم و یادگاری ...

 دوست خوبم خاطره ی قشنگ اون 5 شنبه ی عزیز رو خیلی زیبا به تصویر کشیدی که من رو دوباره بردی به اون روز و تداعی خاطراتش برام خیلی لذت بخشه که از خوندنش سیر نمیشم و دوست دارم دیگه خودم چیزی ننویسم و همه دوستای گلمون رو بفرستم با اجازه به خونه ات که پر از شور و انرژی ست و بگم مهمون تو بشن برای خوندن خاطره ی زیبا و همیشه به یاد موندنی مشترکمون:

پنج شنبه عزیز

 niniweblog.com

پی نوشت1: در اولین فرصت سعی میکنم از عکس ها و خاطراتی که با هم داشتیم باز هم بنویسم و از دیدار دوباره مون که لذت بخش بود و اون هم به یاد موندنی از کلوپ پاندا یا به قول نیروانای شیرین زبونم مهدکودک پاندایی که چه قدر خوش گذشت به نیایش به لطف دوستمون فریبا جون که ما رو به اونجا دعوت کرد و نیایش که هر روز میگه مامان خاله بلیط داده بریم کلوپ پاندا همین الان الان الان...ممنونم دوست خوبم

پی نوشت 2:فردا تولد بابایی مهربون نیایش هست می خواستم همین جا به اون و البته به خودمون در حقیقت تبریک بگم تولدش رو که اگه اون نبود تو هم نبودی دخترکم ، بابای مهربون نیایش و همسر عزیز و عاشق و صبورم خیلی دوستت دارم بودنت رو سپاس عزیزم همیشه باش برایمان تولدت مبارک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

حنانه
5 خرداد 91 21:42
سلامـ
مامان نیروانا هم قشنگ نوشته بود هم عکسا قشنگ بود اونجا نظرمو نوشتم



سلام حنانه جون هر چی سعی کردم تو وبلاگت نظر بذارم نشد عزیزم ممنون که همیشه میای دوست خوبم
ستاره زمینی
5 خرداد 91 22:17
سلام نیایش جونی خوبی .خوشحال میشیم یادگاری ازتون داشته باشیم...........
مامان سانای
5 خرداد 91 22:28
تولد بابایی مبارک نیایش جون


ممنونم
حنانه
5 خرداد 91 23:13
زهره جون چند روزه بلاگفا اختلال داره
مرسی عزیزم


خواهش میکنم مرسی از شما
مامان نیروانا
5 خرداد 91 23:23
وای خدای من دیدی داشتم جا میموندم!!!! تولدتون مبارک بابای مهربون نیایش. ایشالا هزارسال جاودانه ی عاشق بمونین برای زهره ی عزیزم و نیایش نازنین. الهی همیشه سایه ی پرمهرتون بالای سرشون باشه. خیلی زحمتتون دادیم ولی حسابی اسباب شوقیدن ما رو فراهم کردین مخصوصاً بابت اون لیوانهای بیادموندنی.
زهره جون دیگه دوم خرداد با تو که بنویسیش . من شرمنده میشم که همه ش متکلم وحده باشم.
چقدر خوشحال میشم که کلوپ پاندا بتونه برای نیایش عزیز هم پایگاه لذتبخشی باشه.
بخدا من هیچم ، هیچ جز انعکاس نور دوستای عزیزم. بهترینها شایسته ی توست و من همیشه کم میارم برای ستایش شما و نیایش. قربونتون


ممنونم مهربون برای همه چیز باز هم
شما همیشه محبتت شامل حال ما شده گلم
چشم من هم می نویسم از خاطرات مون ولی عکس هنوز ندارم عکس های شما خیلی بهتر شده ان شا الله سیدی رو که زحمت کشیدی گذاشتی بگیرم چشم حتما
هر چند که به این قشنگی که تو به تصویر کشیدی نمیتونم....
ممنون بابت تبریکت ایشالا شما هم همیشه شاد باشید و عاشق و سایه تون رو سر دختر گلت باشه
خواهرت
5 خرداد 91 23:39
سلام
ایشالا همیشه زندگیتون پر از لحظه های قشنگ و خاطرات قشنگ باشه
مامان نیروانا جون خیلی زیبا نوشته بودن . عکسا هم که عالی بود ... تولد بابایی نیایش جونم مبارک . ایشالا صد و بیست سال کنار هم سالم و خوشبخت زندگی کنید . بووووووووووووس


سلام ممنون خواهر گلم هم برای تبریک دوباره ات هم برای هدیه های قشنگتون ایشالا شما هم همیشه کنار هم شاد باشید و خوشبخت
ندا مامان نيايش
6 خرداد 91 10:08
سلام
مبارك باشه . انشاءاله هميشه شاد باشين .



سلام عزیزم ممنون اومدی شاد باشی
مامان آريا
6 خرداد 91 10:38
نيايش جون تولد بابايي مبارك اميدوارم اين خاطرات زيبايي كه به اين قشنگي هم به ثبت رسيدن باز براتون تكرار بشه


ممنونم عزیزم محبت شما دوستان مایه دلگرمی و شادی ماست و اونقدر که دلمون می خواد از توی این دنیای مجازی دست همو بگیریم و دوستیمون رو ثابت کنیم
الهه مامان یسنا
6 خرداد 91 11:14
عزیز دلم کاش منم مثل فریبا جون میتونستم شما و نیایش عزیزم رو از نزدیک ببینم تا خودم خیسی نگاه رو تجربه کنم.
خیلی کار قشنگی کردین که هم رو دیدن ایشالا این دوستی پایدار باشه عزیز دلم. نانی بی دندون من رو ببوس.راستی یه عکس ازش بذار ببینیمیش.
تولد بابای مهربون نیایش هم مبارک


ممنون عزیزم بابت محبتت و تبریکت و حضور پر مهرت بوووووووووس
مامان ساينا
6 خرداد 91 12:09
سلام مامان مهربون نيايش جون
من دوست فريبا هستم از اينكه با شما آشنا شدم خوشحالم فريبا جون سرشار از انرژي و محبته همانطور كه خودتان هم ديديد.
چقدر خوب كه شما از نزديك همديگه رو ديديد و يادي و نگاهي از هم داريد و چقدر زيباست كه دلاتون اينقدر به هم نزديكه در حاليكه فرسنگها از هم دوريد
به خدا مي سپارمت
راستي تولد باباي نيايش جون مباركه انشا... 120 سالگيش رو جشن بگيريد
و همينطور مشكل دندوناي نيايش جون هم زودتر رفع بشه


سلام عزیزم خیلی خوشحالم که خونه ی ما رو قابل دونستید و تشریف آوردید خیلی ممنون از نظر لطفتون واقعا فریبا جون خیلی با احساس و مهربونه و خوشحالم که با دوستای گلی مثل شما به این واسطه دوست میشم ممنونم از حضور پر مهرتون
مامان آبتین
6 خرداد 91 12:19
تولد بابایی مبارک انشاا... صدوبیست ساله بشن


ممنون عزیزم
مامان پریسا
6 خرداد 91 16:04
سلام. اول که تولد بابایی مبارک باشه ایشالله سایشون تا 120 سال بالای سر خانواده مستدام باشه.
دوم هم چه دیدار زیبایی. من الان از خونه ی نیروانا جون میام. کلی لذت بردم.
راستی مامانی یه خصوصی


سلام ممنون عزیزم برای تبریکت و حضور گرمت
ممنون جواب رو برات خصوصی می ذارم
شبنم
6 خرداد 91 17:14
هفت سال و شش ماه از رعوسی مون می گذره..یعنی می شه یه روزم،یه نی نی کوچولو تو بغل من باشه؟؟؟؟؟؟
بیشتر از همه دلم واسه شوهرم هست که،اخه خیلی نجیبه.چیزی نمی گه.با همه وجودش دوستم داره.اما هر چقدرم زور بزنه،نمی تونه حسرت نگاهش موقع دیدن بچه های خواهر و برادرهای کوچیک ترش رو ازم پنهون کنه.
وبلاگت رو خیلی دوست داشتم..ذوق کردم..ای شالله که همیشه همیشه،فرشته نازیین و خوشگلت،کنار مادر مهربونی مثل شما،سالم و شاداب باشه.


من اگه قابل باشم همیشه برای همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن دعا می کنم امیدوارم شما هم به زودی اگه خدا هم می خواد صاحب یه کوچولوی ناز بشید و خوشبختی تون کامل تر ممنون که قابل دونستی و حرف دلت رو زدی و ممنون به خاطر دعای قشنگتون شاد باشید همیشه
مامان نيروانا
7 خرداد 91 9:10
اطلاعيه اطلاعيه،‌خصوصي دارين
مامان نيروانا
7 خرداد 91 9:21
زهره جون داري منو شرمنده ميكني. داري دوباره منو ميخوني و اين براي من كه اين روزا ممكنه نتونم حسابي بخونمت و سيراب بشم خيلي باعث خجالت ميشه. ببخش اگه نميتونم همپاي تو خاطرات نيايشم رو باز بخونم و بخونم و كشفت كنم بيشتر از پيش و با يك نگاه تازه. ببخش ولي قول ميدم كه هستمت و دارمت و ميخونمت تا هميشه.


اول اینکه دشمنت شرمنده باشه هر چند که فکر نمیکنم خوبی مثل تو دشمن هم داشته باشه دوم اینکه من خودم دوست دارم و لذت می برم از خوندن نوشته هات اصلا هیچ توقعی ندارم خیالت تخت و سوم اینکه این شما هستی که همش با مهربونی و حرف های دلنشینت منو شرمنده میکنی خیلی خوبی می دونم که همیشه هستی بوووووس
مامان سارینا
8 خرداد 91 8:52
سلام خاله زهره عزیز. چقدر خوشحال شدم وقتی ماجرای دیدارتونو خوندم و اینکه در جریان خوشحالی شما و نیایش عزیزم قرار گرفتم . دوستتون دارم و واستون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم . خوشحالم که بعد از ماجرای دندونای نیایش گلی این خاطره باشکوه براتون ثبت شده . تولد شوهر عزیزتون رو هم تبریک میگم انشالله که 120 سال عمو کنند و در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنید . نیایش عزیزم رو خیلی خیلی ببوس


ممنونم عزیزم از حضور گرمت و نظر لطفت ان شا الله شاد باشید همیشه کنار هم و خوشبخت سارینا گل رو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد