یه خاطره ی همیشه به یاد موندنی
دوست مهربون و خوش ذوقم فریبای نازنین ،مامان نیروانای نازم ممنونم ازت خیلی خیلی خیلی زیاد به خاطر پست قشنگ و سرشار از انرژی که تقدیم کردی به ما ، و ممنونم به خاطر محبتت به من واقعا من رو شرمنده ی خودت کردی ،اصلا نمیدونم چی باید بگم در برابر این محبت و خوبی بی نهایتت، من این همه که گفتی نیستم ...
ممنونم ازت به خاطر همه خوبی هات،مهربونی هات ،ذوق و احساس لطیفت و نگاه قشنگت به همه چیز
خیلی چیزها ازت یاد گرفتم و یادگاری ...
دوست خوبم خاطره ی قشنگ اون 5 شنبه ی عزیز رو خیلی زیبا به تصویر کشیدی که من رو دوباره بردی به اون روز و تداعی خاطراتش برام خیلی لذت بخشه که از خوندنش سیر نمیشم و دوست دارم دیگه خودم چیزی ننویسم و همه دوستای گلمون رو بفرستم با اجازه به خونه ات که پر از شور و انرژی ست و بگم مهمون تو بشن برای خوندن خاطره ی زیبا و همیشه به یاد موندنی مشترکمون:
پی نوشت1: در اولین فرصت سعی میکنم از عکس ها و خاطراتی که با هم داشتیم باز هم بنویسم و از دیدار دوباره مون که لذت بخش بود و اون هم به یاد موندنی از کلوپ پاندا یا به قول نیروانای شیرین زبونم مهدکودک پاندایی که چه قدر خوش گذشت به نیایش به لطف دوستمون فریبا جون که ما رو به اونجا دعوت کرد و نیایش که هر روز میگه مامان خاله بلیط داده بریم کلوپ پاندا همین الان الان الان...ممنونم دوست خوبم
پی نوشت 2:فردا تولد بابایی مهربون نیایش هست می خواستم همین جا به اون و البته به خودمون در حقیقت تبریک بگم تولدش رو که اگه اون نبود تو هم نبودی دخترکم ، بابای مهربون نیایش و همسر عزیز و عاشق و صبورم خیلی دوستت دارم بودنت رو سپاس عزیزم همیشه باش برایمان تولدت مبارک