دخترکم توی این روزای سخت!...
عزیزترینم دخترم این روزا خیلی تغییر کردی با اینکه 3 روز بیشتر نیست که شیر مادر نخوردی اما احساس میکنم تو این 3 روز خیلی خیلی بزرگ شدی هم رفتارهات تغییر کرده هم حتی حرف زدنت انگار یه دفعه بزرگ شدی خودم هم موندم ولی خب هنوز یه خرده تو خودتی بیشتر وقتایی که خوابت میاد اذیت میشی چون عادت داشتی با شیر خوردن می خوابیدی حالا دیگه باید خودت تنهایی بخوابی و این یه کم برات سخته تو این 3 شب گذشته فقط شب اول 3 نصف شب بیدار شدی و شب دوم ساعت 5 صبح و شب سوم تا 7 صبح یه سره خوابیدی و بعدشم که بیدار شدی دوباره تو تختت تکونت دارم و تا 9 صبح خوابیدی خدا رو شکر انگار دیگه داری عادت میکنی که شب بیدار نشی خدا کنه همین طور بمونی می دونی بیشتر خودم دارم اذیت میشم هم از نظر روحی هم جسمی خدا کنه زودتر خوب بشم
راستی امروز بعد از ظهر برای اولین بار خودت تنها خوابیدی، جلوی تلویزیون برات تشک پهن کردم و برات سیدی گذاشتم و خودم اومدم نشستم پای سیستم یه دفعه متوجه شدم خوابیدی باورم نمیشد خوابت ببره بدون اینکه من کنارت باشم یا بذارمت رو پام الهی من فدات شم دختر بزرگ و عاقل و منطقی من خیلی عاشقتم به قول خودت من تنا تنا (تنها تنها) خوابید...
و یه چیز دیگه اینکه خدا رو شکر غذا خوردنت بهتر از قبل شده البته زیاد نمیخوری بازم ولی به نسبت قبل خیلی خوراکت بهتر شده خدا رو شکر
این روزا خیلی بامزه شدی همش میای دست میندازی دور گردن مامان و بابا و میگی مامان بابا خیلی خیلی دوووووو، من همه خیلی خیلی دوووو دورت بگردم نفسم همه هم تو رو خیلی خیلی دوست دارن
ولی خب همش هم می خوای کنارت باشم و باهات بازی کنم البته قبلش هم اینجوری بودی ولی تو این چند روز خیلی بیشتر شده و اصلا نمیذاری به کارام برسم مگه برات سیدی که خاله خریده بذارم که اونجوری هم مجبوریم از صبح تا شب 100 بار نگاش کنیم !الهی فدات شم تمام سعی ام رو می کنم که خیلی برات وقت بذارم همش برات کتاب می خونم و با هم بازی می کنیم بالاخره اون وسطا یه وقت خالی پیدا میشه که نهار درست کنم و ظرفا رو بشورم و خونه رو تمییز کنم و .....!!!
چند وقتیه جمله هات هم کامل تر شده مثلا میگی: خاله من نی نی داد(خاله به من نی نی داد) ، من عیا خود(من غذا خوردم)، همه آبول من دید( همه آلبوم رو دیدم) ، من جلو تییو خوابید( من جلوی تلویزیون خوابیدم) ،مامان عتا من چاپ (عکس های من رو چاپ کن) ،من الان هلو میل (من الان هلو میل دارم) هلو بیا گیلو(هلو بیا تو گلو) ، من کینا مامان لالا (من کنار مامان لالا کردم) ،مامان بیا دو تایی بادی ، مامان بیا پایین می شین (بشین)، دمپایی من نی (نیست) مامان، بخایی خاموو (بخاری خاموشه)،من تنا موند من گیه(من تنها موندم گریه کردم)
دو تا جوجه باگی (باقی) موند ، مال کتابته این جمله! و خیلی جمله های بامزه دیگه..........خیلی خوشگل حرف میزنی فقط باید صدات رو ضبط کنم که بمونه یادگاری اصلا نمیدونم چه جوری بنویسم برات قربون شیرین زبونی هات برم من
راستی خیلی عاشق نقاشی کردن شدی و همش به قول خودت گیدی گیدی (گردی) می کشی
رنگهای آبی و قرمز رو خوب میشناسی و اعداد رو خوب هم میشمری از وقتی که کتاب 10 تا جوجه رفتن تو کوچه رو برات می خونم تو هم میشمری یک دو هه چار پچ شیش هت هت نه ده
اینم نیایش جون در حال بازی با جایزه ای که مامان براش خریده چون دخترم ماهه
همش میگی مامان پَنکوآ هو هویه بالا پایین(یعنی پنگوئن ها از سر سره بالا پایین میرن)
عسلم این روزا بیشتر قیافت اینجوری شده خدا کنه فقط به زودی یادت بره کمبود این چیزی رو که 2 ساله بهش وابسته بودی...
فرداش نوشت:
عزیزم امروز هم خوشحالم کردی هم ناراحت و دلتنگ برا همین گفتم بیام و برات بنویسم:
از چیزی که خیلی خیلی خوشحال شدم این بود که امروز هر چی بهت غذا می دادم هی می گفتی بعدی بعدی وقتی غذات تموم شد دوباره گفتی مامان عیا می خوان (غذا میخوام) ، الهی فدات شم اولش خیلی دلم سوخت چون برات عدسی درست کرده بودم و تو میگفتی پلو پلو ولی وقتی دیدم هر چی عدسی می خوری بازم میخوای خوشحال شدم حالا خوبه اگه قطره آهن نمیخوری لا اقل عدسی دوست داری! با اینکه 3 ،4 روز بیشتر نگذشته خیلی خیلی دلم تنگ شده برا اون روزا که تو بغلم شیر می خوردی و می خوابیدی ولی از طرفی خوشحالم که بیشتر غذا می خوری الان فقط می تونم بگم مشکلمون برای خوابیدنت هست که راحت نمیتونی بخوابی هنوز و از صبح که پا شدی تا الان بیداری و می فهمم که خوابت میاد خودتم خیلی خسته ای و همش می گی من خَیه ولی مقاومت می کنی باز سر شب که میشه غش میکنی از خستگی و باز آخر شب که ما می خواییم بخوابیم تو خوابت نمیبره دیگه هر دوره ای سختی های خودش رو داره
و چیزی که ناراحتم کرد و خیلی دلم سوخت برات این بود که داشتی آلبوم بچگیت رو نگاه می کردی که رسیدی به یه عکس که داری شیر می خوری یه دفعه با یه صدای گرفته و غمگین گفتی : جی جی مامان اوف... اینقدر دلم برات سوخت حالتت مثل کسایی شده بود که عکس کسی رو که از دست دادن دیدن و یاد خاطراتشون افتادن الهی بمیرم برات نشتم کنارت و باهم صفحه های دیگه رو نگاه کردیم و از اون روزا برات گفتم و تو هم حواست پرت شد...
یه چیز دیگه هم یادم اومد تازگی ها بد جوری اعلام استقلال کردی و می خوای هر کاری رو خودت تنهایی انجام بدی مثلا شورت و شلوارت رو خودت به تنهایی می پوشی و نمیذاری من کمکت کنم فقط بعضی وقتا که دو تا پات رو می کنی تو یه پاچه داد میزنی مااااااااااااااماااااااااااااان بیا کُمک