نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

ثمره ی عشق

یک سال در اندوه نبودش بگذشت...

1391/3/10 13:07
نویسنده : مامانی
55,322 بازدید
اشتراک گذاری

روزگاری سر شد اما، رفتنت باور نشد

بی حضورت چشمه هم، همتای چشم تر نشد

رفته ای ،با خود سر و سامان ما را برده ای

دل صبوری می کند اما غمت کمتر نشد

 

برادرم ، حالا یک سال میگذرد از شبی که آخرین نگاهت را به یاد می آورم ،از شبی که می توانست یکی از بهترین شب های با هم بودنمان باشد اگر نمیرفتی...

کاش نمیرفتی ،که رفتنت بازگشتی نداشت و چه ناباورانه بود در سوگ نشستن ما و چه سخت است برایم گفتن از مرگِ تویی که هنوز باور ندارم دیگر نیستی ، هیچگاه نمیخواهم نبودت را باور کنم...

 هنوز هم با یاد تو به خواب می روم و به امید در خواب دیدنت، تا بلکه بتوانم از لحظه های دلتنگی گذر کنم ، خاطراتت همیشه از گوشه و کنار ذهنم عبور می کند و دلم را تنگ تر ...نمی توانم باور کنم هنوز برای همیشه رفتنت را...

باور دارم مرگ پایان نیست که تولدی دوباره است و جایت پیش خدا خوب است ،میدانم تو هستی و می بینی ام و همیشه با تو می گویم از همه روزهای دلـ تنگی ام ...

چه قدر سخت است یادآوری آن روزها ...روزی که ناباورانه به چشمهای پر از اشک بابا نگاه می کردیم و باورمان نمیشد چیزی که از چشمـ هایش می خواندیم و بُهت ، بُهت و اشک ، اشک و اشک و آه...

روزی که در را به روی پدری باز کردم که با خبر پـر کشیدن تنها پسرش آمده بود و در حالی که دخترهایش را بغل کرده بود گریه می کرد و من گریه ی بابا را ندیده بودم تا آن روز... و در دلم می گفتم چرا گریه میکنی علی خوب میشه من مطـ مئنم ... و هنوز مادر خبر نداشت ...آه مـ ادرم

...

اشـ ک امـ ان نمی دهد، همه واژه هایم خیس شده اند

...

گفتن از خاطرات تلخ ِ روز و شبی که یک سال پیش با رفتنت رقم خورد جانسوز است و سخت ،

 نمیتوانم 

...

کاش می توانستم بگویم برایت از غمی که با گذشت یک سال هر روز بر روی قلبم سنگین تر می شود ، از دلتنگی ها و آرزوهای خواهرانه ام برای تو ، از نیایشی که عاشقش بودی عاشقش هستی ، هستی ، میدانم که هستی.... من نمیخواهم نبودت را باور کنم 

 

یک سال نبودنت به ما دیر گذشت

قرنی شده انگار به تاخیر گذشت

تصویر تو در آیینه جا مانده هنوز

بر قلب حزین ،لشگر تقدیر گذشت

 

من نمیخواهم نبودت را باور کنم ، اما دارد یک سال میگذرد از آن 5 شنبه ای که آمدیم و جسمت را به دست های سرد خاک سپردیم و روحت را به دستان خدا ... از آن روزی که همه چیز در خانواده ی کوچکمان عوض شد و غم نبودت خوب خودش را در دلـ هایمان جا کرد ،از روزی که برای همیشه رفتی هر 5 شنبه به دیدنت می آمدیم و دلتنگی هامان را با آبی که بر مزارت می ریختیم می شستیم و به امید دیدار میگفتیم و آرزو می کردیم کاش مهمان خوابهایمان شوی تا بلکه دلتنگی هامان کمی کمرنگ تر شود

من نمی خواهم نبودت را باور کنم

اما

امـ ا اندوهـــــی که در دلم جای گرفته یـــــــک سال است که می خواهد باور کنم که دیدارمان تا قیامت میسر نخواهد شد...

و ما یک سال است که تنها صبر حق می خواهیم و دلخوش یاسین و ذکر یارب ایم و در تسلا با الیه راجعون...

 

باز عکس تو مرا ابری کرد

عکس تو خنده به لب داشت ولی

 اشک چشمان مرا ، جاری کرد

 

مانند نسیم آمد و طوفان شد و بگذشت

چون ابر پر از رحمت باران شد و بگذشت

چندی است دگر در بر ما جای ندارد

چون صاعقه یک لحظه نمایان شد و بگذشت

با شوق ،دمی چند به در دیده ی تر دوخت

او ماند و نیامد کس و گریان شد و بگذشت

در مرحله ی عشق صفایی ازلی داشت

جوشید و خروشید و غزل خوان شد و بگذشت

میگفت به دنیا نتوان بست دل خویش

زین غمکده یکـ باره شتابان شد و بگذشت

.

.

.

11 خرداد سالروز از دست دادن تنها برادرم

التماس دعا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
10 خرداد 91 13:34
روحشون شاد.
با تمام وجودم از خدای بزرگ برای دل شما و خانوادتون صبر و آرامش می طلبم.


ممنونم دوست خوبم التماس دعا


الهه مامان یسنا
10 خرداد 91 14:35
عزیزدلم از صمیم قلبم برات صبر آرزو میکنم گلم چشمای منم خیس شد از خوندن این همه احساس پردرد که از قلب دردمند خواهری بلند شده که میدونم این یکسال رو سعی کردی که قوی باشی برای دخترت برای مادرت برای پدرت...
روحش شاد


ممنونم عزیزم ببخش اگه ناراحت شدی التماس دعا خانمی
مامان ساينا
10 خرداد 91 15:16
واي چه مصيبتي
خدا به شما و خانوادتون صبر عنايت كنه
خيلي سخته خيلي


سخت خیلی سخت که تنها آه و حسرت نصیبمون بود ممنون و التماس دعا
مامان پریسا
10 خرداد 91 16:15
از صمیم قلب به شما تسلیت میگم. امیدوارم روحش قرین رحمت الهی .

خدایا به خانواده اش صبر بده واقعا" غم از دست دادن اولاد خیلی سخت و سنگینه......


ممنونم عزیزم از محبتت و حضورت
التماس دعا
مامان پریسا
10 خرداد 91 16:17
عزیزم ....برای تبریک میلاد حضرت علی و روز پدر اومدم و همچنین دعوت شما برای جشن کوچیک وبلاگیمون. ولی........
به هرحال ما رو هم در غم خود شریک بدونید.
امیدوارم دیگه هیچ وقت سایه ی غم به سراغ شما نیاد.
الهی آمین


عزیزم ممنون که اومدی حتما میام امید وارم همیشه جمعتون جاودانه باشه و شاد باشید
خواهرت
10 خرداد 91 17:28
سرده تمام لحظه هام
پاییزه باغچه ی تنم
بی تو نفس نمی کشم
هر لحظه من جون می کنم
رفتی سفر چه آروم
نگفتی یاری داری
نگفتی پشت این در
چشم انتظاری داری
کاشکی می شد که یک شب
مهمون خواب من شی
حتی واسه یه لحظه
رویای ناب من شی
دیدار ما عزیزم
باشه واسه قیامت
اما بدون به دوریت
هرگز نکردم عادت
نداره راه برگشت
این سفر همیشه
غصه ی بی تو بودن
هیچوقت تموم نمیشه
هنوزم که هنوزه
دلم هواتو داره
گوشه کنار خونه
تو رو یادم میاره
کاشکی می شد که یک شب
مهمون خواب من شی
حتی واسه یه لحظه
رویای ناب من شی
دیدار ما عزیزم
باشه واسه قیامت
اما بدون به دوریت
هرگز نکردم عادت
هرگز نکردم عادت ...........


بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره اما خب عیبی نداره دل من (ما)خیلی صبوره...............
خواهرت
10 خرداد 91 17:30
یک سال پیش این موقع بدون هیچ غمی داشتیم زندگی می کردیم ... چقدر همه چیز خوب بود.
چقدر شاد بودیم .کمتر از 11 ساعت دیگه مونده که بشه یک سال .........
یک سال گذشت اما به اندازه ی یک قرن
غمش برامون همیشه تازه است .
کاش میومد و میگفت تمام این یکسال...........
کاش تموم روزای این یک سال خواب بود.
کاش .............


کاش..........کاش............کاش...........تموم لحظه های این یک سال گفتیم کاش و اشکی که بی اختیار بر گونه هامان می ریخت ولی چه سود.......

10 خرداد یک سال پیش ساعت 7 شب وقتی هممون دور هم بودیم برای آخرین بار دیدیمش و رفت برای همیشه رفت و خاموش شد
هممون با هم بودیم و فقط اون نموند و رفت حالا امشب هم هممون هستیم و بازم اون نیست مثل خیلی لحظه های این یک سال و مثل خیلی سالهای دیگه تا وقتی هستیم .........

خیلی قشنگ نوشتی عزیزم توی وبت که باهاش فقط اشک ریختم و نمیدونستم چی باید بگم مخصوصا خوابی که ازش گفتی که فردا تولدشه من خبر نداشتم واقعا تولدشه همین طور من مطمئنم..............................


حنانه
10 خرداد 91 19:50
سلامـ
زهره چشام خیسه نگو ببخش که ناراحتت کردم چون معذرت حواهی نداره که زهره

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعداعهم

زهره براش قرآن بخون مخصوصا سوره یاسین

دیگه حرفی ندارم ...


ممنون دوست خوب و همیشه همراهم التماس دعا
مامان امیرناز
10 خرداد 91 21:55
سلام عزیزم باز هم با دیدن عکس نازنین برادرت قلبم به درد اومد خوندن نوشته های وبلاگ خواهرت اشکامو دراورد وقتی مادری دلت واسه مادری اتیش می گیری که یکساله جوون رعناش و ندیده واسه ارامش دلهاتون دعا می کنم واقعا خدا صبر بده هر چه خوبی برات از صمیم قلب ارزو می کنم نازنینم


ممنونم از این همه محبتت و واقعا احساس آرامش میکنم با وجود دوست خوبی مثل شما و دعای قشنگ مهربون
ستاره زمینی
11 خرداد 91 0:27
خدا رحمتشان کند روحشان شاد .عزیزم از صمیم قلب برت صبر ارزومیکنم.


ان شاا لله ممنونم از محبتت شاد باشی همیشه
مامان حسنی
11 خرداد 91 8:05
زهره جان سلام
اومدم بگم باافتخارلینکت کردم که پست جدیدت شوکه ام کرد واژه های خیست اینقدر ازاعماق دلت براومده بود که بردلم نشست واشکم را سرازیر کرد به هرحال همه ما ادمها کسانی را داریم که تا قیامت دلتنگشون هستیم وتلنگری کافیه تا شیشه چشممون بشکنه وتوچقدر پرازاحساس نوشتی
دوست عزیزم با تاخیر یکساله بهت تسلیت می گم وازخدا می خوام به همه تون صبرصبرصبر بده وروح برادرت قرین رحمت باشه ازخدا می خوام دیگه غم تو زندگی هیچ کدومتون نباشه امین

ممنونم دوست عزیز از اینکه اومدی و از ابراز همدردی ات با دعای شما دوستان ان شاا لله صبرمون هم بیشتر و زیباتر میشه و من هم امید وارم که هیچ وقت غم نبینی عزیزم
ندا مامان نيايش
11 خرداد 91 10:25
سلام عزيزم .
با خوندن مطالبت اشك امونم نميده . فقط از خداوند طلب صبر مي كنم براي شما و خانواده داغديده تون .
دوستون داريم مثل هميشه ...


سلام عزیزم شما که همیشه توی اون روزهای دلتنگی همدلم بودی و دلداری میدادی ازت خیلی ممنونم که همیشه همراه هستی دوست خوب شاد باشی همیشه و نیایشم رو ببوس
خاله ی ستاره
11 خرداد 91 10:44
azizam vaghean nemidunam chi begam!faghat in ashkame ke mitune az tahe dell bahatun hamdardi kone..
motmaenam ke baradaret alan jash khoobe khoobe pas behtare nazari ba ashkat narahat beshe o azab bekeshe..


ممنونم عزیزم ان شاا لله همیشه شاد باشی خاله ی مهربون
مامان سحرناز
12 خرداد 91 1:40
عزیزم تسلیت میگم و امیدوارم خدا روحشون رو شاد کنه غم از دست دادن عزیز خیلی سخته ،انشالله که خدا سایه ی پرمهر پدر و مادرتون رو برای همیشه روی زندگی شما و خواهراتون مستدام نگه داره


سلام ممنونم از لطف شما و ابراز همدردی تون ان شا الله غم نبینید و التماس دعا
مامان گیلاس
12 خرداد 91 9:35
سلام
نمیدونم چی بگم فقط از خدا براتون صبر و آرامش میخوام.همچنین طلب مغفرت برای برادرتون.
صبح جمعه ای چشمامون خیس اشک شد.


سلام ببخش که باعث ناراحتی ات شدم ان شا الله همیشه شاد باشی ممنون اومدی التماس دعا
مامان سارینا
13 خرداد 91 8:59
وای عزیزم چه مصیبتی . یه دفعه بدنم یخ کرد خیلی سخته خیلی زیاددددددددد . خدا بهتون صبر بده برادر واقعا عزیزه . خدا رحمتشون کنه روحشون شاد باشه . نمیدونم چی بگم اخه نمیشه چیزی گفت فقط بهتون تسلیت میگم انشالله که غم آخرتون باشه . داغ سنگینیه ولی چه میشه کرد کار خداست و بدون حکمت نیست . واسه خانواده عزیزتون آرزوی سلامتی و عمری طولانی دارم . نیایش عزیزم رو از طرف من ببوسید


برادر بود تنها برادر خیلی هم عزیز ولی خدا خواست ...
خدا خواست که دوباره متولد بشه در دنیایی حتما بهتر از این دنیا
مطمئنم اون جاش از ماخیلی بهتره
راضی به رضای خداییم و با اینکه خیلی خیلی سخته صبر کردیم و اعتماد به حکمتش که همیشه بهترین ها رو برامون می خواد...
ممنونم از محبتت و حضور پر مهرت التماس دعا
نجمه
13 خرداد 91 11:28
سلام عزیزم با تمام وجودم برای دل تنگ همتون دعا می کنم خداوند به همتون صبر و اجر عنایت کنه. روحش شاد و آرام

کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر
دیده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر


ممنونم نجمه عزیز ان شا الله هیچ وقت غم نبینی و دلت آروم باشه همیشه مخصوصا الان که باید به خاطر اون کوچولوی نازتوی دلت آروم باشی ممنون عزیزم التماس دعا
شبنم
13 خرداد 91 21:06
با تمام وجودم متاثر شدم..اما شما باید صبور باشید و از فراموشتون نشه که خدا در پس هرچیزی که برای سرنوشت یه بنده اش رقم می زنه،باز هم رحیم هست و مهربون..و ان شالله خودش دل همه شما و خانواده محترمتون رو اروم کنه..شما دختر خانم ها،باید خیلی مراقب روحیه مامان و بابا باشید،و جوری بی تابی نکنید که بار این مصیب برای اون ها سنگین تر بشه.خدا به همتون صبر بده..
واقعا چهره جوون و خندونش رو که دیدم،فقط تونستم ارزو کنم که خدا اون دنیا،کنار خودش،برای بهترین ها رو رقم زده باشه...و جز این نخواهد بود

همیشه راضی به رضای خدا هستیم
ممنونم از حضورتون و ابراز همدردی ات و ممنون از دعاتون ان شا الله میشه شاد باشید و غم نبینید
شبنم
13 خرداد 91 21:09
مامان نیایش دعوام نکنیدا،ولی من تو طول این هفته خیلی فکر کردم.
تا حالا دو تا خانم خوب و شایسته واسه شوهرم در نظر گرفتم..
یکی شون حتی دوشیزه تشریف دارن،یعنی اینکه با وجودی که خانواده خوب و شایسته ای هستن،نمی دونم چرا این دخترشون که سه سال و نیم هم از من بزرگتره،هنوز ازدواج نکرده...
دلم خون شد تا این چند تا جمله رو نوشتم..دیگه طاقتشو ندارم..بقیه شو بعدا میام تا بهت بگم.


من چه کاره ام که بخوام شما رو دعوا کنم عزیزم اگرم چیزی گفتم به خاطر احترام به حرف شما بود که بتونم چیزی بگم که انتخاب بهتری داشته باشید ولی من نمیدونم باید چی بگم و ازتون می خوام واقعا اگه می خوایید تصمیمی بگیرید نه با من و امثال من بلکه با کسی که واقعا می تونه همه جوانب رو در نظر بگیره و کمکتو.ن کنه مشورت کنید و البته یه چیزی که به نظرم اومد که بهتون بگم و در واقع حرف اول و آخرم هم همین بوده اینکه همون طور که شما به یه بچه نیاز دارید برای کامل تر شدن خودتون و زندگی تون خیلی بچه هایی هم هستن که به پدر و مادر نیاز دارند...

mamane roham
14 خرداد 91 1:27
واقعا بهتون تسلیت می گم عزیزم. انشالله که زندگیتون از این به بعد پر از شادی باشه. خدا عزیزانت رو برات نگهداره. من لینکتون کردم.


ممنونم عزیزم خیلی محبت دارید ان شا الله شما هم همیشه شاد باشید لینک شدی
فاطمه شجاعی
14 خرداد 91 15:47
خدا رحمت کنه همیشه به یادشون هستم و براشون فاتحه میخونم و امیدوارم که هیچ وقت دیگه غم نبینی



ممنونم عزیزم لطف داری ایشالا شما هم همیشه شاد باشی و هیچ وقت غم نبینی
مامی امیرحسین
14 خرداد 91 20:37
زهره عزیزم...
اگه حرفی باشه کهبتونه تسلی بخش غم از دست دادن جوون رشیدی باشه که رفتنش دل همه رو از غریبه و آشنا میسوزونه فقط اینه که خدا بهتون صبر مضاعف بده صبری که به امام حسین تو غم از دست دادن علی اکبرش داد...نمیدونم چی بیشتر از این بگم...اون روز تمام پست های مربوط به برادر عزیزت رو خوندم...با گریه تو اشک ریختم...تا شب درگیرش بودم و حتی به همسری هم عکس نازنینشو نشون دادم...چی میشه گفت؟
فقط میگم خدای مهربون جاشو پیش خودش راحت تر و آرومتر کنه و تسلی خاطر به شما خانواده عزیزش بده

و فکر میکنم داده این صبری رو که همه برامون از خدا خواستن ...سخت هست خیلی سخته ولی وقتی سپردیم به خودش و گفتیم خودت کمکمون کن حالا می بینیم که داریم راه می ریم و زندگی میکنیم و جای خالی اون رو با خود خدا پر کردیم و این یعنی خدا خیلی دوستمون داره که اینقدر بهمون نزدیک شده خدایا شکرت به همه دلهای داغ دیده صبر بده و دل هیچ مادر رو داغ دار نکن
دوست خوبم و همراه همیشگی ام خیلی ازت ممنونم که با حرفهای قشنگت آرومم می کنی واقعا چیزی برای گفتن ندارم من هم... فقط التماس دعا
Asemuni ha
15 خرداد 91 12:21
omidvaram in ghame bozorg taskin peida kone.
har bar ke az baradaretun minevisid, ashk toye cheshmam jam mishe

khoda rahmatesh kone.

baraye shadi rohesh fatehe miferestim


ممنونم عزیزم از لطفت و ابراز همدرد ات ان شا الله شاد باشی و غم نبینی


عزیزم راستی وبلاگت باز نمیشه آنتی ویروس پیغام threat میده:html/ScrInject.B.Gen Viros
آزاده
15 خرداد 91 17:26
نمیدونم چی بگم ... باز هم یاد سال گذشته افتادم و غمی که با وجود ندیدن و نشناختن بر دلم نشست یاد اون متنی افتادم که میگفت کی گفته اینجا دنیای مجازیه ... ما اینجا با غم هم اشک میریزیم و با شادی هم شادیم و ...
اومدم میلاد حضرت علی و تبریک بگم که ....
امیدوارم روحشون شاد باشه و در این روز عزیز همنشین مولا



آزاده ی عزیزم ممنونم ازت که همیشه از سال گذشته هم همراه و همدل بودی با من و همیشه بهم محبت داشتی ممنونم ازت توی اون روزهای سخت می اومدی و دلداری ام می دادی و الان هم ...
دوست خوبم الهی هیچ وقت غم نبینی و شاد باشی همیشه عید شما هم مبارک پارسای گل رو ببوس
مامان علی
15 خرداد 91 21:31
وااای عزیزم ببخشید که اینقدر دیر اومدم امیدوارم منو ببخشی. حجم دلتنگیم از خوندن این پست سراسر خیس در بیان نگنجیدنیه . غم پنهانی که توی چهره ت هست و توی حرفات خبر از غوغای درونت میده. خاطراتی که می دونم هیچوقت فراموش که نمیشه حتی کمرنگ هم نمیشه ...باور کن که عاجزم از بیان حالم . همیشه صبوریت رو تحسین می کنم و از خدا برای خودت و خانواده محترمت آرزوی صبر و آرامش می کنم و موفقیت در عبور و گذر از این امتحان بی نهایت سخت سخت سخت. و برای روح بلند برادر عزیزت طلب رحمت و مغفرت روحشون شاد...

پوران عزیزم همیشه با حرف های قشنگت آروم میشم و به خودم می بالم که دوست دوست داشتنی و مهربونی مثل تو دارم هیچ وقت فکر نمیکردم اینجا بتونم دوستای گلی مثل شما ها داشته باشم که با حرفاشون بتونم احساس آرامش داشته باشم ممنونم از محبت هات و ابراز همدردی ات منونم از اینکه به فکرم هستی و دعا میکنی آرزوم برات همیشه شاد بودنته و اینکه هیچ وقت غم مهمون خونت نباشه خدا همه رفتگان رو رحمت کنه و توی این روزهای عزیز همنشین مولا علی هم شهاب عزیز هم علی ان شا الله
ندا مامان نيايش
16 خرداد 91 10:21
سلام خانمي . يه چيزايي تو زندگي هيچوقت فراموش كه نميشه هيچ انگار هر روز پر رنگ تر هم مي شه . جاي خالي نزديكترين اشخاص توي زندگي آدم از همون دردهاست كه هر روز بيشتر از قبل نمود مي كنه . يادمه پارسال همين موقع ها من كوه درد بودم و شما هم . الان هم بعد از گذشت يكسال هيچ فرقي نكرده همونه و همون ... فقط انگار تحمل آدما زياد ميشه . واقعا اگه خداي مهربون صبر رو تو دل ادما قرار نمي داد چي ميشد ؟؟
دوستون داريم من و نيايش ...
راستي كار دندوناي نيايش جونم تموم شد ؟


عزیزم ممنونم ازت که همیشه همراه و همدلم بودی توی تمام اون روزهای سخت در حالی که خودت هم غم داشتی آره عزیزم انگار خود خدا هم میدونه اگه صبرش رو نده دیگه چزی از از اونایی که باز مانده اند باقی نمیمونه در غم از دست دادن و قبل از اینکه ببره صبرش رو هم میده نمیدونم ان شاا لله که روح پدرت شاد باشه و همنشین مولا توی این روزای عزیز


عزیزم دندونای نیایش که همون موقع تموم شد وقتی دوتای جلوش رو کشیدیم فقط قالب گیری برای گذاشتن پلاک موند که دیگه نرفتیم دنبالش شاید تا آخر ماه بریم نمیدونم خیلی دعا کن
کلبه دل
16 خرداد 91 12:14
روحش شاد
انشالله خدا به تو وخانواده تون صببر زیاد بده


ممنونم ان شا الله
مامان نيروانا
16 خرداد 91 14:37
زهره ي عزيزم، براي خودم متأسفم كه بيشتر مواقع از كاروان دلتنگيا و دلخوشياي دوستاي نازنينم عقب ميمونم. آخه چطور ممكنه من اين لحظات پرغصه ازت غافل مونده باشم، هرچند خودمم لحظات شادي رو نداشتم اين چند روز. تنها فكري كه 11 خرداد توي ذهنم بود و بهش دلخوش بودم سي ماهگي نيروانام بود. اما هرگز نميدونستم اين لحظه ها تكرار لحظه به لحظه ي يه غم بزرگ براي عزيزترين دوستمه. آخه چرا؟ شايد براي اينكه اينقدر شادبودن تو برام مهم بود كه هيچوقت نخواستم بدونم كِي؟ كجا؟ چطور؟ نكنه كه صدات بلرزه و دل من هم باهاش. نميخواستم غمت رو تكرار كني. فقط همين. از بس كه دوسِت دارم. شرمنده ي تو ام صبور مهربان. خيلي شرمنده ام. جز سكوت و قطره اي اشك كه از دست همكارام يواشكي به چاله ي چشمم برش ميگردونم هيچ ندارم عزيزم. عريانم و تهي. خودم رو نمي بخشم ولي از تو ميخوام ببخشي ام عزيز من ببخش.


عزیز نازنینم این چه حرفیه می زنی شما همیشه به من لطف داشتی و همیشه با حرفهات باعث دلگرمی و آرامشم بودی شایدم من نباید... آره من نباید غمم رو تکرار کنم و ازش بنویسم که خاطر دوستای گلم مکدر بشه من شرمنده ام که باعث ناراحتی دوستام میشم با گفتن از غمی که بعضی وقتا اونقدر رو دلم سنگینی می کنه که نمی دونم باید چه جوری باهاش کنار بیام و میگم شاید نوشتن آروم ترم کنه ولی شما ها باید ببخشید که باعث ناراحتی تون میشم
واقعا چرا باید کاری کنم که اشک از چشم دوستان گلم بیاد نمیدونم...
عزیزم ممنونم ازت که اینقدر به فکر دوستات هستی و چون که از نزدیک دیدمت با همه وجودم درک میکنم که چرا نمی خوای از این درد بزرگ حرفی بزنیم و واقعا حس میکنم حق با توست فریبای گلم من هم همیشه شادی تو رو می خوام و اینکه همیشه لبات خندون باشه
نمیدونم چرا چند روز خوش نبودی فکر میکردم حتما رفتی کرمان پیش مامان و بابات عزیزم الهی همیشه شاد باشی و جمعنون جمع گلم منم دلم می خواد همیشه خوشی هات رو ببینم بازم منو ببخش اگه باعث ناراحتی ات شدم و ممنونم که بازم مثل همیشه بهم محبت داشتی
نیروانای گلم رو ببوس دوستتون دارم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 خرداد 91 11:24
روحش شاد. بقای عمر شما باشه. همیشه همیشه و همیشه شادِ شاد باشید.


ممنون خانمی التماس دعا عزیزم شاد باشی همیشه
مامان نيروانا
17 خرداد 91 12:07
فدات بشم عزيزم،
درد دل كن، مث بارون ببار تا ابر دلتنگي دلت بگذره و بره ولي نه هميشه. اينكه سالگرد داداشت رو گرامي بداري و يادش كني غريب نيست، اينكه هر پنجشنبه به شوق آرامگاهش طي طريق كني عجيب نيست. اين حق تو هست كه لحظه هايي از عمرت رو به عزداري براي عزيزترينت بگذروني ولي نذار اين عزاداري هميشه و هر لحظه ت رو در بر بگيره كه اونوقت هم از خودت و عمر خودت كه يقيناً حكمت و رسالتي در بر داره و بايد بهش بپردازي و هم از عزيزان زنده اي كه عاشقت هستن و دور و برت نفس ميكشن خداي نكرده غافل ميشي.
براي دل دريايي مهربون تو دوست خوب من و روح پاك داداش علي ت، قطره ي اشك من چه قابل داره. من دوست تو هستم و اگه به همين يه درد گوش كردنِ درددل دوستام نخورم، پس به چه درد ميخورم.
منم با تمام وجودم شاديت رو ميخوام هر لحظه.
روزاي ناخوش من اين چند روز، بخاطر بستري شدن مامان تو ccu ست كه خدا رو شكر تا حالا بخير گذشته و نگرانيمون كمتر شده. برامون دعا كن عزيز دلم و نيايش گلم رو حسابي ببوس.


فریبای گلم اول از همه آرزوی سلامتی دارم برای مامانت ان شا الله که سلامتی شون رو کامل بدست بیارن و تو هم خوش به احوال خوششون توکل بر خدا به یادتم و اگه قابل باشم دعا میکنم همیشه
و همیشه ی خدا فقط شادی و خوشی ات رو آرزو دارم دوست عزیز و مهربونم
و بعدم بگم در برابر این همه محبتی که با حرف های قشنگت بهم القا می کنی و این همه انرژی که ازت می گیرم هیچی برای گفتن ندارم جز اینکه بگم با همه وجودم حرف هات رو می پذیرم و خوشحالم که دوستی مثل تو دارم که حرفهاش اینقدر آرومم میکنه ازت بی نهایت ممنونم عزیزکم به خاطر اینکه منو می فهمی همیشه استفاده میکنم از گفته های قشنگت دوست همیشه عزیزم دوستتون دارم الهی که همیشه شادی مهمون خونه تون باشه هزاران بوسه برای شما عزیزان
نازبانو
22 خرداد 91 12:14
اخی

روحشون شاد


ممنونم
فریبا
26 خرداد 91 13:45
عزیزم خیلی ناراحت شدم خیلی سخته برای یه خواهر ، انشالله از این به بعد زندگیتون پر از شادی باشه


ممنونم عزیزم التماس دعا
انیس کوشولو
26 خرداد 91 14:41
خدای من........................
اولین باره این پستتونو دیدم
واقعا از ته دل سوختم مخصوصا اون موقع که تصورشو میکنم باباجونتون شما رو بغل کرد و گریه میکردین...............
من تو این شهر کلی غریبم....
و از خونوادم دور دورررررررررررر
اینقد خونوادمو دوست دارم اینقد ما برا هم میمیریم که نگو......
اما همیشه ماهها طول میکشه تا فقط برا چند روز ببینمشون.....
هر وقت بعداز ماهها میبینمشون موقع رفتن با بغض همه رو به خاطر میسپارم......
چقد سخته که همیشه دلنگران ندیدن دوباره عزیزات باشی....
واقعا از صمیم دل بهتون بخاطر همه اون روزا تسلیت میگم....


ممنونم از ابراز همدردیت و ان شاا لله خدا خانواده یگلت رو برات حفظ کنه و شاد باشید همیشه کنار هم و قدر همو بدونید
پرنیا جون و مامانش
2 مرداد 91 10:23
زهره گلم خیلی دلم گرفت و باور کن اشک از چشمانم سرازیر شده داشتم وبلاگت رو ورق میزدم .و به خاطرات قشنگت زل زده بودم و غرق در خوندنشون به این پست از وبلاگ که رسیدم دلم سوخت واقعا از ته دل تسلیت میگم عزیزم خدا صبرت بده گلم .


ممنونم عزیزم شما محبت داری الهی که هیچ وقت غم نبینی که خیلی سخته التماس دعا توی این روزای عزیز ببخش باعث ناراحتیت شدم
فرشته
25 فروردین 99 13:14
روحش شاد خدابهتون صبر بده
مامانی
پاسخ
تشکر 🙏
maram
3 اردیبهشت 99 17:22
سلام واقعا سخته منم برادرمو از دست دادم فرداومیشه یکسال ولی ما یکی دو تا رو از دست ندادیم هفت نفر با هم زن داداشم برادر زادم سه ماهش همه یه دردی دارن خیلی سخته واقعا😞😔
مامانی
پاسخ
خدا بهتون صبر بده روح شون شاد🌹
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد