شکر نعمت نعمتت افزون کند !
فکر میکنم هفت بهمن ماه بود که صبح بیدار شدیم و دیدیم برف اومده برای تو که آرزوی برف داشتی روز خوبی بود و کلی ذوق زده شدی خب خدا رو شکر که همین قدر برف کم هم اومد ولی واقعا دلم بیشتر تنگ شد برای اون سالهایی که چه برف هایی نمی اومد !
یادمه سال 86 بود اگه اشتباه نکنم خونه مامانم بودم و شب اونجا خوابیده بودم چون صبح دانشگاه داشتم و امتحان فکر کنم ، صبح که بیدار شدم و در رو باز کردم به قدم برف پشت در جمع شده بود چون برف با باد همراه بود و خونه های ویلایی هم معمولا اینطوری میشه برای خودمونم توی سالهای بعد ترش این مدل اتفاقا افتاده بود ولی کو دیگه برفـــــــــــــ خدایا ....
بگذریم ... رفتیم با هم یه کم برف بازی که اون آرزوی دیرینه ات برآورده بشه و بتونی لااقل با همین یه ذره یه آدم برفی هم بسازی خدا رو شکر بهت خوش گذشت فقط دلت میخواست آدم برفیت رو بیاری تو و بذاری تو یخچال!
اینم خودت نوشتی همیشه به عنوان امضا پای هر نقاشیت هم اسمت رو می نویسی خیلی دوست داری این کار رو !
اینم ظهر همون روز آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه
راستی این نقاشی از پست قبل جامونده بود
این روزا نقاشی هات هی داره پیشرفت میکنه این طوطی که کشیدی واقعا ذوق زده ام کرد حرف P رو تبدیل کرده بودی به طوطی خیلی دوست داری حروف انگلیسی رو تبدیل به نقاشی کنی این باز ی رو ا زخیلی سال پیش شروع کردیم ولی این روزا بیشتر نقاشی هات رو خودت تنها میکشی و دوست داری وقتی تمومه تموم شد بیای بهمون نشون بدی