پیله ات را بگشا ...تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
نو گل باغ زندگی من و بابایی نیایش روز یکشنبه ۵ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۵ً در شهر مشهد مقدس در بیمارستان سینا تحت نظر خانم دکتر پور جواد چشم به جهان گشود و رنگ تازه ای به زندگی ما زد و طعم شیرین مادر و پدر شدن را به ما چشاند... لمس بودنت مبارک گل من.
گل ناز من، قرار بود ۲۰ مهر ۸۸ به دنیا بیای .شمارش معکوس شروع شده بود واسه تولدت ،که روز ۴ مهر مامانی رفت دکتر و دکتر گفت فردا بیا واسه عمل خیلی شوکه شده بودم اصلا باورم نمیشد نمیدونستم خوشحالم یا ناراحت ؟شایدم نگران بودم آره اون شب اصلا خوابم نمیبرد ولی بابایی وقتی فهمید خیلی خوشحال شد خیلی زیاد مثل همون موقع که فهمیده بود داره بابا میشه و از همون لحظه ثانیه شماری می کرد (البته بابایی تو خیلی مو داره ها) بالاخره اون شب با همه استرسی که واسمون داشت گذشت و فردای اون روز تو به این دنیای رنگ و وارنگ اومدی تا واسه خیلی چیزا آماده بشی که من همیشه دعا میکنم فقط خوبی و پاکی و مهربونی ببینی و همیشه سالم باشی گلم که جون من به جون تو بسته است خیلی دوست دارم از اینکه حالا توی آغوشم حست میکنم خیلی خوشحال ترمما ۳ تا خیلی با هم خوشبختیم
اون روز که برای اولین بار میدیدمت خیلی احساس عجیبی بود برام میدونم خیلی خوشحال بودم ولی اونقدر درد داشتم و به خاطر عوارض بعد از بیهوشی گیج بودم که نتونستم مثل بقیه مثل بابا مثل مامان جون و بابا جون که میخواستن هر کدوم تو گوش تو اذان بگن و خاله و دایی ذوق زده بشم و از وجودت لذت ببرم البته فقط همون روز اول از فرداش که حالم داشت بهتر میشد حتی یک ثانیه هم نمیتونستم از خودم دورت کنم روزای خاطره انگیزی بود که اگه بخوام اینجا برات بگم خیلی خیلی طولانیه ولی همه حال و هوام رو و خاطرات رو برات نوشتم...
بابا میگفت وقتی از ریکاوری آوردنت بیرون همش میگفتی بچه ام سالمه سالمه؟وگریه میکردی ...خب من یه چیزایی یادم میاد ولی واقعا بیهوشی وحشتناکه... بگذریم....
خاطرات کامل تر رو با جزییات بیشتر حتی از دورانی که توی شکم مامانی بودی باید از توی دفتر هایی که تا الان برات نوشتم بخونی این ها رو می نویسم به خاطر اینکه این وبلاگ برات شکل قشنگ تری داشته باشه برا همین از روز تولدت شروع کردم ولی خلاصه می نویسم تا به امروز که ۱ سال و نیم از اون روز قشنگ پاییزی میگذره زود تر برسیم هر چند که فقط وقتایی که تو خواب باشی من می تونم برات بنویسم که تو هم اصلا بچه پر خوابی نیستی ماشاء الله انرژی ات زیاده کاش زودتر این وبلاگ رو برات درست کرده بودم