روز تولد تو
تو کیستی که مرا مادر خواهی خواند...
وتاجی از افتخار بر سرم خواهی گذاشت
که بس ستودنی است
تو نیایش منی
عزیزکم از روزی که قدم های کوچولوت رو تو دنیای من گذاشتی و اومدی تا خودت دنیا رو تجربه کنی همه چی تو زندگی من عوض شد دنیام رنگ و بوی دیگه ای گرفت همه لحظه هام بوی خوب خوشبختی گرفت من خوشبخت بودم ولی اومدن تو، آرامش و معنی دیگه ای به زندگی من داد... تو منو بزرگ کردی، تو منو مادر کردی و من تا ابد مدیون تو و ممنون خدای توام...
پنجمین روز از پاییز قشنگ که توی تقویم ما روز تولد تو نام گرفت ... برای من شد یک روز خیلی خیلی عزیز و دوست داشتنی و به یاد موندنی که همیشه می خوام برای تو هم بهترین روز زندگیت باشه و همیشه منتظر اومدنش باشی و از اومدنش شاد بشی... امروز میخوام بازم بهت بگم که عزیزم من همیشه شادی بی نهایت تو رو میخوام تو این زندگی، ولی گاهی وقتا هم خدا می خواد که آدم خیلی تو شادی های خودش غرق نشه...
درسته که الان فقط دو بهار از عمرت گذشته ولی چه حیف که هنوز 4 ماه مونده بود به دومین سالگرد تولد پاییزیت، کسی رو از دست دادیم که اگه بگم تا آخر عمر داغش رو دلمون هست اغراق نکردم دایی علی تو، که تنها برادر من بود، با رفتنش دلمون رو از غصه ای پر کرد که همیشه از یادآوری خاطراتش قلبم درد میگیره اصلا دلم نمیخواد اون روزای سخت رو به یاد بیارم و نمیخوام باور کنم که دیگه نمیبینمش ، هر چند که علی و خاطراتش ، علی و رفتنش همیشه جلوی چشممونه کافیه چشمام رو ببندم و ....
ببخش دخترم می خواستم از تولدت بگم آره از 5 مهر که بهترین روز زندگی همه ماست، عزیزکم دلم میخواست همیشه، که روز تولدت با همه روزا برات فرق داشته باشه تا آخر عمرم هم میخوام که این طور باشه برات، یه روز به یاد موندنی هم برای تو هم برای ما
من هم خیلی دلم می خواست مثل همه مامانا که چند روز مونده به تولد یکی یه دونشون، خودشون رو آماده میکنن برای یه جشن خیلی شاد، برات جشن تولد بگیرم و حتی از همون زمانی هم که برات این وبلاگ رو درست کردم همش داشتم به روز تولدت فکر می کردم که میخوام برات یه تولد قشنگ و به یاد موندنی بگیرم اما ...
اما دخترم درسته که جشن تولد پارسالت هم خانوادگی بود ولی خاطراتش، خاطراتش اونقدر شیرین و قشنگ و به یاد موندنی شد که من نتونستم به خودم اجازه بدم که امسال بدون دایی علی این جشن رو بگیرم اونم تو این خونه با تمام اون تزئینات و به همون شکل یعنی همه چی همون جوری باشه و فقط یه نفر کم...خودتم هر وقت عکس های تولد پارسالت رو میبینی پا میشی وامیستی و همش دست میزنی و میگی نانای، دایی علی نانا ، آخه پارسال تو بغل دایی کلی نانا کردی و حالا فقط عکسها و خاطراتش برامون مونده ...
خیلی سخت بود برام تا دلم رو راضی کنم خیلی سخت بود دل تنگم رو راضی کنم،میدونم که دایی ات خودش اینجوری دوست نداره مطمئن بودم که از کار من ناراحت میشه که برای تو که عزیز ترین بودی براش ، جشن تولد نگیرم و یا اینکه حتی نتونم توی این خونه همه رو جمع کنم بدون اون...توی خونه ای که به هر گوشه اش نگاه کنم یاد اون روز قشنگ با بودن علی بیفتم که از راه که اومد و خونه رو دید، گفت ببین مهدی رو چه قدر اذیت کرده و بعدشم نشست و با خنده گفت زمان ما امکانات نبود.... همینا رو هم که برات می نویسم خیلی سخته برام ولی دوست داشتم از احساسم بدونی دخترم
خب من دلم نمی خواست توی تمام لحظه هایی که باید هممون به خاطر تو شاد باشیم و برای تولد تو شادی کنیم ، تداعی خاطرات با علی بودن اشک رو مهمون خونمون کنه و تولد تو بوی دلتنگی بگیره ...
اما از طرفی همه ی ما که عاشق تو هستیم ،دوست داشتیم که روز تولدت با بقیه روزا برات فرق داشته باشه و اصلا دوست نداشتیم این روز قشنگ بگذره و تو حسش نکنی اونم تو که الان خوب همه چیز رو تشخیص میدی و از طرفی چون مامان و بابای بابا مسافر بودن و پارسال هم تو جمع ما نبودن ، تصمیم گرفته شد که با شروع فصل قشنگ پاییز، روز جمعه 1 مهر یعنی دیروز یه مهمونی خونوادگی تو خونه مامان جون اینا (مامانِ بابا) بگیریم و همین بشه تولد تو
مامان و بابای بابا امروز رفتن تهران تا فردا برن مالزی پیش عمه مینو و خودمون هم اگه خدا بخواد می خواهیم پس فردا یه سفر کوچولو داشته باشیم به شمال تا برای روز تولدت یعنی 5 مهر دریا باشیم ،پارسال هم روز تولدت، گرگان بودیم ولی تا بابلسر بیشتر نتونستیم بریم آخه خیلی اذیت کردی
از روزی که پاهای کوچولوت رو لمس کرده بودم آرزو داشتم اولین قدم هات رو کنار دریا برداری تا ازش فیلم بگیرم هر چند که تو از یکی دو ماه قبلش راه افتاده بودی اما بازم لذت بخش بود...
خب بنابراین روزی بهتر از 1 مهر نبود که همه دور هم جمع بشیم: خاله و عمو(شوهر خاله)، مامان جونا و بابا جونا ،من و بابا و تو گل قشنگ ، الهی که سالم باشی همیشه عزیزم عاشقانه دوستت داریم
درسته که جشن نگرفتیم ولی فرشته کوچولوی من ، تو با این لباسا خیلی ماه شده بودی و باعث شادی همه...
و برات کیک هم گرفتم چون میگفتن بدون کیک اسمش دیگه تولد نمیشه ، برا همین یه کیک عروسکی برا عروسک خوشگل خودم سفارش دادم هر چند که اونی که من سفارش داده بودم نبود و این موضوع منو خیلی ناراحت کرد، چون عروسکش رو خودم گرفته بودم و می خواستم با اون عروسک برات کیک درست کنن که نمیدونم چی شده بود که یه چیز دیگه تحویل دادن!!
بگذریم اتفاقه دیگه کاریش نمیشه کرد، منم سعی میکردم با نگاه کردن به تو عروسک قشنگ خودم ناراحت نباشم و خدا رو شکر که همه دور هم جمع بودیم و تو شاد بودی، خدا رو شکر
عمه مینو هم جاش خیلی خالی بود وقتی داشتی تلفنی باهاش حرف میزدی همش میگفتی: عمه مینو عمه مینو من کیک کادو، همه کادو خوب عالی ، مَمون( ممنون) الهی فدات شم که به همه می گفتی مممون عزیزم خیلی شیرین زبون شدی الهی زنده باشی و سالم همیشه ، خدا رو شکر که تو رو دارم
درسته که سعی کردم مکان و فضا رو عوض کنم تا یاد پارسال نیفتیم اما ... مگه میشه فراموش کرد و دلتنگ نبود ... دلمون تنگ بود می شد اینو حس کرد مخصوصا مامانم که می تونستم حس کنم دلتنگیشو ...من که دوست داشتم تو اون لحظه ها حس کنم علی هم پیش ماست...
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
نیایش جون من ازت می پرسیدیم چند سالت شده میگفتی من دو و بعد سعی می کردی با انگشتات دو رو نشون بدی و صدات رو میکشیدی و می گفتی این بَ ، این بَ، این با ، دو دو(این بسته این باز دو)الهی من فدات شم عسلم دوستت دارم
بازم از همه ممنونم به خاطر این همه هدیه های قشنگی که برای نیایش جون تهیه کرده بودن واقعا همه خیلی دوستت دارن خوش به حالت،از مامان جونا و بابا جونا از خاله و عمو و عمه ممنونیم به خاطر اینکه اینقدر به فکر نیایش جون هستن، هدیه هات واقعا قشنگ بود... این شعر خیلی زیبا هم یکی از اون همه هدیه های قشنگته ، این شعر رو مامانی جون(مامان بابا)برات سروده و تو هم وقتی شعر رو شنیدی گفتی خوب ِ خوب، عالی و کلی همه رو خندوندی...
نیایش جون ما، گشتی دو ساله
عزیز عمه و امید خاله
تو نور چشم بابا و مامانی
می گردن دور تو مانند هاله
عزیز دردونه ی مامان بزرگا
برا بابا بزرگا، باغ لاله
اگرچه نیست دایی بین ماها
فراموش کردنش اما محاله
الهی نانی جون صد ساله گردی
هزار تا بوس کنیم برات حواله
خدایا
همه بچه ها رو برای پدر و مادراشون حفظ کن و شادی رو مهمون خونه همه کن
الهی آمین
تولدت مبارک
عشقم
نیایش کنجکاو صبر نمیکنه خاله کادو رو باز کنه خودش دست به کار میشه
این خونه ی خوشگل که عاشقش شدی و این کتاب خیلی زیبا هدیه خاله فریده و عمو امین
ممنون خاله مهربونم ممنون عمو جونم
این میز توالت خوشگل هم هدیه مامان جون (مامان بابا)
ممنون مامان جون
اینا هم هدیه های دیگه نیایش جون
از همه ممنون یا به قول نانی مَممون
اینجا هم داره کیک رو می بره دخملی!!
زنده باشی گل من که جونم به جون تو بسته است