نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ثمره ی عشق

بازم عکس ...

    این عکس ها مربوط به دیروزه که رفته بودیم خونه مامان جون (مامان من) و تو همش میخواستی آب بازی  کنی میرفتی تو تراس و شیر آب رو باز میکردی هر جا شیر آب میبینی میگی با ......با یعنی بازش کن ولی این دفعه خودت بازش کردی دوست داری همش خودتو خیس کنی و از شیر آب بخوری هندونه ات رو هم هی میگرفتی زیر شیر آب بعد میخوردیش... بعدشم مامان جون یه تشت آب گذاشت جلوت تا اینقدر خودتو خیس کنی تا خسته بشی.........       خیلی قام قام کردن دوست داری تا بابایی میاد بدو بدو میری جلوی در میگی بابا ،قان قان، دَدَ قربون قان قان گفتنت بشم من همیشه تو ماشینم که هستی هی میخوای بری رو پای ...
27 ارديبهشت 1390

باغ کوچک ما(اردیبهشت 90)

دخترم عاشق طبیعته مثل مامان و باباش همش دوست داره بره بین گل ها و درخت ها .....البته کیه که هوای پاک و سرسبزی درخت ها رو دوست نداشته باشه... همش دوست داری بری بیرون دنبال پیشی و هاپو ،من نمیدونم چرا نمیترسی... جالبه   ...
24 ارديبهشت 1390

عکس هایی از 18 و 19 ماهگی نیایش

این عکس از همون مواردیه که خودت همش میگی این لباس یا اون لباس رو میخوای بپوشی وخودت انتخاب کردیش.... این این ....قربون ژست گرفتنت بشم     خیلی قشنگ تر از این عکس نا نای میکنی ولی من نتونستم عکس بگیرم ازت                   ...
21 ارديبهشت 1390

17 ماهگی نیایش

دختر نازنینم 17 ماهت که بود دیگه 8 تا دندون داشتی و خیلی بامزه کلمات رو میگفتی ، خیلی بامزه کتاب میخوندی یه صداهایی از خودت در می آوردی مثلا داری میخونی البته الان هم همون جوری هستی ولی با مزه تر ...خیلی کارایی میکردی که همه مخصوصا من ذوق میکردم کلی مثلا میرفتی پایین کتابخونه وامیستادی و با دستت اشاره میکردی به بالا و میگفتی با....با.....آبو...آبووو...یعنی میخواستی در کتابخونه رو باز کنم و آلبوم رو بهت بدم این در حالی بود که فقط یکی دو بار دیده بودی من از اونجا آلبوم بر میدارم ،عاشق آلبوم دیدن بودی و هستی البته الان که دیگه دستم رو میگیری و میکشی هر جا میخوای تا هر چی میخوای بهت بدم،تو آلبوم هم عکس همه رو تشخیص میدادی و میگفتی...
17 ارديبهشت 1390

تا قبل از یک سالگی

26 شهریور 89  که هنوز 12 ماهت تموم نشده بود اگه دستت رو از جایی می گرفتی که تمام خونه رو راه میرفتی به راحتی ولی بدون اینکه کمک بگیری از در و دیوار  10 تا 12 قدم میتونستی خودت راه بری کلمه های جیز و آتیش رو هم خیلی با مزه میگفتی و معنی اش رو خوب میفهمیدی...  کلمه دیگه ای که یاد گرفته بودی علی بود دایی علی که کلی ذوق کرده بود که تو اولین اسمی که گفتی علی بوده ولی من فکر میکنم اون موقع تو میخواستی بگی الو میگفتی الی.... خیلی دوست داشتی همش با تلفن صحبت کنی همین الان هم همینطوری... اینم از به به خوردنت....به به رو هم میگفتی ...هر وقت من در یخچال رو باز میکردم  یا داشتم آشپزی میکردم با اون صدا...
14 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد