نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

ثمره ی عشق

آرزوی بزرگ کوچکانه ی تو ...

اومدن یکی از بهترین دوستای مهدت به خونمون بزرگ ترین آرزوی توی دل کوچولوت بود که دیروز برآورده شد.. یسنا خانوم که البته یه سالی ازت بزرگ تره بعد از تعطیلات عید دیگه مهد نیومده بود و چند روز پیش مامانش با من تماس گرفت که دوس داره نیایش رو ببینه چون مامانش بارداره و حال ندار ،گفتم اون بیاد و یه روز کامل با هم بودین تجربه ی جالبی هم برا ی تو هم برای من بود آخه  تا حالا نشده بود که بچه ای غیر از تو صبح تا شب اون این خونه باشه! دیروز که صدای ذوق و شوق و هیجان شما دو تا خونه رو پر کرده بود همش به این فکر میکردم که کاش دو قلو بودی وقتی دنیا اومدی ... دیروز بهت خیلی خوش گذشت خیلی باز ی کردین همه جور بازی  خیلی عالی غذا خو...
11 ارديبهشت 1393

یه کم دور ، یه کم نزدیک !

دیدن ِ ذوق ِ تو ، خنده های از ته دلت ، دیدن اینهمـــــــــــــه شور و هیجانت باعث شد تا یه باره دیگه به دلم بگم نه و به تو آره ...       و بعدش بلافاصله ازت شنیدم که : مامان من آخه به چه زبونی از تو تشکر کنم؟ من فدای تو و زبونت و تشکر کردنت ، من فدای اون دل کوچیکت ، من قربون اون چشای پر از ذوق و شوقت ، آخه تو چه قدر شیرینی مامان..عاشقتم ... امروز با مهد رفتین اردو ، باغ وحش و کلوپ پاندا ، دو تا جایی که عاشقشون هستی ... امیدوارم بهت خوش بگذره هر چند که من از صبح ، که چی بگم از دیشب همش دلشوره دارم و دلم برات تنگه خیلی زیاد ولی سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم ...میخوام یاد بگیرم که باید ...
6 ارديبهشت 1393

بهارانه...

باز آمدنِ تو باز دیدن دارد ...سرسبزی زیبای تو چیدن دارد     در ادامه عکس های سفرکمون(سفرک یعنی همون سفر کوچک) باغ گلشن-طبس-نوروز93           تجربه ی شتر سواری با عمه و بابا جون ...یه نوبته دیگه هم با بابا و عمو!                                   سیزده ...به در....چشمه ی آب گرم مرتضی علی....روستای خرو....طبس             همه سبزه ها رو که 4 تا بود مینداختی تو آب و هی دنبالش میرف...
27 فروردين 1393

باز آمدن ِ تو ، باز دیدن دارد...

.... مثل همه و مثل همیشه ها ، ما هم روزهای آخر سال رو توی جنب و جوش و دل مشغولی گذروندیم ... مثل همیشه عاشق خونه تکونی بودی و دلت میخواست همه کاری رو تجربه کنی ...گاهی واقعا کمک حال بودی و گاهی هم کارای من رو دو برابر میکردی! ولی مهم این بود که خوشحال بودی و برای اومدن بهار روز شماری میکردی ... هر چند که بازم هوای سرد و برف نمیذاشت خوب حس کنیم داره بهار میاد و شکوفه ای پیدا میشه مگر اینجوری! یه هفته قبل از سال نو برده بودیمت دندون پزشکی بعدش رفتیم کلوپ سفره هفت سین کلوپ پاندا :     چه قدر از دیدن این کار دستی ها ذوق زده میشی     تولد دو تا نی نی یکی از اتفاقای خوب قبل از سال بود ..یکی نی ن...
25 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد