نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ثمره ی عشق

دنیای پر رمز و راز تو !

1391/11/11 17:49
نویسنده : مامانی
1,897 بازدید
اشتراک گذاری

درست کردن انواع و اقسام پازل که انتخاب اولت برای شروع بازی هست! همه این پازل ها رو به تنهایی درست میکنی و همیشه دلت میخواد برات هی پازل بگیریم ! یعنی من موندم تو این عشــــــــق و علاقــــــــــــه!چشمک

 

 

این دو تا عکس یه پازل دو طرفه است واقعا هم کار راحتی نیست درست کردنش!

 

 

 

این پازل پو هم که اولین پازلی بود که به تنهایی درستش کردی خیلی خیلی وقته پیش!

 

 

یکی دو تا پازل دیگه هم بود که عکس ندارم ازش الان ، خیلی علاقه داری به همشون حتی سخت ترین پازل ها رو هم دلت میخواد درست کنی تمام سعی ات رو میکنی و موفق هم می شی ، پازل خیلی خوبه اما خب بالاخره فقط یه جواب درست داره دیگه زیاد به خلاق شدن کمکی نمیکنه...ابرو

 

niniweblog.com

 

اما عشق دیگه ات نقاشی کردنه ، خیلی خیلی زیاد دوست داری هم نقاشی رو هم رنگ آمیزی ... هر چی گیرت بیاد رنگش میکنی سعی کردم کاری کنم که یه کمی علاقه ات به کتاب های مدل رنگ امیزی کم تر بشه تا حدی موفق شدم و توی خونه دیگه از اون کتابا خبری نیست مگر مدل های بی رنگ و بزرگی که خیلی دوست داری با سلیقه ی خودت با مداد شمعی رنگش کنی ولی خب توی مهد که معمولا همون کتابا استفاده میشه و متاسفانه با مداد رنگی (خب برای سن تو مداد شمعی بهتره) اما تصمیم گرفتیم با رنگ و قلم مو یه جورایی جبران کنیم اون نقاشی هایی رو که شاید خلاقیتت توش زیاد شکوفا نشه !سوال

البته نه بوم گرفتیم هنوز و نه سه پایه ! حتی یه پالِت تخم مرغی هم یادمون رفت بگیریم!! ببخشید گلم حتما میگیریم اما با همین شیش تا دونه گواش و دو تا قلم مو چنان عاشقانه رنگ بازی کردی که دلم حال اومد حسابی!!!

آزاد و رها هر چی تو ذهنت بود رو آوردی رو کاغذ ...بغلنقاشی با قلم مو و گواش و آبرنگ و رنگ انگشتی یه چیز دیگه است واقعا میگم بهترین تجربه ی یه کودک برای آزاد بودن و بیان حالات روحی و احساسی و تخلیه ی هیجاناتشه چه مثبت چه منفی!زبان

 

 

نمیدونستی دارم عکس میگیرم آواز میخوندی و می کشیدیمژه

 

اینجا یه هو فهمیدی این شکلی شدیابرو

 

گفتی نمیذارم عکس بگیری هنوز که تموم نشدهنیشخند

 

اما بعدش چنان ژست میگرفتی که بازم عاشقت شدم خجالت

 

نقاشیت واقعا بهم چسبید! هم به من هم به بابا هم به خودتقلب

 

اینجا فریاد بر آوردی که : بفـــــــــــــرمایید تمــــــــــــوم شد!تشویق

 

 

 

خیلی دلم میخواست ازت بپرسم چی کشیدی اما دیگه فهمیده بودم که نباید در حین نقاشی ازت بپرسم و باید صبر کنم تا کارت کاملا تموم بشهخیال باطل

اما بعدش خودت خواستی که برام بگی که چی کشیدی

و منم بی نهایت استقبال کردم بغل

(البته خانم دکتر روانشناس کودک میگفت برای تعامل بیشتر با کودک و اینکه بفهمه که درکش میکنید گاهی نیاز داره به جاش حرف بزنید یعنی در واقع همون حالات و احساساتش رو براش بیان کنید تا با حالت های خودش بیشتر اشنا بشه و باهاتون بیشتر حرف بزنه و دیگه این که دارید میبینید چه رنگ هایی رو به چه میزانی به کار برده یا با چه احساسی چه رنگی رو داره به کار میبره یا حتی وقتی کودک استقبال می کنه اشکالی نداره ازش بپرسیم این یکی چیه ؟یا اون یکی چیه ؟یا منم میتونم حدس بزنم؟ یا حالا دوست داری بهمون بگی چی کشیدی؟)

سعی کنید صدای نقاشی کودکتون رو بشنوید...

البته من تمام مدت که داشتی می کشیدی چیزی نگفتم و خودت برام توضیح دادی که چی کشیدی تنها سوالی که آخرش ازت کردم راجع به اون همه رنگ آبی بود که تا بالا رفته بود و اول از همه با اون شروع کرده بودی نقاشیت رو...

و تو هم  گفتی اون یه آدم فضاییه قهرمانه!!!عینک

دیگه گفتی آدم کشیدم دو تا: یکی آبی یکی سیاه

یه خونه یه سقف یه دود کش

چند تا گل و یه مزرعه ماچ

 

niniweblog.com

 

ماچ قربون خودت و این دنیای پر رمز و رازت قلب

 

مامان جون یه دو ماهی زودتر رفت استقبال بهار و برات لباس عیدت رو گرفتچشمک

اینقدر از این جوراب شلواری خوشت اومده بود اولین چیزی که گفتی این بود که وای ببین کفش هم دایه!!!(اشاره به رنگ قرمز جورابش که مثل یه کفشه)

 

یه نمونه دیگه از دنیای کودکانه و پر رمز و راز تومژه

 

خب حدس زدنش زیاد کار سختی نیستچشمک این لباسا به گفته نیایش کثیف بودن انداخته رو بند که خشک بشه!!!!!!!!زبان (در اینجا تی وی خونه ی مامان جون و میزش ، کار بند رخت رو انجام میده)!!!!!!!ابرو

از اون جالب تر حالتیه که بعد از اتمام کار به خودت گرفتی که ازت عکس هم بگیرم دیگه نیایشی خودش میدونه هر کاری بکنه باید عکس هم داشته باشیم ازشنیشخند

 

niniweblog.com

اینم یه جور بادکنکه که تونستی بادش کنی (البته یه اسباب بازیه که تو بسته های مثلا فرهنگیه جور واجوری که همین جور برا کلاه گذاشتن سر بچه ها درست میکنن بود البته بسته های سر کاری بهتره اسمشون رو بذاریم ، یعنی اگه بهتون بگم تو بسته اش چی بود بعد چه قدر پولشه حتما شاخ در میارین  یه زمانی دلمون به سُک سُک خوش بود که اونم با این تورم  n در صدی دیگه خبری ازش نیست شایدم ورشکسته شدههههه ! متفکرولش کن بابا اینجا جای بحث سیاسی نیستزبان )

قبلا هم بادکنک باد کرده بودی نمیدونم چرا عکس هاش رو نذاشتم الانم اینقدر عکس ها قاطی پاتی شده که نمیتونم پیداشون کنم چشمتمام سیستم عکسای تو  ِ چشمک

 

 

niniweblog.com

 

خیلی از این شاخه به اون شاخه می پرم نه ؟ حالا اشکالی ندایه اینم یه جورشه دیگه ! تو دنیای پر رمز و راز همین جوری باید قدم بر داری نیشخند

حالا میخوام بپرم رو یه شاخه ی دیگه:

نمیدونم باز از کی این کار رو دیده بودی خب خیلی هم حدس زدنش سخت نیست از توی مهد حتما دیگه ! که مداد هات رو گاز گازی میکنی تازگی ... اینقدر من حرص می خورم از این کار ولی هر چی بهت می گفتم فایده نداشت دیگه بهت هشدار دادم که اگه بازم مداد رنگی هات رو گاز بگیری مجبور میشم برای چند روز جمعشون کنم تا تو ذهنت بمونه که دیگه این کار رو نکنی!بهم گفتی خب من یه جایی قایمشون میکنم که تو نتونی پیدا کنی اما وقتی قاطعیت منو دیدی (البته بدون داد و بیداد!) با حالت تضرع گفتی پس خیلی مراقبشون باش باشه؟تعجبخندهنمیدونستم چه جوری جلوی خنده ام رو بگیریم از دست تو وروجکبغلاما جواب داد و دیگه این کار رو نکردی نمیدونم چرا برگشتی به چند ماهگیت که هر چی گیرت می اومد میکردی تو دهنتنگرانوقتی میخواستم بهت بدمشون گفتم مامانی لطفا دیگه مداد هات رو تو دهن نکن وگرنه بازم یکی دو روزی مداد رنگی نداری .... گفتی : نه بابا دیگه تجربه اش کردم قهقهه

خدایا این زبون رو از این دختر نگیر این دختر رو هم از ماماچ

 

niniweblog.com

همتون رو دوست دارم دوستای گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
11 بهمن 91 13:14
زهره جان ... باهاتون قهــرم ... آخه شما فکر قلب منو نکردید ؟! نگفتید این بیاد و این عکس های خوشگل موشگل رو از عشقش، نیایشش ببینه ... غششششششششششششش می کنه؟
.
.
.
.
.
.
خخخخ... ترسیدین ها

ای ممممممممممن قرررررررررررررررررررررررررررربووووووووووووووووووووووووووونت بررررررررررررررم که پاااااااااااااازل رو دوووووووووووست دااااری ... هــــــــــــــــــوشتو عشــــــــــــق است که پازل به این سختی رو به راحتی درستش می کنی

چقـــــــــــــــــــــــــــدر پازله ماهییییییییییییی خوشگله

نقاااااااااااااااااااشیشووووووووووووو .... عزیزم ... فیگووووووووورشوووووووووووووو ....

مووووووووووووووووووهاشوووووووووووووووو ... چه خانوووووووووووووووووووووووم شده ماشالا.

ای من به قربونه تخلیه ی هیجانت

آواز ... عزیزم ... تو حس بوده ها

ای جووووووووووونم ... هنووووووووووووز تموم نشده بود ...
مامانی زهره ... چرا اذیتش کردی آخه

وای ... جیگـــــــــــرم تاجـــــــــــــــشو و در ادامه : غــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش ِ من...

دکوراسیونه لباس های مامان زهــره ست ؟ ... فداش بشم ... مغازه داری هم که دوست داره

بوووووس به لپ های باد کرده ش

ای جوووووووووووووووووووووووونم .... عکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس آخـــــــری رو ببین
و
در پایان :

مــــن غشششششششششششششش


ای وای من ای وای من زد این دل شیدای تو آتش به سر تا پای من !!!!!!!!!!!!
یکی بیاد این مامانی فسقلی رو بگیره همش غش می کنه قربونت برم عزیز دلم خدا نکنه....
ممنون محبتاتم مثل همیشه
قربونت برم اون دکوراسیون که میبینی بند رخت لباس های کثیفه!!!!!!!!!!!!که انداخته خشک بشه!!!!!!!!!
ای جوووووووووووووووووووووووووونم به این کامنت های قشنگ و جذابت اول شدنت مبارک ههههههه خخخخخخخخخ
دوستت دارم
مامان نیروانا
11 بهمن 91 13:45
یه چیزی بگم!؟
من کاملاً مطمئنم این عشق نیایش به پازل و جفت و جور کردن قطعاتش شدیداً به تو رفته زهره ی عزیزم!!! خودت میتونی حدس بزنی چرا؟! نه؟! خب از بس بیشتر پستهات مث پازلهای رنگارنگه به این کشف بزرگ رسیدم دوست نازنینم باهوشم نه!!!
حالا میتونی نتیجه بگیری که کشفیات نیروانایی هم لابد به این مامان چُلمنگش رفته، که خب امیدوارم که حداقل یه کم جهش یافته باشه بچه م کم نیاره از دخملی باهوش تو
علی الحساب یه دوجین ماچ از نیایشم طلبکارتم مگه اینکه بجام اون لپاش رو غرق بوسه کنی.
اون فیس نقاش باشیش وادارت میکنه دهنت رو تا بناگوش واکنی چیزی از هیجانت رو نشون بده در حد انگشت کوچیکه ی هیجانی که از عکسای نقاش کوچولو میباره، ای جااااانم
عید و لباس عیدت مبارک خاله جون، الحق که جوراب شلواری و لباس خوشگلی داری که با اون تاج پرنسسیت دیگه حسابی نور علی نوره، با این اوضاعی که داریم به نظرم هر سال بهار باید به فکر سال دیگه بهار باشیم تا بلکه بتونیم خرید کنیم. شب عید که ول معطلیم همگی
زهره جون، خوب میکنی حواست به خلاقیت نیایشم هست که خدشه دار نشه، ببین نمونه ی نتیجه شم همین طناب رختیه که برات ساخته، جونم به اینهمه ابتکارت خاله، اون قسمتش که تی وی خونه ی مامان جون رو برای این کار برگزیدی از همه ش خلاقانه تره، مرحبا!
پهلوون کوچولو مراقب لوزتینت باش بادکنک باد میکنی، من با این عرض و طولم عمراً یه فوتم بتونم تو حلقوم بادکنکه فرو کنم. بابا نفَس! نفَست رو قربون
دیگه خدایا این زهره جان و نیایش و این پازلهای رنگارنگ نوشته هاش رو از ما نگیریا!
نقداً یه دوجین بوس هم نیایش از لپت بگیره تا بعد بیاییم حضوری حساب کنیم. میبینی که چاکرت هم عاشق پازل درست کردنه، گمونم بچه ت به منم رفته


صد تا بگو عزیز دل
نه واقعا حدس نمیزدم میگمااااا به نکته جالبی اشاره کردی با هوش من ! چرا به فکر خودم نرسیده بود؟
پست های پازلی کشته مرده ی این تعبیر و تشبیه هاتتم!عزیزی
قربونت برم نیروانا رو سر ما جا داره و صد البته مامان با استعداد و کاشف و نویسنده و هنرمند و ذوقمندش!!!!!(این واژه رو همین الان در وکردم از خودم نمیدونم اصلا درسته یا نه؟)منظورم همون خوش ذوقه
فدات شم فریبا جونم خیلی چیزا ازت یاد گرفتم گلم واقعا راهنمایی هات بهم کمک کرد تا بتونم تا حدی به نیایش کمک کنم بتونه با استعداد ها و توانایی هاش بیشتر آشنا بشه و خلاقیتش هم بیشتر شکوفا بشه ممنونتم دوست نازنینم به خاطر همه چی
عشقت رو قربون پازل نویسیت رو قربون منکه از خودامه بچه ام به مامانی بره که اینقدر عزیزه برام شما هم علی الحساب روی دختر ماهت رو و اونی که تو آینه رو به روت نشسته رو بوسه بارون کن تا دیدار های بعدی ان شا الله ... به قول نیایش مُچَکرم (در حالی که گوشه ی دامنش رو بالا گرفته و نیمه میشینه و ناز میکنه) بوووووووووس
مامان تسنیم سادات
11 بهمن 91 13:47
سلام مامانی چه پست پر شاخ و برگی ....
اول میریم سراغ پازلهای نیایش ....
خیلی قشنگن چقدرم پازل داره .... من برای تسنیم تا حالا پازل نگرفتم چون فکر میکنم یک سره باید تکه هاش رو از این ور و اون ور جمع کنم ..... خیلی خوبه که دوستشون داره و پخششون نمیکنه ...
حالا نقاشیای نیایش عزیزم که محشـــــــــــــــــــــــــــــــــره ... خیلی قشنگن مخصوصا ژستاش موقع کشیدن نقاشی ....
ایده بوم و سه پایه هم جالب بود شاید برای تسنیم هم بگیرم تسنیم هم نقاشی با آبرنگ رو خیلی دوست داره ولی از رنگ انگشتی خیلی استقبال نکرد .....
اون عکسه که فهمید یواشکی ازش عکس میگیرید خیلی طبیعی و قشنگه ...
روی لباسش چی تنش کردید موقع نقاشی .....؟؟؟؟
لباس عیدتم خیلی قشنگه نیایشم مبارکت باشه عسلم به شادی بپوشی ... جوراب شلواریتم که ماهه... تسنیم هم مثل اینو داشت که کفشش مشکی بود بار اول که پوشید افتاد زمین و سوراخ شد ...
بند رختتو عشقه وووووروجک ....
با اون لباساش .....
عکس اختتامیه هم که جیییییییییییییییییییییییییگره ....

وای ببخشید منو اگه لای شاخ و برگا گیر کردین عزیز دلم
ممنونم خانمی خیلی محبت داری ممنون از توجهت و این کامنت پر شاخ و برگ شما لذت بردم از خوندنش
آره واقعا عشقش به درست کردن انواع پازل خیلی زیاده
تسنیم خوشگلم رو ببوس با اون لباسای نازش همیشه ناز تر هم میشه
اون پیش بنده پلاستیکیه راحت شسته میشه مخصوص همین کاراست دیگه آستین داره خیلی راحته!
اگه بشه بوم و سه پایه براش بگیریم که خیلی بهتره برای این سن عالیه برا بچه ها
بازم ممنون از حضور گرم و پر مهرت دوست خوبم
مامان تسنیم سادات
11 بهمن 91 13:48
جریان مداد رنگی ها رو جا گذاشتم ....
چقدر بده که از توی مهد چیزایی رو یاد میگیرن که آدم دلش نمیخواد....
قررررررربون اون تجربه ات نیایشم ...


عززززززززیزم ممنون از توجهت
آره خب البته مهد رفتن خوبی هایی هم داره که شاید از بدی هاش بیشتر باشه مثل همین اجتماعی شدنش که خیلی خوبه ولی این یه حقیقته که هر زمانی که بچه محیط بیرون از خونه رو تجربه کنه چیزایی رو میبینه و میشنوه که شاید برا ی ما خوشایند نباشه و این هنر ماست که بتونیم کمکش کنیم درست و غلط رو تشخیص بده
الهه مامان یسنا
11 بهمن 91 14:05
ای جان عزیزم دوباره یه پست پر و پیمون .. پازل خیلی خوبه واسه بچه ها ولی خوب با دوبار درست کردن تکراری میشه. یسنا هم خیلی پازل دوست داره و باید همیشه در حال پازل خریدن باشیم.چقدر خوبه که نیایش اینقدر برای نقاشی حوصله به خرج میده. چه نقاشی قشنگی خیلی باحاله. انگار همه ذهنش اومده روی اون کاغذ ...
مبارک لباس خوشگلت عزیز دلم خیلی نازه.. و توی تن تو خوشگل تر هم شده
خدایا از دست زبون این بچه ها دیگه تجربه اش کرده ای جانم.....


به به سلام الهه جونی کجا بودی نگران داشتم میشدم دیگه
گفتم حتما درگیر درس ها هستی یا شایدم عروسی
قربون محبتت و حضور پر مهر و گرمت دوستتون داریم منو نیایش
مامان سانای
11 بهمن 91 14:24
آفرین نیایش جون .
نمی دانم چرابچه ها این همه به پازل ونقاشی علاقه دارن سانای از 20 تا بیشتر پازل داره که همه را باهم قاطی می کنه فوری هم از هم سوا می کنه ومی چینه . تازگی ها هم پازل های آموزشی کتابهای مهد را بهشون دادن (کم کاری آموزش پرورش) چون درسشون تموم شده گفتن خودتون توی خونه کار کنید که فعلا با اونا مشغوله .
گواش رو هم دست دختر عمه اش دیده می خواد من هم به خاطر کثیف کاری گفتم گواش را برای بچه هایی که می رن مدرسه ،می فروشن. طفلک دیگه چیزی نمیگه.
خیلی مواظب این شیطون بلا باش .که مثل همه کوچولوی با استعداد آیت الهیه.


قربون سانای با هوشم ممنون عزیزم خیلی لطف کردی اومدی میگم حتما برا سانای جونم هم بگیر رنگ بازی خیلی به روحیه اش کمک میکنه تا همه هیجاناتش رو بیاره رو کاغذ با رنگ ها عزیزم خدا خودش مراقب همه این فرشته کوچولو ها باشه
مادر کوثر
11 بهمن 91 15:25


عزیزمممممممممممممممم

آفرین به دخمل باهوش و دنیای پر رمز و رازشششششش

همش عالی بود. مرسی مامانی

ببخش که دونه دونه اسم نمیبرم فقط بدون که همشو خوندم

آهنگ وبت هم خوشگله. منم پارسال این موقع عا گذاشته بودمش رو وبم


عجــــــــب می بینم که...
عزیزم اشکالی ندایه ممنون که اومدی و همشو خوندی دوستتون دارم مهربون
کوثر نازم رو هم ببوس
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
11 بهمن 91 15:55
راستی ... عکس اول که موجی از رنگ هاست، بسیار زیباست ...!

مثه همیشه از قشنگ بودن سلیقتون توی انتخاب عکس ازت سپاسگذارم که موجبات لذت بردن ما رو فراهم میکنی


مثل همیشه منو شرمنده ی محبتت میکنی تک خاله جون عزیزم ممنو ن از نگاه زیبات و حضور دوباره ات
مامان پرنیان وپارمیس
11 بهمن 91 19:10
خداحفظش کنه پاشواسفندبراش دودکن.


عززززززززیزم ممنونم کاش وبلاگ داشتی ما هم می تونستیم محبتت هات رو جبران کنیم که هی بمون سر میزنی ببوس دخترای گلت رو
مامان یه فسقِلی
11 بهمن 91 19:49
یه ترانه از عبدالمالکی گذاشتم رو وبلاگم ... فقط و فقط به عشق ِ نیایش ... بگوووو چرا؟

آخه اون زمانایی که تازه با شما و دخملی گلتون آشنا شده بودم... این ترانه رو خیلی گوش می دادم... همینجور که هندز فری تو گوشم بود ... وبلاگ نیایش جون هم میدیدم ... منم که جو گیر... اگه از یه ترانه خوشم بیاد ... کلی گوووووووش می کنم تا خسته شم

یه بار هم نشده به این ترانه گوش کنم و چهره ی ناز نیایشی نیاد تو ذهنم ...

قبول داری خیلی از آهنگ ها و یاد بوی ادکلن ها ... یادگار از خودشون به جای می ذارن؟! واسه من که اینطوریه....

خیلیییییییییییی دوستتون دارم

"متن ترانه:
عشق منی... تنها دلیل زندگیمی ... آرزومی ... دلم به تو خوشه، همه چیمی ... عشق منی
...

عمر منی ...اگه نباشی کم میارم... عاشقتم ...دار و ندارمی ... دوستت دارم ...

یه روز نمی بینمت انگاری مریضم ... حق بده اینقدر عاشقت باشم ... عزیزم... دست خودم نیست اگه اینجوری میخوامت ... تموم دنیامو می خوام بپات بریزم "


وای عزیز دلم قربون محبت و صفا ی دل پاکت همون چیزایی که مامان نیروانا جونم تو پست آخرت گفته منم میگم واقعا دوست عزیزی هستی برامون خیلی محبت داری خیلی پر انرژی هستی و بهمون انرژی میدی باعث افتخارمه که ما رو د وست داری ما هم دوستت داریم آهنگ قشنگیه یعنی متنش که خیلی قشنگه ولی خوده آهنگه برام پخش نمیشه متاسفانه
آره دقیقا هیمن طوره که میگی آهنگ ها و بو ها همیشه یا دآور خاطرات اند کاملا درسته ان شاا لله که همیشه خاطرات خوش برات تداعی بشه عزززززززززززززززززززیزم
مامان امیرناز
11 بهمن 91 21:11
سلام عزیزم نمی دونم چرا این پسر من اصلا پازل دوست نداره اما عاشق نقاشی یادمه باشه براش حتما بوم بخرم از این پستت کیف کردم مثل همیشه


سلام خانمی ممنون از نظر لطفت دوست جونم موفق باشی و شاد همیشه
خاله
11 بهمن 91 21:23
ای جاااااااااااااااااااااانم
باهوش خاله
قربونش برم من
حتمابه قول مامان پرنیان و پارمیس جون یه اسپند براش دود کن
عکسای خوشگلش رو بگردم
مبارکش باشه لباسش . قبل از اینکه تو تنش ببینم مامان جون بهم نشون داده بود ولی تو تنش خیلی قشنگتره
نقاشیش هم که حرف نداره عزیز دل من
حرفای خانم مشاور هم به نظرم جالب بود
در مورد کتابا هم موافقم . کمکی به خلاقیت بچه نمیکنه فقط یه جور رنگ شناسیه
تازه اگه نمونه رنگیش رو هم بذارن
دوست دارم نیایش خوشگلم
1000 تا بوووس آبدار


قربون خاله جون خوشگل و ناز و مهربونم دوستت دارم خاله جوووووووووووووونی ممنونم بووووووووووووووووس از نوع چاق و آب دار!
حنانه
11 بهمن 91 23:51
سلامـ
به نیایش و مامانش
اووووه ماشالا چه خبره اینجا
همش خوشگل و ناز بود آفرین به نیایش و آفرین به مامانش که حوصله می کنه همشو اینجا می ذاره


سلام عزیزم ممنون از حضورت و نگاه قشنگت
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
12 بهمن 91 11:25
سلام
آفزین به این دختر باهوش
دختر من هم عاشق پازل وپازل درست کردن است ..یک ایده خوب از شما گرفتم ( البته با اجازه) من هم ختما از تمامی پازل ها براش یک پست بذارم

لباسهای سال نو مبارک باشه ...کم کم داره بوی بهار میاد ...یک خاله داره خونه تکونی میکنه یک خاله لباس می خره...فکر کنم از فردا باید تو فکر سفره هفت سین هم باشیم

نقاش کوچولو امیدوارم یکروزی نمایشگاه بذاری و ما بیاییم تماشا

دوست گلم
آپیم


ممنونم عزیزم محبت داری آره حتما این کا ررو بکن حتما زهرا کوچولو پازلاش خیلی قشنگ تر و بهتره مگه نه؟خوشحال میشم پستت رو بخونم ممنون از حضورت
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
12 بهمن 91 12:19
خــــــــــــواهشـــــــــــــــ می کنمـــــــــــ عزیزمــــــــ


فــــــــــــدااااااااااااات
مامان امیرحسین
12 بهمن 91 13:29
سلام.خیلی قشنگ بود همه شاخه شاخه های دفتر خاطراتت... . رنگ هایی که پاشیده بودی روی کاغذ... حتی بی بوم و پالت رنگ... که پایه هایش احساس قشنگ کودکانه بود، لذتش را افزون می کرد عروسک.
برای دعای قشنگت آمین یا مجیب.آمین.


سلام عزیزم ممنونم از نظر خوشگلت ممنون از این همه لطفت بوس برای شما و امیر حسین گلم
ستایش مهربون ستایش خوش زبون
12 بهمن 91 17:10

:




ممنون عزیزم
مامي كيانا
14 بهمن 91 9:48
عجب پست بلند بالايي
از پازلها شروع ميكنيم كه خيلي عاليه خيلي خوبه كه اينقدر به پازل علاقه داره نيايش عزيز
ما هم به اندازه ماماني از نقاشي شما لذت برديم خصوصا با اون ژست هاي هنري
ما هم عاشق جوراب شلواري خوشگلت شديم خيلي بهتون مياد و برازنده شماست
آخي فكر كنم به جاي بادكنكه نيايش ما هم داره باد ميشه بادكنك نشي بري تو آسمونها


ممنون عزیزم که وقت گذاشتی و خوندی ببخش که طولانی بود خیلی دوستتون دارم دوست جونیام منون ا زنگاه خوشگلت به همه چی مامانی هنرمند ما که انگشت کوچیکه شمام نمیشیم بوس بوس برای شما و کیانای بلای خودم
مامان پریسا
14 بهمن 91 9:54
خیلی جالب نکته ها رو به هم وصل کردی زهر جان دقیقا مثل پازل های خوشکل نیایش جون.

چه نقاشی های خوشکلی.
میگم حکمتش چیه که دختر بچه ها اینقد عاشق نقاشی کشیدن هستن؟

لباس های عید هم خیلی خوشکل هستن مبارک باشه عزیزم.یاد عید افتادم.البته هوای ما الان بوی عید میده.


قربون محبتت لطف داری عزیزم ممنون که اومدی و وقت گذاشتی و خوندی
نقاشی واقعا برای این سن خیلی خوبه میتونن تمامه درونیاتشون رو بیرون بریزن
بوس بوس برای تو و پریسا جونی
مریم مامان ملینا
15 بهمن 91 19:38
وای چه پست قشنگ و پر انرژی بود، هروقت میام وبلاگ نیایش یه یک ساعتی سرگرم میشم خلاصه
خیلی دختر باذوق و هنرمندی داری...
از نقاشیش حظ کردم واقعا شبیه آدم بود اون رنگای آبی، خلاصه شاد شادم کردی با این نوشته هات
لباساشم که مثل همیشه خوشگل آفرین به مامان جون باسلیقه


عززززززززززززیزم واقعا راس میگی یه ساعت اینجا سرگرمی عجــــــــــب
فدات شم که اینقدر با محبتی
ممنون می بوسمت
آتـی
16 بهمن 91 10:02
این بوس برای نیایش



وای چه قدر بوس ممنون همش تقدیم به شما


آره عزیزم من زیر کامنت شما جواب میدم
راستی چرا آدرس نذاشتی


مامان حسني
18 بهمن 91 8:56
سلام برمادرودخترگل وگلاب
واي امان ازمن تنبل چقدر پست نخونده دارم
ببخش يه جورايي هم سرم شلوغه هم تنبليم مياد
قربون اين دخمل شيرين زبون بشم من عاشق دخمليهاي حاضرجواب وبلبلي هستم راستي زهره جان اخراي متنت كه مي خوندم ياد حسني افتادم مدتيه همش دستشو يا انگشتاشو تو دهن ميكنه زمان تفكرخجالت استرس و..... تذكراتم فايده اي نداره يه جورناخوداگاه اين كارومي كنه نمي دونم چه كاركنم


سلام عزیزم خوبی ممنونم که اومدی ممنون که به یادمونی خانمی قربون محبتت
در مورد اون که هر چیزی رو تازگی میکنه تو دهنش ...اره منم فکر میکنم به خاطر همون زمان تفکر یا خجالت باشه درسته چیزی که میگی ولی منم نمیدونم چه جوری بر طرفش کنم؟؟؟آره دقیقا نا خود آگاهه عمدی نیست می فهمم اگه راهی به ذهنت رسید به منم بگی خوشحال میشم ممنون دوست خوبم
مامان رها
22 بهمن 91 23:55
عزیزم لباس نو مبارک


ممنون فدات
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد