نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

ثمره ی عشق

زیر باران باید رفت !

ایشون که معرف حضور هستن ! ایراد از عکاسی بنده است ! با اون بارونی که دیروز اومد واقعا معنی واقعی هیجان زدگی رو درک کردی اینقدر کیف کردی زیراون بارون یه هو زدی بیرون و دور حیاط میدویدی و میخندیدی ....بارونش واقعا تند بود  تگرگ هم بود و از دیدن دوباره اش خوشحال شدی این دومین باران بهاری خیلی خوبه امسال بود... دفعه ی اولش تو خواب بودی عزیزم! ولی این دفعه خیلی خوش گذشت بهت... خدا رو شکر...     هفته ی پیش نمایشگاه گل بود ما هم یه ساعتی تونستیم بریم دیدار گل ها ! قشنگ بود ....دیدن گل ها آرامش میده به آدم کاش زودتر میرسیدیم...زیاد عکس نگرفتم      ...
9 خرداد 1393

بهارانه...

باز آمدنِ تو باز دیدن دارد ...سرسبزی زیبای تو چیدن دارد     در ادامه عکس های سفرکمون(سفرک یعنی همون سفر کوچک) باغ گلشن-طبس-نوروز93           تجربه ی شتر سواری با عمه و بابا جون ...یه نوبته دیگه هم با بابا و عمو!                                   سیزده ...به در....چشمه ی آب گرم مرتضی علی....روستای خرو....طبس             همه سبزه ها رو که 4 تا بود مینداختی تو آب و هی دنبالش میرف...
27 فروردين 1393

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی ...

    یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صِ دق، سلامی بدهم   و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش، نگردد فردا زندگی شیرین است، زندگی باید کرد....   گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید به سلامت ز سفر برگردد   بذر امید بکارم، در دل لحظه را در یابم من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم یک بغل عشق از آنجا بخرم...     ...
27 اسفند 1392

مهــــــرمنانه نهـــــالی می کاریم....

بفرما ادامه چهارشنبه که از مهد برگشتی با ذوق و شوق برام گفتی از روز اردو از اینکه میخواین با مامانا و مربی ها برین اردو .... تو کیفت رو نگاهی انداختم بلکه بفهمم این همه ذوق و شوقت برا کجاست و جریان چیه؟ ای دل غافل فردا 15 اسفنده روز درخت کاری... چه زود 15 اسفند شد چه زود داره همه لحظه های یه ساله دیگه هم داره تموم میشه.... بگذریم... بهت گفتم حتما باهات همراه میشم برای این حرکت قشنگ هر چه قدر هم کار داشته باشم و خسته باشم وقتی شادی تو رو با دوستات توی طبیعت ببینم همه چی یادم میره .. خدا رو شکر که مهدتون یه کمی از حال استندبای در اومد ... شنبه هم جشن دارید شب زودتر خوابیدیم تا صبح زود بیدار شیم و به قول تو بریم ارد...
15 اسفند 1392

باز باران با ترانه ... میخورد بر بام خانه ...

... اما نیایش میگه:  مامان ببـــین این بایـــونا چه گد شیطونن همش دایَن لگد میزنن نمیذایَن من بخوابم ای بابا !!!!!         چترها را باید بست زیر باران باید رفت!           توضیحات نوشت! (مخصوص کسانی که براشون نامفهوم بوده جمله ی دخملی ما) : لگد زدن بارونای شیطون که مانع خواب دخملی ما شده اند ، استعاره ای ساخته شده توسط نیایشی برای بیان صدای بارون بر بام خانه است !  و ربط این دو تا عکس به این موضوع اینه که :باز باران با ترانه که میخوره بر بام خانه باید مثل اینا بری زیرش تا خیس ِخیس بشی و به ترانه اش گوش بدی ، نه اینکه بخوابی و بگی صداش...
4 ارديبهشت 1392

تو بهاری ؟ ... نه ، بهاران از توست ...

دخترکم ، روزهای آغازین بهار امسال رو که خیلی دوست داشتی و واقعا انگار برات معنای خاص و تازه ای داشت و برا ی ما هم... چون وقتی شور و شوق تو رو برای بهار و عید و تمام قشنگی هاش می دیدیم ، ما هم سر ذوق می اومدیم ... واقعا راست گفتن که انگار این روزهای قشنگ عید مال شما بچه هاست...آخه این شور و اشتیاق شما بچه هاست که بزرگ تر ها رو هم سر ذوق میاره... همیشه سالم و شاد باشی دخترکم و لبات خندون...   با وجود تو همه روزهامون بهاره و همه لحظه هامون عید ، وقتی تو شاد باشی ما هم شادیم دلم میخواد همیشه بخندی که خنده های تو بزرگ ترین ِ آرزوهای منه...   دلم میخواد از همون روزهای اول ، نوشتن از خاطراتت...
15 فروردين 1392

هرچه زیبایی و زیباست در آغوش بهار است...

  سلام به همه مهربون دوستای گلمون امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید و بهتون خوش گذشته باشه تا اینجای تعطیلات ... نیایش جون هم خیلی بهش خوش گذشته ، میتونم بگم امسال اولین سالی بود که بیشتر از همیشه عید و سال نو و بهار رو درک میکرد و ما هم به خاطر ذوق و شوق اون ذوق داشتیم ... خیلی بهار رو دوست داره دختر پاییزی من ، و وقتی ازش می پرسم چرا عید رو دوس داری میگه آخه همه بهم عیدی میدن کادو میدن عید هم یه جور تولده دیگه من خیلی عید نویوز و بهایو دوس دایَم ... تازه عاشق سریال آب پریا هم شده !!! هر روز منتظره تا تکرار سریال آب پریا رو که شب دیده بذاره و بعد تا شب انتظار میکشه که شروع بشه دوبایه !...
11 فروردين 1392

به نیاز آمده ام در پی نازی که تویی...

بهار زیبایی که مدت ها منتظر اومدنش بودی داره از راه میرسه.... امروز آخرین روز از زمستون سال 91 و اولین روز از سال جدیده ! چند ساعت دیگه به سال تحویل بیشتر نمونده ....   بیدار شدی تا آخرین برگ گل رو رنگ کنی ....همون گل هایی که هر روز یکیشون رو رنگ میکردی تا بهار بیاد و دیشب وقتی دیدی فقط یه گل مونده با ذوق گفتی: آخ جون یعنی فردا که بیدار شم ، بهار اومده مامان؟   ولی امروز صبح که از خواب بیدار شدیم  بازم زمستون اومد و چشمامون رو به برفااااااااا وا شد!!! آره  خب ! چرا این شکلی شدین  اینجا داره برف میاد بازم برف !   مثل اینکه بهار ، یا هنوز زورش به زمستون نمیرسه ! و یا خیلی خیلی ناا...
30 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد