نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ثمره ی عشق

یه کم دور ، یه کم نزدیک !

1393/2/6 12:55
نویسنده : مامانی
2,981 بازدید
اشتراک گذاری

دیدن ِ ذوق ِ تو ، خنده های از ته دلت ، دیدن اینهمـــــــــــــه شور و هیجانت باعث شد تا یه باره دیگه به دلم بگم نه و به تو آره ...

 

 

 

و بعدش بلافاصله ازت شنیدم که : مامان من آخه به چه زبونی از تو تشکر کنم؟قلب

من فدای تو و زبونت و تشکر کردنت ، من فدای اون دل کوچیکت ، من قربون اون چشای پر از ذوق و شوقت ، آخه تو چه قدر شیرینی مامان..عاشقتم ...ماچ

امروز با مهد رفتین اردو ، باغ وحش و کلوپ پاندا ، دو تا جایی که عاشقشون هستی ...

امیدوارم بهت خوش بگذره

هر چند که من از صبح ، که چی بگم از دیشب همش دلشوره دارم و دلم برات تنگه خیلی زیاد ولی سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم ...میخوام یاد بگیرم که باید صبور باشم ..یاد بگیریم که نباید تو رو ترسو بار بیارم یاد بگیرم که تو مستقلی و بالاخره باید دنیای بیرون خونه رو بدون مامان و بابا هم تجربه کنی ،این دنیا اون قدرا هم نا امن نیست ! ...خداااا همراهته میدونم که خودش مراقبت هست پس خوش باش خوش بگذرون عشقم.....بغل

میدونی دیشب اینقدر هیجان زده بودی که از خوشحالی خوابت نمیبرد با اینکه ازم خواستی زودتر ببرم بخوابونمت اما خوابت نبرد و گفتی بریم تو اتاق شما شاید خوابم ببرهابرو

بازم همش سوالای عجیب و غریب می پرسیدی...یکیش یادمه : گفتی مامان اگه قلب نداشته باشیم چی میشه؟!

سکته ی قلبی یعنی چی ؟تعجب

حالا مگه میشه سوالای شما بچه ها رو جواب داد هر چی بگی باز یه چیزی میگه ! هر جوری بود بالاخره خوابوندمتمژه

دیشب همش میگفتی خیلی خوشحالم خیلی ممنونم که اجازه دادین برم خیلی خیلی دوستون دارم مامان و بابا شما آخه چه قدر خوبید. و هی بغلمون میکردی و بوس میکردی..بغل

وای اینقدر این جمله ها رو تکرار میکردی که همش تو دلم میگفتم بسه دیگه تو رو خدا این همه ذوق و شوقت و هیجانت بیشتر منو دو دل میکنهخنثی

دختر قشنگم شادی و خنده ی تو برام خیلی ارزش داره میدونم که اگر میخواستیم خودمون هم ، همین جاها بریم خوشحال میشدی ولی دروغ چرا انگاری اینجوری واقعا بیشتر دوست داری با دوستای مهد و مربی آره؟ انگار بیشتر بهت خوش میگذره...خیال باطل

خیلی دوستت دارم و دلم همیشه برات تنگ میشه بهت این جمله ی دوم رو زیاد نمیگم فقط اینجا مینویسم که یه کمی آروم تر بشم اینجا توی این دفتر خاطرات خیلی چیزا مینویسم که بهت نمیگم نمیدونم بعدا میخونی یا نه ولی من همیشه دلم برات تنگ میشه خیلی خیلی زیاد چه کار کنم!چشممادر بودن واقعا سخته...

ولی دوستت دارم رو زیاد بهت میگم زیــــــــــــــادقلبدوستت دارم عزیزمقلب

 

 

 

 

این کیک رو دیشب با کمک بابا پختی

بابا عاشق کیک پختنه

تو هم همین طورزبان

خیلی کمکش کردی

مناسبتش رو هم پیدا کردین

تولد 4 سال و هفت ماهگی توماچ

البته نمیدونم چرا اولش گفتی این آخرین تولدمه

حالم رو گرفتی حسابی بعدش گفتی نه آخرین تولده امشبه!!!!خنثی

بعدش هم اومدی منو صدا زدی که بیا ببین چه قشنگ شده

قربونت برم قربون هر دو تاتون بهانه های قشنگ زندگیقلب

 

 

 

بعد کلی ژست و عکس گرفتن ،گفتی حالا کیک رو از اون وری کنیمزبان

 

 

 

 

این نقاشی رو هم که توی یه کارت کشیدی با کلی ناز و ادا و ذوق وشوق به من دادی برای روز مادر قربون او ن دستای کوچیکت با این نقاشی زیباتماچ

 

 

 

این نقاشی با اشکال هندسی من عاشق اون هزار پا و لاک پشت و جوجه و گل و ...اون یکی بالایی سمت چپ یادم نمیاد چی بود!!!عاشثق همشونم عزیزمزبان

 

 

 

 

این نقاشی هم خانوم موشه و آقا موشه هستش که از روی عکسشون کشیدی خیلی وقته من یادم رفته بود بذارممژه

 

 

دوستت دارم زودی بیا بغلت کنم بچلونمت عزیزی مادرماچ

 

 

پسندها (1)

نظرات (11)

〰〰مامانِ چشمه بهشتى 〰〰
6 اردیبهشت 93 14:41
الههههى .... ايشالله كه بهش خوش مى گذره و از همه مهمتر يه تجربه جديدى ميشه براش نقاشياشم كه خوشكل و نازن مثل هميشه ... اون هزارپا و جوجه رو خيلى با مزه كشيده ... واى چه كارت قشنگى داده بهتون اين عروسك خانم از طرف ما هم بچلونيدش
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم آره خیلی بهش خوش گذشته بود خدا رو شکر البته همیشه اولش تو خودشه و ناراحت وقتی هم بهش میگی بهت خوش گذشته میگه نه ازش میپرسی چرا؟ مییگه خب زود تموم شد!!!ممنونم که میای پیشمون و یادگاری میذاری ممنون از نگاه خوشگلت بازم بیا تسنیم جونو ببوس حسابی
الهه
7 اردیبهشت 93 9:23
سلام عزیزم نگرانش نباش بهش خیلی خوش میگذره... منم حال تورو دارم جمعه خونه مادر شوهرم بودیم و اونجا یسنا خواست با عمه اش بره سر کوچه بستنی بخره بیاد... فکر کن!!! تو این فاصله یه ربعه من پشت پنجره ایستادم تا بیاد آخر سر مادر شوهرم گفت مادر بودن سخته نه!!!! راست گفت من همیشه ازش میخواستم که خیلی نگران بچه هاش نباشه و خودش رو اذیت نکنه ولی حالا خودم برای یه ربع داشتم خودمو میخوردم... ولی به یسنا کلی خوش گذشته بود که تونسته بود تنهایی با عمه اش و بدون همراهی من یا باباش بره سوپر... خدا خودش محافظ این کوچولوهاست.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم وای الهه جون من خودمم اگه بودم بهت میگفتم اصلا نگرانش نباش ولی واقعا سخته نمیشه نگران نبود اینقدر سعی کردم به خدا فقط از دیشبش تا رسید خونه همش داشتم ایت الکرسی میخوندم تا بلکه یه کمی فکرم راحت بشه نمیدونم چرا اینجوریم میدونم خیلی بده اینقدر نگرانی و دلشوره ول یخب هر جوری بود بالاخره موفق شدم نیایش رفت خوش گذروند خدا خودش مراقب همشون باشه ولی مادر بودن واقعا سخته...
مامی امیرحسین
7 اردیبهشت 93 9:25
عزیزدلم....ایشالا که بهش خوش گذشته باشه.مگه خودمونو یادت نیست زهره جون؟چقدر با مدرسه جایی رفتن رو دوست داشتیم؟یه خروار خوراکی میخریدیم و کلی کیف میکردیم ...آخی یادش بخیر.نیایش هم ذوق و شوقش کاملا طبیعیه عزیزم.و اینکه مادر بودن سخته واقعا سخته ...
مامانی
پاسخ
راس میگی فاطمه میدونم بچه ها خیلی دلشون میخواد مستقل باشن از همین الان همش میگه مامان من وقتی مدرسه ای بشم میذاری خودم تنهایی برم مدرسه و تنهایی بیام خونه چون توی راه مهد که با هم برمیگردیم میبینه دخترا دست تو دست هم از مدرسه برمیگردن خونه دلش میخواد بچهمادر بودن واقعا سخته ولی باید بتونیم ازش نهایت لذت رو ببریم کاش بتونیم نه؟
خاله
7 اردیبهشت 93 12:06
الهی قربونش برم با این ناز و اداهاش ... واقعا گرفتن همچین تصمیم هایی سخته ! آفرین به تو خواهری که سعی می کنی با دل و جرات باشی و روی خواسته ی دل خودت پا بذاری به خاطر نیایش جونم عزیزم 4 سال و هفت ماهگیش مبارک ... چیزی به 5 ساله شدن نیایش جونمون نمونده دیگه ! وای چقدر این 5 سال زود گذشت ......(البته بچه ی همسایه زود بزرگ میشه !!!) نقاشیهاش خیلی قشنگه .. هدیه ی خوشگل نیایش جون مبارکت باشه
مامانی
پاسخ
قربونت برم خاله ی مهربون آره سخته تجربه های مادری هم سخته هم شیرین مطمئنم تو مادر خوبی مییشی ایشالا مرسی از تبریکت خواهری گل آره زود میگذره برای خودمم وقتی خوب فکرمیکنم میبینم زود 5 سال گذشت ! ممنون از نگاه خوشگلت اگه نقاشی هاش خوب باشه واقعا به تو رفته دیگه من که یه خط هم نمیتونم نقاشی کنم
: •●مامانِ آینده یه فسقِـلی●•
7 اردیبهشت 93 22:43
_____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥______________________ ___♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥___________________ __♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥........____ ۝۝۝۝۝_____ __♥♥♥♥-...-♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥.._۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝_____ __♥♥♥---------♥♥♥♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝____ __♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥......۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝___ ___♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝____ ____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝_____ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝۝۝_____ ________♥♥♥♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝۝_____ __________♥♥♥♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝۝_____ ____________♥♥♥.۝۝۝۝۝۝۝____ _____________♥.۝۝۝۝۝۝._____ _____________♥.۝۝۝۝_________ _____________۝۝۝______________
مامانی
پاسخ
zeinab
8 اردیبهشت 93 14:42
موهای بچه مون کو؟؟؟؟؟ ....اشکال نداره همه جوره خوشگله این موها هم خیلی بهش میاد...تولد هر روزش مبارک... این عکس آخری هم بیشتر شبیه یک مراقبه شده ...خیلی نازه ...ببوس گل دخترمون رو
مامانی
پاسخ
عززززززززیزززززززم دست رو دلم نذار...فکر کنم توی چهار تا پست قبل گفته بودم قضیه ی موهاشوهمچین یه هو دلش خواستممنون از نگاه خوشگلتمی بوسمت دیانا ناز رو ببوس
حنانه
9 اردیبهشت 93 15:12
سلام زهره جان نمی دونم چی باید بگم چه قدر سخته بخوای مادری کنی
مامانی
پاسخ
مامی یلدا و سروش
9 اردیبهشت 93 22:57
فرشته بانو انشالله شمع 120سالگیت رو فوت کنی عزیزم. عجب کیک خوشگل هم درست کردی عزیزم
مامانی
پاسخ
مونا مامي كيانا
10 اردیبهشت 93 12:49
باز هم بهار شد و بازار اردو رفتن ها هم گرمه خيلي خوبه كه تنهايي ميره اردو كيك هم خيلي خوشگل شد آفرين به دختر و باباي قناد قربون ژستهاش برم من
مامانی
پاسخ
زندگی از آ...تا...ی
17 اردیبهشت 93 15:04
دنبال یک سایت کامل می گردید که توش آشپزی و شیرینی پزی ایرانی و خارجی رو یاد بگیرید؟ دنبال جدید ترین نکات خانه داری هستید؟ دنبال نقشه های قلاب بافی هستید؟ دنبال داستان های قشنگ و ضرب المثل های آموزنده می گردید؟ از تماشای تصاویر جالب و خطای دید و کاریکاتور لذت می برید؟ می خواید مادر خوبی باشید و نکات تربیتی رو یاد بگیرید؟ کاری نداره وبسایت زندگی از آ...تا...ی رو لینک کنید تا هر زوز از مطالب جالب و مفیدش لذت ببرید.
سمانه مامان پارسا جون
25 اردیبهشت 93 12:32
نیایش گلم دلم برات تنگ شده بود چقدر ماه شدی
مامانی
پاسخ
قربونت برم ممنون اومدی عززززززززیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد