مهــــــرمنانه نهـــــالی می کاریم....
بفرما ادامه
چهارشنبه که از مهد برگشتی با ذوق و شوق برام گفتی از روز اردو از اینکه میخواین با مامانا و مربی ها برین اردو ....
تو کیفت رو نگاهی انداختم بلکه بفهمم این همه ذوق و شوقت برا کجاست و جریان چیه؟
ای دل غافل فردا 15 اسفنده روز درخت کاری...
چه زود 15 اسفند شد چه زود داره همه لحظه های یه ساله دیگه هم داره تموم میشه....
بگذریم...
بهت گفتم حتما باهات همراه میشم برای این حرکت قشنگ
هر چه قدر هم کار داشته باشم و خسته باشم وقتی شادی تو رو با دوستات توی طبیعت ببینم همه چی یادم میره ..
خدا رو شکر که مهدتون یه کمی از حال استندبای در اومد ...شنبه هم جشن دارید
شب زودتر خوابیدیم تا صبح زود بیدار شیم و به قول تو بریم اردو
شب بارون شدیدی بارید و همش میترسیدم برنامه تون کنسل شه
ولی واقعا هوا امروز بهاری بود نسیم خنکی میاومد ولی در کل هوا خوب بود و بهاری
همش ازم میپرسیدی چرا به جای درخت گل نمیکاریم گل که خیلی قشنگ تره،سلامتی داره عید میاداااااااااا
خب گل هم میکاریم عزیزم قربون اون حرف زدنت بشم
میگفتی این درخت ها هم بعدا گل میدن دیگه
وقتی رسیدیم یه کمی بازی کردین با همه دیگه و با مربی ها ...
موش و گربه بازی و طناب کشی و توپ بازی و بدو بدو و کلی کیف کردی...
فقط تو خیلی جدی داری طناب رو میکشی
و شیرینی و میوه خوردین و بعدش هم نوبت درخت کاری شد
وای چه نهال های بزرگی هم بود البته تو هم بزرگ ترین رو .انتخاب کردی از این کوچک تر هم بود این که دیگه واقعا درخت شده بود برا خودش ...
تازه فقط دو تا بیل بود و همه میخواستن اول از همه درخت بکارن
یه کاج کاشتی و یه درخت زیتون با کمک بهترین دوستت یسنا
و البته همسر مدیر مهدتون که برای تسریع مراسم درخت کاری به کمکت شتافت
البته یسنا بیشتر تو نگه داشتن درخت ها کمک میکرد دست به بیل و خاک نمیزد بر عکس تو
سبز انگشتی ها ی کوچک همیشه سالم و شاد بمونید
از همه کسایی که زحمت کشیدن ممنون ایشالا این برنامه های آموزنده و تفریحی خووووب ، همیشه برقرار باشه
راستی آخرش آش هم خوردیم جای همه خالیازاین یکی دیگه عکس ندارم
ممنون از نگاه های خوبتون