کادو بازی!
یکی از پر مصرف ترین چیزا تو خونه ی ما این روزا چسب نواریه !
چرا ؟
چون یکی از بازی هایی که به شدت مورد علاقه اته کادو بازیه ...
اینکه هر چیزی که تو خونه است بپیچی توی جلد کادو و با چسب همه جاش رو آنچــــــــــنان بچسبونی که یه نقطه ی باز هم به قول خودت نداشته باشه
اینقدر دلت میخواد هی به من و بابا کادو بدی و بگی نا قابله !
و اینکه ما هم یه چیزی رو کادو کنیم بهت بدیم و تو بازش کنی و از دیدنش کلی ذوق زده یا به قول خودت هیجان انگیز بشی با اینکه مدت ها جلوی چشمت بوده و ازش استفاده کردی ولی چون از توی کادو در اومده یه مزه ی دیگه داره برات...
ما هر از گاهی برات جایزه میگرفتیم و به خاطر چندین تا کار خوبی که انجام داده بودی همین جوری یه هدیه ی به قول خودت ناقابل به عنوان جایزه میگرفتی اما اگه توی کادو نبود خوشحال نمیشدی و با اینکه دیده بودیش میگفت کادوش کن و وقتی بازی میکردی ذوق میکردی!
حالا من کوچکترین چیز رو هم برات کادو میکنم تا لذت ببری از هدیه ات
ما زیاد و بی دلیل برات چیزی نمیگیریم و تو واقعا اینو درک کردی که هر وقت هر چیزی رو که بخوای همون لحظه بهت نمیرسه و باید به خاطرش صبور باشی یا پاداش بگیری البته منظورم اصلا و به هیچ وجه رشوه نیست من هیچ وقت برای اینکه کاری رو انجام بدی قول جایزه دادن بهت نمیدم
و در عوض به پاس کارای خوب و رفتارهای خوبت هدیه میگیری
خلاصه که این روزا ما دائم از هم دیگه کادو میگیریم و با اینکه چیزی برا یهم نمیخریم اما همین که کادو ها رو باز میکنیم و ذوق میکنیم از دیدن اون چیزی که توشه خودش کلی لذت بخشه و حس خوبی بهمون میده حس دوست داشته شدن مخصوصا از طرف دخملی
راستی همه کادو ها رو مال هر کی که باشه نیایش باید باز کنه دخملی برای هر کی هدیه میبره میگه زحمتت میشه بذار خودم برات باز کنم!
در راستای کادو بازی گاهی تولد بازی هم باید بکنیم چون دلت خیلی تولد میخواد همش میپرسی پس کی تولدم میشه من دلم میخواد همش برام تولد بگیرین دوست داری کیک داشته باشیم شمع روش بذاریم و فوووووووووووت کنیم و به هم کادو بدیم
یه بار تو مامان میشی و من بچه ات یه بارم برعکس گاهی هم بهم میگی خواهر !
اسم من رو گذاشتی نا نا و اسم خودن نی نی
میگی تو خواهر بزرگ تر منی و هی خواهر خواهر میکنی و خودت رو لوس میکنی
اون وقت انگه اونگه ! میکنی و سعی میکنی که حرف نزنی تو بازی ، چون میگی نی نی که بلد نیس حرف بزنه
گاهی هم برا ی اینکه نشون بدی بلد نیستی حرف بزنی همه ر ها رو ل میگی ...
توی همه نوع باز ی که با هم داریم معمولا دیالوگ ها رو خودت مینویسی یعنی :
من باید به تو چی بگم یا بابا یا هر کس دیگه ای که توی بازیته .....میگی مامان یا خواهر یا دوستم یا نانا هر نقشی که بهم داده باشی میگی مثلا بگو ....یا مثلا این کار رو بکن یا میگی مثلا من اینو میگم بعد تو این جواب رو بهم بده خلاصه مینویسی و باز ی میکنی و کارگردانی کوچولوَک من
مدرسه بازی رو تا یادم نرفته بگم !!!!اونم بازی این روز و شباس که تو لباس مدرسه ای به قول خودت میپوشی یعنی همون روپوش و شلوار پارسالیت رو به عنوان لباس مدرسه با مقنعه و میای تو کلاسی که من معلمش هستم و هر دفعه میپرسی که چرا بقیه ی شاگردا نیومدن هنوز و بعد با هم شروع میکنیم به درس خوندن و نوشتن و تمرین....برای همینم وقتی میخوای یه چیزی رو بخونی که حفظ هم هستی دلت میخواد حتما از روی کتاب نگاه کنی و بخونی
خلاصه عالمی داریم....
این پست رو میخواستم شروع کنم به نوشتن صفحه ی ارسال مطلب جدید باز بود که بلند شدم و رفتم سراغ کار دیگه ای !
وقتی برگشتم دیدم دست به کار شدی و اولین پستت رو با دستا ی خودت نوشتی همین پست پایینی
هیجان زده شدم ازاینکه دیدم توش شکلک هم گذاشتی
دختر با هوش و با دقت من عززززززززززززیزززززززززززم
بهت گفتم : برای کی داری مینویسی ؟ گفتی برا ی مامان جون
گفتم حالا چی نوشتی ؟
گفتی نوشتم دوستت دارم که دوستم داری !یعنی من دیوونه ی این جملاتتم
وقتی اینجوری میگم بهت میگی دیوونه حرف بدیه مـــــامــــان!
و بعد گفتی نوشتم : مامانم نمیتونست بنویسه من برات نوشتم