نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ثمره ی عشق

اول مهرت مبارک عزیز دلم

1392/7/1 20:06
نویسنده : مامانی
2,420 بازدید
اشتراک گذاری

 امروز دوباره اولین روز از پاییز خوشرنگ و اول مهر بود

و تو با کلی ذوق و شوق و البته خواب آلودگی رفتی مهد و خیلی خوشحال بودی خب طبیعیه همه دوستات رو دوباره دیدی و با هم کلی خوش بودین تو که مثل من دغدغه های مادرانه یا شاید حتی دغدغه های بی خودی نداری که عسلم!!!

خدا رو شکر که خوش گذشته بهت امیدوارم تا آخرش سال خیلی خوبی باشه 

پارسال تو همچین روزی چه حال و هوای عجیبی داشتم بدون تو تو خونه کلی گریه کردم 

وقتی امروز گذاشتمت مهد و اومدم بیرون که برم یه مادر رو دیدم که همین طور که سرش رو انداخته بود پایین و داشت میرفت اشکاش رو هم پاک میکرد دقیقا همون لحظه ی یه سال پیش خودم یادم اومد و دلم میخواست برم بهش بگم که ....ولی نرفتم !!!! 

 

 

 

 

و بالاخره امام رضا به خاطر دل پاک تو ما رو هم طلبید و تونستیم روز بعد از تولدش بریم حرمش خیلی قشنگ شده بود خیلی و خوش گذشت و برا ی همه دعا کردیم

 

 

 

 

توی راه همش راجع به حرم ِ همه ی امام ها ازم می پرسیدی و یکی یکی از امام اول میپرسیدی که حرمشون کجاست و ما کی میریم ؟!

کی میریم قم ، مدینه ،بقیع و ....!

گفتم الان که رفتیم حرم امام رضا .....گفتی بگو امام رضا (ع) .....گفتم آره عزیزم حرم امام رضا علیه سلام که رفتیم دعا کن حرم همه امام ها رو بریم ببینیم خیال باطل

 

 

 

 

 

 

راستی از پست قبل جامونده هم دارم !!!!

 

رفته بودیم خونه ی مامان جونیا و تو از پشت مبل ظرف پر از گردوی مامان جون رو برداشتی و یه هو مامان جون دستت دید و گفت : اِ اینا کجا بودن من کلی دنبال این گردوها گشتم ، پس تو قایمشون کرده بودی نا قلا ؟

 

تو هم عصبانی شدی و اخمات رو کردی تو هم که نه خیر من نا قلا نیستم من سنجاب کوچولوام تازه قایم هم نکرده بودم اینا ذخیره ی زمستونمه !!!!

 

یعنی این تغییر نقشت به انواع و اقسام جانداران همه ی ما رو کشتونده !

 

ساعتی نقش هات تغییر میکنه ماهی ، جوجه  ، سنجاب و پروانه و بره و کفش دوزک و زنبور و کبوتر و ....قبلا که زیاد نوشتم برات از این عشق به حیوونا.....

 

تازه بعدشم گفتی جیک جیک مستونت نبود فکر زمستونت که بووووووووووووووووووداز خود راضی

 

وقتی هم که ما رو از خنده منفجر میکنی بعد کلی شاکی میشی که اصلا هم خنده دار نبود چرا میخندین؟

عالمی داریم با تو نیم وجبیقلب

 

مامان جون بعد از این ماجرا یاد دایی علی افتاده بود یاد یه خاطره از بچه گی هاش خیلی جالب بود:

 اونم این که تحت تاثیر کارتون پینوکیو انگشتر همسایه رو از تو خونه ی خودشون برداشته بوده اون بنده خدا داشته نماز میخونده فهمیده که علی اومده تو خونه و انگشتر رو برداشته ولی نمیخواسته نماز رو بشکنه دیگه نفهمیده بعدش چی شده؟

تا بعدن از خودش میپرستن و لو میده :

دایی علی که اون موقع همسن های الانِ تو بوده میره انگشتر رو توی باغچه ی خونه ی خوده اونا خاک میکنه تا درخت انگشتر طلا در بیاد !!!!!!!!!

بابا جون میگفت بهش گفته خب لااقل تو باغچه ی خودمون میکاشتیش بچه !!!!نیشخند

دلم براش تنگ شده خیلی.... روحش شاد....

 

 

من و دایی علی

 

 

چند روز پیش از خواب که بیدار شده بودی بهم گفتی مامان میدونی خواب چی دیدم ؟

گفتم چی عزیز دل مامان؟

گفتی خواب داداش دیدم یه داداش کوچولوی بامزه داشتم ولی از بازار نخریده بودم تو به دنیا آورده بودیش!!!!!!!!!!!!!!!

اینم قیافه ی منه اون لحظه ابروسوالنگرانمژهماچبغلقربون اون خیال پردازی هات بشم منچشمک

 

 

 

 

دلبرکم جلوی آیینه ایستاده بودی در واقع پشت به آیینه و سر و ته خودت رو تو آیینه نگاه میکردی یعنی صورتت رو از لای پات میدیدی و بر گشتی میگی مامان منو ببین شکل پسرا شدم اَه اَه !!!!!!!!!!!!تعجب با پوزش از همه پسرای گل !

من نمیفهمم تو بالاخره داداش دوس داری یا از پسرا بدت میاد تازه یه روزی که میگفتی بابا باید پسر به دنیا بیاره تو باید دختر به دنیا بیاری!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمیدونم چرا اینقدر بدت میاد از موی کوتاه ! یه وقتی هم عکس های زمانی که موهات کوتاه بوده رو میبینی خوشت نمیاد و میگی شکل پسرا بودم اصلا خوشم نمیاد!!!!!!!!

اون  لیوانی که عکس تو و نیروانا روشه رو میگی که دوس ندارم چون خودم شکل پسرام میگی چرا اینو دادی به دوستم اینکه اصلا قشنگ نیست!!!!!!!!!!ناراحت

البته منم فکر میکنم موی بلند بیشتر بهت میاد ولی موی کوتاه هم قشنگه دیگه تا این حد ندیده بودم یکی بدش بیادابرو

 

این عکس اول مهر پارسالت هست که راهی مهد بودی ببین موی کوتاه هم بهت می اومده جیگر

 

 

 

 

میگی و من ا زخنده منفجر میشم و عاشقت میشم و فشارت میدم و تو هم شاکی میشیزبان

میگی  : مامان این تخم مرغ ها رو ببریم بذاریم زیر اردکا که جوجه بشن!

نه نه بریم مرغ و خروس بگیریم بعد این تخم مرغ هامون رو بذاریم زیرشون جوجه بشن!!!!!!!!!!!

 

 

 

 

خیلی دلم میخواست این اردکا رو نگه دارم که تخم بذارن جوجه دار بشن ولی واقعا کلافه شده بودم ا زبس کثیف کاری میکردن و سر و صدا میدونی تو حیاط اندازه دو تا بالش پر جمع شده بود!!!!!!!! گفتم بابا ببرتشون گلخونه فعلا اون جا تو باغ کوچکمان جاشون بهتره امیدوارم زنده بمونن بریم بهشون سر بزنیم!مژهواقعا آدمیزاد بد جوری عادت میکنه به چیزی و ترک عادت سخته حتی اگه به اردکای خونه عادت کرده باشی....

البته بابا باز قول داد که مرغ عشق بگیره برات البته قبلا هم گفته بود که اگه جوجه اردکا رو بزرگ کنی برات میگیره

قلبقربون تو و بابایی که عاشق هر دوتونمقلب

 

 و 

 دوستای گلم به خاطر کامنت های پر مهرتون بی اندازه سپاس گزارم و حتما حتما میام پیشتون فقط اگه دیر کردم تو رو خدا ببخشید به یادتون هستم و از خوندن همه کامنت هاتون لذت میبرم و ممنونم که همیشه همراه هستید دوستتون دارمlove heart 04

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان نیروانا
1 مهر 92 23:18
عاشقتم خوشمزه ی خاله!
تو بزرگترین معجزه ی خدایی عزیزم با این حرفای قشنگت.
یاد دایی علی جاویدان که حقیقتاً تو به همون دایی رفتی اولاد خلف!




ممنونم فریبای مهربونم ما هم عاشقانه شما رو دوست داریم
خاله
1 مهر 92 23:35
بــــــــــــــــــــــــــــاز آمــــــــــــــــــــــــد بوی ماه مدرسه ... بوی شادی های راه مدرســـــــــــــــــــــــــه

وای وقتی بچه بودم عاشق این آهنگ بودم . هنوزم هستــــــــــــــم یه بارم تو کلاس وقتی دوم دبستان بودم خوندمش با حالت آواز و جلوی معلم !!! حال میکنی گوله ی اعتماد به نفس بودم افسوس که الان یه ذره هم ندارم

وای که من خودم تنهایی قربون اون مهد رفتنش با اون لباسای خوشگل میشم . چقدر شیرینه ... راست میگیا خیلی حس عجیبی داره اولین بار که از بچت برای چند ساعت جدا میشی .. اونم یه جایی مثل مهد

دوره ی مهد و دبستانم رو خیلی بیشتر از دوره های دیگه ی تحصیل دوست دارم و گاهی دلم تنگ میشه برا اون روزا ...

خوش به حالتون که رفتین حرم . کاش ما هم میومدیم

الهی بگردم که اینقدر دلش داداش میخواد . باز جای شکرش باقیه خواهر نمیخواد . وای چه حالی میده دوباره خاله شم

عجب پس اون اردکا رو عروس کردین رفتن نیایش چجوری اجازه داده آخه ؟

فکر میکنم ماه مهر خیلی ماه خاطره انگیزی میشه واسه نیایش . آخه تولدش همیشه با بوی مدرسه و درس همراه میشه




آره منم همیشه با این شعر حس عجیبی پیدا میکنم با اینکه اصلا مدرسه رفتن رو دوست نداشتم و خاطره های خوبی حتی از مهد ندارم اما شعرش رو که الان میشنوم یه حس خاصی داره برام
قربونت برم الانم اعتماد به نف سداری تازه به منم اعتماد به نفس میدی خواهری
اگه تو رو نداشتم چه کار میکردم !

که حال میده دوباره خاله شی هااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه چی در گوشی بهت میگم مامان شدن بیشتر حال وده هااااااااااااااااااااااا
اول مامان بشو من خاله بشم ببینم چه مزه ایه بعد اگه دیدم خیلی خومشزه است باشه چشم یه فکر ی هم به حال تو میکنم
عزیزی بوس بوس
مامان ملیناوکیانا
2 مهر 92 7:47
فداش بشم من که اینقدر بامزه است.... شروع مهدت هم مبارک دختر پاییزی


فدای تو مهربونم میبوسمت
☁☀☁ مامان تسنيم سادات
2 مهر 92 9:08
سلام عزيزم ، نيايشم ايشالله كه سال خوبى داشته باشى . با سلامتى كامل . يه بارم مريض نشى گلم
مامانى جون ديروز خيلى يادت بودم ياد مهد رفتن پارسال نيايش و اون پستت كه اشك منم درآورد
ايشالله امسالم حسابى بهش خوش بگذره
زيارتتونم قبول باشه چه چادر نازى سر كرده
خدا برادرتون رو رحمت كنه ، چه حاطره جالبى بود
آخخخخخى پس اردكا ديگه رفتن ....
جاشون خالى نباشه !!
نيايش ناراحتى نكرد؟؟
خيلى سخته نگداريشون و تميز كارى شون

سلام عزیزم انشاالله که همین طور باشه
قربون محبتت عزیزم ممنون از تو که همیشه همراهم بودی و هستی
فدات
نه ناراحتی نکرد چون با هم قرار گذاشتیم
راستش اولش دلم تنگ شد براشون خودم ولی رفتم تو حیاط رو تمیز کنم خدا رو شکر کردم که بی دردسر دادیم رفت
مامي كيانا
2 مهر 92 11:27
اي واي چقدر زود يكسال گذشت انگار همين ديروز بود كه از دلتنگيعهات براي رفتن نيايش جون مينوشتي
حالا كه نيايش جون يكسال بزرگتر شده مثل اينكه مامان زهره هم بزرگتر شده كمتر دلتنگ ميشه
رسيدن ماه مهر مبارك
زيارت قبول چقدر يهو دلم هواي حرمو كرد
ايشالا ايايش جونم پابوس همه اماها بره چقدر پاك و زلالند قلب بچه ها
اي جان كه خواب داداش كوچولو ديدي فكر كنم ديگه مامان و بابا بايد به فكر بيفتن
شما هم جاي اردك و غاز و مرغ عشق ميتوني از داداش كوچولو مراقبت كني


درست زدی به هدف عزیزم واقعا منم بزرگ تر شدم شاید از یک سال هم بیشتر
قربون دهنت
ای وای نه چی میگی
به جای مرغ عشق و اردک
داداش !؟!
مامان سيد محمد سپهر
2 مهر 92 13:33
عزيزدلم سلام .......روز اول مهر بر دختر گلم مبارك..انشاء الله شاهد پيشرفتاتون باشيم..


ان شاالله ممنون خانومی
مامان سيد محمد سپهر
2 مهر 92 13:34
عزيزم يه چند وقتي يه كه دانلود برنامه شب بخير كوچولورا به خاطر حجم كم سايت نمي ذارن.....پس دوباره همون تكراري ها را گوش كن!


عجـــــــــــــــــــــب ای واااااااااااااااااااای
مامان سيد محمد سپهر
2 مهر 92 13:38
عزيزم زيارت قبول ..خوشحالم كه به پابوس آقا رفتي..انشاء الله بازم قسمتت بشه


ان شاالله
ممنون دوست خوبم
آتــــی
3 مهر 92 11:44
پاییز مبارک
ندا مامان نيايش
3 مهر 92 14:24
سلام . اول خوش به سعادتتون كه امام رضا طلبيدتون .
دوم مبارك باشه اولين روز دومين سال مهد رفتن نيايش جونم .
سوم هم اينكه زهره جون نكنه خبريه و ما خبر نداريم ؟؟!!!
دوستون داريم مثل هميشه من و نيايش ...


مرسی عزیزم خوشحالم کردی اومدی ندا جون
دعا گوی شما هستیم همیشه
نه بابا چه خبری خدا نکنه
اون چشمک رو به خاطر این گذاشتم که شک داشتم نیایش اصلا خواب دیده باشه همین جوری از خودش یه چی میگه !
میبوسمت نیایش رو ببوس
زینب
4 مهر 92 12:48
سنجاب کوچولو رو خیلی ببوس... نمیشه دیگه باید دعوتتون کنم تا این طرفها آفتابی بشین


فدات شم زینب جان ببخش تو رو خدا کم سعادتم همیشه مشهد هم که میایم معمولا آخر هفته هاست و بعد از یک هفته مامانم دیگه نمیذاره ما که نه البته ، نیایش از کنارش تکون بخوره باید با هم باشیم ولی همیشه به یادت هستم و به فکر قرارمون دوست دارم ببینمتون عزیزای دل دیانام رو ببوس هزار تا از طرف من
مامان دوفرشته
4 مهر 92 16:29
نیایشم اول مهرت مبارکایشالله همیشه موفق باشی
خوشا به سعادتتون که رفتیدحرم
روح دایی علی هم شادباشه وخدابیامرزدش


ممنونم دوست گلم از محبتت
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
4 مهر 92 18:10
آخیییی
نی نی خوشمل من...

چه خوشگل شدی تو لباس فرم.. ماشالا هزار ماشششالا...
زهره جون منم یادمه پارسال اومده بودین خونه و گریه میکردین و پست بااحساس هم گذاشته بودین که اشک همه مون جاری شد...
قربون ِ اونهمه شیرینی زبونی هات نیایش جوونم. فدای سنجاب و جوجه و مرغ و اردک ... و ... شدنت...
هههه... جریان گردو چه باحال بود...
آخییی... خدا رحمتشون کنه داداشیتون...
آخیی... پس اردکا رفتن... ایشالا خوش باشن هر جا که هستن... راحت شدی هااا زهره جون.
اوووو.. مرغ ِ عششششششششق بیصبرانه منتظر دیدن عکسشونیم...
دیر به دیر اومدنت رو خُرده نمیگیریم زهره جون، همین که پیشمون هستی خدا رو شکر


ممنونم از محبتت عزیز دلم مرسی که خرده نمیگیری دوست گلم و منو درک میکنی دوستت داریم منو نیایش خیلی زیاد عزیزی ممنونم از اینکه همیشه وقت میذاری و همراهمون هستی و اینقدر با دقت میخونی و برامون یادگاری میذاری دستت درست هزار تا بوس برای تو عزیز دل
مامان اینده یه فسقلی
5 مهر 92 13:12
خواهششششش میکنم عزززززیزم من که کار خاصی نکردم، از راه دور تنها کاری بود که میتونستم بکنمممممممم ..

زهره جونم، ایمیلتو هم چک کن.

همون عکسه، تو سایز اصلیش واستون فرستادم.


وا ی مرسی عزیزم فدات خیلی لطف کردی بازم یه دنیا سپاس به خاطر محبتت به ما
مادر کوثر
6 مهر 92 7:37
سلام سلام

اول مهر و مهدکودکی شدن دخمل نازمون و زیارت آقا امام رضا ع بر شما مبارک و به شادی و سلامتی

کوثر هم میره مهد ولی دوست صمیمی پیدا نکرده هنوز و گاهی روزا برا رفتن بدقلقی میکنه

امان از این شیرین زبونیای این دختر بچه ها

ببوسش مامانی

با سایتمون سر بزن. خوشحال میشیم

منتظر عکسای تولد 4 سالگی نیایش جون هم هستیم


سلام عزیزم ممنونم از محبتت و اینکه همیشه به یادمونی دوست گلم خوشحالم که کوثری هم مهد میره ایاشلا که دوست داشته باشه و دوست های جدید هم پیدا کنه طبیعیه بد قللقی کردنش نیایش هم همین الان بازم بعضی روزا میگه حوصله ندارم برم !
حتما میام پیشتون عزیزم خوشحال شدم اومدی کوثر جونو ببوس تولدش هم پیشاپیش مبارک باشه فدات
مامان سویل و اراز
6 مهر 92 11:44
سلام به گل دختری و مامانش
نیایش جون اولین روز مدرسه و شروع به درس مبارک ایشالا که همه مراحل تحصیل موفق باشی
زیارتتون قبول


سلام به روی ماهتون
عزیزم منونم از حضورت
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
7 مهر 92 10:09
زهره جون بیا دیگه... مُردم از فضولی...



بیا و بگو چه خبرررررررررررررررررررر؟




وای جدی میگی ؟

خبری نیست بابا !

همه چی آرومه

فدا ت شم حتما میام مرسی به یادمونی


میدونی یه بار دیگه همون اشتباه رو کردم با گوگل کروم اومدم باز دوباره همه چی پرید
روزای آخر کلاسم هم هست یه کمی فشرده شدم
ممنون عزیزم حتما میام دوباره مینویسم
مامان مرضیه
7 مهر 92 20:47
زیارت قبول عزیز دلم


ممنون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد