اول مهرت مبارک عزیز دلم
امروز دوباره اولین روز از پاییز خوشرنگ و اول مهر بود
و تو با کلی ذوق و شوق و البته خواب آلودگی رفتی مهد و خیلی خوشحال بودی خب طبیعیه همه دوستات رو دوباره دیدی و با هم کلی خوش بودین تو که مثل من دغدغه های مادرانه یا شاید حتی دغدغه های بی خودی نداری که عسلم!!!
خدا رو شکر که خوش گذشته بهت امیدوارم تا آخرش سال خیلی خوبی باشه
پارسال تو همچین روزی چه حال و هوای عجیبی داشتم بدون تو تو خونه کلی گریه کردم
وقتی امروز گذاشتمت مهد و اومدم بیرون که برم یه مادر رو دیدم که همین طور که سرش رو انداخته بود پایین و داشت میرفت اشکاش رو هم پاک میکرد دقیقا همون لحظه ی یه سال پیش خودم یادم اومد و دلم میخواست برم بهش بگم که ....ولی نرفتم !!!!
و بالاخره امام رضا به خاطر دل پاک تو ما رو هم طلبید و تونستیم روز بعد از تولدش بریم حرمش خیلی قشنگ شده بود خیلی و خوش گذشت و برا ی همه دعا کردیم
توی راه همش راجع به حرم ِ همه ی امام ها ازم می پرسیدی و یکی یکی از امام اول میپرسیدی که حرمشون کجاست و ما کی میریم ؟!
کی میریم قم ، مدینه ،بقیع و ....!
گفتم الان که رفتیم حرم امام رضا .....گفتی بگو امام رضا (ع) .....گفتم آره عزیزم حرم امام رضا علیه سلام که رفتیم دعا کن حرم همه امام ها رو بریم ببینیم
راستی از پست قبل جامونده هم دارم !!!!
رفته بودیم خونه ی مامان جونیا و تو از پشت مبل ظرف پر از گردوی مامان جون رو برداشتی و یه هو مامان جون دستت دید و گفت : اِ اینا کجا بودن من کلی دنبال این گردوها گشتم ، پس تو قایمشون کرده بودی نا قلا ؟
تو هم عصبانی شدی و اخمات رو کردی تو هم که نه خیر من نا قلا نیستم من سنجاب کوچولوام تازه قایم هم نکرده بودم اینا ذخیره ی زمستونمه !!!!
یعنی این تغییر نقشت به انواع و اقسام جانداران همه ی ما رو کشتونده !
ساعتی نقش هات تغییر میکنه ماهی ، جوجه ، سنجاب و پروانه و بره و کفش دوزک و زنبور و کبوتر و ....قبلا که زیاد نوشتم برات از این عشق به حیوونا.....
تازه بعدشم گفتی جیک جیک مستونت نبود فکر زمستونت که بوووووووووووووووووود
وقتی هم که ما رو از خنده منفجر میکنی بعد کلی شاکی میشی که اصلا هم خنده دار نبود چرا میخندین؟
عالمی داریم با تو نیم وجبی
مامان جون بعد از این ماجرا یاد دایی علی افتاده بود یاد یه خاطره از بچه گی هاش خیلی جالب بود:
اونم این که تحت تاثیر کارتون پینوکیو انگشتر همسایه رو از تو خونه ی خودشون برداشته بوده اون بنده خدا داشته نماز میخونده فهمیده که علی اومده تو خونه و انگشتر رو برداشته ولی نمیخواسته نماز رو بشکنه دیگه نفهمیده بعدش چی شده؟
تا بعدن از خودش میپرستن و لو میده :
دایی علی که اون موقع همسن های الانِ تو بوده میره انگشتر رو توی باغچه ی خونه ی خوده اونا خاک میکنه تا درخت انگشتر طلا در بیاد !!!!!!!!!
بابا جون میگفت بهش گفته خب لااقل تو باغچه ی خودمون میکاشتیش بچه !!!!
دلم براش تنگ شده خیلی.... روحش شاد....
چند روز پیش از خواب که بیدار شده بودی بهم گفتی مامان میدونی خواب چی دیدم ؟
گفتم چی عزیز دل مامان؟
گفتی خواب داداش دیدم یه داداش کوچولوی بامزه داشتم ولی از بازار نخریده بودم تو به دنیا آورده بودیش!!!!!!!!!!!!!!!
اینم قیافه ی منه اون لحظه قربون اون خیال پردازی هات بشم من
دلبرکم جلوی آیینه ایستاده بودی در واقع پشت به آیینه و سر و ته خودت رو تو آیینه نگاه میکردی یعنی صورتت رو از لای پات میدیدی و بر گشتی میگی مامان منو ببین شکل پسرا شدم اَه اَه !!!!!!!!!!!! با پوزش از همه پسرای گل !
من نمیفهمم تو بالاخره داداش دوس داری یا از پسرا بدت میاد تازه یه روزی که میگفتی بابا باید پسر به دنیا بیاره تو باید دختر به دنیا بیاری!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چرا اینقدر بدت میاد از موی کوتاه ! یه وقتی هم عکس های زمانی که موهات کوتاه بوده رو میبینی خوشت نمیاد و میگی شکل پسرا بودم اصلا خوشم نمیاد!!!!!!!!
اون لیوانی که عکس تو و نیروانا روشه رو میگی که دوس ندارم چون خودم شکل پسرام میگی چرا اینو دادی به دوستم اینکه اصلا قشنگ نیست!!!!!!!!!!
البته منم فکر میکنم موی بلند بیشتر بهت میاد ولی موی کوتاه هم قشنگه دیگه تا این حد ندیده بودم یکی بدش بیاد
این عکس اول مهر پارسالت هست که راهی مهد بودی ببین موی کوتاه هم بهت می اومده جیگر
میگی و من ا زخنده منفجر میشم و عاشقت میشم و فشارت میدم و تو هم شاکی میشی
میگی : مامان این تخم مرغ ها رو ببریم بذاریم زیر اردکا که جوجه بشن!
نه نه بریم مرغ و خروس بگیریم بعد این تخم مرغ هامون رو بذاریم زیرشون جوجه بشن!!!!!!!!!!!
خیلی دلم میخواست این اردکا رو نگه دارم که تخم بذارن جوجه دار بشن ولی واقعا کلافه شده بودم ا زبس کثیف کاری میکردن و سر و صدا میدونی تو حیاط اندازه دو تا بالش پر جمع شده بود!!!!!!!! گفتم بابا ببرتشون گلخونه فعلا اون جا تو باغ کوچکمان جاشون بهتره امیدوارم زنده بمونن بریم بهشون سر بزنیم!واقعا آدمیزاد بد جوری عادت میکنه به چیزی و ترک عادت سخته حتی اگه به اردکای خونه عادت کرده باشی....
البته بابا باز قول داد که مرغ عشق بگیره برات البته قبلا هم گفته بود که اگه جوجه اردکا رو بزرگ کنی برات میگیره
قربون تو و بابایی که عاشق هر دوتونم
و
دوستای گلم به خاطر کامنت های پر مهرتون بی اندازه سپاس گزارم و حتما حتما میام پیشتون فقط اگه دیر کردم تو رو خدا ببخشید به یادتون هستم و از خوندن همه کامنت هاتون لذت میبرم و ممنونم که همیشه همراه هستید دوستتون دارم