بهانه ...
زمانی که نی نی وبلاگ برای جشنواره ی تابستونیش تبلیغ میکرد خیلی مشتاق بودم که بدونم با چه عنوانی این دفعه باید مسابقه بدیم ....
روزی که مشخص شد که عنوان مسابقه ، نی نی شکمو هستش اولین عکس العملم این بود :
آخه تو اصلا شکمو نیستی دخترم ، یعنی شکمو بودن پیشکش ، غذا به اندازه ی کافی بخور برا ی من بسه هر چند که همه میگن خب به خودت رفته دیگه آخه منم زیاد نمیتونم بخورم ،هیچ چیزی رو زیاد نمیتونم بخورم
خلاصه اینکه کلا بی خیال مسابقه و عکس پیدا کردن و عکس گرفتن ازت شدم البته دلیل اصلی م برای شرکت نکردن توی مسابقه فقط شکمو نبودن تو نبود !!!!
راستش بنا به دلایلی از نحوه ی رای گیری این مسابقه زیاد خوشم نمیاد نمیدونم شایدم حوصله و وقت رای جمع کردن ندارم !!!
البته الان که داشتی عکسهات رو اینجا میدیدی ازم پرسیدی چرا عکس های کوچیکی هات رو گذاشتم و من داشتم برا تو و بابا توضیح میدادم که گفتی :نه منم میخوام مسابقه بدم !!!
الهی من فدات شم حالا بودن یا نبودن مساله این است؟؟؟!!!
دیروز اتفاقی داشتیم با هم آلبوم نگاه میکردیم که اول چشمم افتاد به این عکست
یادم اومد که اون زمان چه جوری ماست میخوردی و عاشق ماست بودی کلی خندیدیم با هم وقتی برات تعریف کردم که چه جوری ماست رو به همه جات میدادی ، کلی میخندیدی خوشت اومده بود که داشتم از کوچولویی هات میگفتم و هی میگفتی بازم بگو !
حالا همین جوری به بهانه ی این مسابقه این عکس رو گذاشتم ....کاش ظرف ماست هم تو عکس بود جالب تر می شد
به هر حال دخملی من شکمو که نیست ولی همیشه برنده است برای من عشق ِماستی ِمن
ادامه بعدا اضافه شد !
الان لابد میگید اگه نیایش شکمو نیس پس ما شکموییم!!!