بهشت رضا
عزیزم امروز سالروز فوت خاله منه، تنها خاله ام، خاله ای که شاید جز یکی دو خاطره چیزی ازش یادم نباشه ، خاله ای که خیلی دوسش داشتم و اونم منو خیلی دوست داشت خیلی مهربون بود خیلی، وقتی که 4 سالم بود اون رفت بهشت ، انگار این دنیا برای روح بزرگش خیلی کوچک بود وقتی که رفت 30 سال بیشتر نداشت و از شهادت شوهرش هم خبر نداشت خیلی ساده رفت ....خیلی........
وقتی به عنوان معلم ، بچه های مدرسه رو به اردو میبره ظاهرا توی راه یه جایی پیاده میشه چیزی بخره که موقع سوار شدن به اتوبوس، راننده هواسش نبوده و در حالی که خاله هنوز سوار نشده راه میفته و اونم میفته پایین و ضربه مغزی میشه به همین راحتی..... بیچاره اون بچه ها ........مادر جون راننده رو میبخشه حتی دیه هم نمیگیرن .......بعضی ها خیلی دل گنده هستن خدا به همه داغ دیده ها صبر بده.......
مادر جون (مامان بزرگ من) میگفت اون اگر اینجوری هم نمیرفت با شنیدن خبر شهادت شوهرش که بی نهایت عاشقش بوده حتما میخواست بره پیش اون ،کسی چه میدونه شایدم اصلا میدونسته و از شهادت شوهرش خبر داشته هر چی که بوده حتما جاش خیلی خوبه حتما تو بهشته
اون موقع که فوت کرده بود چون من 4 سالم بیشتر نبود بهم گفته بودن خاله رفته بالای اون درخت یاس ، پیش خدا.........تو خونمون اون موقع بوته یاس سفیدی بود که تا بالای پشت بوم رفته بود خیلی قشنگ بود و خوش بو...همیشه فکر میکردم خدا اون بالاست توی اون گل های یاس شایدم به همین خاطر بهم گفتن خاله اونجاست پیش خدا...
یه شب خواب دیدم که خاله صدام میکنه از اون بالا از تو اتاق پاشدم رفتم تو حیاط دیدم رو پشت بومه گفتم خاله بذار نردبون بذارم بیام پیشت گفت نه من میام پیشت میخوام امشب پیش تو بخوابم و من نمیدونم واقعا چه جوری نردبون رو گذاشتم و خاله ام اومد پایین با هم رفتیم تو تخت کوچولوی من ،کنار من خوابید....
این شیرین ترین و تنها خوابی بود که نمیدونم چه قدر بعد از فوتش دیده بودم دلم میخواست بازم به خوابم بیاد دیروز که با هم رفته بودیم سر مزارش ازش خواستم نمیدونم که هنوزم مثل 4 سالگیم دوسم داره یا نه ولی من هیچ وقت اون بوی یاس رو که اون شب باخودش آورد فراموش نمیکنم
دیروز تو هم برای اولین بار بود که بهشت رضا رو میدیدی ولی نمیدونم فهمیدی اون جا کجاست یا نه ولی مهم نیست مهم اینه که شاید باید زودتر از اینا میبردمت تا خاله ببینتت
تو این عکس میخواستی مثل مامان جون دستت رو بذاری رو قبر یعنی اون بهت گفت که این کار رو بکن....