عاشورای 89
این عکس مربوط به 25 آذر 89 هست روز عاشورا ....عزیزم شام غریبان هم رفتیم حرم امام رضا ،خیلی همه چی برات جالب بود و با دقت نگاه میکردی...مخصوصا وقتی میخواستیم شمع روشن کنیم همش میخواستی خودت بگیری دستت شمع رو ....همه چی اونجا توجهت رو جلب کرده بود از بی نهایتی جمعیت گرفته تا صدای سینه زنی و دسته های عزا داری....
این شعر رو هم مامان بزرگ برای تو سروده گلم، اسم هممون رو هم توش آورده ....
دردانه دختری زتبار حسینیان
فرخنده نام او به روایت نیایش است
فخر است اینکه بگویم ز حسن او
زیبا و خنده رو به نهایت نیایش است
هر جا که هست پر شود از شور ،محفلش
مشمول لطف حق به کفایت نیایش است
منظومه ای که زهره در آن سیر میکند
مقصود او به هوش و درایت نیایش است
مهدی که نام صاحب عصر است زینتش
منظور او ز لطف و عنایت نیایش است
مینو بهشت جان و بر آن غنچه منتظر
تا بوسه گیرد از رخش به نهایت ،نیایش است
چشمان بد همیشه از او دور و بسته باد
در حفظ و حرز شاه ولایت نیایش است