ای خدای مهربان...
دوستت دارم خدایا ، ای خدای مهربان
ای که هستی در وجودم ، توی قلبم مثل جان
دوست دارم زندگی را ، در هوایش زنده ام
من که خوشبختم ، سپاست میگذارم بیکران
دلخوشی هایم زیادند و برایم دلپذیر
عشق مامان ، عشق بابا ، مهر خوب دیگران
ای خدا ، با دستهای کوچکم خواهم ز تو
تا کنی شادان دل خوبان،تو از پیر و جوان
نام زیبای نیایش تا همیشه با من است
دوست دارم نام خود را در هر زمان در هر مکان
برای عشق کوچکم نیایش عزیز
مامان جون (مامانِ بابا)
بعضی وقتا شاکی میشدی از اینکه چرا اسمت رو نیایش گذاشتم چرا فاطمه نذاشتم ...خب علاقه داری به اسم فاطمه خیلی هم خوبه ولی اینکه اسم خودت رو دوست داشته باشی و اون احساسی که من نسبت بهش دارم رو تو هم داشته باشی خواسته ی قلبی من بوده و هست ...این شعر رو مامان جون برات سرود تا همیشه ها و در هر جایی اسمت رو دوست داشته باشی خدارو شکر خیلی خوشت اومد از شعر و البته اسم قشنگت ...
طاعات و عبادات و نیایش های همه دوستان قبول باشه ...
این روزا دلت میخواد روزه بگیری ...آخه مادر تو که همه سال روزه ای ! با این غذا خوردنت !!
اسم روزه ی کله گنجشکی که مال کودکی های ما بوده رو زیاد دوست نداری یه کمی دنبال اسم گشتی ولی آخرش هم گفتی همون روزه ی گنجشکی بهتره !
میگم مامانی تو باید خوب غذا بخوری تا بدنت قوی تر بشه و اینقدر زود مریض نشی میگی خب من وقتی روزه باشم میتونم بیشتر به تو کمک کنم آخه کمک کردن کار خیلی خوبیه!!! قربون اون دل کوچیک و مهربون و موءمنت عزیز دلم
در ادامه یه کمی عکس !!!
خاله جون روز تولدش خونه ی ما بود و خیلی بهت خوش گذشت به من هم همین طور کیک خوردیم و خاله همه 25 تا شمع رو یه جا فوت کرد کاش عکس خوبی از اون لحظه داشتم ولی بعدش با هدیه ی تولدش که عمو براش خریده بود یه گوشی جدیـــــــــــــــــــــــــید کلی عکس ازت گرفت و سرگرممون کرد!
منم لباسایی که تا اون روز برات دوخته بودم رو تنت کردم !
فرداش یعنی 27 خرداد سه شنبه بود و بابا تا شب شیفت حرم بود ما هم رفتیم خونه ی مامان جون و اون هم کلی زحمت کشیده بود و برای من و خاله کیک سفارش داده بود و دوباره خوش به حال تو شد بازم تولد بازی!از همه ممنون به خاطر همه چیز
این چند تا عکس رو دیگه خودم گرفتم البته هنوزم لباسایی هست که ازشون عکس نگرفتم تا کامل بشه !
ممنون از نگاه های قشنگتون