یه دنیا ، یه یسنا ...
از اون شب قشنگی که به دیدار دوستای نازنینمون رفتیم هنوز یه هفته نگذشته ولی دلمون چه قدر براشون تنگ شده انگار وقتی دست تو دست هم میذاریم و نگاهمون با هم عجین میشه دلتنگی ها هم بیشتر میشه و البته دوستی ها محکم تر ....
الهه ی عزیز و یسنای نازش دوستای مهربون من و تو هستن نیایشم ،الهه ی عزیزم همیشه با قلم زیبا و پر احساسش که از روزهای زیبای کودکی یسنای گل مینویسه منو جذب صفا و صمیمیت و یکرنگیش کرد و با وجود این همه فاصـــــله حس میکردم خیلی دلم به دلش نزدیکه و واقعا هم همین طور بود
توی اولین دیدارمون میتونستم حس کنم همون احساسی رو که از پشت این فاصله ها هم بهش داشتم دوستتون دارم عزیزای دل و برام باعث افتخار بود گذروندن شبی با شما و چه قدر بهمون خوش گذشت و خوشحال بودم که یسنای گلم هم با وجود سرما خوردگی خیلی شاد بود از شادی و خنده های شما ما هم دلمون شاد میشد ...
الهه ی نازم یه عروسک خیلی قشنگ به تو هدیه داد نیایشی که شده همه کست ، اسمش رو گذاشتی ستاره و خیلی دوستش داری برات دو تا آهنگ میخونه و شبا کنارت میخوابونیش ....یه چیزه با مزه اینکه نصفه شب دستت میره رو دکمه اش و آهنگ قشنگ و شادش بیدارت میکنه و یه هو همین جوری که از خواب پریدی میگی مامان بیا ساکتش کن بچه ام رو !!!!
الهه ی عزیزم واقعا منو شرمنده ی محبتت کردی با نوشته های قشنگت و الحق میدونستم که تو خیلی بهتر مینویسی از خاطره ی مشترکمون ، یه دنیا سپاس ....
دلم میخواد برای خوندن خاطره ی قشنگ اون شب و عکس های یادگاری بفرستمتون خونه ی الهه و یسنا ی نازنینم آخه یه دنیاست و یه یسنا دیگه و یه دنیاست و یه الهه که همیشه با مهربونیش منو شرمنده کرده مخصوصا در دوستی از جنس ستاره !
دوستی هامون همیشگی