نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ثمره ی عشق

جاموندنیـــــــا !

1392/2/24 20:26
نویسنده : مامانی
1,845 بازدید
اشتراک گذاری

 چه کار کنم خووووو !!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

هر چی فکر کردم ، فکــــــــــــرکردم هیچی به ذهنم نرسید غیر از همین جاموندنیای مامان کوثر جوونی ، تازه یادم نمیاد اصل ِ اصلش مالِ کی بودهههههههه!!!!!!!!نیشخند

دیگه ببخشید که ما وقتی کم میاریم متوسل میشیم به خلاقیت های دیگران ! چشمکهر کی هم اعتراض داشت خودش عنوان بده زبان

حالا اگه دوس دارید بفرمایید ادامهمژه 

 

 

 

 

این عکس ها از همون سری عکس های مسافرته که جامونده بود تو موبایلم! همون پارک جنگلی علی آباد کتوله!

 

 

 

 

این جا هم که معلومه کجاست دیگه دلت میخواست خودت تنهایی حمومی کنی دوست داری بگی حمومی به جای حموم عشق من !

بعد از تنهایی دستشویی رفتنت حالا نوبت تنهایی حموم کردنت شده دیگه مستقل من !

 

 

 

 

بعدشم خودت ...

 

 

 

خب اینم همون استخر شنی که میگفتم ، برات سرگرمی خوبی شده ! توش آب می ریزی و کوه درست میکنی ... یه تشت آب میذاری کنار دستت میگی مثلا اینم دریا باشه زبان قربونت برم که راضی هستی به همون قدر آب ، من که هیچی رو جای دریا قبول ندایم!چشمک

 

 

 

 

تو هر شرایطی بستنی هم باید بخوری دیگه ! الان یه هفته ای میشه بستنی نخوردی ! خیلی سخت بود برات ولی چون خیلی فهمیده هستی وقتی دیدی خانوم دکتر میگه که برات خوب نیست تو هم کنار اومدی ...

آخه همش حالت سرما خوردگی داشتی دفعه ی آخری که بردمت دکتر گفت که این بیشتر شبیه حساسیته و بهت دارو داد اولین باری بود که قرص میخوردی و خیلی حس خوبی داشتی حس میکردی خیلی خیلی بزرگ شدی و منم سعی میکردم ناراحتیم رو از اینکه این همه دارو باید بخوری ازت پنهون کنم تا تو از دارو خوردن هم شاد باشی و همون حس بزرگی رو داشته باشی ولی نمیدونم این چه جوری حساسیت یا مریضی هست که خوب شدنی نیست و همش کم و زیاد میشه خدا خودش اول همه بچه ها رو از شر همه بیماری ها حفظ کنه ان شاالله بعدم یه فکر یبه حال این هوای آلوده کنه که این جور مریضی ها رو زیاد کرده امسال از همیشه بیشتر مریض شدی گلم ناراحت

 

 

 

 

 

این کارت های تبریک رو توی وبلاگ زیبا و مفید شهره ی عزیز ، مامان سویل و آراز دیدم و خواستم غیر از هدیه ای که به دو تا مربی خودت دادی به مناسبت روز معلم برای همه مربی های مهدتون یکی درست کنم ...

با کمک هم درستشون کردیم و روی همه گل هاش یه دونه بر چسب گل هم ، تو چسبوندی اما یادم رفت از آخر کار هم عکس بگیرم از همه شون !

 

 

 

 

داخلش رو هم اینجوری درست کردم...

البته هیچ کدوم از کارت ها سبز نبود ولی چون یادم رفته بود از داخلش عکس بگیرم این عکس رو بعدا گرفتم!

 

 

 

 

یه دونه هم برا بابایی درست کردیم با هم دیگه

 

 

 

 

 

 

اینم کار دستی خوده خودته که می گفتی یه هزار پا درست کردی فدات شم بغل

 

 

 

 

گل های رز رونده ، زیبایی خاصی به پارکینگ خونه داده و تو هم هر وقت که از در خونه بیرون میری اول قربون صدقه ی گل ها میری ،  هر چند که گل هم نباید بو کنی چون دکتر گفت تا وقتی خوبه خوب نشدی از هر چیزه حساسیت زایی پرهیز کنی...

این عکس رو خیلی دوست داشتم چون حس طبیعی و خاصی داشت برام ، فقط حیف که اون شاخه سبز مزاحم عکسم شده و هر بار که عکس رو میبینم دلم میخواد بزنمش کنار از رو چشمت عسلمزبان

 

 

 

 

هر کاری کردم دیگه نشد که نشد ... مثل اون عکس نشد !

 

 

 

 

آماده ات کرده بودم برای اینکه بریم مهد تا ازت یه کلیپ بگیرن برای فیلم مهد کودکت ، گفته بودن هر کی میخواد یه کلیپ اختصاصی ازش بگیریم برای میکس توی فیلم مهد که از مهر تا خرداد ماهه ، حالا خدا میدونه دیگه کی بهمون بدن فیلمتون رو !

 

 

 

 

اونجا هم کلی فیلمت کرده بودن : برقص ، بچرخ ، بای بای کن ، بوس بفرست ، به من نگا نکن ، سوار تاب شو ، حالا برو سرسره ، حالا گل رو بردار برو بیرون از مهد ، بیا تو ، ووووو ...یاد فیلم عروسیم افتاده بودممژه

 

 

 

 

نیایشم چه قدر تو این عکس بزرگ شدی یه هو مامانی

عاشق این عکست شدم جیگرم دختر بزرگ من

عشق من این عینک رو بابا برات گرفته چه قدر هم بهت میاد نفسم

قربونت برم که اینقدر گل و گیاه دوس داری این درخت مو یا همون انگور که بالا رفته تا رو پشت بوم خونه رو هم خیلی دوس داری

داری بوش میکنی بعد میخندی میگی:

 اِ این که گل نیس ای بابا چه حواسی دایَم من!!! زبان

البته عزیز دلم اونم بو دایه ها خیلی هم خوش بو و خوش عطر و خوش مزه است برگ درخت انگور

 وای چه قدر هوس دلمه ی برگ مو کردم مامانی دریاب ما روخیال باطل

 

 

 

 

نیایش و یسنا و مهدی

توی همون باغی که جشن تولد همگانی مهد کودکتون رو برگزار کردن

این طرف وسایل بازی بود دیگه شماها حوصله تون سر رفته بود چون داشتن مسابقه ی بالماسکه رو اجرا میکردن اومدین پی بازی

چه قدر بهت خوش گذشت حیف که هم نذاشتن ، هم نشد که ازت توی جشن تولد عکس بگیرم

 

 

 

 

میدونی از این نظر هاش مهد خیلی خوب بود برات تجربه ی خوبی بود

آخه تو خیلی دوس داری با بچه های دیگه باشی  و همش تو جشن و شادی

ولی این که از مهر تا الان مریض بودی خیلی منو ناراحت میکرد تا جایی که هی تصمیم میگیرم سال دیگه مهد نذارمت نمیدونم ....

 

 

 

 

جای قشنگی بود کاش مهدتون اینقدر بزرگ و قشنگ  بود نه ؟

 

 

 

 

اینم تو و مربی تون ، زهره جون ...

 

 

 

 

اینم هدیه ای که برای اون جشن تولد همگانی مهد کودک برات گرفته بودم کالسکه ی عروسک که خیلی دوس داشتیقلب

عمه مینو این عروسک رو یادته؟ آره  دیگه مال خودت بوده !مژه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

مامان تسنیم سادات
24 اردیبهشت 92 21:13
اوووو ...وَه ... !!! واقعا حیف میشد اگه این جامونده ها رو نمگذاشتین ...
چه استخر شن باحالی درست کردین براش .... کجا گذاشتینش ...؟؟
توی خونه که نمیشه گذاشت ...
ولی خیلی کار جالبیه ... فقط یه نکته رو توی خصوصی بهتون میگم...
کارتایی که درست کردین فوق العاده قشنگن دست نیایش و مامانیش درد نکنه ...
هزااااار پاشووووووو ..... قربونت برم عزیزم خیلی خوشگل درست کردی عسللللم

وووووای .... خدایی عکس محشریه ....
چه تیپی هم زده این عسل خانم
کالسکه خیلی نازی هدیه گرفتی عزیزم ....
تسنیم هم چند وقته ازم کالسکه می خواد اینو دیدم یادش افتادم
باورت میشه سه بار از همین مدل کالسکه ها براش گرفتم هر سه بار شکونده ...

مبارکت باشه قربونت بشم

ممنونم عزیزم خیلی لطف داری شما و نگاهت قشنگه مثل همیشه

آره این جامونده ها چون همش تاریخ گذشته بود دیگه با هم یه جا گذاشتمشون
استخر شن رو توی حیاط گذاشتیم اگه خونمون کوچیکه به جاش حیاط بزرگی داریم!
کارت ها هم قابل شما رو ندایه ممنون از نظر لطفت
آره نیایش هم یه کوچولوش رو داشت که شکست همون روز اول ولی خب چون خیلی دوس داشت دوباره براش گرفتم ایشالا که نشکنه
ممنون از نکته ات خوندم و میام برات میگم
مامان سويل و اراز
25 اردیبهشت 92 0:48
سلام مامان نيايش جون خوش به حالتون كه تو ماههاي خوب سال رفتين مسافرت و از عكساتون معلومه خيلي خوش گذشته و از اينكه كاردستيهام ايده اي بوده واسه كادو مربي نيايش خوشحالم حالا هم اگه اجازه بدين عكساشو با اسم و ادرس وبلاگتون تو وبلاگم بذارم


سلام ممنونم عزیزم از محبتت
وبلاگ خوب و قشنگ و مفیدی داری فقط حیف که ما خیلی بی هنریم البته خودم رو میگم وگرنه خیلی چیزای جالبی میذاری آفرین
خواهش میکنم لطف داری اجازه ی مام دست شماست خانومی
خاله
25 اردیبهشت 92 3:59
وووووووووووووااااااااااااااااییییییییییییییی
سور‍پرایز شدم حسابی....................از دیدن این همه عکس و خاطره ی قشنگ
بعضیهاشو دیده بودم اما بازم برام تازگی داشت
قربون حرف زدنش بشه خاله اش
عجب کارتهای خوشگلی درست کردین.....ماشالله به نیایش کوچولوی هنرمند خودم و مامان هنرمند ترش
وای استخر شنش رو ببین .....
خوب شد که خودتون رفتین شمال وگرنه من همینجوری شرمنده می موندم که نتونستم شن بیارم

در ضمن اون عکس همینجوری با برگ هم قشنگه
اصلا همه ی عکسهای نیایش جونم مثل خودش خوشگله

چه جالب:؛جاموندنیا؛

همین پستهای جاموندنی که از همه جا و همه چیز میگی بیشتر دل آدم رو حال میاره سعی کن همیشه یه چیزایی جا بمونه بعدا بیای سورپرایزمون کنی


واااااااااااااااییییییییییی عزیزمی تو خواهری خوشگلم جدی میگی ؟ سورپرایز شدی؟
دیگه گفتم تا اردیبهشت تموم نشده خاطراتش رو کامل کنم
بازم چند تا چیزی یادم رفت بنویسم فقط عکس گذاشتم
یام باشه برات تعریف کنم!!!
شرمنده چرا عزیزم ما هم به سختی آوردیم کار شما نبود بازم ممنون گلم
هنرمند هم که شمایی خاله جون گل ما کی باشیم هزار تا بوووووووووووووس

ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
25 اردیبهشت 92 8:44
سلام مامان نیایش عزیز
این پستتم مثل بقیه پستات پر انرژی و جذاب و خوندنی بود
ممنون از اطلاعاتی که قراره برام بذاری
نیایش نازمو ببوس


سلام عزیزم ممنونم ازت لطف داری شما
حتما برات میگم راجع به سوالاتی که پرسیدی عزیزم
ان شاالله سفر خوبی داشته باشید و خوش بگذره ستایش جون رو ببوس
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:10
فكر كنم ما حالا حالاها بايد از اين جاموندينا داشته باشي!!آره؟؟؟؟
زرنگي ماماني همه شو با هم رو نمي كني


عزززززززززززیززززززززززززم
نه بابا این طوریام نیس که
ممنون از حضور همیشگیت
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:13
واي اين باغه چقدر قشنگه روحمون تازه شد
آره من هم موافقم نيايشي با اين عينك خيلي خانوم افتاده
فكر كنم شبيه خانوم معلما شده
از بس اين وروجك به هر گلي رسيد و اونو بو كرد حساسيت گرفته آخه برگ درخت مو رو نگاه با چه احساسي بو ميكنه

آره عزیزم خیلی قشنگ بود همش میگفتم کاش مهد نیایش اون جا بود خیلی جای بزرگی بود...
خانوم معلم ؟ راس میگی !
ه میدونم میبینی تو رو خدا خیلی عاشق گل و گیاهه یه جوری قربون صدقه شون میره که بیا و ببین البته منم خب خیلی دوس دارم گل ها رو شاید دیده دیگه ولی خب خیلی مهربونه دخترم
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:15
از اينكه گفتيد نيايش چند وقتيه مريضه خيلي ناراحت شدم
انشالا هميشه نيايش عزيزو شاد و سلامت ببينيم
ماماني نگران نباش فصل بهار براي خيلي ها حساسيت مياره
من شنيدم سال اولي كه بچه ها ميرن مهد شايد يخورده زيادتر مريض بشن ولي براي سال دوم بدنشون مقاوم ميشه


الان بهتر شده خدا رو شکر ولی همیشه گرفتگی بینی داشت تا یه حدی برای همینم بردمش دکتر ولی بد تر شد نمیدونم چرا که دکتر هم گفت که ظاهرا حساسیته خودمم چند روز یسوزش گلو داشتم آنتی هیستامین خوردم خوب شدم به قول شما شاید از هوای بهاره
نمیدونم راجع به مهد چه کار کنم اگه خودش بخواد بره که مجبورم بذارمش ولی خودم زیاد دوس ندارم...
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:16
واي چه كارتهاي خوشگلي كاشكي زودتر ميزاشتي اين پست رو ما هم از اين كارتها درست ميكرديم


وای ببخشید عزیزم واقعا نمیدونم چرا جا موند بود و تاریخ گذشته شد!ولی خیلی کارت های قشنگ تری داره وبلاگ شهره جون کارهای دستی زیادی داره برو ببین شما خیلی هنرمندی حتما میتونی خیلی هاش رو درست کنی
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:17
اين هم جاموند كه بگم



ما آپيم




اِ شما هم ؟ !


چشم میام



عزیزم نمیدونم چرا تو لینک هاکم پیدات نمیکنم ببخشید گلم میشه ادرست رو بذاری دوباره ممنون
نسرین مامان باران
25 اردیبهشت 92 11:00
چه عکسهای قشنگی



ممنونم نگاهت قشنگه دوست عزیز
مامان ملیناوکیانا
25 اردیبهشت 92 11:13
عکسای سفرتون عالی بود ماشالا به این نیایش که اینقدر خانومه.... معلوم میشه که خیلی بهتون خوش گذشته مخصوصا به نیایش گلمون
انشالا همیشه سفر باشین و سالم و شاد


ممنون عزیزم خیلی لطف داری خانومی دخترای گلت چه طورن الان میام پیشت
الهه مامان یسنا
25 اردیبهشت 92 13:51
آخی چه عکسهای قشنگی گذاشتی زهره جون. خوب کردی اینا رو گذاشتی چقدر دوست داشتم عکسهاتو. راست میگی چقدر تو اون عکس بزرگ شده نیایشم... فداش بشم دلم پر میکشه بگیرمش تو بغلم و حسابی فشارش بدم دختر نازمون رو یعنی میشه؟؟؟؟عنوان پستت هم خیلی قشنگه حالا از هرجا که آوردیش خیلی به این پست میاد .هرکی اعتراض کرد بفرستش پیش من


عزیزمی تو الهه جون
اون که شوخی بود کی جرات اعتراض دایه ؟؟؟!!!!!!
ممنونم از نگاه قشنگت و حضور گرمت مثل همیشه
چرا نشه حتما میشه عزیزم منم دلم میخواد یسنا جونم رو حسابی بغل کنم شیرین زبونم رو ان شاالله که میشه خانومی
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
25 اردیبهشت 92 13:58
خیلی خانم و مستقل شدی عزیزم. آفرین به این دختر ناز


ممنونم عزیزم
مامان سيد محمد سپهر
25 اردیبهشت 92 15:13
سلام عزيزم ناراحت شدم كه نيايشي كه اينقدر عاشق بو كردن گل و گياهه حساسيت داره!
انشاء الله هر چه زودتر خوب بشه...واقعا مهد قشنگيه ....عكس ها هم قشنگ بود مخصوصا او.ن عكسي كه بالا و پائين مي پره با تل زردو عكسي كه نيايش را نشون مي ده كه بزرگ شده...با حس قشنگي گل ها را بو مي كنه...منم دلم براي دلمه مامانم تنگ شده..اگه زودتر از من خوردين نوش جونتون فقط يكي هم به جاي من بخورين! به روزيم

سلام عزیزم الان که بهتره خدا رو شکر ولی خب باید بیشتر مراقب باشیم ایشالا بر طرف بشه
ممنون از نگاه قشنگت
اون جا البته مهد نیایش نیست برای جشن یه باغ گرفته بودن ....
دلمه هم اگه خوردیم به جای شما دو تا میخوریم چرا یکی خانومی
میام پیشت ممنون
خواهر فرناز
25 اردیبهشت 92 23:22
WOWچه قدر عکس
چه قشنگن
از شمال تا مهد وکلیپ و....خیلی نازند



ممنونم عزیزم نگاهت نازه
مامان یه فسقِلی (تک خاله کوثر جونی)
25 اردیبهشت 92 23:45

سلام زهره جان.
ببخشید که دیر رسیدم. آخه شما توی پست قبلی نوشته بودی، تموم شد دیگه! من هم باورم نمیشد که به این زودی آپ کنید... ماشالا ...
خیلی هم خوبه ، جاموندنی های جالبی بودن. سفر شمال واقعا طوری هستش که سفرنامه ش شاید به 5 پست هم برسه
نیایش جون هم خیلی خیلی خوش عکسه ماشالا ... عکاسی ِ شما هم خیلی خوبه زهره جان.
استخر شنی که خیلی ایده ی جالبی هستش... اِ وا، تو شن ها داره بستنی می خوره؟!
کلا شیرینی جات قنادی، سیستم ایمنی بدن رو ضعیف می کنه و هم باعث مریض شدن و اینا میشن. امیدوارم سال جدید نیایش جونمون مریض نشه و بره مهد. چون مهد خیلی خوبه، بچه ها رو زودتر بزرگ میکنه و البته اجتماعی. بنظر من.
کارت ها هم خیلی خوشگلن، از رنگ های شادی استفاده کردین، آفرین
اون متنی که توی کارت نوشتید، دقیقا همین متن رو واسه بابام، بمناسبت روز معلم، sms کرده بودم...
ههههه ... عزیزم، هزار پای جالبی درسته کرده. ماشالا هنرمنده، مثه مامانی و تک خاله جونش.
گفتم تک خاله جونش، یاد این افتادم، من بخاطر ارادتی که به تک خاله ی نیایش جونی دارم، معمولا یه نگاهی هم به کامنت ایشون میندازم. خیلی جالبه، هر عکسی شما می ذارید، خاله فریده جان از قبل دیدن
خب دیگه، تــک خاله هم هستن، ایشون زودتر نبینن، کی ببینه؟!
عینک صورتی ِ نیایش جون خیلی خوشکله، امیدوارم طبی باشه و به چشمش آسیب نرسونه خدای نکرده
چقدر جالبه که اسم مربیش زهره ست.
کالسکه هم خیلی خووووووووبه. راسته ی کار یه دختر با حس مادرانه و رمانتیک ِ ... عین ِ نیایش عزیزم.
ممنون از پست زیبات زهره جان


ای وای راس میگی ها!
چه قدر زود جامونده ها رو رو کردم
ممنون عزیزم که اومدی دلم برات تنگ شده بود
ممنون از نگاه خوشگلت
چه جالب باز هم تفاهم نوشته ی تو کارت و نارنجی و ... دیگه
عزیزم آره راس میگی باید کتر شیرینی جات بخوره بستنی هم زیاد براش خوب نیست میدونی هم کیوی هم بستنی خیلی می خورد و دکتر گفت که اصلا تا یه مدتی نخوره طفلی همش میگه بوی بستنی میاد !!!!
بازم ممنون اومدی و ممنون از نگاه دقیق و زیبات
مامان یلدا و سروش
26 اردیبهشت 92 0:58
ای جونم ماشاالله چقدر بزرگ شده نیایش جون. خصوصا همون عکسی که با لباس فرم مدرسه داره گل رو بو میکنه. خاصیت دختر داشتن همینه که چشک بر هم میزنی بزرگتر و خانوم تر میشه


عزیزم ممنونم از نظر لطف و محبتت خانومی مرسی اومدی خدا دختر و پسر گلت رو برات حفظ کنه
مادر کوثر
26 اردیبهشت 92 12:51
امشب را در کنار ثانیه ها

آمین گوی آرزوهایت می شوم

آرزویم را دعا کن ...




التماس دعا عزیزم به یادتونم
مادر کوثر
26 اردیبهشت 92 12:56
عزیزممممممممممممم

چه عکسای جیگری جامونده بووووووود

ممنون از لطفت عزیزم

ماشالله به این نیایش جون خوش لباس و خوشگلم

چه کاردستی های نازی
چه هزار پایی
چه گلی
چه مهد و مربی
کالسکه خوشملت مباررررررررک
خیلی وقته دلم میخواد از این کالسکه ها برا کوثر بگیرم




ممنونم مهربون
ممنون از نگاه قشنگت و حضور گرمت مثل همیشه
کالسکه قابل کوثر نازم رو که نداره اصلا کاش اینجا بودین با هم باز ی میکردین عشقم
مامان رها
26 اردیبهشت 92 19:41
زهره جون عزیزم التماس دعا من هم اگه خدا قبول کنه روضه گرفتم راستی عزیزم الان که دارم وب شما رو میبینم رها هم کنارمه و میگه مامان من رو ببر با نیایش بازی کنم و من هم کالسکم رو ببر دو تایی بازی کنیم و میگه مامان به نیایش بگو عروسکش رو بده من هم بازی کنم ها...


به به خدا قبول کنه عزیزم
قربون رها فندقی واقعا کاش میشداااااا نیایش که خیلی دلش میخواد یه عالمه هم بازی داشته باشه نه توی مهد ها توی خونه !!!!
چه کنیم که بچه دور و برمون نیست زیاد....
ممنون اومدی
مامان امیرحسین ومحیا
26 اردیبهشت 92 23:54
واااااااای از کجا شروع کنم؟

اون عکسی که کنار درخت انگور گرفتی با اون عینک صورتیت محشر شده به قول مامانی یهو بزرگ شدی خوشکل خاله.
کالسکت مبارک باشه
باغ رفتن وجشن گرفتن ورفتن تو بغل زهره جون مربیت مبارک.خوش گذشت؟ خداروشکر.
استخر شنت هم بارک باشه مواظب باشی دستاتو تو دهن یا به چشمات نزنی مریض بشی.



ممنون عزیزم از نگاه قشنگت دوست خوبم جای شما خالی چشم مراقبم خاله
مامان سانای
27 اردیبهشت 92 16:30
با آرزوی بر آورده شدن تمام آرزوهات.بالاخره آپ کردم.


ممنون دوست خوبم میام حتما
مامان حسني
29 اردیبهشت 92 7:40
سلامممممممممممم

خوبين خوشين ببخشين كه ديرميام واقعا فرصت نمي كنم تا وقتي پيداميشه پشت سرهم اپ مي كنم

چقدرعكساي خوشگل براي هركدوم حرف دارم راستي اون يسنا همون يسناي مامان الهه خودمونه ؟

لهي همه شون هميشه شادباشن

زهره جان يكي ازمشكلاي مهد همين مريضي هاشونه تا ميان خوب بشن دوباره واميگيرن ومريض ميشن ولي خوب بعدازيه سال بدنشون عادت ميكنه ودرمقابل بيماريها تاحدي مصون ميشه

دلم شور افتاداول خردادمي خوام حسني را بذارم مهد خيلي دعامون كن




ممنون عزیزم خوشحالم کردی اومدی و وقت گذاشتی خوندی د وست عزیزم ممنون

ان شالله که مشکل خاصی پیش نیاد برا حسنی جون و بتونه با مهد کنار بیاد ولی خب راستش رو بخوای من اصلا دلم نمیخواست نیایش رو مهد بذارم دوس داشتم پیش خودم باشه ولی چون خیلی خیلی تنها بود دلش میخواست همش با بچه های دیگه باشه انگار خونه براش قفسه بر عکسه من ولی بد ترین مشکلی که با مد داشتم این بود که تا الان همش مریض میشد نیایش خیلی بد بود و ناراحت کننده ان شاالله که هیچ بچه ای مریض نباشه بازم منون اومدی خانومی


راستی عزیزم نه این یسنا اون یسنا نیست که این یسنا 4 سال و نیمه است اون یسنا سه ساله تازه اونا اراک هستن ولی دلم میخواست یه روزی نیایش و یسنای مامان الهه هم با هم عکس میگرفتن یه روزی همه مامانای وبلاگی با بچه ها یه جا جمع میشدن و یه عکس دسته جمعی یه یادگاری قشنگ میگرفتن نه ؟
مامان نیایش
29 اردیبهشت 92 10:51
سلام زهره جون ماشالا چقدر با سلیقه . کارتها خیلی ایده خوبی بودن . من که اگه جای مربی نیایش بودم خیلی خوشم میومد .
نیایش جونم هنوزحساسیت رو داره ما که از اول تا آخر زمستون درگیرش بودیم و حالا خدا رو شکر خوب شده .


سلام عزیزم نظر لطفته خانومی امید وارم خوششون اومده باشه
نیایش الان خوبه خدا رو شکر ولی سرما خوردگی و حساسیت تا همین چند وقته پیش که پست رو میذاشتم باهاش درگیر بودیم خدا کنه دیگه تموم شده باشه و خوبه خوب شده باشه دعا کن
مامان پارسا جیگر
29 اردیبهشت 92 16:58
چه خانوم خوشگل و هنرمند و خوشتیپی آفرین با این کاردستی های خوشگلی که درست کردی


ممنونم عزیزم خیلی لطف داری خانمی
آتـی
30 اردیبهشت 92 10:23
´´´´´´´´´¶¶
´´سلام´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´خوبی؟´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶
´´´آپم´´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶
´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´¶
´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶´´´´´´´´´´
´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶
´´نمیای؟´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´منتظرما´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶´¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶´´´´´´´´´بدو´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´¶
´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶´´´´´´´´´´
´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
نظر يادت نره´´´¶¶



عزیزم اگه میشه آدرس بذار ممنون میشم چون از تو لینک ها یه کمی سخت هست پیدا کردن !
عمه
30 اردیبهشت 92 13:56
Eshghe man, axaht ieki az ieki ghashangtar va mahtar shodan. Bezanam be takhteh hame chi tamumi ameh joon. aroosak ham ghabelet ro nadare azizam ,hesabi bazi kon , che keifi dareh dokhtare voroujaki mesle to dashtan.


قربون تو عمه جونم ممنونم از محبتت خیلی دلم برات تنگ شده ها دلم میخواست عمه ی گلی مثل تو هم پیشم باشه اون جوری که همه چی تموم تر میشدم
مامان نیروانا
31 اردیبهشت 92 12:07
ای وااااااااای. من از جاموندنیام جاموندم!!!
همه ش عالی و قشنگ بود عزیزم. همه ش قسمتای مهدکودکی نیایشم رو که میبینم آرزو میکنم منم بتونم امسال نیروانا رو به سلامتی ببرم مهد. فدای عزیز قشنگم برم که خداییش اون عکس اولیه نشون میده چه خانومی شده


عزززززززیززززززززم
ممنون که اومدی و ممنون از نگاه قشنگت که همیشه انرژی میده به آدم
منم برای تو و نیروانای گلم آرزو میکنم که به سلامتی بتونه مهد رو هم تجربه کنه و راضی باشه ان شاالله
فدای تو و نیروانا
سمانه مامان پارسا جون
31 اردیبهشت 92 16:46
سلام زهره عزیزم خوبید؟
چقدر دلم واستون تنگ شده بود
هزارماشاالله چقدر عکسهای این گل دختری ناز شده

بیشتر پستهای جاموندتو خوندم خانومی
خداییش منکه سیر نمیشم و از خوندن همش لذت میبرم
چه برسه به نیایش جون که بزرگ بشه وبخونه و دیگه هیچی دیگه
دوستون دارم
گلمو ببوس


عزیزم تو خیلی به من لطف داری ممنونتم که وقت گذاشتی و خوندی عزیزم ممنون از نگاه قشنگت و نظر لطفت بوس برا ی شما هزار تا
فاطمه شجاعی
31 اردیبهشت 92 17:09
سلام زهره جونم مرسی از این همه ذوقی که داری و مارو هم به ذوق میاری اگه بدونی چقد ثواب میکنی انقد این خاطرات قشنگ و شیرینت رو میخونم خوشحال میشم
فقط خداکنه نیایشم حساسیتش روش نمونه و زودتموم بشه که میدونم خیلی بده و دارو هم بعد از یه مدت دیگه روش اثر نمیگذاره
چقد عکسای قشنگی گرفته بودی از جشن
وای این عکس توی پارکینگ عالی شده بس که این بچه خوش عکسه و مامانش هنرمنده
دلم براتون خیلی تنگ شده هزارتا میبوسمتون


فدات شم واقعا خدا کنه این جوری که میگی باشه بعضی وقتا به خودمن میگم نکنه دارم وقتم رو بی خودی هدر میدم نمیدونم چرا بعضی وقتا این چیزا هم به ذهنم میاد که شاید وقتم رو باید برا چیزه دیگه بذارم واقعا چون وقت گیره وبلاگش ولی خب بازم دلم نمیاد
ممنون از محبتت تو همیشه به ما لطف داری
مامان آروین
3 خرداد 92 17:33
عالیییییییییییییییی بود


ممنون عزیزم
آزاده
6 خرداد 92 16:01
سلام عزیزم
ممنون که همچنان یادم هستی
باور کن تا پستت و دیدم یه دفعه آنچنان هوای نیایش کردم که نگو
اومدم اونقدر پستا رو زیر و رو کردم تا این و دیدم
ماشالا چه بزرگ شده
عکس اولی و که دیدم خیییییلی تعجب کردم
ماشالا ماشالا چه دختر خانومی شده
از طرف من ببوسش
ببخش که وبلاگ و به روز نمیکنم منتظرم خود گل پسر زحمتش و بکشه
من سرگرم سایت شدم وقت نمیکنم زیاد اینجا سر بزنم
اگه دوست داشتی اونجا هم پیشمون بیا
http://ashpazaneh.com/
وای خدا اونقدر از دیدن نیایش ذوق زده شدم که دلم میخواد الان پیشم بود و یه بوس محکمش میکردم حسابی هم فشارش میدادم
الان نیایش میگه بهتر که نزدیکم نیستی

بووووووووووووووووووووووووووووس


سلام آزاده جون ممنون که اومدی خانومی دلمون براتون تنگ شده حسابی ممنون از محبتت عزیزم
حتما میام سایتت
کاش ولی از گل پسری هم بنویسی دلمون براش تنگ شده ها
بووووووووووووووووووووووس هزا رتا برا ی تو و پارسا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد