جاموندنیـــــــا !
چه کار کنم خووووو !!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
هر چی فکر کردم ، فکــــــــــــرکردم هیچی به ذهنم نرسید غیر از همین جاموندنیای مامان کوثر جوونی ، تازه یادم نمیاد اصل ِ اصلش مالِ کی بودهههههههه!!!!!!!!
دیگه ببخشید که ما وقتی کم میاریم متوسل میشیم به خلاقیت های دیگران ! هر کی هم اعتراض داشت خودش عنوان بده
حالا اگه دوس دارید بفرمایید ادامه
این عکس ها از همون سری عکس های مسافرته که جامونده بود تو موبایلم! همون پارک جنگلی علی آباد کتوله!
این جا هم که معلومه کجاست دیگه دلت میخواست خودت تنهایی حمومی کنی دوست داری بگی حمومی به جای حموم عشق من !
بعد از تنهایی دستشویی رفتنت حالا نوبت تنهایی حموم کردنت شده دیگه مستقل من !
بعدشم خودت ...
خب اینم همون استخر شنی که میگفتم ، برات سرگرمی خوبی شده ! توش آب می ریزی و کوه درست میکنی ... یه تشت آب میذاری کنار دستت میگی مثلا اینم دریا باشه قربونت برم که راضی هستی به همون قدر آب ، من که هیچی رو جای دریا قبول ندایم!
تو هر شرایطی بستنی هم باید بخوری دیگه ! الان یه هفته ای میشه بستنی نخوردی ! خیلی سخت بود برات ولی چون خیلی فهمیده هستی وقتی دیدی خانوم دکتر میگه که برات خوب نیست تو هم کنار اومدی ...
آخه همش حالت سرما خوردگی داشتی دفعه ی آخری که بردمت دکتر گفت که این بیشتر شبیه حساسیته و بهت دارو داد اولین باری بود که قرص میخوردی و خیلی حس خوبی داشتی حس میکردی خیلی خیلی بزرگ شدی و منم سعی میکردم ناراحتیم رو از اینکه این همه دارو باید بخوری ازت پنهون کنم تا تو از دارو خوردن هم شاد باشی و همون حس بزرگی رو داشته باشی ولی نمیدونم این چه جوری حساسیت یا مریضی هست که خوب شدنی نیست و همش کم و زیاد میشه خدا خودش اول همه بچه ها رو از شر همه بیماری ها حفظ کنه ان شاالله بعدم یه فکر یبه حال این هوای آلوده کنه که این جور مریضی ها رو زیاد کرده امسال از همیشه بیشتر مریض شدی گلم
این کارت های تبریک رو توی وبلاگ زیبا و مفید شهره ی عزیز ، مامان سویل و آراز دیدم و خواستم غیر از هدیه ای که به دو تا مربی خودت دادی به مناسبت روز معلم برای همه مربی های مهدتون یکی درست کنم ...
با کمک هم درستشون کردیم و روی همه گل هاش یه دونه بر چسب گل هم ، تو چسبوندی اما یادم رفت از آخر کار هم عکس بگیرم از همه شون !
داخلش رو هم اینجوری درست کردم...
البته هیچ کدوم از کارت ها سبز نبود ولی چون یادم رفته بود از داخلش عکس بگیرم این عکس رو بعدا گرفتم!
یه دونه هم برا بابایی درست کردیم با هم دیگه
اینم کار دستی خوده خودته که می گفتی یه هزار پا درست کردی فدات شم
گل های رز رونده ، زیبایی خاصی به پارکینگ خونه داده و تو هم هر وقت که از در خونه بیرون میری اول قربون صدقه ی گل ها میری ، هر چند که گل هم نباید بو کنی چون دکتر گفت تا وقتی خوبه خوب نشدی از هر چیزه حساسیت زایی پرهیز کنی...
این عکس رو خیلی دوست داشتم چون حس طبیعی و خاصی داشت برام ، فقط حیف که اون شاخه سبز مزاحم عکسم شده و هر بار که عکس رو میبینم دلم میخواد بزنمش کنار از رو چشمت عسلم
هر کاری کردم دیگه نشد که نشد ... مثل اون عکس نشد !
آماده ات کرده بودم برای اینکه بریم مهد تا ازت یه کلیپ بگیرن برای فیلم مهد کودکت ، گفته بودن هر کی میخواد یه کلیپ اختصاصی ازش بگیریم برای میکس توی فیلم مهد که از مهر تا خرداد ماهه ، حالا خدا میدونه دیگه کی بهمون بدن فیلمتون رو !
اونجا هم کلی فیلمت کرده بودن : برقص ، بچرخ ، بای بای کن ، بوس بفرست ، به من نگا نکن ، سوار تاب شو ، حالا برو سرسره ، حالا گل رو بردار برو بیرون از مهد ، بیا تو ، ووووو ...یاد فیلم عروسیم افتاده بودم
نیایشم چه قدر تو این عکس بزرگ شدی یه هو مامانی
عاشق این عکست شدم جیگرم دختر بزرگ من
عشق من این عینک رو بابا برات گرفته چه قدر هم بهت میاد نفسم
قربونت برم که اینقدر گل و گیاه دوس داری این درخت مو یا همون انگور که بالا رفته تا رو پشت بوم خونه رو هم خیلی دوس داری
داری بوش میکنی بعد میخندی میگی:
اِ این که گل نیس ای بابا چه حواسی دایَم من!!!
البته عزیز دلم اونم بو دایه ها خیلی هم خوش بو و خوش عطر و خوش مزه است برگ درخت انگور
وای چه قدر هوس دلمه ی برگ مو کردم مامانی دریاب ما رو
نیایش و یسنا و مهدی
توی همون باغی که جشن تولد همگانی مهد کودکتون رو برگزار کردن
این طرف وسایل بازی بود دیگه شماها حوصله تون سر رفته بود چون داشتن مسابقه ی بالماسکه رو اجرا میکردن اومدین پی بازی
چه قدر بهت خوش گذشت حیف که هم نذاشتن ، هم نشد که ازت توی جشن تولد عکس بگیرم
میدونی از این نظر هاش مهد خیلی خوب بود برات تجربه ی خوبی بود
آخه تو خیلی دوس داری با بچه های دیگه باشی و همش تو جشن و شادی
ولی این که از مهر تا الان مریض بودی خیلی منو ناراحت میکرد تا جایی که هی تصمیم میگیرم سال دیگه مهد نذارمت نمیدونم ....
جای قشنگی بود کاش مهدتون اینقدر بزرگ و قشنگ بود نه ؟
اینم تو و مربی تون ، زهره جون ...
اینم هدیه ای که برای اون جشن تولد همگانی مهد کودک برات گرفته بودم کالسکه ی عروسک که خیلی دوس داشتی
عمه مینو این عروسک رو یادته؟ آره دیگه مال خودت بوده !