نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

ثمره ی عشق

تموم شد دیگه !!!

1392/2/21 22:44
نویسنده : مامانی
1,576 بازدید
اشتراک گذاری

 

 تله کابین نمک آبرود 10 / 2 / 92

 

 

چه گل های خوشگل و خوش بویی به به

 

 

 

 

 

تله کابین رو ببین داره میره بالا !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وای پایین رو ببین چه همه سقف های رنگی رنگی

حیف که رنگشون دیده نمیشه تو عکس

 

 

 

 

رو دوش بابا

چه کیفی میدهمژه

 

 

 

 

چه با حال !

یه میز و یه عالمه صندلیزبان

 

 

 

 

 من یه خرگوشم میخوام برم تو لونه ام !!!

 

 

 

 

 

 

می خوام خودم یه جایی رو انتخاب کنم واسه نشستن !زبان

 

 

 

 

بالاخره انتخاب کردم بعد از کلی بالا و پایین رفتن

 

 

 

 

مامان اینا مارن؟؟سوال نه ریشه های درختن آهان!!

 

حالا میخوام بخوابم !!!

 

 

 

 

 وقتی خواب بودم البته فقط دراز کشیده بودم خوابم نبرده بود که بالای سرم این شکلی بودمژه

 

 

 

 

 

 

حالا دلم میخواد بازی کنم

اینجا اسمش بازینو بود و کلی بازی کردم خیلی با حال بوددددددنیشخند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عاشق مسافرای کشتیم شده بودم!!!

وااااای چه گد دوستتون دایم

بووووووووووس

 

 

 

 

یعنی ، باباییم آرزو به دلش مونده این جوری بووووووووسش کنم ها !!چشمک

 

 

 

 

 اینم از سفر نامه ی من !!! نیشخند تموم شد دیگهمژه

دوستای گلم دوستتون دایَمقلبجای همتون خالی بودماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

محيا كوچولو
21 اردیبهشت 92 23:13
به به چه همه عكساي قشنگ قشنگ
ايشالله هميشه به سفر


ممنون از نگاه قشنگت
مامان تسنيم سادات
21 اردیبهشت 92 23:41
خيلى قشنگ بودن ، انگار دوباره رفتيم نمك آبرود سوار تلكابين شديم و رفتيم اون بالا ...
اون بالا سرد نبود مامانى؟
به اين مى گن سفرنامه كامل از دريا و كوه و جنگل و هتل .... انگار ما هم رفتيم ديگه
فيگوراى اين خانم هم كه ديگه حرف نداره
خيلى ممنون مامان عزيز


ممنون از شما و حضور خوشگلت مامانی
نه هوا خیلی خوب بود بعضی وقتا یه نسیم خنکی می اومد که کت تن نیایش کردم
با تسنیم رفتین نمک آبرود یا دوران مجردی
منم یه بار تو عقد که بودم با خانواده ی شوهرم رفتم خیلی خوب بود و خاطرات قشنگی داشتم ازاونجا که برام دوباره بعد از چند سال زنده شد...
خیلی آب و هوا ی خوبی داره شمال...
بوس برا ی شما
مامان یه فسقِلی (تک خاله کوثر جونی)
22 اردیبهشت 92 0:18


ای جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم ...

خیلی خیلی خوشم اومد ...

خیلی خوشحالم که اینقدر بهتون خوش گذشته زهره ی خوبم

نیــــــــایش عزیزم، با اون لباس ها و تل سر خوشگلت ...

چقدر ناز شدی ...

هزار ماشالا ...

اون بوسه ها رو

ای شیطوووووووووووووووووون



دوووستت دایَــم


منم دوستت دایم خیلی ممنون
بوس برای شما
ممنون از نگاه خوشگلت
نسرین مامان باران
22 اردیبهشت 92 7:51
چه عکسهای خوشگلی .
دست مامان جون درد نکنه اینقدر زیبا عکسهات و به تصویر کشیده


فدای تو عزیزم ممنون از نگاه زیبات
ستاره زمینی
22 اردیبهشت 92 8:39
عزیزم همیشه به شادی و سلامتی .
چه گلهای زیبایی


ممنون عزیزم
الهه مامان یسنا
22 اردیبهشت 92 10:23
ای من تنهایی به فدات نیایش جونم.. چقدر ماه شدی خوشگل خانم


خدا نکنه
عزیزمی
مامي كيانا
22 اردیبهشت 92 10:35
هميشه به سفر و سفرنامه نوشتن
از عكسها مشخصه كه هوا عالي و دلپذيره و حسابي حسابي خوش گذشته
چقدر اسباب بازيهاي اين بازينو خوشگلن
راستي ما هم با چندتا پست جديد آپيم دوست جونم


ممنونم عزیزم هوا خیلی خوب بود خدا رو شکر
بازینو هم جای جالبی بود
زودی میام
مامان رها
22 اردیبهشت 92 12:11
گلم خصوصی داری


فدات خوندمت
مامان رها
22 اردیبهشت 92 12:13
نیایش جون خاله همیشه به سفر خیلی سفرنامه جالبی بود دست مامان جون درد نکنه عکسات هم خیلی ماه بود


ممنون عزیزم خودت ماهی
دست شما درد نکنه که برام یادگاری میذارید
خاله
22 اردیبهشت 92 12:18
چه انتخابهای خوبی مثل همیشه عالی
چه خوب حرفایی رو که اونموقع نیایش گفته نوشتی خیلی باحال بود
ایشالا همیشه به سفر و گردش باشین
دوستون دایم خیلییییییییییییییی


فدای تو عزیزمی
جاتون واقعا خالی بود ایشالا با هم بریم خیلی دوستت دارم
خواهر فرناز
22 اردیبهشت 92 18:58
عزیزمییییییییییی

همیشه به گردش باشین

وقتی عکسای نمک آبرود را میدیدم یاد خودمون افتادم که رفته بودیم اونجا آخی یادش به خیر

ایشالا این دفعه با هم بریم


قربون تو ایشالا ...
حنانه
23 اردیبهشت 92 9:49
سلامـ وای زهره هوای شمال این روزها عالیه
خدا رو شکر که به نیایش خوش گذشته



سلام عزیزم آره خیلی خوبه ممنون عزیزم
مامان سيد محمد سپهر
23 اردیبهشت 92 12:43
حلول ماه مبارك رجب مبارك، التماس دعا
راستي تشريف بيارين و اولين تشويق تاج سر توسط معاونت صدا را ببينين


التماس دعا از شما
چشم خدمت میرسم
مامان سيد محمد سپهر
23 اردیبهشت 92 12:45
تيتري باحالي بود..اما يه لحظه منگ شدم..چي تمام شد؟درس و كتاب كه به سن و سال نيايش جون نمي خوره...بهار؟ كه هنوز ماه دوميم ! بعله مسافرت تموم شده..انشاء اللله سفري ديگه با دل خوش!..عكس ها خيلي قشنگ بودددمنم دلم تله كابين..منم دلم سفر....


آخی چه جالب اون لحظه اصلا خودم به این موضوع فکر نکرده بودم که عنوان انحرافی گذاشتم
ممنون عزیزم از حضورت
ایشالا
ایشالا با هم ...
مادر کوثر
23 اردیبهشت 92 13:35
هوووووووووووووووف

مامانی توی دلم رو خالی کردیییییییییییییی با این عنوانت!

تموم شد دیگه! گفتم نکنه زبونم لال نوشتنتون تموم شد

به به به

چه سفرنامه ی خوشگل و شیرینی بود از زبون نیایش جووووووووووون

نمک آبدون هم خیلی جای خوشگلیه ها

لباس و اون تل زرد رنگت هم خیلی نازه و نازتر شدی ناناز خانووووووووووم


خخخخخخخخخ

خودم اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم که نکته انحرافی شده این عنوان من ههههههههههه
قربونت
نگاه شما خوشگل و شیرینه
مامانی چیا یاد نمیگیری آخه آب نمک دون دیگه خیلی سخت نیست که !
البته نیایش فقط یه بار آب نمک دون از زبونش در رفت و منم گرفتمش و دیگه ولش نکردم از اون به بعد هر بار من میگم عصبانی میشه و میگه ای بابا نمک آب یـــــــــــــــــوده !!!!
الهه مامان یسنا
23 اردیبهشت 92 14:00
زمزمه


به گوش جان نیوشیدم
به یادتم
مامان امیرحسین ومحیا
23 اردیبهشت 92 14:15
همیشه به سفر وشادی.

عکسات عالی بود مامانی

همش فکر کردم منم اونجام.

من آپممممممممم

فدای تو ممنون ولی قشنگی طبیعت رو نمیشه تو قاب عکس جا کرد واقعا
حالا چیا گریه میکنی با هم میریم یه روزی

میام عزیزم
مامان تسنيم سادات
23 اردیبهشت 92 15:59
من خيلى رفتم هم با تسنيم هم بى تسنيم ...
البته الان كه دارم فكر مى كنم .... مى بينم كه ، فكر كنم تسنيم تلكابين رامسر رو دو بار سوار شده نمك آبرود رو يادم نمياد فكر نكنم ...



اِ چه خوب خوش باشی همیشه
آره منم فقط منظورم تله کابین نمک آبرود بود چون یکی دو باری که با نیایش رفته بودیم توی مهر و فروردین میگفتن اون بالا سرده دیگه نرفتیم تله کابین رو
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
23 اردیبهشت 92 17:38



خیلی ممنون
عمه
24 اردیبهشت 92 11:19
Salam azizam, khoshgelam cheghadr mah shodi. ba didaneh in axha hesabi delam havato kard . Omidvaram hamishe delet be gardesh o bazi khsoh bashe. Kehily doostet daram eshghe man,


ممنونم عمه جونم منم دوستتد ارم و دلم برات تنگ شده
.........
اتفاقا مینو جان چه قدر یادت کردیم با مهدی اون بالا
یادته که ماکارونی درست کرده بودی اون بالا با هم خوردیم ؟چه قدر جنگولک بازی در آوردیم من و مهدی ازمون فیلم گرفتی فیلمش هست هنوز جات خیلی خالیه کاش بتونی بیای
عمه
24 اردیبهشت 92 15:01
ei janam, cheghadr zaman zood migzareh azizam. Mageh mishe iadam bereh khatertat khub ba shoma budan ro. Mashallah Niyayesh khanumi shodeh bara khodesh,bezanam be takhteh cheghard axsash ghashang va too del boro shodeh . Omidvaram hamishe khub va khosh bashin.va didar hamun be zoodie zood tazah beshe. Doostet darama khahr azizam, ieh donia manun az mohabatet


ممنونم عزیزم شما هم همیشه برام مثل خواهر بزرگ تر بودی و هستی دلمون واقعا برات تنگ میشه تا حالا دو بار خواب دیدم بی خبر اومدی ایران دیگه سومین بارش ایشالا تو خوا ب نباشه دیگه ما هم دوستت داریم
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
24 اردیبهشت 92 17:06
سلام به مامان نیایش گل
شما ساکن مشهد هستین ؟



سلام به مامان ستایش مهربون
هم آیه هم نه !
چه طور مامانی ؟
مامان دوفرشته
24 اردیبهشت 92 17:27
وااااااااااااااای چه عکسهای قشنگی
خوب عکسهای منم بیایین ببینین دیگههههههه


واااااااااای ممنونم الان میام خووووووو
مامان دوفرشته
24 اردیبهشت 92 17:52
ممنون که اومدی عزیزم
چشمات قشنگ میبینه


فاطمه شجاعی
31 اردیبهشت 92 16:58
واااااااااااااااااای چققققققققققققققد عکس قشنگ و چه دختر دوست داشتنی ای
مثل همیشه خیلی لذت بردم
عزیزدلم ما هم خیییییییییییییییلی دوست داریم
تازه دیشبم کلی خوابتونو دیدم
خواب دیدم که رفتم بندرعباس کنار دریا نشستم یهو رومو برگردوندم شماهارودیدم کلی خوشحال شدم انقد نیایش رو بغل کردم و ذوق کردم که دیدمش خواب خیلی خوبی بود ایشالا زودتر همو ببینیم



عزززززززززیزززززززززززززم پس تو قبلش اینجا بودی حالا که کلی با هم حرف زدیم خیلی خوشحال شدم صدات رو شنیدم قربونت نیایش هم خیلی سراغت رو میگیره همش میگه فاطمه کی کیاد تو اتاقم بخوابه
بهت نگفته بودم وقتی از مسافرت بر گشتیم 110 شبی تو اتاقش خوابید خودش هوای اتاقش رو کرده بود انگار دلش تنگ شده بود باز دوباره هوس کرد بیاد پیش ما منم چیزی بهش نگفتم فقط پرسیدم یه هو چی شد مامان گفت آخه فاطمه نیست که تو اتاقم بخوابه من بدون اون میترسم
دوستت داریم من و نیایش
سجاد
14 خرداد 92 11:15
مسابقه ی بی سابقه . . . بدو بیا منتظرم . . . مر30
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد