16 اردیبــــهــشت...
آن شب که ماه
عاشقانه هایمان را تماشا می کرد
آن شب که شب پره ها
عاشقانه تر ، تو را می جستند
و اتاقم
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود
دانستم
که تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...
هشت سال پیش توی اون روز بارونی وقتی دستامون رو به هم دادیم عهد بستیم تا ابد با هم بمونیم عاشقانه
دوســـــــــــِت دارم همسرم باهات میمونم تا همیشه عاشقانه
به خاطر همه چی ازت ممنـــــــــــــــــــونم مهربونم
پی نوشت 1 :
بهت میگم نیایشم میای با هم بریم کیک بخریم؟
میگی : چیــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟مگه تولدمه ؟؟؟؟؟؟
میگم : نه به مناسبت سالگرد عقد من و بابایی
با لب و لوچه ی آویزون انگار دنیا رو سرت خراب شده میگی:
آخه چیـــــــــــــــــــا ؟؟؟؟؟؟مگه قراره فوت کنین؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
الهی دورت بگردم که از سالگرد خاطره ی خوبی برات نمونده
پی نوشت 2 : زهره ی عزیز مامان نیایش نازنین ! ممنونم ازت که اولین تبریک رو گفتی هنوز هم نمیدونم از کجا فهمیدی ممنون از دقتت سورپرایزم کردی دوست خوبم