کِی میرم بهشت؟!
خب این اولین بار بود که همچین سوالی میپرسیدی باید البته خودم رو آماده کنم چون سوالای جور واجورت در راهه .... نمیدونم جوابام قانع کننده بود برات یا نه ! بازم ممکنه بپرسی؟ ...شاید اصلا اگه جواب حرف اولت رو نمیدادم ادامه پیدا نمی کرد .... ولی خب اون حرف خیلی ناراحت کننده بود ....دلم میخواست واقعا میدونستم در جواب اون همه سوال هایی که توی ذهنت داره شکل میگیره چی باید بگم ؟! حتی کتاب -خدا چه رنگیه ؟- که پیرامون سوالات بچه ها در باره ی خدا ست هم جوابی به این همه سوال تو نداشت !!!!!!
این جوری شروع شد
ظهر که از مهد اومده بودی موقع نهار :
نیایش: مامان ، فاطمه (همکلاسیت تو مهد) گفته هر بچه ای کار بد کنه خدا میبرش یه جایی که آتـــــــــیشه که بســــــــــــــــــــوزه (با یه حالت عجیبی گفتی که انگار این حرف برات خیلی هیجان داشته)
مامان : (تو دلش) وای خدایا کاش خانواده ها یا معلم ها یه کمی بیشتر به فکر بچه ها بودن کاش یه کم بیشتر تو حرف زدن باهاشون دقت میکردن... کاش می دونستم در برابر این حرفایی که میشنوی باید چه جوابی بدم من که خودم هم اطلاعاتم کافی نیست ....غافلگیر شدم خدایا کمک
مامان: عزیزم تا جایی که من میدونم خدا بچه ها رو خیلی دوست داره خدا همه آدم ها رو خیلی دوست داره خدا عاشق همه ی ماست مهربونی های خدا خیلی خیلی زیاده و ادما رو زود می بخشه حالا اگه کسایی باشن که کارای بد زیادی بکنن و بچه ها و بقیه ادما رو اذیت کنن خب باید تنبیه بشن دیگه ....
(چون فکر میکردم باید ذهنت رو از اون حرف منحرف کنم گفتم : ) اما اگه کارای خوبمون خیلی زیاد باشه خدا میبرتمون یه جای خیلی خوووووووب یه جای خیلی قشنگ به اسم بهشت
(یا علی گفتیم و عشق آغاز شد)
گفتن از بهشت کافی بود تا یه بحث خیلی طولانی شروع بشه و شاید مامان هم کم بیاره!
نیایش:بهشت یعنی چی ؟
مامان : بهشت یه جای خیلی قشنگ و خوبه که خدا برا ی کسایی که کارای خوب زیاد انجام میدن آفریده که برن اونجا و لذت ببرن یه جایی که تو قرآن هم گفته که هیچ کس مثل اونجا رو هیچ جا ندیده و فقط جای آدمای خیلی خوبه
بابا:تو بهشت همه چی خیلی قشنگه همه با هم مهربونن و همه چیزایی که دوست داری اونجا هست
نیایش:یعنی ما هم که خوبیم میریم بهشت؟
مامان : ایشالا عزیزم باید سعی کنیم خوبی هامون رو خیلی بیشتر کنیم هر چی بیشتر بهتر
نیایش : پس کی میریم بهشت؟
مامان : هر وقت خدا بخواد عزیزم هر وقت که توی این دنیا زندگی مون رو کردیم و تموم شد اگه کارای خوبمون زیاد باشه میریم بهشت
نیایش : دنیا یعنی چی ؟
مامان : دنیا همین جاییه که ما الان داریم توش زندگی میکنیم که ماه داره آسمون داره خورشید داره جنگل داره
نیایش : همین کره ی زمین؟
مامان : آره کره ی زمین هم یه کوچولو از این دنیاست
نیایش : خب پس بهشت کجاست؟
مامان:تو اون دنیا عزیزم یه دنیای دیگه یه دنیایی که خدا آفریده تا وقتی اینجا زندگیمون تموم شد و یه عالمه کارای خوب تونستیم بکنیم بریم اونجا توی بهشت خدا
نیایش:اونجا موش هم داره؟
مامان:دوس داری داشته باشه؟
نیایش:آره ! اسب هم داره؟
مامان:آره مامان
نیایش:کیتی هم داره
مامان : عزیز دلم قربونت برم اونجا همه چیزای خوب رو داره دوس داری کیتی هم داشته باشه؟ آره عزیزم داره
سعی کردم از این فرصت استفاده کنم و حواست رو پرت کنم و رفتیم یه کم با هم بازی کردیم و به سختی خوابوندمت
بعد از ظهر که از خواب بیدار شدی
نیایش : مامان الان میریم بهشت؟
مامان : (تو دلش) شاید باید این بحث رو تموم میکردم وگرنه هر روز می پرسه کی میریم بهشت؟ اما زهی خیال باطل)
مامان : فدات شم عزیزم میریم ولی الانا نه که باید بزرگ شی هنوز قد بکشی بری مدرسه دانشگاه اگه دوست داری مربی بشی بعدش عروس بشی مامان بشی بعد مامان بزرگ بشی هنوز خیلی مونده عزیزم
نیایش : یعنی خدا بچه ها رو بهشت نمیبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان :(داره با خودش فکرمیکنه چه ساده ای هستی تو که فکر میکنی این بحث رو میتونی ادامه بدی یا حتی تمومش کنی نه خانوم کار تو نیست...........وای چه قدر دلم میخواست بهت بگم اتفاقا خدا اول از همه بچه ها رو می بره اما نمیدونستم بگم یا نه!)
بابا: عزیزم خدای بزرگ که ماها رو آفریده خدایی که تو رو به این دنیا آورده هر وقت که خودش بخواد هر کی رو که بخواد میبره بهشت تو خودت از بهشت اومدی عزیزم اما دخترم خدا به ما زندگی داده که تو ی این دنیا زندگی کنیم و کارای خوب انجام بدیم هر چی بیشتر تو این دنیا زندگی کنی میتونی کارای خوب بیشتری انجام بدی و اونوقت بری اون دنیا و دوباره بری بهشت
نیایش:خب الان یه سر بریم اونجا بعد بیایم دوباره کار خوب کنیم باز بریم گردش خوبه؟
مامان(کار تو هم نبود بابایی)
بابا:عزیزم هر کی بره بهشت بره اون دنیا دیگه نمیتونه برگرده این دنیا نمیتونه برگرده تو این خونه اش باید همون جا بره زندگی کنه دیگه مثل همین مردن که میشنوی که کسی که می میره ......میره اون دنیا دیگه اینجا نیست عزیزم
نیایش : (با غصه)اما من نمیخوام بمیرم... فقط میخوام برم بهشت ...
مامان : میریم عزیزم یه روزی میریم باید سعی کنیم خوب زندگی کنیم کار خوب کنیم هر روز ، تا فرشته های مهربون هم کارای خوبمون رو بنویسن و هی زیاد تر بشه ، الان بیا بریم بازی تو هم سعی کن به کارا ی خوب فکر کنی و انجامشون بدی مثل محبت کردن به دوستات مثل احترام به مامان و بابا مثل کمک به بقیه آدما مثل اذیت نکردن حیوونا و خیلی کارا ی خوب دیگه
نیایش : خدا هر کی که کار خوب کنه میبره بهشت ، هر کی که کار بد کنه ....می بخشه
مامان: عزیز دلم عاشقتم آره حتما میبخشه وقتی حواسمون نیست و کار اشتباهی میکنیم و بعد ا زخدا میخواییم که ما رو ببخشه خب اونم می بخشه دیگه فدات شم خدا خیلی مهربونه
داشتم با خودم فکر میکردم چه قدر جالب بود که وقتی در مورد کسی که کار بد کنه حرف زدی به جای هر چیز دیگه ای گفتی خدا میبخشه
میدونی این برا ی من یعنی چی ؟
برا ی من مصداق همون حرف خانم دکتر عباس زاده روانشناس کودکه که گفت بچه تو دامن شما داره رشد میکنه و شما دارید بار ش میارید اون خیلی چیزا بیرون از خونه خواهد شنید و خواهد دید اما این شما هستین که با اولین عکس العمل میتونید باور اونو شکل بدید اگه آروم باشید و استرس و نگرانی و ترس رو تو چشماتون نبینه این شما هستید که می تونید موفق باشید همیشه
و حالا این تو بودی که به جای حرف از آتیش و جهنم گفتی خدا میبخشه این یعنی تاثیر حرفی که توی خونه میشنوی بیشتر از حرفی هست که بیرون از خونه ا زدوستات یا دیگران میشنوی که اگه الانم نمیشنیدی و نمیگفتی بالاخره که یه روزی باید میرفتی بیرون از این خونه تو جامعه بین خیلی بچه های دیگه با باورهای جور واجور شاید یه روزی باز ار جهنم بپرسی ....خدا رو شکر میکنم که لااقل حرفام رو میفهمی باید اطلاعاتم رو بیشتر کنم
-دوستای گلی که دارید میخونید اگه چیزی به ذهنتون میرسه حتما بگید ممنون-
شب موقع خواب
نیایش : مامان دایی علی هم رفته بهشت؟
مامان: آره عزیز دلم ایشالا تو براش دعا کن گلم
نیایش : دایی علی که رفته پیش خدا یعنی رفته بهشت دیگه ؟
مامان : آره عزیزم ولی ببین دیگه بر نگشته اونی که میره او ن دنیا دیگه بر نمیگرده نمیتونه که برگرده اینجا پیش ما
نیایش:داره فکر میکنه
مامان : عزیزم تو اگه دوست داری بری جاهای قشنگ که چیزای قشنگ و دوست داشتنی داره .... تو همین دنیا هم جای قشنگ خیلی زیاد هست که مثل بهشته ...ایشالا می ریم با هم اونجا ها رو هم می بینی ....دلت میخواد بری گردش ؟
نیایش:آره خیلی بیا الانم مَـــثَـــلَــنی بریم گردش بریم بهشت ..... مَـــثــــلَـنی ها نه واقِعَنـــی ! فکر خوبی کردم؟؟؟؟؟
مامان :آره گل نازم باشه عزیزم ما الان فکرمیکنیم تو بهشتیم و داریم جاهای قشنگ رو می بینیم وای ببین چه قدر قشنگه اینجا وای این اسب رو ببین نیایش چه نازه ســــــــــلام کیتی خوشگله .........
ذوق زده شده بودی و خوشت اومده بود یه ساعتی گذشت تا خوابت برد و منم ساعت 12 رفتم تو تختم که بخوابم اما اصلا خوابم نمیبرد همش داشتم فکر میکردم به حرف های جور واجوری که بینمون رد و بدل شده بود از ظهر تا شب نمیدونم درست بود حرفایی که بهت زدم یا نه ولی خب آروم بودی و انگار از بهشت بازی خوشت اومده بود به هر حال هر زمانی هم ممکن بود این سوالا رو بپرسی ولی برام جالب بود چیزایی که تو ذهنت میگذشت دخترکم..... خوابم نمیبرد صد بار اومدم پیشت و رفتم دم دمای صبح هم تو اومدی پیشم خوابیدی و انگار تازه خوابمون برده بود هر دومون تا 9 و نیم خوابیدیم !
ساعت 7 یه بار بیدار شدی گفتی من میخواستم تو اتاق خودم بخوابم چرا اینجام ؟
گفتم خودت اومدی الان عزیزم و رفتی تو اتاقت و دوباره خوابیدی امروز مهد نرفتی وقتی بیدار شدی گفتی من یه کم خسته بودم بیشتر خوابیدم اخه مهدم امروز تعطیله گفتم بخوابم
عشقم دوسِت دارم عاشقتـــــــــــم برای بهشتی شدن هممون دعا کن
بوی بهشت میشنوم از صدای تو
نازک تر از گل است گل گونه های تو
ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو
پا نوشت : این لینک ها رو عمو روحانی گذاشتن مفیده ، البته خب راجع به سوال من شاید جواب قانع کننده ای نداره ولی بازم دونستنش خیلی خوبه و لازمه
فقط چیزی که فهمیدم اینه که تو این سن بهترین کار همونه که اغلب کارشناسان علوم تربیتی میگن که :
كارشناسان علوم تربيتى معتقدند در اين مواقع، بهتر است ذهن كودك را متوجه مسائل ديگر كنيم تا سؤال خود را فراموش كند. البته بايد سعى كنيم به جاى اين كه فرزندانمان از جنس خدا و ماهيت او سؤال كنند، متوجه صفات الهى شوند؛ يعنى، با بيان داستانهاى آموزنده، محبت، لطف، بخشش، غنا و مهربانى خداوند را به آنان القا نماييم. در نتيجه سؤال آنها را به سمت فهم و بيان صفات سوق دهيم.