نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ثمره ی عشق

یلدایی که تموم نمیشه!!

1391/10/4 11:12
نویسنده : مامانی
2,239 بازدید
اشتراک گذاری

میگن شب یلدا بلند ترین شب ساله ...این شب برای ما هم امسال حســـــــابی طـــــــولانی شد...چند روز قبل از شب یلدا که با مراسم مهد کودک به استقبالش رفتیم( هم روزی که عکس گرفتید هم روز جشنتون) و شب یلدا هم که خونه ی مامان جون (مامان من )بودیم و آخر شب هم رفتیم فرودگاه دنبال اون یکی مامان جون و فردا شبش یعنی شب دوم زمسیتون هم دوباره یلدا گرفتیم که دور هم باشیم با اونا هم ....و دومین شب زمستون یعنی 2 دی هم خیلی اتفاقی و بدون برنامه ی قبلی سر از کلوپ پاندا یا همون مهد کودک پاندایی در آوردیم ...و اونجا هم هنوز بساط شب یلدا به راه بود و خیلی هم قشنگ درست کرده بودن و شب خوب دیگه ای برامون رقم خورد ....خدایا شکرت

غیر از یکی دوتا عکس بقیه اش زیاد خوب نشد هم به خاطر جست و خیز های شما هم به خاطر شارژ کم باتری دوربین کاش خاله فریده یا فریبا جون بودن تا عکس های خوشگل خوشگل میگرفتن ولی خب همینم که دوربین همرامون بود و تونستیم بازم خاطره ی اون شب رو ثبت کنیم جای شکر داره ...ناز نکن ورووووجک

جای همه دوستان خالی ، فریبا جون و نیروانای گلم نمی دونی چه قدر جای شما هم خالی بود ..... از همون لحظه که تصمیم گرفتیم راه کج کنیم به سمت کلوپ پاندا نیایشی سراغ تو رو میگرفت نیروانا ...... میگفت که اون دوستم هم هست؟؟ وقتی گفتم نه ... گفت که اون موشه که دیگه نیست که نیوانا بترسه بهش بگو بیاد خیلالش یــــاحت!!!!!!! خیلی خوشحال شدم که لا اقل صدای خوشگلت رو شنیدم ...جات خالی دخترناز چون هم قلعه ی سحر امیز رو تجربه کردیم و هم سرسره بادی بزرگه رو و هم پــــــــــــــــاندا رو دیدیم ....نیایش که کلی از دیدنش ذوق زده شد !!!!!!

تو رفتی سراغ نقاشی و چند دقیقه بعد پاندا هم دوباره اومد تو کلوپ و اومد که نقاشی بکشه و از بس که ذوق زده شده بودی بلند شدی از جات و گفتی :مامان ببین کلوپ پاندا اومد دوبایـهخنده!!!!!!!!!!

پاندا هم اومد که نقاشی بکشه!

این کاغذ بالایی نقاشی پانداست و اون یکی هم که گفتی درخته نقاشی تو

قسمت نقاشی آخرین جایی بود که رفتی و دیگه تقریبا بقیه بازی ها رو رفته بودی و حسابی خسته شدی تا جایی که ماشین سواری رو فقط دو دقیقه رفتی و اینقدر این آقای راننده تند میرفت که سرگیجه گرفته بودی!!!!!!!و گفتی خسته شدم میخوام بیام پایین و اون کسی که ماشین رو کنترل میکرد بهت گفت حالا بذار یه دور دیگه ببرمت وقت داریااااااااا تو هم همش میگفتی نه سرم جیگ میره!!!!!!!!!!

فدات شم تازه با اون خستگی می خواستی نقاشی هم بکشی و وقتی یه روی کاغذ رو کشیدی گفتی حالا اون روش رو هم بکشم بعد بریم دیگه!!!!!!!

وقتی نقاشت تموم شد مربی ازت پرسید چی کشیدی؟

 گفتی یه قایق!!!!!!

بعد گفت اسمت چیه ؟چند سالته؟

درست جواب دادی

گفت حالا یه آرزو بکن:

(در حالی که داشتی به نقاشی دختری که رو به روت نشسته بود اشاره میکردی گفتی)

آرزو دارم مثل اون نقاشی بکشم!!!!!!!

خندیدیم و بهت دوباره گفت نه خاله مثلا دوست داری بزرگ بشی چه کاره بشی؟

گفتی دوست دارم بزرگ شدم معلم بشم!!!!!!!!!!!!

جالب بود که بعدش که این سوال رو از همون دختره که روبه روت نشسته بود که دو سالی هم ازت بزرگ تر بود ، کرد اون هم گفت می خوام معلم بشم!!!!!!!!!!!!!!

چه قدر دنیای شما بچه ها عجیب و غریبه ...چی تو فکرت میگذره

به نظر من نقاشی تو خیلی قشنگ تره چون خلاقانه است

نمیدونم چرا دوست داری جای دیگران باشی از من و بابا بگیر تا دیگران ، چند وقتی هست این طوری شدی  اوایل فقط دوست داشتی پروانه و بره و زنبور و پیشی بشی

مثلا میخواستی یه پروانه ی صورتی بشی هر چی که احتیاج داشتی خودت پیدا کردی و پوشیدی خیلی تعجب کردم وقتی دیدم این لباسا و مخصوصا چکمه رو خودت پوشیدی به من اجازه دادی فقط یه آستین لباست رو کمکت کنم و یه بال پروانه رو !! وقتی بخوای کاری رو خودت بکنی کاملا تواناییش رو داری اما خدا نکنه که نخوای کاری رو بکنی ...

ولی خب تازگیاااا همش میگی کاش منم فلانی بودم کاش منم فلان چیز رو داشتم کاش اسم منم فلان بود من می خوام مثل اون بشم مثلا مثل دوستات یا میگی من می خوام مثل اون نقاشی بکشم یا مثل تو لباس بپوشم یا خیلی چیزای دیگه

وقتی هم بهت میگم که تو خودت هم خیلی قشنگی اسمت خیلی بهت میاد خیلی قشنگ نقاشی میکشی خیلی قشنگ بازی میکنی ناراحت میشی و فقط میگی نه نه نه نه   

نمیدونم شاید هم اقتضای سنت باشه سعی میکنم این احساست رو که جای کس دیگه ای قرار بگیری توی یه بازی یا نمایش ارضا کنم فکر کنم دوست داری یه جور بازی این مدلی راه بندازی فکر کنم عاشق نمایشی ، ولی هنوز نمیدونم دقیقا باید چه برخوردی داشته باشم با این مسئله شایدم نباید خیلی جدی بگیرمش؟!

اینم کدو حلوایی که همون شب یلدا خونه ی مامان جون تزئینش کرده بودی هنوز ازش عکس نگرفته بودم بابا جون افتاد به جونش و تکه تکه اش کردچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان زهرا دختر دوست داشتنی
4 دی 91 10:32
سلام
می بینم که یلدهای خوبی داشتید
نقاشی های نیایش جون زیبا ست و همین طور آرزوی قشنگی داره ( آمییییین)
زهرا ی من هم الان چند وقتی است خودش را جای دوستاش یا مربیاش می ذاره و به من و پدرش میگه من را اینجوری صدا کنید ما هم هرچی میگیم ما دختر خودمون را می خواهیم قبول نمیکنه


سلام ممنونم عزیزم از حضور همیشگیت و نظر لطفت منم فک رمیکنم زیاد مهم نباشه این حالتشون نباید حسایت زیاد نشون بدیم فکر میکنم همون بازی بهترین راه باشه که فقط توی بازی نقشش تغیر کنه و بعد از بازی دیگه نه....ممنونم از محبتت دختر گلت رو ببوس
مامان یه فسقِلی
4 دی 91 12:16
وااااااای، باز هـــم یلداااااااا.... ای ول ....

آخ جااااااانـــم، لـــبهاااااااااشو... خب مامانــی، لابد یه درخواستـــی چیزی داره! مگه بابایی یــادش نداده بودن که این کارو بکـــنه ؟

ای شیــــــــطوووووووون ... چه کیـــفی هم کرده رو اون بالشـــت قــرمــزه...

وای، دســـت نزن بهـــش ... مــی افته !

وااااااااااااااااااااااااای، بلنـــد شو دخــملِ شیــطون... خوابـــم گرفــت ...

وروجکــه من، جارو دســت گرفته، باز هم حــس مـــادرونه و خانومـــانه ش منـــــــــو غـــــــــــــــــــش

وااااااای، ایــــن عکســـه که دیگه محـــــــــشره، زهــره خانووووم گــل هم تشـــــــریف دارن

فدای تو بشــــم که انقدر با دیـــدن پاندا کـــیف میکــنی... خوشبحـــال اون پاندا کــه دســـت تو دستـــــشه، عســـــــــل من.

دوبایه اومـــد؟ آلــه؟ عجــــــــــــیجم

آخ ... الهــی ... بچـــه م ســرش جیـــگ رفته بوده خــب...

آره، منـــــــم موافــــــقم ... به احتـــمال زیاد اقـــتضای سنشـــه که دوست داره جـــای این و اون باشــه... وروجکه شیـــطون

به به ... دوباره set و ایـــنا ... اونم از نــوع رنگ صولــتی ... ماشــــالاااااااااااااااااا هزار ماشــالاااااااااااااااااااا همه رنگــی به تنــش و چهـــره ی خوشگـــلش میاد. نمـــک نمـــک

قربــــووووووووون طراحــی کردنـــت رو کـــدو حلــــوااااااااایی


وای وای این مامان فسقلی که مثل همیشه منو شرمنده میکنه با این کامنت های طولانی و قشنگش ممنونم که اینقدر وقت میذاری و خط به خطم رو میخونی فدای مهربونیت ایشالا جبران کنیم برای فسقلی آینده ممنون ممنون ممنون ممـــــــــــنون عزیزم
مامان نيروانا
4 دی 91 13:17
وااااااااي چه يلدابازيِ قشنگي! خوشحالم كه اين بهونه ها يه كم بيشتر از يه شب و يه روز باشه تا شادبودن و دور هم بودنا ادامه پيدا كنه. ايشالا هميشه از بودن با عزيزانتون پر از شادي و اميد باشين.
ميگم دست كلوپ درد نكنه، چه چيدمان يلدايي قشنگي از خودش دَروَ كِرده! (يعني هيچي جاي اين واژه ي برره اي نميتونستم بذارم، خداييش!)
پاندا رو كه ديگه نگو،‌ نميدونم نيروانا اگه بود خوشش ميومد و هيجان زده ميشد مث نيايش يا مث بچه شهرستانيا ميترسيد و قايم ميشد، انگاري همون موشه رو ديده باشه
خيلي خيلي خوشحالم كه بهتون خوش گذشته عزيزاي من، منم در بدو ورودتون به اين سرشب قشنگ از شنيدن صداي دل انگيز هر دوتون به وجد اومدم،‌ انگار كه همونجا بوده باشم. اون طرز ناز و شمرده صحبت كردن نيايشم برعكس نيروانا كه همه ي هيجان و سرعت رو در استفداده از فكش بكار ميبره برام خيلي جالبه. براي عكسام زياد سخت نگير زهره جونم،‌ اين وروجك بازي اينا رو فقط دوربيناي آتليه ميتونه تبديل به عكساي رمانتيك فوق هنري بكنه والا. مال ما كه عددي نيست. راستي خوشحال شدم روي ماه خودتم ديدم.
نقاشيت قشنگه نيايشم. مثل روح بزرگت كه ميخواد در آينده معلم بشه. خب چه اشكال داره آدم مثلاً آرزو كنه مثل كنار دستيش نقاشي بكشه. به نظر من همين آرزو ناب تر و از دل برآمده تر بود تا اينكه طفلي نيايش رو مجبور كنيم بگه در آينده ميخواد چيكاره بشه و اين آرزوش باشه. امان از اين كليشه بازيا. اون خاله ي پاندايي مگه به دستم نيفته
چه احساسات قشنگي داري پروانه جون! صورتي من!‌ چه جالبه! من هنوز اين تجربه رو ندارم براي نيروانا و نميدونم خوبه يا نه. اما به نظرم بد نمياد،‌ چون اينجوري نشون ميده نيايش به تفاوتهاي بين خودش و چيزهاي ديگه يا آدماي ديگه بيشتر پي ميبره و شايدم دلش ميخواد با خودش رو جاي ديگري جا زدن از دريچه ي اونا دنيا رو ببينه. هر چي كه هست حتماً‌يه نشونه و نقش مثبتي داره. يادم بمونه ميپرسم از خانوم روانشناسمون. يواش ميگم كدو حلوايي هم از اركان سفره يلداست من نميدونستم كه توي اون عكساي خوشگل ديگه ي يلدايي و وبلاگ احسان جونم ديدم. چه جالب!
از اين يلدايي كه تموم نميشه ممنونم كه كلي خاطره ي خوش بجا ميذاره از خودش. به افتخارش هيپ هيپ هورااااااااااااااا


واااااااااااای ببین چه کرده این فریبا جونم با این یادگاری های نابش ممنونم دوست خوبم چه قدر تعبیر هات قشنگه یلدا بازی !چه قدر جالبه شهرستانی بازی!چه قدر کاربردی خاله های پاندایی !
واقعا این چیا که از خودت در وَکنی خیلی حال میده بهم
فدات شم مهربونم خیلی قشنگ نوشتی از خوندن این یادگاری هات هم مثل پستهات سیر نمیشم
ممنون ِ این همه محبتتم ممنون ِ این همه انرژی که به سمتون روووونه کردی
فقط میگم که دوستون دارم عزیزای دل شاد باشید ممنون از راهنمایی هات مثل همیشه حق با توئه خوشحال میشم هر چی به ذهنت میرسه بهم بگی و راهنماییم کنی ممنونم ببوس این پرنسس نازت رو
راستی یادم رفت بگم برامون لبو هم اوردن !!!جاتون خیلی خالی به امید دیدار


مامان تسنیم سادات
4 دی 91 13:27
دیگه یلدای امسال شما وواقعاااااا طولانی شد ....!!!!! ولی خدا رو شکر انشاا... همیشه شاد و لبتون خندون باشه .....
هر شب یلدا رو جشن بگیرین ...
نیایش جونم عکسات خیلی نازن فدات بشم که اینقدر نازی .... نقاشیاتم همین طور ....
ما با یه پست طولانی بروزیم دوستم


ممنونم عزیزم آره واقعا طولانی شد تااااااااازه یادم رفت شعری که نیایش می خونه برای شب یلدا رو بذارم !!!!!ممنونم از محبتت و حضورت حتما میام دوست عزیز
مامان ماهان
4 دی 91 15:36
ای جان چه عکس خوشگلی
میبوسمت گلممممممممممممممممم


ممنونم عزیزم خیلی خوشحال شدم اومدی چشات خوشگل میبینه
مامان نیروانا
4 دی 91 18:52
سلام نیایشم، دوباره اومدم با نیروانا عکسای خوشگلت رو میبینیم میگه مامان من عاشق این پاندام که بیاد تو کلوپ پاندا، خیلی دوسِش دارم. میگم باهاش دست میدی ؟ میگه آره. میگم مثل اون عروسکای بزرگ توی نمایشگاه برج میلاده ها. میگه اون عموها و سیبیلشون رو دوست نداشتم. اون عروسکا رو دوست نداشتم. و من تازه دارم به زیبایی شناسی نیروانام ایمان میارم. اون برای این از بعضی عروسکا و یا مثلاً اون موشه خوشش نمیومد و میترسید چون قیافه شون غیرعادی بود و در چشم اون قشنگ نبود. خیالم راحت شد که دختری شهرستانی بازی در نمیاره. شمام خوشحال باشین دوست جونا. دوسِتون داریم به امید دیدار


آیه منم دلم می خواست تو باشی نیوانا جونم ایشالا بازم با هم که رفتیم این پانداهه هم بیاد چَـــــــشم؟!!!
تازگی ها نیایش به جای خب ؟ میگه چشم؟

قربون نیروانای زیبا شناسم بشم من
خیلی جات خالی بود خاله جون
منم مطمئن بودم اگه تو هم بودی کلی کیف میکردی الهی الهی
شهرستانی بازی چرا آخه؟این اصطلاحات مامانیت منو کشته هه هه ...به امید دیدار فداتون
مامان یسنا
4 دی 91 21:32
جان چه یلدا بارونه این خونه. چه دکور زیبایی زدن . فدای نیایشم که این همه نازه. زهره جون فکر کنم اقتضای سنش باشه که خودش رو جای دیگران جا بزنه بعضی وقتها منم از یسنا یه چیزایی میبینم. نگران نباش


آره جاتون خالی دوستای گل فدای شما مهربون ممنونم از لطف و محبتت و راهنماییت




راستی عزیزم منتظر آپت هستم خبرم کن یسنا جونو ببوس
خاله
5 دی 91 2:24
woooooooooooooooow
چه عکسای خوشگلی
چه سورپرایز قشنگی
حسابی کیف کردم خیلی عکساش خوشگل شده
قربونش برم الهی
چقدر قشنگ درست کردن اونجا رو
مثل خونه ی مامان بزرگها شده
خوشحالم که بهتون خوش گذشته . چشمتون هم روشن که مامان بزرگ و بابا بزرگ رو دیدین و جشن یلدا گرفتین
فدای اون نقاشیهای خلاقانه و آرزوهاش
هزار تا بووووووووووس برای نیایش جون خالهههههههههههههه


فدات ممنونم آره خیلی قشنگ بود
چشات خوشگله عزیزم
کاش بودید اگه بودی که عکسهاش معرکه میشد ولی خب عیبی نداره یادگاریه دیگه ما هم اتفاقی رفتیم هزار هزار تا بووووووووس برای تک خاله ی ناز و مهربونم
کاکل زری یا ناز پری
5 دی 91 10:41
آخییییییی چه شب خوبی داشتین به نظرم عکس ها خیلی خوشکل شده من که خیلی خوشم امد


ممنونم از حضورت و نظر لطفت دوست عزیز چشاتون خوشگل میبینه
مریم مامان ملینا
5 دی 91 11:49
واااااااااااااااااااای خوش به حالتون که به اون کلوپ نزدیکین و میتونین اینجور مواقع یه تنوعی به خودتون و جیگرگوشتون بدین تا برن اونجا و انرژی تخلیه کنن...........
امیدوارم که همیشه و لحظه به لحظه ی زندگیتون پراز شادی و نشاط باشه
خیلی عکسات قشنگ شدن نیایش جونم و همینطور نقاشیت عزیزم، از همه مهمتر خودت که بنظر من end انرژی هستی تو.... عکسات که اینونشون میده وای به حال اینکه از نزدیک ببینمت عاشق بچه های اکتیوم

قربون محبتت مریم جان خیلی لطف کردی اومدی ممنون از نظر لطفت جاتون خالی دوستای گل ملینای عزیزم رو ببوس
مامان سيد محمد سپهر
5 دی 91 13:35
عزيزم انشاء‌الله يلدات هميشه شاد و خرم به روزيم


ممنون عزیزم خدمت میرسم
مامان نيروانا
6 دی 91 7:46
عزيزم نميدونم تيك خصوصي نظر قبلي رو زدم يا نزدم. تو خصوصي فرضش كن. فدات



فدای تو مهربون ممنونم از محبتت خوندم و جواب دادم بووووووووووووس
نرگس
6 دی 91 8:27
سلام
یلدا شما مبارک همیشه شاد باشین



سلا م ممنون شاد باشی شما هم
خواهر فرنازجان
6 دی 91 11:33
نیایش جونم یلدا خوش گذشت؟
الهی شکر که خوش گذشته
راستی چکمه هات مثل فرنازه هم رنگش هم شکلش
از کجا خریدی ناز گل خانم؟
به ما دیگه سرنمیزنید؟؟
منتظرتونیم حتما بیاین


ممنون عزیزم خدا رو شکر همیشه خوش باشید شما هم
ممنون از حضورت حتما میام
مادر کوثر
6 دی 91 15:00


همش عالی بود

عکسا خیلی زیباتر

وای ماشالله به نقاشی کشیدن و لباس پوشیدنتتتتتت

همیشه شاد باشید و سلامت


ممنون عزیزم از حضور گرمت شمام شاد و سلامت باشید همیشه کوثر جونو ببوس
مامي كيانا
7 دی 91 10:01
چه يلدايي شد يلداي امسال. چقدر چيدمان كلوپ زيبا و سنتي بود بوي زمستون ميداد
نقاشي نيايش گلم هم خيلي خوب بود به قول مامان جون خلاقانه


آره جای دوستان خالی ممنون از محبتت
عمه
14 دی 91 6:51
Bah bah, che axaiee..che dokhmali. Man asheghe in jest gereftanetam...ameh joon fekr konam age moalem ham beshi malem honar mishi...chon hamash doost dari ieh kare jadid va jaleb anjam bedi. . In panda to clubetoon ham kheily ba mazeh hast...khoshahalam ke behet khosh gozashteh .......ieh donia boos barat miferestam....khosh bashi golam


ممنونم عمه خوشگل و مهربونم خیلی دوستت دارم دلم برات تنگ میشه همیشه
فاطمه شجاعی
14 دی 91 9:38
چقدر خوب که روزای خوب چند روز ادامه پیدا کنه بعد از چند روز اومدم دیدم خاطرات یلدا هنوز ادامه داره کلی ذوق کردم
قربون اون قیافه ماهت برم نیایش جوونم
بدجور دوست دارم بیام این کلوپ پاندا رو از نزدیک ببینم میام تو وبلاگ نیایش شدیدا هوای بچگی میزنه به سرم
بس که زهره خوب همه چیز رو شرح میده
زهره جون دستت درد نکنه


فدای تو عزیزم آره خودمم کودک درونم بعضی وقتا حسابی جوووووون میگیره
دست شما درد نکنه مهربونم که همیشه میای و سر میزنی نظر لطفته چه کنیم بیکاریم دیگه میشینیم شرح میدیم هیییییییی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد