عکس نامه !
اول میخواستم بدون شرح بذارم عنوان این پست رو ولی دیدم نمیشه برا بعضی عکس هاش چیزی ننویسم منم که حراف!با اجازه فاطمه جونم مامی امیرحسین عنوان رو عکس نامه گذاشتمحالا از کجا شروع کنم آها! از علاقه به خونه داریت که گفته بودم قبلا اینم یه نمونه دیگه اش:
یعنی عشق میکنم با این کارات
تو رو خدا ببین چه جوری لوبیا خرد میکنه
الهی فدات شم من که دو تایی و سه تایی هم لوبیا ها رو خرد میکنی خیلی با دقتی
نگا کن چه جوری نشسته بخورمت تا زه قیافه ات هم خیلی دیدنی بود وقتی داشتی زور میزدی که با اون چاقوی خوشگلت ببریشون
حالا هر کی ببینه میگه آخه چه قدر از این دختر کار میکشی خانم تناردیه
نگاش کن
این ناز کردنت برای باباییه دیگه
خودش بهت یاد داده که هر وقت چیزی ازش خواستی اینجوری کنی حتما به خواسته ات میرسی
این چراغ مطالعه خرگوشی رو بابایی برات خریده کلی ذوق کردی از دیدنش خیلی دوسش داری یعنی عاشقشی اینقدر که یه روز دیدم با خودت بردیش تو تخت و کنار خودت خوابوندیشفدات شم هر روز هم میذاریش تو کوله پشتیت و میای بهم میگی اگه گفتی تو کوله ام چی دارم؟و بعد با ذوق درش میاری و نشونم میدی
از بازی با رنگ انگشتی هم که زیاد برات نوشتم این دفعه که بهت داده بودمشون رنگ ها رو با هم مخلوط میکردی و رنگ قرمز و آبی رو رو دستات کشیدی و این شکلی اومدی پیشم و میگی ببین مامان دستام بنفش شده شبیه لباسم
از این اسباب بازی جدیدی هم که به انتخاب خودت گرفتیم خیلی خوشت اومده کلا علاقه ات به پیچوندن خیلی زیادهبی خود نیست اینو انتخاب کردی فقط امید وارم ما ها رو نپیچونی
یه سری پیچ و مهره است که باهاش میشه شکل های مختلفی ساخت که همون روز اول هم که می خواستیم بخریمش بهت گفتم که شاید برات سخت باشه اما اصرار داشتی که نه همینو میخوام هم برای خودم هم برا ی نیـــوانا!
و ما هم گوش جان سپردیم به کلام و خواسته ی شما
اولین چیزی که همون شب اول باهاش درست کردی این بود:
بعد بابایی یکی از این شکل ها رو برات درست کرد فکر کنم موتورش بود... و تو هم بعضی پیچ هاشو رو می پیچوندی وای اینقدر این دستت رو با مزه می پیچونی آدم دلش ضعف میره قربون اون انگشتای کوچولوت
و چند وقت بعد تر یه روز که داشتی باهاشون خودت به تنهایی بازی میکردی دیدم اینو ساختی :
میگفتی ماشین ساختم آفرین عزیزم
این دفتر نقاشی رو هم از مهد جایزه گرفتی به خاطر یه نقاشی راجع به محرم که توی روز عزاداریتون برات فرستادم که البته تو فقط رنگش کرده بودی خب هنوز نمیتونی نقاشی بکشی (متاسفانه از اون عکس ندارم)
چند روز پیش هم مربی تون یادداشت گذاشته بود که برای مسابقه نقاشی و ماکت سازی با موضوع حجاب و عفاف در محرم اگه دوست داریم چیزی تهیه کنیم و سه تایی با کمک هم اینو ساختیم ایده از بابا بود بیشترش
تمام اون حروف و نقطه هاش رو خودم بریدم ! (همون یا حسین و یا زینب رو )خیلی سخت بود ولی قشنگ شد به نظرم ،عکس این دختر رو هم رو فوم چسبوندم یه کم برجسته بشه و همین طور پرچم ها هم با فومه ...ببینیم این دفعه چه جایزه ای میگیریم
داشتم دفترت رو ورق میزدم تا یه صفحه خالی پیدا کنم می خواستی بر چسب بچسبونی چشمم افتاد به این نقاشی کلی ذوق کردم و بهت گفتم آفرین خیلی قشنگه چرا بهم نشونش نداده بودی عزیزم گفتی اخه تو کار داشتی ، (حالا نکه خیلی هم برات مهمه که من کار داشته باشم ورووووووووووجک من ) گفتم الهی من فدات شم هر وقت دوست داشتی بیا نشونم بده من همیشه برا ی تو وقت دارم گلم حالا بهم میگی چی کشیدی ، گفتی : یه پا ،یه ماهی ،یه خورشید!!!
خیلی دوست دارم عزیزکم
بعضی وقتا در گوشت میگم خیلی عاشقتم
عشقمی نفسمی عمرمی جونمی
....
رفتی تو گوش بابا میگی :
عشقتم نفستم عمرتم جونتم!!!!!
دلت می خواست مثل ستاره و تپلی آبی بشی
ستاره و اون کش ها ی خوشگل خرگوشی آبی رو خاله بهت داده و تپلی و این لباس رو هم مامان جون
خیلی ممنون
و ممنون از شما دوستای گل و نگاه های قشنگتون