نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ثمره ی عشق

کوچولوی مهد کودک...

1391/9/15 19:39
نویسنده : مامانی
2,850 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت عقب میفتم از نوشتن خاطره هایی که دلم می خواسته ثبتشون کنم نمیدونم از کجا شروع کنم و نتیجه اش باز میشه یه پست طولانی ولی خب ، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است مگه نه؟! 

.

.

.

بفرمایید ادامه!

اول از روز 21 آبان میگم که رفتیم نمایشگاه کتاب هوا خیلی سرد بود ولی خب بازم خوب بود داخلش ، چند غرفه رو گشت زدیم بهت خیلی خوش گذشت و چند تایی کتاب و پازل گرفتیم که تا الان کم کم بهت دادمشون ،تجربه جالبی بود برات و خوشت اومده بود...یه جایی هم رفتی برای نقاشی ،میدونی هر جا که ببینی بساط نقاشی پهنه بی اختیار جذبش میشی...

چند تا کتاب داستان و مجموعه قصه های شیرین و سی دی آموزش زبان و دو تا پازل دو وجهی و شش وجهی که یه کم هنوز برات سخته ساختنش ، گرفتیم و چند تا کتاب که بر چسبی بود یعنی با چسبوندن برچسب ها شکلش کامل میشد رو خیلی دوست داشتی ولی خب مهمون دو روز بود و یه کتاب ببُر و بچسبون که بازم خیلی خیلی دوست داشتی و همه کاردستی هاش رو با کمک هم قیچی کردیم و خودت چسبوندی

این کتاب هم که تصویر سازی با مزه ای داره و شعرش هم جالبه خاله برات گرفته البته خود خاله هم تصویر سازی هاش خیلی قشنگه ممنون خاله جونی...خاله ی مهربونت همیشه ی خدا تو دستش یه چیزی برای تو داره خاله واقعا عزیزه کاش منم خاله بشم زودتر مثل خاله فریده همش برای خواهر زاده ام چیزای خوشگل بگیرم نه؟مژهچشمک

از علاقه ات به رنگ انگشتی هم که گفته بودم ولی خب این دفعه رو آیینه رو می خواستی رنگ کنی و وقتی بهت گفتم خیلی هم خوبه بیا رو آیینه نقاشی کن اینقدر ذوق کرده بودی و همش میگفتی مامان اخه تو چه گد خوبـــــــــــــی!!!فدات شم با این ذوق کردنت

وقتی خیلی ازم راضی هستی ! و خوشحال ... همش بهم میگی : تو عشقمی ، تو نفسمی ، تو عمرمی ، تو جونمی !!!! و منم هی چاق میشم و چاق تر کلی کیف میکنممژهفدات شم ناز من

وقتی بهت میگم می خوام بخورمت عزیزممیگی آخه آدم که خوردنی نیست یا میگی اگه منو بخوری دیگه دختره ناز ندایی که!!!

تو کارای خونه هم که نیازی به گفتن نیست که چه قدر دوست داری کمک کنی و از تجربه ی هر کار جدید کلی لذت میبری حالا از این یکی عکس دارم ببین چه قدر شبیه خانومای خانه دار شدی با اون چاقوی قرمزت ، قربونت بشم با اون کرفسای ریز ریزتنیشخند

یکی از دوستای بابا هم گل زعفروون برامون فرستاده بود خیلی خوشت اومده بود از رنگ و بوش و خیلی هاش رو خودت تنهایی پاک کردی فقط تا زنبور میدیدی توش یه متر می پریدی عقب!

یه روز داشتیم با هم برمیگشتیم خونه که گفتی مامان ببین یه نهنگ اونجاست به آسمون اشاره میکردی و منم تا دیدم گشتم دنبال موبایل و ..تقریبا به موقع عکس گرفتم ازش ....به بابا نشونش دادم میگم این یه نهنگه نیایش پیداش کرده تو آسمون و اونوقت تو میگی : نه بابا ، شبیه نهنگه خوده نهنگ که نیست مامانی!!!!!! 

خب حالا یه کم دهنتون رو شیرین کنید!

چه ربطی داشت؟

حالا میگمتون!

روز 8 آذر که امتحان آیین نامه بود از صبح زود رفتم تا 9 صبح که امتحان دادم و قبول شدم بعد بهم پیشنهاد دادن که میتونی همین امروز هم بری تو شهری اگه خسته نیستی ولی باید تا ظهر صبر کنی خیلی استرس داشتم اما دلم رو زدم به دریا و تا 12 ظهر منتظر بودم تا نوبتم بشه بابایی از 11 اومد پیشم و خیلی بهم آرامش داد واقعا ممنونشم بعدم وقتی رفتم تو ماشین آزمون همش برام دعا میخوند آخه هیچکی غیر از بابا خبر نداشت می خوام امتحان بدم و ساعت 12 و 25 دقیقه امتحانم تموم شد و خدا رو شکر قبول شدم خیلی سرهنگ خوش اخلاقی بود شانس آوردم ، خودم هم باورم نمیشد که هر دو تا امتحان رو بار اول قبول شدم و تموم شد خدا رو شکر واقعا راحت شدم اگه یه وقت دو دل میشدم و امتحانم رو می ذاشتم برا شنبه خیلی بد میشد چون تو هم تب کرده بودی و خیلی حالت بد بود اونوقت نمیفهمیدم باید چه کار کنم حالا خدا رو شکر که گذشت و تموم شد حالا بفرمایید شیرینیخجالتببخشید دیگه از راه دور بیشتر از این نمی شد کاری کردچشمک

روز عاشورا هم امام رضا طلبید و تونستیم بریم حرم خیلی دلم می خواست که مراسم ظهر عاشورا رو ببینی خودت هم خیلی دوست داشتی چند باری هم دوربینا ازت عکس گرفتن خیلی شلوغ بود ولی تونستیم بریم توی حرم و زیارت هم بکنیم و برا ی همه دوستان هم دعا کنیم

 

جمعه 10 اذر دوباره این ویروسای لعنتی اومدن سراغت و مریض شدی، تب کردی و حالت بد شد حالت تهوع و تب بالا داشتی بازم سه روزی شد که تب داشتی از یه ماهه قبل که همین جوری مریض شدی دارو داشتم برات شیاف استامینوفن گذاشتم تا تبت بیاد پایین خوب بودی باز نیمه شب تب کردی خیلی نگرانت بودم دکتر هم بردمت و گفت که تا 10 بار در سال طبیعیه سرما خوردن بچه هوای الانم خیلی بده پر از ویروسه با اولین برف هوا خوب میشه خدا کنه زودتر برف بباره

روز شنبه مراسم عزاداریه کوچولوهای مهد کودک بود و مربی ، تو رو هم ازقبل اماده کرده بود برای شعر خوندن اون روز نمیخواستم بذارم بری اما خیلی بهم اصرار کردی و مجبور شدم ببرمت اما خیلی سرفه میکردی خیلی هم داغ بودی وقتی اومدم و دیدم با اینکه اینقدر داغی اما دلت میخواد تو مراسم باشی نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت اما دیدنت تو اون حالت برام عزیز بود...حست هم همین طور...امام حسین خودش نگه داره همه شما کوچولوها باشه ان شا الله

این دو تا دختر خوب که دو طرفت هستن سمت راستی فاطمه و سمت چپی یسناست که خیلی دوستشون داری 4 ساله شونه قربونت بشم که از همه کوچیک تری تنها سه ساله ی مهد کودک!

جلوی مهدتون رو هم قشنگ درست کرده بودن حلوا و خرما و آش هم آماده کرده بودن اما من ساعت 1 دیدم حالت زیاد خوب نیست تمام سعی ام رو کردم که راضی ات کنم بریم ...

   

همش میگفتی من که شعرم رو هنوز نخوندم اما چون خیلی سرفه میکردی مربی به فاطمه گفت اجرا کنه و وقتی تو دیدی اون داره میخونه بغض کردی و گفتی من میخواستم این شعر رو بخونم به مربی ات گفتم ، گفت شاید دوباره بشه باید یه کم صبر کنید منم نمیتونستم تو رو تو اون حال ببینم گفتم عزیزم بیا بریم توی مهد که صدا کمتر باشه خودم ازت فیلم میگیرم برای من بخون بعد بریم دیگه خدا رو شکر راضی شدی البته اونجا هم خیلی شلوغ و پر سر و صدا بود از نزدیک فیلم گرفتم که صدات شنیده بشه عشقم خیلی دوستت دارم

شعر از زبون مادر حضرت علی اصغر 

خبر عمو اومد

 نرسیده آب عزیزم

پسرک تشنه لبم

 لالایی بخواب عزیزم

عمو نیومد ز سفر

تا که برات آب بیاره

 خدا کریمه پسرم

 شاید که بارون بباره

اینم شعر کوچولوی مهد کودک که نیایشی میخونه :

الاکلنگ و تیشه

بچه که بد نمیشه

کوچولوی مهد کودک

که بی ادب نمیشه

چه قدر قشنگی والا

سالم باشی ایشالا

اگر که خوب باشی

همه میگن ما شا الله

پ.ن .1 : هر کاری کردم نشد که نشد ، نشد که صدات رو بذارم نمیدونم اشکال کجاست بازم سعی میکنم ولی خیلی عجیبه صدات رو که می خوام بذارم علاوه بر اینکه صدا رو پخش نمیکنه یه قسمتی از مطالب پست رو هم حذف میکنهتعجب

پ.ن.2دخترکم نمیدونم کی این نوشته ها رو بخونی اما می خوام اینجا هم باز ازت معذرت خواهی کنم که هر کاری کردم نتونستم دلم رو راضی کنم که امروز بفرستمت به قول مربیات اردو !!!امروز بچه ها رو میخواستن ببرن سرزمین عجایب تو چند روز پیش که متوجه شده بودی نمیدونم ا زکی شنیده بودی خیلی خوشحال بودی و با یه ذوق خاصی میگفتی میخواییم با بچه ها بریم سرزمین عجایب ....اما من نبردمت مهد و گفتم امروز به خاطر آلودگی هوا همه جا تعطیله ...تو هم دیگه چیزی نگفتی ظاهرا یادت رفته بود از قضیه اما اگه یه روزی هم یادت اومد خودم میبرمت گلم ببخش هنوز نمیتونم اونقدر بی خیال و راحت باشم و این موضوع رو که تو بدون من و بابا جایی بری به خودم بقبولونم....تازه هنوز کاملا هم خوب نشدی خب و خیلی سرفه میکنی خدا کنه زودتر این سرفه ها دست از سرت برداره که خیلی داری اذیت میشی عشقمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (48)

مادر کوثر
15 آذر 91 19:47
سلام عزیزم
من که کدش رو ساختم و راحت ارسال شد اما نمیدونم چرا چیزی پخش نمیشه؟! یا مشکل از سایت آپلوده و یا سایت یک ابزار که کد رو میسازیم


کد آهنگ



ممنون عزیزم که وقت گذاشتی دوست خوبم نمیدونم منم چه مشکلی داره برای منم که فقط کلمه ی کد آهنگ رو نشون میده و تو وبلاگ هم که هیچی ...
مادر کوثر
15 آذر 91 19:54
سلام
به به به
بازم یه پست طولانی
با نفس عمیییییییییییییق اومدم تو

خواستم همشو بخونم بعد نظر بدم دیدم اینقدر زیاده که ممکنه چیزی یادم بره

از دست تو مامانی
با این طومار نوشتنت


سلام ممنونم دوست عزیزم که وقت گذاشتی ببخشید تو رو خدا چشمای خوشگلت خسته شدن ممنون از نظرات محبت آمیز و قشنگت می بوسمت
مادر کوثر
15 آذر 91 19:57
عزیزمممممممممممممممم
نقاشی کشیدنتو عشقهههههپآفرین با آبرنگ

خریدهاتم مبارکههههههههههه
ماشالله به مامانی و دخمل باهوش

اینم برای خاله جون مهربونت که دقیقا مثه تک خاله ی کوثر جون منه! همیشه تو دستش یه چیزی داره

و منم منتظرم که یه روزی خاله بشم و هی برای خواهرزاده ام (قربونش برم) یه چیزی بخرم

یعنی خواهرم الان داره اینا رو میخونه!

آخه خودش میگه کامنت های تو رو هم میخونم


خدا همه این خاله های مهربون رو حفظ کنه ان شاا لله و ما رو هم زودتر به مقام والا و مهم و دوست داشتنیه خاله شدن نائل کنه ان شاا لله قابل توجه تک خاله ی کوثر جونی و تک خاله نیایش جونی!!
مادر کوثر
15 آذر 91 19:58
وای نقاشی رو آینههههههههههه
چه باحاااااااااال


عزیزممممممممم کرفش خرد کردنتو عشقه جیگر

وای که کوثر هم همش میخواد مشارکت داشته باشه

جرات ندارم تنهایی که ظرف بشورم

بعد از اتمام آب بازیهاش میدونی چی میگه؟ میگه مادر جون ممنون که کمکم کردی ظرفا رو بشورم

وای من قربون این حرف زدنش بشم چه قدر دلم می خواست از نزدیک بغلش میکردم و می خوردمش البته به شرطی نگه که آدم که خوردنی نیست !
ببوسش از طرف من
مادر کوثر
15 آذر 91 20:00
وای گل زعفرون چه عالی!
زنبور؟
خب حق داره دخملمون. منم بودم 100 متر میپریدم عقب!
من فدای اون تصویر سازی های خلاقانه شما وروجکا

امروز لقمه های نون و پنیر رو برای گذر آماده کردم میخنده و میگه مثه الاکلنگ گذاشتی اینا رو


وای اگه بدونی چند تا زنبور مـــــــــست توش بود خیلی با مزه بودن
الهی قربون این دخمل با مزه بشم آره نیایش هم خیلی تصویر سازی میکنه و از کلمه شبیه خیلی استفاده میکنه
مادر کوثر
15 آذر 91 20:00
به به به
مبارکهههههههههههههههههه

چه شیرینی خوشمزه اییییییییییی
مرسیییییییییییییی

به امید دیدن موفقیت های بالاتر از شما مامانی گل

فدات برای شما هم آرزوی بهترین ها رو دارم عزیزم
مادر کوثر
15 آذر 91 20:04
زیارت و دعا و نمازتون قبول باشه
واقعا خوشا به سعادتتون
خدانکنه دیگه مریض بشی نازگل من

کوثر تا حالا دو بار یه کوچولو سرما خورده
ولی در حق گرفتگی بینی و آبریزش بوده! خداروشکر

عزیزمممممممم من قربونه شعر خوندت برم

عزیزم عزاداری تو مهدتون هم قبول باشه

به نظر منم کار خوبی کردی که نفرستادیش
آخه اینجور جاها بچه هایی به سن نیایش جون یا کوثر من به مراقبت نیاز دارن


وای مامانی شرمنده کردی به خدا ممنون که همش رو خوندی و وقت گذاشتی دوست عزیز ایشالا کوثر گلم هم همیشه خوب باشه خیلی سخته این سرما خوردگی
مادر کوثر
15 آذر 91 20:09
در ضمن
ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمیره


واقعا؟
مامان پرنیان وپارمیس
15 آذر 91 20:35
ماشاالله هزارماشاالله به این دخترکدبانوی مامان چه تمیزوبادقت خرد میکنی دعاهاتم قبول باشه دخترم اونی هم که توآسمون دیدی بچه نهنگ.درضمن مامانی گواهینامت مبارک بابت شیرینی هم ممنون.


ممنونم دوست گلم نظر لطف و محبتته کاش ادرس گذاشته بودی دفعه قبل هم می خواستم بیام برای تشکر ازت ادرس نذاشته بودی عزیزم به هر حال ممنونم از حضور گرمت
مامان پرنیان وپارمیس
15 آذر 91 20:43
عزیزم من آدرس ندارم یعنی هنوزوقت نکردم وب درست کنم بیشتر میام میخونمو ازتجربیات مامانای گل استفاده میکنم.


ممنون عزیزم لطف میکنی موفق باشی دخترای گلت رو ببوس
خاله
16 آذر 91 1:04
سلام آبجی جونم
الهی فدای نیایشم بشم . نمیدونی اون روز که رفته بودی گذاشته بودیش خونه ی مامان اینا چقدر دلم براش کباب شد . طفلکی خیلی اذیت میشه با این سرماخوردگیای مدام
تو بغلم گرفته بودمش و مامان بهش آب پیاز مخلوط با آب پرتقال میداد ...
نیایش میگفت : نمیدونم چرا چشام میسوزه ...
با یه حالت معصومانه ای میگفت که آدم دلش کباب میشد
این پست هم مثل پستهای دیگه ات شیرین بود مخصوصا که شیرینی هم داشت .
البته من آب هویج بستنی رو بیشتر از شیرینی دوست دارم

مخصوصا اگه دست ساز باشه
در ضمن این چیزا اصلا قابل نیایش جونمو نداره.چیز زیادی هم نیست که اینجوری میگی . آدم بیشتر شرمنده میشه
راستی شاید اول زندایی بشی بعد خاله .خدا رو چه دیدی


قربون آبجی گلم بشم من ممنونم که مراقب نیایشی بودید
و ممنونم که مثل همیشه شیرین می خونی و نظرات خوشگل میذاری قربون محبتت عزززززززززززززیزم
شمایی که همیشه ما رو شرمنده میکنی و همیشه یه چیزی داری برای این دخملی
نه خیر اول می خوام خاله بشم زود باش زود باش اصلا راه نداره....:
مامان ماهان
16 آذر 91 1:38
سلام.واااای نیایش جونم برای خاله هم کرفس خورد میکنی؟
چه کتاب جالبی:چرا کلاغه به خونش نرسید؟
ما که مکافات داریم با این کلاغ.
امان از دست ما مامانا.اتفاقا من خودم هم تا زمانی که ابتدایی بودم هیچوقت نتونستم برم اردو.بابام رصایت نمیداد و اتفاقا همون جمعه ما رو میبرد همونجا.ولی من همش دلم میخواست با مدرسه برم.تا اینکه اولین بار وقتی راهنمایی رفتم چون خالم هم توی همون مدرسه بودن اجازه صادر شد.
با وجود اینن تجربه حالا خودم هم به سختی دلم راصی میشه ماهان بره اردو.و اگه هم اجازه بدم سریع میرم دنبالش.نمونه ش امروز.


سلام به به خوش اومدی خانمی صفا آوردی ممنون از نظر لطفت
آره واقعا امان از دست ما مامانا گل گفتیاااااااا نمیدونم واقعا انگار نگران بودن تو ذات مامان بودنه نه؟
ماهان گلم رو ببوس
مامان نسترن
16 آذر 91 8:56
سلام خانومی . میشه بگی نقاشی روی شیشه رو باچه رنگی انجام دادی که پاک شد. ممنون


سلام عزیزم رنگ انگشتی هستش
البته اول با آب یه کم پاکش کردم بعدم با شیشه شور پاک میشه ولی خب زیاد شیشه پاک کن مصرف شد!!
مامان پریسا
16 آذر 91 10:05
مجددا سلام زهره جون.
بزن دست قشنگه رو که داریم میاییم تووووو .

به به چه نقاشی های خوشکلی چه کتاب هایی.
افرین به این نیایش خانم هنر مند و مامانی که این همه کتاب و پازل گرفتن. دست خاله هم درد نکنه.
نقاشیت عالی نیایش جونم.



عزیزم ممنونم که وقت گذاشتی و پست طولانی منو خوندی ببخشید ممنون از نظر لطفت
مامان پریسا
16 آذر 91 10:06
خب به مامانی کمک میدی هااااا دستت درد نکنه.
راستی چه تل خوشکلی داری میدی پریسا؟

راستی تصویر سازی ذهنیت هم که حرف نداره. چه نهنگ خوشکلی


تل که قابل پریسا خانم گلم رو نداره ممنونم از محبتت و اینکه اومدی و این همه یادگاری گذاشتی می بوسمتون
مامان پریسا
16 آذر 91 10:08
تبریک میگم زهره جون.
ما هم دهانمون از راه دور شیرین شد

قربونت برم عزیزم پس دوباره این ویروس های شیطون اومدن سراغت

نیایش جون شعرت خیلی خوشکله ولی فیلم برای من پخش نشد

راستی زهره جون ما مجددا اپ نمودیم


سلام مریم خانم گل خیلی خوش اومد ی ممنونم ازت خیلی لطف داری نمیدونم چرا فیلم پخش نشده صداش رو هم نتونستم بذارم نمیدونم شاید ایراد از نی نی وبلاگ باشه!!!!!
به روی چشم خدمت میرسیم

خواهر فرنازجان
16 آذر 91 11:19
سلام ممنون که برامون وقت گذاشتین وبه فرناز در مسابقه نی نی فشن رای دادین
به سایت ما هم سر بزنید وبرامون یادگاری بذارید
اگه دوست دارید باهم بیشتر در ارتباط باشیم بهم خبر بدین تا همدیگر را لینک کنیم


سلام
خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم که الهی همیشه شاد و سلامت باشید چشم خدمت میرسم در اولین فرصت
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
16 آذر 91 13:48
سلام و صد تا سلام
1. تبریک بابت گواهینامه ...امیدوارم مبارکتون باشه
امیدوارم بهتریم ماشین های روز را به سلامت برونید
2. مرسی بابت شیرینی ... ما که حسابی از دیدنش هم لذت بردیم
3. آفرین به کوثر جون که به کتاب و کتاب خونی علاقه داره
4. من هم مثل شما ارزو می کنم زودتر خاله بشم مثل خواهر خودم برای جیگرم همش کادو بگیرم..
5.دختر من هم همشه به من می گه عزیزم خانمم جیگرم این چند تا کلمه را که فارسی میگه انگار همه دنیا مال منه ...چه حس خوبی است مگه نه ؟؟؟

6. کوثر خانم مواظب دستای کوچولوت باش وقتی به مادر کمک می کنی گلم

7. نقاشی هات با رنگهای انگشتی روی آینه هم جالب بود آفرین خانم هنرمند
8. ناراحت شدم وقتی فهمیدم بیماری گلم ...به حرفهای مادر خوب گوش کن تا زودتر خوب خوب خوب بشی

9. برنامه های مهد هم جالب بود ..اشکال نداره دفعه بعد سرحال و شاد برنامه اجرا می کنی



سلام عزیزم خیلی محبت کردی خانمی ممنون که با دقت خوندی و وقت گذاشتی خوشحالمون کردی
راستی اسم دخملی من نیایشه ،کوثر جون اسم دوست ناز نیایشه منه ولی خب فرقی نداره همشون مثل دختر خودم هستن بازم ممنونم از محبتت و نظر لطفت
مامان سانای
16 آذر 91 21:34
چقد زیبان
نقاشی کردنت بوییدن گلها زیارتت عزاداریت و...
زهره جون من دانشجو نیستم 10 ساله شاغلم .


ممنونم عزیزم نگات زیباست
موفق باشی خانمی
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
16 آذر 91 22:32
واااااااااااااااااای ... به به... یه پــــــــــست پرمـــــــــلات

ای جــــــــــوووووووووووووووووووووووونم عشقمــــــــووووو ببــــــــــــــــین ... با چه تمرکــــــــز و دقتی از آبــــــــــرنگ استفاده مــــــــی کنه

کتاب داستان و مجموعه قصـــــــــــــه های شـــــــــیرین و سی دی آمـــــــــــــوزش زبان و دو تا پــــــازل دو وجهـــــــــــی و شش وجــــــــــهی و یه کتاب بــــبُر و بچســــــــبون ... همشـــــــــــووووووووووون مبارکـــــــت باشه

خاله فریــــــــده جان دستــــــتون درد نکــــــــــنه

ای جــــــــــــــوووووووووووونم ، چه عشقـــــــــی کرده با نقاشــــــــــی رو آییــــــــــنه ... فداش

به به ... چــــــــــه طعمـــــــــــی پیدا کـــــــــردند اون کرفـــــــــس هایی که تو خــــــــــرد کردی... عجـــــــــــــیجم

آخی... بچـــــــــــه م ... خب میترســــــه از زنبــــــــور ... منم باشم، میترســــــــم

گل بو کردنـــــــــــتو خیـــــلی خوشــــــــم میاد ... نهایته رمانتــــــــــــیک بودنه

چــــــــــــه باهـــــــــوشه ماشالا دخترکـــــــــــــمون ... نهنگ رو میگـــــــــــم ...

واااااااای... به به .... شــــــــــیرینی ... مبـــارک مبــارک

مــــــــــــراسم عاشـــــــورا تو حرم امام رضا (ع) ... وای خوشبحالتـــــــــووووون ... قبول باشه عــــــزاداری هاتون

ای بابا ... این ویـــــــروس ها هم گیر دادن ها ... چیکاره دخترکــــــــــــمووووووون دارین شمــاها ؟

آخ ... الهـــــــــــــــــی فدای کوچولــــــــوی مهد بشم من ... جیجل

از اینکه نشــــده صداشو بــــــــذارید اشکالـــــــــی نداره ... خب شاید کم ســــــعادتی از ماســـت دیگه نشنیده میــــــــــدووووونم خوشــــگل خونده ... عــــــــــزیزم

اردو فدای یه تار موت عسیســـــــــم ... یه مامانی داری عین دستـــــــه گل ... می برتت بهترین اردوهای دنیا ...


عزیز دل من نمیدونم جواب این همه محبتت رو چه جوری بدم نه خودت بگو چه جوری ؟فدات که دوست داری طولانی ترین نظر واسه تو باشهاز بس که مهربونی ممنونم فقط میتونم بگم ممنون که خوندی منو و یادگاری گذاشتی
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
16 آذر 91 22:34
سلام ... خواهرم همیشه پیشنهاد میده و میگه : نظرهاتو بذار تو چندین قسمت و ارسال کن ... اما من دوست دارم طولانی ترین نظر واسه من باشه ... آخه خــــــــــــــیلی دوستش دارم نیایشمو...

ممنون از اینکه از حال و روز دختری گلمــــــون ما رو با خبر کردید.


قربون محبتت من باید ازت تشکر کنم که همیشه بهمون سر میزنی و طولانی ترین نظر رو میذاری واقعا ممنونم ایشالا همیشه سر حال و شاداب و پر انرژی باشی و به ما هم همین جوری انرژی بدی
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
16 آذر 91 22:35
نی نی ؟!

من خـــــــــــــــــــودم نی نی ام هـــــــــــنوز


یه نی نی مهربون و بامزه و دوست داشتنی هستی چی میشه حالا دو تا بشی عززززززززززززززززیزم
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
16 آذر 91 22:42
دیشب ساعت 1:30 با موبایل یه سر زدم به وبلاگ نیایش جووووووووون ... و دیدیم به به یه پست جدید ... خوندم اما نظر نذاشتم ... چون با موبایل نمیشه حرف ها رو کــــــــــــــشید و بااحساس نوشت ...

صبر کردم و الان که از کلاس زبان اومدم خونه با کامپیوتر نظر گذاشتم ...
راستی... همسرمم فهمیده من نیایشوووو عین خواهر زاده م (کوثر) دوستش دارم ... یه سری بهش گفتم کامپیوتر ر و خاموش نکن من تو اینترنت کار دارم ... دیدم اومده صفحه نت رو باز کرده ... هم وبلاگ کوثر بازه هم وبلاگ نیایش جون ... کلی ذوق کردم و خنده م گرفته بود ... گفتم از کجا فهمیدی من نیایشو دوست دارم ؟

گفت : آخه هر سری با موبایل میخوام برم تو نت اتوماتیک این صفحه باز میشه ninish.niniweblog.com

میدونی چرا زهره جون؟ آخه اکثر موقع ها با موبایل سر میزنم و میرم و این صفحه می مونه تو نت موبایل

دوست داشتم بدونید که خیــــــــــــلی دوستتون دارم.
عشقـــــــــمو ببووووووووووووووس


ممنونم عززززززززززیزم قربون اون احســـــــــــــــــاست خیلی منو شرمنده میکنی به خدا دوست خوبم ممنون که همیشه بهمون سر میزنی ما هم شما رو دوست داریم ندیده!
خدا کوثر گل رو براتون نگه داره و به شما هم یه نیایشی بده که خوشبخت تر بشید عززززززززززززززیزم))
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
16 آذر 91 22:46
میدونـــــــــــی از چی خیـــــــــــــلی خندیــــــــــدم زهـــــــره جووووووون؟

صفحه ای که از کــــــــــــتاب "داستان کلاغ" بازه ... صفـــــــحه سمت چپ رو ببــــــــتین ... چهره ی مورچــــه که داره با تعــــجب کلاغ رو نـــگاه میکــــنه ؟


مگه نمیدونی ؟
عمدا اون صفحه رو گذاشتم دیگه))

فدااااااااااااات
مامان نیایش
18 آذر 91 9:13
سلام نیایش جون صدای قشنگت رو شنیدم معلومه صدات خش داره و مریض هستی خدا کنه زودتر خوب بشی و دیگه مریض نشی . خیلی قشنگ خوندی . عزاداریت هم قبول عزیزم . راستی زهره جون گواهینامه مبارک


سلام آره خیلی صداش گرفته بود بچه ام ممنونم از نظر لطفت خانمی خیلی خوش اومدی زهره جون
مامان تسنیم سادات
18 آذر 91 10:06
سلاااااااااام .
خیلی عکسای عزاداریهای مهدت قشنگ بودن نیایش جان ... قبول باشه دختر سه ساله ....
من قربون اون دستای کوچولوت که به سمت آسمون گرفتی بشم .... میبوسمشون ....
چقدرم قشنگ به مامانی کمک می کنی عزیزم مواظب دستای قشنگت باش گلم ....
می بو سمت هزار بار ....


سلام ممنونم عزیزم از نظر لطف و محبتت خیلی دوستتون دارم و می بوسمتون
خواهر فرنازجان
18 آذر 91 11:28
سلام من با اجازه تون شما را لینک کردم
امیدوارم دوستای خوبی برای همدیگه بشیم



سلام شما هم لینک شدی عزیزم ممنون

الهه مامان یسنا
18 آذر 91 13:11
سلام باز هم یه پست پر و پیمون به به!!
چقدر خوشگل نقاشی میکشی اخه نیایش جونی میخورمتا تجربه نقاشی روی آینه هم چیز خوبیه نه؟؟؟ خیلی دلم میخواست یسنا هم به این رنگ بازی علاقه نشون میداد ولی خوب به محض اینکه دستش رنگی میشه و کلافه میشه میخواد که بشوره خوب اینم یه جورشه نه؟
فدات بشم که مامانی نذاشته بری اردو. خوب شاید اگه منم جای مامان بودم همین کار رو میکردم با این وضعیت اردو بردن بچه هامون توی ایران که هر دفعه یه اتفاق ناخوشایند میشنویم ازش. عیب نداره عوضش یه مامان داری عین دسته گل که عشق ما هم هست


ممنونم عزیزم خیلی لطف داری مرسی که اومدی قربون یسنا جونم بشم بذار هر جوری که راحته نقاشی بکشه اصلا فرقی نمیکنه هر بچه ای یه جوریه دیگه اما خب من شنیدم که بازی هایی مثل رنگ بازی یا گِل بازی ترس بچه رو از خراب کاری کم میکنه و از بین میبره و خلاقیتش بالا تر میره سعی کن خودت باهاش نقاشی کنی یا رنگ بازی کنی تا بدش نیاد از کثیف شدن ولی بذار راحت باشه اصلا مجبورش نکن
بازم ممنون می بوسمتون
مامان پریسا
18 آذر 91 13:23
سمانه مامان پارسا جون
18 آذر 91 17:14
سلام زهره جون
خیلی خوب ایت اتفاقات رو واسه گل دخترت ثبت میکنی ها خوش به حالش با این مامان گلش
عزاداریهاشم قبول باشه روی ماهشو ببوس
قربون اون چادر سرکردنش


سلام عزیزم مرسی نظر لطفته خانمی ممنون اومدی و خوندی پارسا جونو ببوس
یاس
19 آذر 91 1:43
سلام مامان گلی خانوم.سلام نیایش گلم.از کجا شروع کنم آخه.همه شو خوندم.خب مامان طلا تو هم پستات رو عین من تقسیم میکردی دیگه.منم بعد از یه غیبت طولانی اومدم ولی با چنتا پست


سلام یاس خوشبو و مهربونم ممنون که خوندی پست طولانی منو ببخشید که اذیت شدی چشم سعی میکنم تو چند تا پست بذارم آخه تقریبا به هم مربوط بود زیاد بی ربط نشده که؟بازم ممنونم از حضور گرمت
یاس
19 آذر 91 1:45
عزیز دلمه نیایش.قربون شوق و ذوقت بشم که عاشق نقاشی هستی.
خوب کردی مامانی نفرستادیش.منم اگه بودم همین کار رو میکردم.آخه هنوز خیلی کوچولو ان.مطمئنا نیایش هم درکت میکنه.
عزیزم زیارتتون هم قبول.ما رو دعا کنید.هر زمانی که رفتید حرم.

قربون دلت مهربون ممنون اومدی و خوندی خیلی لطف کردی محتاجیم به دعا همیشه به یاد دوستامون هستیم بوس برای شما
مامان ساينا
19 آذر 91 7:50
فكر كنم يه نظر گذاشتم نرسيد...مرسي ماماني خيلي پست زيبايي شده و با عكساي اين كدبانوي خوشمل زيباتر شده...تو نظر قبليم گفتم اگه به دستت رسيده...شربت پروسپان (گياهي) كه تو داروخانه ها هست يه ضد سرفه خوبه واسه بچه هامون


سلام عزیزم ممنون از حضورت نه فکر میکنم نظری از شما ثبت نشده ولی بازم ممنونم که اومدی براش شربت تیمیان یا هعمون تیمکس رو گرفتم (شربت گیاهی آویشن کوهی)خیلی خوب بود فریبا جون مامان نیروانا معرفی کرده بود ممنونم از محبتت خیلی بهتر شده سرفه هاش
بوس برای شما

گل آبی
19 آذر 91 12:20
برای نیایش جان


خیلی ممنون
فاطمه شجاعی
19 آذر 91 22:10
زهره جون چه پست خوبی گذاشته بودی همشو با ذوق خوندم الهی بمیرم طفلکی چه زود سرما میخوره اگه تونستی زیاد بهش بادوم بده حتی به صورت خام ریز ریز کن بهش بده خیلی برا سرفه خوبه
دلم براتون خیلی تنگ شده حیف که مشکلات زیاده فعلا نمیتونم بیام وگرنه تا الان دیگه اومده بودم دلم برا نیایشم لک زده
ماشالا چقد بادقته که نهنگ رو تو آسمون تشخیص داده و چقد هم قشنگ کرفس خورد کرده

عزیزم حق داری نذاری بره اردو با این طرز نگهداری از بچه ها که آدم میشنوه البته میدونم که اون همیشه دوست داره بره با بچه ها ای کاش که بذارن خودتم باهاشون به عنوان کمک بری که هواستم بهش باشه چون واقعا کنترل بچه ها سخته
خدا همتون رو برای هم حفظ کنه و عزاداریاتون قبول باشه مخصوصا عزاداری نیایش جونم که حتمام هم قبول هست
خدایا کی میشه ببینمش دلم براش بیش از اندازه تنگ شده بهش بگو توی دعاهاش برای ماهم خیلی دعا کنه
میبوسمتون


مرسی عزیزم قشنگ می خونی ممنون که اومدی دل ما هم تنگ شده براتون ایشالا به زودی دیدار ها تازه بشه همیشه به یادتون هستیم
اتفاقا ازشون خواسته بودم اما میدونی چه جوابی بهم دادن؟
گفت که مربی های خودمون هم زیادی هستن و بیکار میمونن چون اونجا خودش مربی یا همون پرستار یا هر چی که اسمش رو بذاری داره برای تحویل بچه ها و مراقبت ازشون....
منم چون اونجا رو ندیده بودم تا حالا جرات نکردم بفرستمش اما بازم زیاد رفته بودن بچه ها فکر میکنم 70 نفر بودن!
اگه نیایش سرما خورده نبود که مهدی می خواست بفرستتش به هر حال گذشت تا ببینیم اردوی بعدی چی میشه؟!!!!!!!
ممنونم که خوندی به همه سلام برسون می بوسمت
زهرا
19 آذر 91 22:13
سلام. انشاءا... که حال نیایش جون خوب شده باشه ولی نمیدونم تا حالا شربت آویشن استفاده کردین یا نه. توی داروخونه ها هستش و کاملا بهداشتی از آویشن تهیه میشه برای سرفه بچه ها خیلی خوبه. سلامت باشین. التماس دعا


سلام دوست عزیز ممنونم از محبتت آره یکی از دوستان معرفی کرد و گرفتم خیلی خوب بود خدا رو شکر دیگه سرفه نمیکنه و خوب شده
کاش آدرس گذاشته بودی
ممنون از حضورت
نسرین مامان باران
20 آذر 91 12:31
مبارک باشه .
این ویروسها کی تموم میشند . امیدوارم دیگه مریض نشی نیایش گلم .
واسه اردو هم بهت حق میدم خیلی تصمیم سختیه .


ممنون عزیزم آره تصمیم سختی بود ولی مریضی هم مزید بر علت شد تا دفعه بعد ببینیم خدا چی می خواد ممنون از حضورت
مامان نيروانا
20 آذر 91 15:47
سلام بهوونه ي قشنگ من براي زندگي! آره بازم منم همون ديوونه ي هميشگي!
قربون مرام و شاهنامه نوشتنت بشم زهره جون كه آدم رو واميداره هي تيتر و شماره بزنه و براي تك تكِ خوشمزگيات نظر بذاره، تازه بعد از يه عذرخواهيِ بلند و جانانه بابت اينهمه تأخير
حالا برم پارگراف پاراگراف بخونم نظر بنويسم كه جا نمونه چيزي،‌ خوشم اومد از كار مامان كوثر كه هي خوند و هي كامنت جديد گذاشت،‌ اينم يه راهيه واسه خودش
و اما
- آفرين به مامان فرهنگ دوست كه دخترشو ميبره نمايشگاه كتاب و براش پازل و كتاب و ... ميخره و ميذاره نقاشي كنه تا حالشو ببره، خاله فريده رو كه ديگه نگو، ماشالا به معرفتش. دست بوسشيم مام از اين راهِ دور
- ديگه جونم برات بگه عشق ميكنم با اين رنگ مالياتون،‌ البته روي جاهايي كه بعدن بشه پاكش كرد، امروز بابايي زنگ زده اداره سراغ پيش بند نيروانا رو گرفته كه ميخواد نقاشي كنه، گفت نيروانا ميگه " از خنده دارم مي ميرم ميخوام نقاشي كنم" منظور بچه م اين بوده از ذوق داره ميميره. حظ ميكنم بابت اينهمه ذوقت خاله جونم. خدا رو شكر كه حالشو بردي، خداييش مامانت عشق مام هست ها فداش
- كاش منم برسم نيروانا رو اينجوري مشاركت بدم توي كارِ خونه، چه كرفسي خرد كردي عزيزِ دلم،‌ آفرين
- گلاي زعفرون و اون عكست خيلي روياييه نيايشم. هر دفعه كه نگاش ميكنم ميگم خدا كنه زنبوري اون تو نباشه يه وقت بپره بيرون، اينجوري بو ميكشي منم عطرشو فهميدم اينجا قربوت برم،‌به به
- شبيه ِ عشقي وقتي تصوير ميسازي گلم
- من دهنم خيلي وقته شيرين شده از اين شيريني، خوش به حالم
- قبول باشه همه ي قدمهاي خوشگلت توي راههاي قشنگي كه بر ميداري
- چه قدر قشنگی والا
سالم باشی ایشالا



عزیز دلم ممنونم از وقتی که گذاشتی و منو خوندی فدات
مهربونم قربون نیروانای نازم بشم با اون خوشمزگی هاش ببوسش از طرف من حسابی تا خودم یه روز گیرش بیارم مجدد خیلی ازت ممنونم در برابر این همه مهرت هیچی ندارم بگم جز اینکه دوستتون دارم عزیزای دل شاد باشید همیشه و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم کامتون هم همیشه شیرین دوستم

مامان نيروانا
21 آذر 91 9:23
من الان لبريز گريه ميشم. آخه چرا نظراتم نرسيده؟؟؟!!!!
اگه بدوني شاهنامه نوشته بودم واست زهره جون با چه آب و تابي،‌ديروز عصر،‌آخه چرا نرسيده


الهیمن بمیرم ببخش تو رو خدا اینقدر محو خونه نیروانام و جشن تولدش شده بودم که نظرات خودم رو تایید نکردم تو رو خدا منو عفو کن خدا نکنه لبریز گریه بشی خدااااااااا
مامان نيروانا
21 آذر 91 9:28
بازم مينويسم چه اشكالي داره آخه:
برات نوشته بودم كه اين پستهاي پُر و پيمون و هفته نامه-ماهنامه ايِ تو قشنگم آدم رو واميداره هي كامنت برات بزنه با تيتر و شماره و با جزئيات دقيق كه خداي نكرده چيزي از قلم نيفته. خلاصه به مامان كوثر هم آفرين گفتم كه هي يه پاراگراف خونده يه كامنت زده، كارش خيلي باحاله. كلمه به كلمه قشنگيات رو خوندم و البته بخشهايي هم كه نيايشم چندان حالش خوب نبوده كه اونم اگه خوب نگاه كني بعدش قشنگه. جوابامو توي يه كامنت ديگه ميزنم. ميگم شايد چون متنش زياد بوده ثبت نشده
...


شرمنده ات شدم ناز من ببخش منو درگیر نیروانام بودم با اون جشن تولد برفی و نازش
مامان نيروانا
21 آذر 91 9:39
القصه خانوم گل اينم تراوشات (هاي) ما:
1-باريكلا به مامان فرهنگيِ ادب دوستاهل مطالعه كه پاي دختر گلش هم اينجور جاها وا ميكنه تا از اين گنج خاموش خوشه چيني كنه. نقاشي و حال كردنت با نقاشي هم كه لذتش رو از نزديك چشيدم، خوش بحالم
مباركت باشه هر چي كتاب و پازل و ... برداشت كردي و دست خاله فريده ي نازنينتم درد نكنه كه هميشه و همه جوره پايه ست. زهره جون همينجور شكمت رو صابون بزن كه يه روز تو هم بتوني خالگي كني براي خواهرزاده ي عزيزت. جونم قند توي دلم آب شد
2- رنگ مالي روي آينه هم كه آخر صفا!!! من همينجوريشم ميگم زهره جون،‌ عشقمي! چه برسه به اينكه بذاري روي آينه هم اينجوري جولون بدم. نيروانام دقيقاً توي اين موقعيتا ميگه دارم از خنده ميميرم و منظورش از ذوقه و هي قربون صدقه ي من ميره كه مامان خوبم دوسِت دارم ...
بقيه كامنت بعدي


وااااااااااای ای وای من حالا من چه جوری بهت خبر بدم که کامت پر مهرت ثبت شده بود !!!!!!!!
کوتاهی منو ببخش فدات شم
دست و دل مهربونت رو میبوسم نازنینم نیروانای خوشمزه ی منو بوسه بارون کن ایشالا زنده باشه همیشه قربونش برم با اون خندیدنش که دل ادم رو میبره
مامان نيروانا
21 آذر 91 9:46
.. ميگفتم عزيزم:
3-خوش بحال كرفسي كه تو خردش كني نيايشم و گل زعفروني كه تو بو بكشي عزيزم.
هر دفعه اين عكستو ميبينم يهو دلم ميريزه نكنه يه زنبور الان توش باشه نيشت بزنه عكست خيلي قشنگه خاله. خوش بحالت گل زعفرون بو ميكشي
4- تشبيه به نهنگتم كه ديگه گفتني نيست از چه هوش سرشار و نگاه عميقي آب ميخوره
5- من از اين شيريني قبلن حظشو بردم. شيرين كام شدم به تمامي. نوش جونت زهره جونم. اين اراده اي كه ميگم داري ايناها، ببين گل كاشتي، آفرين
6- زيارت ظهر عاشورام قبولت. منم بچگيام دقيقاً يه ظهر عاشورا حرم بودم كه خوب يادمه.
7- از تب و دردت نگو كه دلم ميگيره. بزنم يه كامنت جديد حالم عوض شه



همین طور مهرته که داره به سمتم میاد و منم هی شرمنده وای وای وای
دوستتون دارم عزیز دلم
راستی زنبورای تو زعفرونا مست بودن نمیتونستن نیش بزنن
کامت همیشه شیرین تو خودت قند و نباتی شکلاتی یعنی منظورم اینه که تو خودت خیلی شیرینی عزیزم
مامان نيروانا
21 آذر 91 9:53
الان اس ام اس ت اومد عزيزم ولي ديگه كاريش نميشه كرد، اين سيل كامنتهام بهمراه همه ي عشقم بازم نثارت
8 بود فكر كنم آره - نيايش عزيزم حتماً يه بار ديگه كه حالت خوب بود حسابي حضور فعال پيدا ميكني توي مراسم و شعرم با صداي رسا و قشنگ خودت ميخوني ايشالا
9- اردو هم عيبي نداره عزيزم، بزرگتر كه شدي و حالت خوب بود و هوام بهتر بود ايشالا ماماني ميذاره بري. خوبيش به اينه كه يادت ميره زود. فداي تو
ديگه زياده عرضي نيست كه داراي طول نباشد
چه قدر قشنگي والا
سالم باشي ايشالا



من یکی به تنهایی فدات
دیگه چی بگم
وقتی اینقدر منو لبریز مهر کردی با حضور دوباره و قشنگت
ممنونم دوست خوبم ببخشید بازم قصور از بنده بود
البته باعث بسی افتخار بود این همه مهر و یادگاری های زیبا برای من و نیایش
می بوسمت نیروانام رو ببوس
مامان نيروانا
21 آذر 91 9:59
تقصير منه اينقدر عجله دارم عزيزم،‌ تو اصلاً خودتو ناراحت نكن. براي منم باعث افتخاره كه توي خونه ي نيروانام مهمون بودي و هستي به چه قشنگي و اونهمه كامنت پرمهر. فداي دست و دل و نگاه قشنگتم هميشه


مامان سونیا
21 آذر 91 10:06
به به ماشاالله به این کدبانوی شیرین زبون
و تبریک به مامانی بابت گواهینامه رانندگی مبارک باشه عزیزم


ممنونم از نظر لطفت و حضور گرمت دوست خوب
مامي كيانا
25 آذر 91 10:48
به به چه خاطرات خوبي ما كه كلي خوشحال شديم البته نه از تب و مريضي نيايش جون ايشالا كه ديگه هيچ وقت مريض نشي قربونت برم
صداي ناز و دلنشينتو توي فيلم ديدم خيلي نازنازي بود


ممنونم از حضور گرم و پر مهرت ایشالا هیچ بچه ای هیچ وقت مریض نشه بوس برای شما
مامي كيانا
26 آذر 91 13:17
عزيزم ميشه راهنماييم كني چطوري ميتونم واسه هر پست يك موزيك يا ويديو جداگانه گذاشت
مامان فاطمه
29 آذر 91 14:13
سلام گلم
دخمل نازی دارید به کلبه ماهم سر بزنید و اگه مایلید باهم لینک باشیم


سلام دوست عزیز چشم حتما خدمت میرسم ممنون از لطفتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد