نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

ثمره ی عشق

چه خبــــــــــــــــــــــراااااااااااا؟؟!!

1391/6/17 20:38
نویسنده : مامانی
1,905 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

خیلی دلم برای همه دوستای گلمون تنگ شده بود، این مدت که یه کمش ، ما خودمون رو تعطیل کرده بودیم و یه کمش هم نی نی وبلاگ ما رو !چشمک باعث شد که کمی عقب بیفتیم از به روز کردن خاطرات دخملی و دلمون هم حسابی تنگ بشه برای همهقلب

اما دوباره اومدیم با دست پر ایشالا که نیایش هم همکاری کنه تا بتونم همه وقایع اتفاقیه رو توی این روز خوب ثبت کنم مژه

همه ی روزا خوبن ولی امروز خوب تره چون...

در ادامه میگم زبان

دوهفته پیش پر از اتفاق بود از دندون دار شدن نیایش و اومدن مامان جون و بابا جون بگیر تا دیدن یکی دیگه از دوستای خوب و عزیز وبلاگی و ماجرای مهد کودک !!!!!!!

یه نفس عمیق بکش و برو ادامه!نیشخند

مبارکت باشه گلم

خب از اول شهریور بگم که رفتیم دوباره دندون پزشکی برای قالب گیری دو تا دندون جلویی ات (فکر میکنم همه تا حدودی در جریان دندونات هستن ولی خب بازم بگم که چون شما عزیز مامانی توی سن خیلی کم یعنی 2 سال و هفت ماهگی دو تا دندون جلوت رو از دست دادی باید برات دندون مصنوعی یا همون پلاک ثابت میذاشتیم تا خدای نکرده دندونای اصلیت دچار مشکل نشه هرچند که دکتر گفت بازم اطمینان 100 در صد نیست که دندونای اصلیت کج نشه ولی خب توکل به خدا شایدم مسئله ای پیش نیاید 5 سال دیگه! )و اون روز چون خانم دکتر خیلی سرش شلوغ بود نتونست و گفت که فردا بیاید و فقط گفت که دو تا از دندونای دیگه اش هم نیاز به عصب کشی داره ناراحتوای خدا خیلی ناراحت شدم ...و بهمون وقت داد و هفته ی بعدش رفتیم برای درست کردن دندونات و قالب گیری برای پلاک ...ولی اینبار خیلی اذیت نکردی و حتی بار آخر خودت به تنهایی روی صندلی نشستی و همکاری کردی خیلی خوشحال شدم که اینقدر بزرگ و فهمیده شدی عزیزم ماچمی دونستم چه قدر داری اذیت میشی ولی تحمل میکنی دخترک صبورم نمیدونم واقعا چرا باید دندونات اینقدر زود خراب بشن ولی چیزی که فهمیدم اینه که این قطره های آهن و قرص های آهنی که اینقدر هم توصیه می کنن دکترا مصرفش رو دندونا رو خیلی زود می پوسونه !افسوس و این رو هم فهمیدم که برای بچه های زیر 6 سال نباید خمیر دندون استفاده بشه چون هم برای کلیه ضرر داره و هم دندونای اصلی زرد در میاد!ابرونمیدونم ولی اینا چیزایی هست که خانم دکتر گفتن...بالاخره روز 11 شهریور صاحب دو تا دندون جدید و خوشگل شدی ...امید وارم که دیگه بقیه دندونات خراب نشه الان 20 تا دندون داری و دو تای دیگه هم توی فک پایین در حال در اومدنه ...و امید وارم با این دو تا دندون جدیدت هم خوب کنار بیای تا الان که خیلی خوب بودی فقط روز اول هیچی نمیخوردی و می گفتی که درد میکنه ولی الان دیگه عادت کردی فقط به هیچ وجه نباید چیز سفت بخوری و همین طور گز و شکلات هایی که کش بیاد خیلی باید مراقب باشیم ...خدا رو شکر اونقدر فهمیده ای که اگر کسی هم بهت شکلات تعارف کنه میگی برای دندونم خوب نیست و نمیگیری ...همه دردات مال من عزیزکم الهی هیچ وقت مریض نشی و درد نکشی خیلی دوستت دارم با این دندونای خوشگلت خوشگل تر شدی نازنینم خودت هم شب اول که دیدی ذوق کردی فقط بهش عادت نداشتی ولی الان همه چی خوبه خدا رو شکربغل

 

خب توی روزهایی که مامان جون و بابا جون اومده بودن(آخه بابا جون (بابای بابا) به خاطر کارش میره کهنوج و دو هفته ای اونجا هستن ،مامان جون رو هم با خودش میبره و باز یه هفته ای میان گلبهار ولی اینبار بیشتر موندن ) زیاد دریاچه می رفتیم باهاشون ،آخه خیلی با صفاست توی این روزها که هوا خیلی عالیه نه سرد و نه گرم (البته داره کم کم سرد میشه مخصوصا شبا)و تو حسابی خوش می گذروندی دیگه همش پارک و تفریح و بیرون...

خیلی دوست داری همش بزنی بیرون از خونه بر عکس مامانت !خیلی ددری هستی برای همینم جمعه گذشته به اصرار بابا جون با هم اخلمد هم رفتیم و خیلی بهت خوش گذشت اینقدر دوست داشتی همش پات رو تو آب بزنی با اینکه آبش خیلی خیلی سرد بود ،کلی خوشحال بودی از تفریح اون روزت ...

  

در خلال همون روزها یکی از دوستای خوب و مهربون و خونگرم وبلاگی مریم جون مامان پریسا جون خبر داد از اومدنشون به مشهد و باعث افتخارم بود که تونستم زیارتشون کنم اونم توی حرم امام رضا(ع) واقعا روز خوبی بود و زیارت دو جانبه قسمتون شد همین جا بازم ازش تشکر میکنم که این فرصت رو برای من و نیایش فراهم کرد تا هم حرم بریم که نیایشی هم خیلی دلش تنگ شده بود برای امام رضا و هم پریسا جون و مامان خوبش رو توی دنیای واقعی ببینیم و خاطره ی اون روز زیبا رو برای همیشه توی ذهنمون ثبت کنیم....

 و ممنونم بابت این یادگاری قشنگی که به نیایش دادی مریم جون

و ممنون برای عکس های قشنگی که گرفتی نمیدونم اگر شما دوربین نیاورده بودی چی می شد؟!چشمک

خاطره ی قشنگی شد برامون به قول خودت مریم عزیز کاش فاصله ها نبود ولی شایدم همین فاصله هاست که دل ها رو به هم نزدیک تر میکنه ان شاا لله که بتونیم بیشتر در خدمت دوستای گلمون باشیم من هم خیلی خوشحال شدم و براتون همیشه آرزوی شادی و سلامتی دارمماچ

توی این دو هفته گاهی به وبلاگت سر میزدم اما خیلی کم چون بهم اجازه نمیدادی و دوست داری بیشتر باهات باشم میدونی خودم هم وجدان درد میگیرم که شما رو به حال خودت بذارم و بیام اینجا شروع کنم به خوندن و نوشتن!!!!برای همینم تصمیم گرفته بودم که بیشتر وقتم رو با تو باشم گلم و البته منتظر بودم تا مامان پریسا جونم برگردن و بعد از همه ی خاطراتت یه جا بنویسم که یهو دیدم بعـــــــــــــــله خبری نیست و نی نی وبلاگ رفته مرخصیناراحتتازه سی دی وبلاگت هم هنوز به دستمون نرسیده متفکرالبته با تلگرافی که زدم گفتن تو راهه ایشالا فردا میرسه !!!!!! و این شد که شد امروز تازه اگه همین امروزم بتونم کاملش کنم خوبه آخه بابایی هم سرما خورده و حال نداره و من هم که کلی کار دارم و تو هم که می خوای همش ما باهات بازی کنیم تا همین جاش رو هم که نوشتم صد بار بلند شدم و نشستم...اوه

چند وقتی بود توی این فکر بودم که مهد بذارمت یا نه؟خیال باطلخیلی فکرم مشغول این مسئله بود می دونی آخه من خودم هم بچه ی مهد کودک بودم و به خاطر شاغل بودن مامان جون (معلم بود)مجبور بودیم بریم مهد فکر کن من یه بچه ی 4 ساله و نیمه بودم و خواهر 6 ماهه و برادر 2 ساله ام رو هم به من می سپردن که بریم مهد ....بگذریم از اون روزها و خاطراتش چیزی نمیخوام بگم ....ولی همیشه دوست داشتم تو پیش خودم باشی و اصلا زودتر از 4 سال فکر نمیکردم بذارمت مهد ولی تو خیلی علاقه نشون میدی به بودن با بچه ها و بازی و حتی آموزش...

 خب چند وقتی بود که فکر میکردم شاید من دارم اشتباه میکنم و نکنه که باعث وابستگی بیش از حدت به خودم بشم ...هر چند که فکر میکنم من به تو بیشتر وابسته هستم تا تو به من!خجالت

به هر حال توی این فکرا بودم که توی ماه رمضان متوجه شدم نزدیک خونه مون داره یه مهد کودک شکل میگیره از  رنگ آمیزی در و دیوارش فهمیدم ...درش رو مثل یه جعبه مداد رنگی رنگ کردن و تو خیلی خوشت اومده ...

می دونی اینجا چند تا مهد کودک داره ولی من از هیچ کدومشون خوشم نیومده بود نه از مسئولینش و نه از محیطش ....اما این مهد که داشت کم کم شکل میگرفت اونم اینقدر نزدیک خونه یه کم دلم رو روشن کرد و با خودم گفتم خدا کنه لا اقل به نسبت بقیه مهدهای اینجا بهتر باشه توی فکرش بودم اون روزها که یه روز تبلیغاتش رو توی حیاط دیدم و با تو کفش و کلاه کردیم و رفتیم اونجا تو هم خیلی دوسش داشتی و می گفتی من دوست دارم زودتر بزرگ شم تا بیام مهد ...مربی هاش هم مهربون بودن و مدیرش هم فکر میکنم همسن و سال خودم باشه اونم مترجمی زبان خونده و داره فوقش رو میگیره (البته دانشگاه قوچان)بازم جای شکر داشت چون احساس میکردم هم نو بودن وسایل و تمیزی در و دیوارش و وسایلش، هم تحصیل کرده بودن کادرش خیلی مهمه اما بازم دو دل بودم چند روزی هی رفتم و اومدم و پرسیدم و ...

ولی بازم خواستم که با یه مشاور کودک که از خیلی وقته پیش وقت گرفته بودم مشورت کنم و بالاخره رفتیم پیش خانم دکتر عباس زاده و البته بازم باید بریم چون اون روز خیلی فرصت نشد که راجع به خیلی چیزا ازش بپرسم ولی خب نظرشون راجع به این دغدغه ای که من داشتم درباره مهد گذاشتن یا نگذاشتنت این بود که اگر خودش مایل هست و دوست داره حتما بذارش ولی اولش کوتاه....و همه ترس ها و نگرانی ها رو هم باید از خودت دور کنی ...

از مهد که پرسیدم گفتن حد اقل زمانی که می تونیم ثبت نامش کنیم 3 ماهه است البته ساعتی هم میشد ولی هم به صرفه نبود هم به آموزش خاصی نمیرسیدی اینجوری ....خلاصه روز 13 شهریور رفتیم برای ثبت نام و تو هم خیلی خوشحال بودی و ذوق زده ....نمیدونم واقعا از اول مهر که بخوای بری مهد چه روزهایی در انتظارمونه حتما برای من که دوریازت خیلی سخته آخه تا حالا دوری من از تو فوقش یکی دوساعت بوده که اونجوری بازم یا پیش مامان جون بودی یا بابا .....حتما خیلی تجربه خاصی خواهد بود برای هر دومون خدا کنه خیلی سخت نباشه و خدا کنه همون جوری که الان اینقدر علاقه داری به مهد کودک با رفتنت هم علاقه ات بیشتر بشه و خدا کنه که اونجا هم بهتر از انتظار من باشه...

 الهی به امید تو....

راستی عسلم توی این مدت که بیشتر با هم بودیم هر روز بَن بِن بُن بازی میکردیم و تو الان 30 تا کلمه رو بلدی بخونی هر جا که باشه حتی از هین جا که برات نوشتم:

مامان،بابا،آب،نان،مو،گل،دست،پا،توپ،پسر،دختر،چتر،تاب،سگ،اسب،چشم،گوش

،کفش،مداد،کلاه،ساعت،ابرو،جارو،جوجه،گاو،شیر،خیار،کت،شلوار،دامن

ازت فیلم هم گرفته بودم البته تا 20 تاش رو توی فیلم دارم ولی الان فرصت نمیشه برات بذارم شاید دوباره بتونم فیلم بگیرم حتما برات میذارم دخترک با سواد من

البته بگم من اصلا اصراری به یادگیری الانت نداشتم اما وقتی علاقه ی خودت رو دیدم خودم هم سر ذوق اومدم و هر از چند گاهی با هم تمرین میکنیم و وقتی هم حوصله نداشته باشی به هیچ وجه مجبورت نمیکنم شیرینمماچ

خب گفته بودم امروز روز خوبیه آره خب همه روزها با وجود تو خوب و شیرینه عزیزم ولی امروز هم یه خاطره است 6 سال پیش توی همچین روزی یعنی جمعه 17 شهریور 85 همزمان با نیمه شعبان ،من و بابایی با عشق رفتیم زیر یه سقف ،زیر سقفی که الان 3 ساله با وجود تو خیلی امن تر و زیباتر و عاشقانه تر شده مهربونم ،از هر دوتون ممنونم برای بودنتون

 قلبدوستتون دارمقلب

ممنونم از اینکه وقت گذاشتید دوستای عزیزم ببخشید که طولانی شد ، راستی نیایش جون هم توی مسابقه نی نی باحجاب شرکت کرده (عکس شماره 21)اگه دوست داشتید بهش رای بدید اینجا کلیک کنید با تشکرماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (62)

مامان پریسا
17 شهریور 91 17:08
سلام زهره جون .
اول بگم حواست به ثانیه شمار بالای صفحه باشه که داره رند میشه


سلام گلم آخی راست میگی
واقعا چه قدر زود میگذره
بچه ها بزرگ میشن و ماها هم...
ممنون اومدی عزیزم
مامان پریسا
17 شهریور 91 17:13
مبارک باشه نیایش جونم.
ایشالله دندن های دایم در بیان و سالم باشم و دیگه مشکلی براشون پیش نیاد. قربون دختر صبور برم.


قربون شما خاله ی مهربون
مامان پریسا
17 شهریور 91 17:17
نمیدونم شاید.....
به قول شما شاید این فاصله ها باعث شده اینقد به هم وابسته بشیم.
ولی عزیزم. مهربونی هم شرطه اون هم دلی که شما دارید.....
من که به داشتن دوستی به خوبی شما به خودم افتخار میکنم.


عززززززیزم مهربونیه خودت هست که همه رو مهربون می بینی قربون محبتت من هم به داشتن دوست گلی مثل شما افتخار میکنم ایشالا همیشه سالم باشید و شاد ممنون عزیزم
مامان پریسا
17 شهریور 91 17:25
ایشالله نیایش جون برن مهد کودک و بهش کای خوش بگذره.
البته من قبلا با مهد مخالف بودم. ولی الان نمیدونم شاید اگر به قول شما از نظر شرایط محیطی و سطح سواد مربیان و ....... بشه اعتماد کرد. مهد جای بدی هم نیست.


راستی وقتی سی دس رسید در موردش ازتون سوال داشتم که اگر خوب بود من هم بعد از تولد پریسا سفارش بدم.


در مورد سی دی حتما خبرت میکنم عزیزم و در مورد مهد هم بگم که منم همین عقیده رو داشتم که تا وقتی مجبور نباشی نباید بچه رو بذاری مهد ولی خب با نظرم مخالف بود کسی که به نظرش اعتماد دارم....نمیدونم ان شا الله که خوب باشه ولی فعلا فقط سه ماه هست...
مامان پریسا
17 شهریور 91 17:26
زهره جونم. سالگرد پیوند اسمانیتونو بهتون تبریک میگم
امید وارم سالیان سال با عشق جاودانه و در کنار نیایش عزیز زندگی کنید.
خوش باشید عزیزم.


ممنون مریم جون اینقدر محبت داری به ما و ممنونم خیلی ازت که وقت گذاشتی و پست به این طولانی ای رو خوندی و برامون یادگاری گذاشتی خیلی خیلی متشکرم ازت و می بوسمت و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
سپیده
17 شهریور 91 18:37
سلام. فقط یک نفر www.koodakeman91.niniweblog.com
حنانه
17 شهریور 91 19:46
سلامـ
زهره جون سالگرد ازدواجتون مبارک
رفتم به نیایش باحجاب رای بدم دیدم نوشته از شنبه رای بدین زهره جونم ایشالا دندوناشم به خیر بگذره واسه مهدم نگران نباش من خودم انقدر مهد رفتم که نگو ایشالا هم چیزای خوب یاد می گیره هم آمادگیه واسه مدرسه رفتنش



سلام عزیزم ممنونم از لطفت واقعا اگه مثل شما خانم خوب و مهربون و با هوش و همه چی تمام بشه که من از خدامه...دعا کن که خیر باشه همه چی براش
ممنون از حضورت
حنانه
17 شهریور 91 22:55
سلامـ
زهره جون شرمنده شدم خوبی از خودته


سلام قربونت دوست خوبم
مامان گیسوجون
18 شهریور 91 0:34
دوست گلم می شه زحمت بکشید به گیسو جون من رای بدید ممنون می شم

لینک مسابقه

http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php


عزیزم ببخشید من به نیایش رای دادم
خب دوستان شرکت کننده زیاد هستن و فقط یه انتخاب دارن همه ،پس شرکت کننده ها برای اینکه تبعیض نشه بین این همه دخمل ناز و خوشگل با حجاب، به نی نی خودشون رای بدن بهتره
الهه مامان یسنا
18 شهریور 91 0:45
سلام دلم تنگ شده بود واستون. نیایش جون چقدر با این دندونهای جدید تودل برو تر شده. قربونش برم که اینقدر صبوره...
سالگرد ازدواجتون مبارک همیشه همینجوری خوشبخت باشید ان شا الله.
تو وبلاگ کودک من عکس نیایش جون رو دیدم و رأی دادم بعد دیدم از فردا شروع میشه رأی گیری فردا هم میرم رأی میدم اینقدر که ناز شده تو اون چادر


سلام الهه جون ما هم دلمون واستون تنگ شده بود ممنون اومدی عزیزم و ممنون بابت تبریکت و نظر لطفت به نیایش
چشمای خوشگلت ناز میبینه
بابایی
18 شهریور 91 7:48
ثانیه ها و دقایق در گذرند و این خاطراتند که طعمی از آنها را در وجودت باقی می گذراند؛ طعم دقیقه های با تو بودن هنوز مثل همان انگشت آغتشه به عسل شیرین است، عاشقانه با تو می مانم مهربانم.
دوستتان دارم


قربونت برم عزیزم تو با اون سرِ سنگینِ سرما خورده ،صبح زود اینجا چه می کردی !
ممنونم همیشه از تو به خاطر همه محبت هایت و عاشقانه هایت

مامان سانای
18 شهریور 91 8:23
همه چیز مبارک دندونای دخملی . سالگرد زیر یه سقف رفتنتون و امیدوارم همیشه مثل حالا زندگی به کامتون باشه


ممنون عزیزم خیلی خوشحال شدم اومدی شما هم شاد و سر بلند باشید
مامان حسني
18 شهریور 91 8:34
سلاممممممممم زهره جون خوبم
خوش خبرباشي هميشه
دندون نو مبارك باشه الهي هيچ كدومش ديگه مشكل پيدانكنه ودودوناي دائمي محكم وخوشگلي هم جاش دربياد
زهره جان ازراهنماييت درمورد خميردندون واهن خيلي ممنون
چه عكساي خوشگلي كيف مي كنم وقتي اين فرشته زيباروي خندون را مي بينم
خوش به حالتون كه دوستاي وبلاگيتون را ديدين
واما مهد نگراني اين روزاي من چون من هم دنبال يه مهدخوب هستم ولي راستشو بخواي انگارميترسم برم تحقيق كنم خودحسني دوست داره ولي چاره اي هم نيست تا حالا پيش مامانم بوده ولي چون خواهرم حامله هست كم كم بايد قبل ازاومدن ني ني حسني را مهدبذارم كه فكرنكنه به خاطر اومدن ني ني ازخونه بابايي رفتن محروم شده توكل برخدا
راستي قبل ازاينكه بيام اينجايه سفارش يكي ازدوستام براي راي دادن رفته بودم وبلگ كودك من اونجا عكس نيايش را ديدم ماشالله هزارماشالله خيلي نازشده بود بهتون راي دادم با اسم خاله فينگيلي (وبلاگي كه براي ني ني خواهرم دارم مي نويسم ) به اونجا هم سربزنيدادرسش را گذاشتم
دخترقندعسلو حسابي ببوسش خداحفظش كنه


سلام عزیزم ممنونم از توجهت خیلی محبت داری به ما خانمی چشماتون قشنگ میبینه ان شا الله که مهد گذاشتن این بچه ها هم به خوبی باشه منم هنوز استرس دارم انگار امسال بعد از مدت ها استرس اول مهر دوباره داره سراغم میاد.....
ممنون که اومدی و وبلاگ جدید هم مبارک موفق باشی خاله خانم
تشکر بابت رای ات موفق باشی همیشه
مامان زهره
18 شهریور 91 9:33
سلام
محمد سپهر با كد 41 در مسابقه "روياي زيبا" شركت كرده خوشحال مي شم بهش راي بدين.
اين هم نشاني:
http://lavashak.niniweblog.com/post36.php



سلام به روی چشم
مامان زهره
18 شهریور 91 10:00
عزيزم به خدا شرمنده شدم چرا دير به من خبر دادي. قبل از اينكه برات پيام بذارم به دوقوها راي داده بودم.ببين اگه مي شه دوتا راي داد خبرم كن.
بازم


مهم نیست عزیزم دشمنت شرمنده این چه حرفیه...
محیا یعنی تمام زندگی
18 شهریور 91 10:24
سلام
ممنون که اطلاعات خوبی در مورد دندونای بچه ها دادید
من هروز به وبلاکتون سر میزنم و از مطالب خوبتون استفاده میکنم
ما هم مشهد بودیم
هر وقت زیارت رفتید ما رو هم دعا کنید


سلام
ممنون از شما که وقت گذاشتی و خوندی
ممنون از حضور همیشگیتون
زیارتتون قبول
به یاد همه دوستامون هستیم اگه لایق باشیم
پریا
18 شهریور 91 11:27
عمه
18 شهریور 91 11:45
Salam golam, khandehaieh ghashanget halam ro ja ovord. dandooneh no mobarak omidvaram hamishe dar kenareh mama no baba delet khosh bashe va be gardesh o bazi bashi. Salgard aroosi mamani o babai ham kheily mobarak bashe rooz beh yad mandani va zibaiee boud.Rasti mikhastam begam hatman tou mahdekoudak doostaie khub va jadidi peida mikoni azizam va behet hesabi khosh migzareh. az door mibusamet, kheily kheily asheghetam ,khosh bashi


سلام عزیزم
ممنون مینو جان لطف داری گلم
گاهی خاطرات زیبا برای پر کردن جای خالی کسایی که دوستشون داری خیلی خوبه البته کفایت نمیکنه
به امید دیدار عزیزم
خوش باشید*:
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
18 شهریور 91 12:01
دندونات مبارک خاله جون. انشالله که مشکلی پیش نمیاد.
چه عکسها و مناظر قشنگیه مرسی. لذت بردم.


ممنون عزیزم از حضور گرمت و نظر لطفت
مریم مامان ملینا
18 شهریور 91 12:32
سلام زهره جون
اول بگم شرمنده که من قبلش به گیسوجون رای دادم، وهرکسی هم فقط یه رای داره
البته مطمئنم نیایش عزیزم برنده میشه با اون چادر ننه نقلیش
و اما چه همه خبر تو این مدت همش میامدم میدیم ننوشتی گفتم شاید رفتین سفر....
انشالا هم دندونای دایم نیایش جون خوب دربیان و هم نگرانیت بابت مهد بیخودی باشه و اونجا بهش خوش بگذره که البته با وجوداینکه نیایش داره سه ساله میشه حتما همینطورم خواهد بود.
سالگرد عروسیتون هم مبارک گلای همیشه عاشق.... شاد باشید
(کامنت منم عین پست تو بود....)



سلام عزیزم خواهش میکنم ممنون اومدی عزیزم
ببخشید نبودم حتما میام پیشتون مرسی از توجهت و محبتت به ما
من و نیایش دوستتون داریم
شاد باشید
خاله فریده
18 شهریور 91 12:46
قربون نیایش جونم برم که ماه بود و با این دندونا ماه تر شده
چه عکسای قشنگی
چه پست خوبی
سالگرد زیر یه سقف رفتنتون مبارک باشه خواهری .. انشالله سالیان سال در کنار هم خوشبخت باشید
راستی یه خبر دیگه رو هم میتونی اضافه کنی
سی دی وبلاگ نیایش امروز صبح رسید .

نیایش جونمو ببوس از طرف من ..
دارم میرم که بهش رای بدم .


قربون خاله ی ماهم برم...
ممنون که همیشه به ما محبت داری عزیزم
خدا رو شکر که بالاخره رسید و مثل اینکه خیلی هم خوبه...
میام به زودی تحویل میگیرم ازت ممنون



بوس برای خاله جون
حنانه
18 شهریور 91 15:01
سلامـ
زهره جان به نیایش رای دادم ایشالا برنده می شه
راستی دوباره آدرسم عوض شد ببخشید
آدرسمو برات گذاشتم


سلام عزیزم ممنون از رای ات
باشه چشم عوضش میکنم
ilijoon
18 شهریور 91 15:45



ilijoon
18 شهریور 91 15:46
چه جاهاي باصفايي هميشه خوش باشيد گلم


ممنون شما هم خوش باشید همیشه
ilijoon
18 شهریور 91 15:47
کلبه دل
18 شهریور 91 16:42
مبارکه نیایش جون


ممنون
سجاد
18 شهریور 91 23:06
سلام . با اجازه لینکتون کردم . خوشحال میشم شما هم لینک کنین ... مر300000


سلام چشم حتما
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
18 شهریور 91 23:51
به دختر خانوم شما رای دادم ... ماشالا هزار ماشالا خعـــــــــلی بانمک و خانومه...!


ممـــــــــــــنون عزیزم محبت داری
سپیده
19 شهریور 91 1:19
سلام. با تشکر رای تان www.koodakeman91.niniweblog.com
مامان ساينا
19 شهریور 91 7:43
سلام ماماني و نيايش جون...چه مرواريداي خوشكلي...محشر بودي محشرتر شدي گلم...ايشا... كه مشكلي برات پيش نياد...باسواد شدنت هم مبارك آفرين به تو دختر باهوش و جذاب...اميدوارم كه تو مهد هم حسابي بهش خوش بگذره


سلام عزیزم ممنون اومدی و ممنون از توجهت و نظر لطفت
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:06
سلام مامانییییی
خداقوت
چه خاطرات و نوشته های دلنشین و جورواجوریییییییی
همشو خوندم
زیبا و با احساس و صادقانه


سلام عزیزم
ممنون از لطف و محبت بی اندازه ات
و ممنون از حضور گرمت
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:08
و مبارک باشه دندونای خوشگلتتتتتتتتت

ایشالله همیشه سالم و شاد باشی

چه لبخند نازی


ممنونم چشاتون ناز می بینه
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:10
آخیییییییییییییی
میخوای بری مهد کودک ناز ناز خانم؟
مطمئنا عالی میشه. بوسسسسسسس
منم میخوام کوثر جون رو سرای محله ثبت نام کنم
البته بعد از اتمام این دوره ی موسسه نخبگان

کارشناس موسسه میگفت اگه نمیتونید روی دقت و تمرکز بچه ها خوب کار کنید حتما ببریدشون مهد کودک

البته نیایش جون ما خودش ماشالله باهوشه و میره مهد که بیشتر با دوستاش باشه


نظر لطفته عزیزم دعا کن که همه چی خوب باشه
نمیدونم چی بشه برای همینم خواستم مشورت کنم و خانم دکتر گفت که برای اینکه اجتماعی تر بشه و خیلی از ترس هاش که نتیجه ی ترس های خودت هست بریزه و وابتگی زیادتون به هم که به ضرر هر دوتونه کمتر بشه بهتره بره مهد ولی فعلا مدت کمتر....
توکل به خدا
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:12
همیشه به تفریح و گردش
چه عکسای خوشگلی. پاهاشوووووووووو
به مرغابی ها نون هم دادی؟؟؟!!

ما هم هر روز بیرونیم
و کوثر خانم حسابی بهش خوش میگذره این روزا
البته خسته هم شده
و امروز مثلا میخوایم استراحت کنیم
من که دیشب تا 2 بیدار بودم و صبح هم از 6 اینجام


ممنون جای شما خالی حسابی
ما که همچنان منتظر کوثر جونی هستیم
ایشالا همیشه خوش باشید
آره حتما استراحت کن خانمی اینجوری از پا در میای هامیگم قرار نبود مگه 10 شب بخوابی تا 4 صبح؟!
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:13
سالگرد ازدواتون مباررررررررررررک
چه عکس باحالییییییییییییییی

اتفاقا منم قصد داشتم مطلبی با مضمون این عکس آخری شما بذارم


ممنونم خانمی
با حالی از خودتونه
منتظر مطالب قشنگت هستم همیشه
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:13
زیارت قبووووووووووووول
برای ما هم دعا کردی؟؟؟

دیدار نی نی وبلاگیتون هم مبارک

اول از وبلاگ پریسا خوندم که همدیگه رو دیدید. چه خوب


ممنون عزیزم
بازم ممنون!
خوبه پس اول رفتی پیش پریسا
بـــــــــــاشه اشکال ندایه!
مادر کوثر
19 شهریور 91 8:14
راستی
ما بروزیم


چشم میام حتما
خاله فينگيلي
19 شهریور 91 8:35
زهره جان سلام
ممنون ازحضور گرمت با اجازه لينكتون كردم


سلام عزیزم خواهش می کنم ان شاا لله که همیشه شاد باشید و خوش خبر
الهه مامان یسنا
19 شهریور 91 11:48
سلام با سفر گیلان به روزم. منتظر نگاه گرمت هستم


سلام حتما عزیزم میام
نسرین مامان باران
19 شهریور 91 13:17
سلام زهره جون
دندونهای نیایش جون مبارک باشه .
وای از مهد نگو . ...
باران مهدکودک خیلی دوست داشت هرروز می گفت من و ببرید مهد واسه همین مهد نزدیک خونمون واسه کلاس سفال ثبت نامش کردم اما بعد از سه هفته اونطور از مهد زده شد . به نظرم نیایش جون و مهدخوب و با سابقه بگذار مخصوصا مدیر مهد باید باسابقه باشه یک رفتار کوچک باعث میشه بچه ها از مهدزده بشند مخصوصا که نیایش جون باهوش هم هست .
بهترین مربی واسه بچه ها مادرشونه . به نظرم تا 4سالگی مهد نگذارش .



سلام ممنونم خانمی
درباره ی مهد خودم خیلی دو دل بودم ولی با نظر مشاور ثبت نامش کردم نمیدونم چی پیش بیاد ولی فعلا موقت هست تا ببینم چی میشه شایدم اگه دیدم خودش دیگه نمی خواد بره اصرار نکنم و بذارم مهر سال آینده ان شاا لله
به هر حال خیلی ازت ممنونم موفق باشی
نسرین مامان باران
19 شهریور 91 13:26
به نیایش جون رای دادم


ممنون عزیزم
مامان تسنیم سادات
19 شهریور 91 16:55
چه عکسای قشنگی ...
چه آب بازی کرده نیایش....
آدم هوس می کنه بره آب بازی...


ممنون چشات قشنگ می بینه جای شما خالی...
ilijoon
19 شهریور 91 20:43
parya
20 شهریور 91 8:43
مامان نيروانا
20 شهریور 91 9:55
ديگه چه خبر!!!!
ماشالا چند روز نبودي و اينهمه ماجرا زهره جونم.
( واقعاً چي كشيديم از اين ارتقاء ني ني وبلاگ خداييش. )
مباركه اون مرواريداي قشنگت نيايشم. عسلم تو همه جوره قشنگي. خدا حفظت كنه.
اي ناقلاها حالا با پريسا و مامانش ميرين حرم نميگين مام يهو هوس كنيم. نوش جونتون زيارت دوبله روحم شاد ميشه از ديدن اينهمه عكس و يادگاري قشنگ، هميشه به گشت عزيز دلم.
زهره ي عزيزم، خدا رو شكر كه بغل گوشتون مهدكودك زدن. منم به فال نيك ميگيرمش. ايشالا نيايش هم بپسنده و شاديش مضاعف بشه اونجا. دلت رو قرص كن زهره جونم. ببين كي داره به كي ميگه
سالگرد همخونه شدنتون مبارك كبوترا، هميشه زير يه سقف گل بگيد و گل بشنويد.
نيايش عاشقتم. امروز عكسهاي تو و يسنا دلم رو روشن كرد حسابي به اميد بغل كردنتم رُز سرخ آتيشي


ممنونم از محبت خالصانه ات مهربون
جای شما واقعا خالی بود البته نه خالیه خالی چون اتفاقا حرفت شد گلم حرف از خوبی و خونگرمی ات و اینکه مامان پریسا جونم گفت که خیلی دوست داشته فریبایی که پشت این نوشته هاست رو ببینه....
ممنونم بازم که پیشمون اومدی و این همه انرژی مثبت نثارمون کردی دوووووست
سعی میکنم دلم رو قرص کنم حتما برای تو و نیروانام هم آرزوی موفقیت و شادی دارم ببوسش زیاد نیروانای با کمالاتم رو
مامان نسترن
20 شهریور 91 10:40
سلام نیایش جون .مامان مهربون همیشه خوب وشاد باشی. راستی سی دی بلاگ رو گرفتی؟ خوب بود؟


سلام عزیزم آره خیلی خوبه به نظرم
زهره مامان نیایش
20 شهریور 91 13:26
سلام زهره خانم توجه کردید هم من و شما وهم دخترامون هم اسمیم .دندونای جدید نیایش خانم مبارک باشه . از عکسای قشنگی هم که گذاشته بودید لذت بردم خدا نیایش رو براتون حفظ کنه و زیر سایه پدر و مادر خوشبخت بشه


سلام خیلی ممنون از نظر لطف و محبتتون ان شاا لله نیایش گل شما هم همیشه سالم باشه و زیر سایه ی مامان و بابا برقرار و شاد همیشه ممنون اومدی
مادر کوثر
20 شهریور 91 15:55

مرسی از حضور خوشگلتون
تک خاله اینجاست
کلی برای نیایش ذوق کرده
میگه خیلی خوشگله. دوسش دارم

بیا پیشمون
آخه بروزییییییییییییییییم


خواهش می کنم عزیزم
سلام برسون نظر لطفشونه
حتما میام
یاس
20 شهریور 91 15:56
سلام مامان گلی.چقدر خبر داشتی.
قربونش برم که نیایش خاله همه جوره خوشگله.دندوناش مگه چی شده بود مامانی؟
منم عین تو به پارسا خیلی وابسته ام.ولی الان احساس میکنم که اون همه رو به من ترجیح میده
دوستتون دارم فراووون.


سلام عزیزم ممنون از محبتت
دندوناش پوسیده بود توی دو سال و هفت ماهگی مجبور شدیم دو تای جلوییش رو بکشیم
پارسا جونو ببوس باید سعی کنی وابستگی هات رو کمتر کنی تا توقعت ازش بالا نره....
ما هم شما رو دوست داریم
سمانه مامان پارسا جون
20 شهریور 91 19:51
سلام زهره جون خوبی؟زیارت قبول عزیزم
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته و دوستای وبلاگیمونو دیدی
سالگرد عروسیتون هم مبارک
ایشاا... دندونی نیایش جیگر دیگه خراب نشه


سلام عزیزم ممنونم ازت خیلی لطف داری از حضور گرمت هم متشکرم دوست خوبم
مامان پریسا
21 شهریور 91 12:21
مرسی زهره جون.
ما هم دوستتون داریم یه عاااااااااالمه. البته داشتیم و بعد از دیدنتون خییییییییییلی بیشتر.

راستی سی دی رسید؟


سلام عزیزم ممنون ما هم همین طور آره رسید ببخش یادم رفته بود بهت بگم
مامی امیرحسین(فاطمه)
21 شهریور 91 12:49
وای عزیزمچه دندونای خوشگلی نیایش جونم خیلی نازتر شده.مبارک باشه ایشالا که دیگه هیچوقت اینجوری نشه .پس چه کنیم خواهر این قطره آهن و مولتی ویتامینو؟


ممنونم عزیزم خیلی لطف داری
نمیدونم واقعا ولی فقط شنیدم که این قطره های آهن جز ضرر چیزی نیست!
مامی امیرحسین(فاطمه)
21 شهریور 91 12:50
درمورد مهد کودک احساساتمون خیلی شبیه همه.مامان منم معلم بودن .من مهد امیدهای فرهنگیان میرفتم.روزای خوبی نبود.منم همیشه دوست داشتم تمام وقت در اختیار بچم باشم ولی انگار که تصمیم همه چیز با خودمون نیست!


آره انگار که بعضی وقتا باید کاری رو بکنی که زیاد هم دوست نداری اما می دونی شاید هم به نفع باشه بعضی وقتا مثلا همین وابستگی ها ...شاید واقعا باید کمتر بشه تا هم مادر و هم بچه راحت تر بتونن بعدا با جدایی ها شون کنار بیان ....نمیدونم دعا کن برامون...توکل به خدا
مامی امیرحسین(فاطمه)
21 شهریور 91 12:51
دیر اومدم فرصت رای گیری تموم شده بود


مهم نیست عزیزم فدای سر خودت و امیر حسین
مامان امیرناز
21 شهریور 91 16:39
سلام عزیزم سالگرد ازدواجتون مبارک گلم ایشالا همیشه شاد باشین ادرس این جاهای خوشگل و به ما هم بدیبن


سلام عزیزم ممنون از لطفت خوش باشید
مامان امیرناز
21 شهریور 91 16:39
خاله جون پسرم تو مسابقه رویای زیبا شرکت کرده خوشحال میشم بهش رای بدی اینم لینکش: http://lavashak.niniweblog.com/post36.php شماره 5


ببخشید شرمنده شدم مثل اینکه رای گیری تموم شده
مامان پریسا
21 شهریور 91 19:17
مبارکش باشه زهره جون. خوشحال شدم که به دستت رسیده. فقط یه سوال. اگر خودمون تاریخ ها رو هم ویرایش کنیم چی؟ در سی دی ها درست میان؟ و دیگه این که کامنت ها چی؟میان؟ ببخش مزاحمت میشم.
مامان امیرحسین و محیا
23 شهریور 91 9:45
ممنون عزیزم .دکتر ابوالفتحی دکتر خودشه که دنوناشو معاینه کرده و کشیده ولی متاسفانه نبود و نتونستیم پیداش کنیم کلنیک جهاددانشگاهی هم رفتیم نبود بردیمش پیش دکتر نعمت الهی - تو بلوار فلسطین - فلسطین 22 بود.


دکتر نعمت الهی رو که نمیشناسم ولی حتما به خاطر تعطیلات اونم تعطیل بوده اگه وقت گرفته بودید که نباید بی خبر می رفته حتما بهتون خبر میداده ....ایشالا که مشکلی برا یدندونای ا میر حسین ایجاد نشه نگران نباش راستی اگه اون موقع که همسن نیایش بوده کشیدیدن دندوناش رو چرا همون موقع پلاک نذاشت خود دکتر ابوالفتحی؟
مامان امیر حسین و محیا
23 شهریور 91 10:04
سلام . اون موقع گفت یک سال بعد بیاین . سال بعدش رفتیم گفت هنوز دندونای بالاش تکمیل نشدن نمیتونم پلاک بزارم برین سال بعد بیایین . پارسال رفتیم همه جا رو چرخیدیم نتونستیم پیداش کنیم . از محل کار گرفته تا مطب و تماس و ... و امسال هم همونجوری شد . رفتیم دانشکده علوم پزشکی دانشگاه فردوسی . آدرس بلوار فلسطین رو دادن . دکتر خوبی بود ولی معاینه کرد و گفت هیچ نیازی نیست پلاک بزارین .


دکتر ابوالفتحی دکتر خوبیه به ما هم وقت که میداد تا الان به موقع و به جا بود حتی نرخ هاش هم از پژند خیلی بهتر بود و برا یپلاک هم به ما خرداد ماه گفت 3 ماهه دیگه بیاین و سر سه ماه که رفتیم براش گذاشت
...........
ان شا الله که خیره واقعا اگه نیازی نباشه که خیلی بهتره از پلاک گذاشتن
چون به هر حال یه چیز اضافه است
خیلی خدا رو شکر میکنم که نیایش عادت کرده بهش ولی خب ممکنه تا 4 ،5 سال دیگه هم طاقت نیاره هر چی خدا بخواد...
محيا كوچولو
23 شهریور 91 23:41
واي خاله ماهم كه مشهد بوديم كاشكي خبر داشتيم همديگه رو مي ديديم


ممنون از لطفت
ان شا الله سعادت دیدن دوستای خوبم رو داشته باشم همیشه
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
28 شهریور 91 16:39
سلام خانمی
اول از همه سالروز ازدواجتون مبارک امیدوارم سالهای سال کنار هم خوش و خرم باشید
2. خیلی خوشحالم که تونستید دوستای وبلاگی تون را ببینید امیدوارم این دوستی های شیرین سالهای سال ادامه پیدا کنه
3. مروارید های جدید نیایش جون مبارک باشه

به ما هم سر بزنید


ممنون دوست عزیز از حضور گرمت و اینکه وقت گذاشتی و خوندی خیلی ممنون
حتما خدمت میرسم
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
1 آبان 91 9:02
این پست منو یاد اون روزی میندازه که واسه اولین بار از طریق مسابقه حجاب با این دخمل خوشمل آشنا شدم...

عشـــــــــــــق منه این دخمل ناناز


باعث افتخاره برای من که دوست خوبی مثل شما دارم خوشحالم که حالا نیایشم دو تا خاله داره ممنون از حضور پر مهرت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد