نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ثمره ی عشق

این شب ها...

1391/5/17 12:12
نویسنده : مامانی
1,310 بازدید
اشتراک گذاری

نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه


به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این شب ها


خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی


بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم


تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم


تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی

خدایا دوستت دارم
کمکم کن این شب ها را که قدر نامیده ای ،قدر بدانم 

...

کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی‏آنکه یک‏بار از خود بپرسد این کیست که مرا این‏چنین تاب آورده است؟! این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی‏دستی بی‏پناه بماند؟! این کیست که از فانوس‏های روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه‏های آسمانی‏اش، بهشت را بشارت می‏دهد؟

آن مرد می‏آید؛ تنها و استوار... خود، تنها سایه‏سار وسعت خویش است.

او نیامده بود که بماند. پرنده‏ترین نسل آدم بود.

چگونه می‏توانست در اسارت خاک بماند؟ زهرآلوده‏ترین شمشیر، به دستان شقی‏ترین انسان، انتظار او را می‏کشید، انتظار حیدر خیبرشکن را. باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم‏هایش می‏داند...

اگرچه هیچ‏کس نتواند بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را. اگرچه هیچ‏کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می‏کشید؟

شهادتش بر همه عاشقانش تسلیت باد

در این شب ها التماس دعا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

ندا مامان نيايش
17 مرداد 91 12:15
و کنون وقت دعاست وقت شکر از کرم و لطف خداست وقت عاشق شدن و مهر و صفاست وقت امید بر قلم عفو خداست التماس دعا
مامان سانای
17 مرداد 91 12:34
زهره جون در این شب عزیز التماس دعا دارم .
مامان امیرحسین ومحیا
17 مرداد 91 12:40
تو این شبای بزرگ ما رو هم یادی بکن .رفتی حرم التماس دعای مخصوص ......مرسی عزیزم از حضورت.دخملرو ببوس
مادر کوثر
17 مرداد 91 13:23
سلام عزیزم مرسی از حضور و نظرات و دعاهای خوبت. بوس بوس تو این شبها برای ما هم دعا کن که سخت محتاجیم ما هم به یاد همه ی دوستای خوبمون هستیم
مامان سارینا
18 مرداد 91 11:32
خاله زهره عزیز ما رو از دعا فراموش نکن
مامانی درسا
18 مرداد 91 14:22
التملس دعا
مامی مهتا
18 مرداد 91 18:50
زهره جون در این ایام مارو هم دعا کن مرسی که به ما سر زدی با اجازت من لینکت میکنم .
الهه مامان یسنا
18 مرداد 91 19:46
سلام خوبی ؟ دیشب که داشت حرم امام رضا رو نشون میداد دلم پر کشید اونجا. پیش خودم میگفتم کاش میشد و واسه شبهای قدر میشد میرفتم مشهد ولی راه دور و ... رفتی حرم واسه ما هم دعا کن. اون آخر دعات که تموم شد یادی هم از من و دخترم کن. التماس دعا
حنانه
18 مرداد 91 21:10
سلامـ زهره جان التماس دعا
فریده
19 مرداد 91 2:38
شعر و متن خیلی زیبایی بود . التماس دعا خواهری
کلبه دل
19 مرداد 91 11:05
ماه رمضان مبارک
مامی مهتا
19 مرداد 91 15:06
ز آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد … امشب چشمانم را با آب توبه می شویم و کلام قرآن در دهانم می ریزم تا خواب چشمانم را نیازآرد … *** .¸.*´ ¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨) (¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`• _____****__________**** ___***____***____***__ *** __***________****_______*** _***__________**_________*** _***____در شب قدر ________*** _***______لحظه دعا ونیایش *** _*** مرا هم فراموش نکن *** ___***__محتاج دعا ______*** ____***______________ *** ______***___________*** ________***_______*** __________***___*** ____________***** _____________*** ______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•
مامان گیلاس
19 مرداد 91 16:55
بارالها... سرنوشت دوستانم را در شبهای قدر و تعیین مقدرات به خیر و نیکی تقدیر کن تا من جز رضایت بر سیمای آنان نبینم آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است / آن لحظه که دیده ات ز اشکت خیس است یاد آر که محتاج دعایت هستم التماس دعا
مادر کوثر
20 مرداد 91 17:31
سلام مامانی طاعاتت قبول درگاه حق به قول مامان تاج سر درهای بهشت باز است ما رو هم دعا میکنید؟؟ من که به یاد شما و همه ی دوستان خوبم بودم و هستم راستی با پست های این شبها به روزیم بیا پیشمون. خوشحال میشیم
مادر کوثر
20 مرداد 91 18:06
سلام مامانی مرسی از حضورت و نظرات خوشگلت و اما در مورد خصوصی اول اینکه خیلی خیلی ممنونم و بعد: عزیزم باور کن از همون جمله ای که بهش اشاره کردی خودمم زیاد خوشم نمیومد! اتفاقا همون یکی دوماه پیش که اینجوری به رنگ ماشین اشاره کرد خیلی ذوق کردم و برام جالب بود ولی خب چه کنیم منو باباش همش میگیم ماشین صورتی این طفل معصوم هم دیگه میگه صورتیه چشم چیزایی رو که گفتی به خاطر میسپارم بازم ممنونم راستی اون پست اصلاح شد
مادر کوثر
20 مرداد 91 18:19
بازم مرسی از تذکر به جا و راهنمایی خوبت مامانی نه یادم نرفته بود. آخه دیدم چیزی نیس که بخوام خصوصیش کنم ممنونم از لطفتت و نظرات خوشگلت شاد باشین کوثر الان خوابید و منم برم سراغ افطاری و سحری
مامان ساينا
21 مرداد 91 7:46
التماس دعا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد