برای شبنم عزیز و همه مشتاقان مادری...
از زبان زنی آرزومند مادر شدن :
روزهایی در زندگی ام هست که دلم می خواست مادر بودم. مثل امروز. از خواب که بیدار شدم دلم می خواست بچه ای داشته باشم که مامان صدایم کند و هربار که می گوید مامان دلم برای صدایش غنج رود. روزهایی در زندگی ام هست که حالم دگرگون است. مثل امروز.
مدتی ست با خودم فکر می کنم اگر بچه ای داشتم دیگر از خدا هیچ چیز نمی خواستم. دوستی می گفت چون نیازهای خودت را نمی شناسی این را می گویی . راستش حرف اش را خیلی نفهمیدم اما می دانم که از هجده سالگی دلم می خواست مادر باشم. در آستانه سی و دو سالگی هم هنوز همین را می خواهم. شاید یک دلیل اش این باشد که من یکی از بهترین مادرهای دنیا را دارم و مادران همه دوستان ام هم به نظرم فرشته هایی هستند که روی زمین راه می روند.
شاید فکر می کنم اگر من هم مادر بودم خطاهای کمتری می کردم. شاید می توانستم به آدم ها محبت کنم و خط کش دست ام نباشد که میزان مهربانی ام را اندازه گیری کنم تا مبادا زیادی مهر به خرج دهم. شاید آدم بهتری می شدم. نمی دانم اما وقتی مادرم را می بینم که با همه خستگی روزهای سخت زندگی هنوز هم برای کوچک ترین شادی های ما چه انرژی عجیبی می گذارد حیرت می کنم.
فکر می کنم وقتی مادری ، عادلی. چون می توانی پنج فرزند داشته باشی و همه آنها را یک اندازه دوست داشته باشی. من نمی توانم. من اینقدر وسعت ندارم که آدم ها را یک اندازه دوست داشته باشم. من گاهی دل ام می گیرد گاهی از آدمی می رنجم. گاهی از آدمی بدم می آید اما مادر که باشی فرقی نمی کند بچه ات برایت کادو بخرد یا نخرد. به تو تلفن کند یا نکند. تو رو دوست داشته باشد یا نداشته باشد. دکتر باشد یا کارگردان یا حتی کارگر . تو دوست اش داری.
گاهی فکر می کنم لازمه مادر شدن داشتن قلب و روحی وسیع است. شاید هنوز به این وسعت نرسیدم که خدا نمی خواهد مادر شوم....
این پست رو برای دوستی می نویسم که به خاطر لطف و محبتش به من ، من رو سنگ صبور خودش دونست و حرفاش رو بهم زد: شبنم عزیز ، زنی که 7 سال منتظر اومدن یه بچه توی زندگیش هست ولی خدا براش نخواسته ، بهش گفته بودم که توکلت به خدا باشه و اگه می خوای تصمیمی بگیری مشورت کن با کسی که بتونه راهنمای درستی باشه برات امیدوارم که چیزی از من به دل نگرفته باشه و بدونه که خواهرانه بهش گفتم واقعا نمیدونم شاید این کاری که می خواد بکنه درست باشه شایدم نه...
شاید وقتی دیگه مادر شدی نمیتونی حس کنی انتظاری رو که یک زن برای در آغوش گرفتن یه نوزاد داره شاید نتونی بفهمی که چه قدر سخته که بهت بگن هیچ وقت نمی تونی بچه ای از خودت داشته باشی و مادر بودن رو تجربه کنی و چه قدر سخته که در عین این تنهایی و انتظار و عذابی که داری میکشی تصمیم بگیری تنها تر بشی و فداکاری کنی و خودت رو از زندگی کسی که یه روز عاشقانه باهاش شروع کردی بکشی کنار تا اون طعم شیرین بچه رو بچشه واقعا نمی دونم این فداکاریه یا اشتباه !
من واقعا نمیدونم!
ولی فکر کرده بودم که اگر روزی خودم مادر نشم باید چه کار کنم اون روز که بفهمی مادر بودن ، این نعمت بزرگ الهی رو نمی تونی داشته باشی تمام این افکار منفی و باور های غلط ذهنت رو پر میکنه که من حتما لایق نیستم و چرا باید یه نفر دیگه به خاطر من محروم بشه از این نعمت و شاید همین تصمیم رو بگیری که شبنم گرفته...
من فقط دلم می خواست بدونی که من همیشه برای تو و برای همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن دعا می کنم اگر قابل باشم که دعا در حق دوستان حتما زودتر اجابت میشه ولی عزیزم باور کنم اینکه فقط یه بچه رو به این دنیا بیاری صرفا مُهر مادر شدن و مادر بودن رو روی پیشونیت نمی زنه می تونی همین جوری هم یه مادر باشی می تونی عشق بورزی و کودکی رو که آرزو داره دستاش رو توی دستای تو بذاره و بهت بگه مادر ، در آغوش بگیری ... ممکنه منتظرت باشه کودکی که تو همسرت کنار هم و خوشبخت و عاشق بتونید اون رو هم خوشبخت کنید...
ولی من باز هم میگم من هم مثل همه دوستای دیگه که ممکنه نظر های مختلفی داشته باشن شاید نتونم خودم رو جای تو بذارم و حس میکنم اونقدر کامل نیستم و به همه جوانب اشراف ندارم که بتونم راهنمای خوبی برات باشم، برای همین خواستم از مطالبی استفاده کنم که لااقل ریشه ی علمی داشته باشه و از زبان روانشناسان باشه (در ادامه مطلب )
خدا کنه به درد تو و همه کسایی که با این مسئله درگیر هستن بخوره و ان شا الله خدا بهترین راه رو پیش پات بذاره ... به امید روزی که همه دوستان به همه آرزوهاشون برسن.
گاهی اوقات در شرایطی که فکر می کنی همه زمینه ها برای اتفاق های خوب فراهم است و می خواهی برای آینده خودت و خانواده ات برنامه ریزی کنی، همه چیز به هم می ریزد و تو به یکباره در برابر موضوعی قرار می گیری که هیچ پیش زمینه ذهنی از آن نداشته ای و مشکل اینجاست که این موضوع دیگر فقط تو را درگیر نمی کند...
تو حالا ازدواج کرده ای، همسر داری، مسئولیت داری و عذاب وجدان این موضوع بیشتر عذابت می دهد. حالا فکر کن تو و همسرت بچه دار نشوی و این موضوع به خاطر ناباروری تو باشد. چه می کنی؟!
بچه دار نشدن را بزرگ نکنید
توصیه ها و هشدارهای روان پزشکان و روان شناسان به زوج هایی که بچه دار نمی شوند:
● نظر روان شناس : دکتر پروین ناظمی ، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
آیا بدون فرزند استحکام زندگی در خطر است؟
در فرهنگ جامعه ما این باور اشتباه وجود دارد که لازمه پایدارماندن یک زندگی مشترک، فرزند داشتن است در حالی که بسیاری از زوج هایی که سالیان سال است بچه دار نمی شوند، توانسته اند زندگی پایداری داشته باشند و برخلاف آنها بسیاری از افرادی که فرزند دارند، از هم جدا می شوند. مهم این است که دیدگاه ما در مورد حضور فرزند در زندگی مشترک چه باشد. آیا فرزند برای استحکام زندگی است یا شیرین تر کردن آن؟ وقتی دو نفر از هم رضایت دارند و از زندگی با هم لذت می برند، فرزند نداشتن نمی تواند به زندگی مشترک آنها صدمه برساند. ازبین رفتن استحکام یک زندگی به علت بچه دار نشدن، زمانی رخ می دهد که دو نفر نتوانند همدیگر را تحمل کنند. وقتی دو نفر زندگی مشترکی را آغاز می کنند، باید متوجه این موضوع باشند که هدفشان از کنار هم بودن، بچه دارشدن است یا خرسندی و با هم بودن. اگر هدف، فرزنددار شدن باشد، زندگی بدون فرزند پایدار نخواهد ماند اما اگر عشق ورزیدن به طرف مقابل باشد، بدون بچه نیز زندگی تا سال های سال ادامه می یابد.
● نظر روان شناس : دکتر حسین ابراهیمی مقدم ، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
استرس بچه دار نشدن را به حداقل برسانید...
به طور سنتی در جامعه ما این بحث وجود دارد که فرزندان به استحکام نظام خانواده کمک می کنند پس طبیعی است که خانواده بدون فرزند، احساس عدم امنیت کند. صاحب فرزند نشدن، خود به تنهایی از استرس های مهم زندگی است مخصوصا اینکه در جامعه ما بحث دخالت و سرک کشیدن در زندگی دیگران و نمک پاشیدن به زخم دیگری هم دیده می شود. خانواده هایی که اولاد ندارند، مجبورند فشارهای چندگانه را تحمل کنند. خوشبختانه این طرز تفکر که فقط زن در فرزنددارنشدن مقصر است، تا حد زیادی از بین رفته است. پیش از این، چنین طرز تفکری باعث استرس فراوان برای زن می شد و با ازدواج دوباره شوهر، فشار روانی بر زن غلبه می کرد. بچه داشتن مساله ای است که به خصوص در خانم ها به احساس هویت و تکامل کمک می کند. زنانی که صاحب فرزند می شوند، بیش از دیگر زنان احساس تعادل در زندگی دارند و زنانی که فرزند ندارند استرس های روانی زیادی تحمل می کنند. علت های ایجاد استرس روانی ناشی از فرزند دارنشدن، می تواند تاب و تحمل فرد را کاهش دهد و او را در برابر بیماری ها آسیب پذیر کند. هرچند فرزنددار شدن سختی هایی دارد ولی به نظر احساس و حالت روانی بسیار بهتری در فرد ایجاد می کند.
در زوج هایی که به دلیل مشکل قادر به بچه دار شدن نیستند، استفاده از شیوه های کاهش اضطراب از جمله گروه درمانی، شناخت درمانی، ورزش، دعا، احساس امیدواری و لذت بردن از جنبه های دیگر زندگی می تواند به کاهش استرس روانی در آنها کمک کند.اگر شرایط مهیا باشد، پذیرفتن سرپرستی یک کودک نیز می تواند تا حدی مساله را مرتفع و نیاز زوجین را برطرف کند.
● نظر روان شناس :دکتر ابوالفضل مهری نژاد ،عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا
فواید فرزند نداشتن
گاهی زوجی که فرزند ندارند، زندگی خوبی دارند اما حرف و حدیث های اطرافیان و دخالت های بی جای آنها باعث به هم ریختگی زندگی آنها و عدم ثبات آن می شود. باید پذیرفت که انسان به طور ذاتی از دیگران به خصوص افراد موجه و معتبر تاثیر می گیرد. بالابودن تعداد افراد در بیان یک موضوع، پایین بودن اعتمادبه نفس یا هوش یا سادگی شخصیت نیز باعث افزایش تاثیرپذیری می شود. در جامعه ما افراد در مورد امور گوناگون هم بسیار کنجکاو هستند اما فرهنگ درست و فهم ایجاب می کند که با جوسازی، القا و حرف و حدیث زوج هایی که فرزنددار نمی شوند، اذیت نکنند. بهتر است به جای برهم ریختن زنذگی دو نفر و صحبت از خوبی های فرزنددار بودن، در مورد گرفتاری های آن صحبت شود. بیان واقعیت هایی نظیر بی وفایی بچه نسبت به والدین، عدم تضمین در خلف بودن او، عدم تحقق ایده آل های والدین در مورد آینده او و... می تواند مانع ایجاد احساس کمبود و محرومیت در زوج شود. زوجی که بچه دار نمی شوند نیز باید به نحوی خود را توجیه کنند که بودن بچه برابر با خوشبختی نیست. بچه دار شدن مساوی با برعهده گرفتن یک مسوولیت است و فراموش نکنیم بسیاری از بچه ها مایه رنج خانواده و جامعه هستند. باید واقعیت ها را پذیرفت و به خود قبولاند بچه دارنشدن حکمتی دارد. باید بخش های مثبت بچه دار نشدن مثل کمتربودن هزینه و استرس و مشغله کاری را هم در نظر گرفت و به زندگی لبخند زد.
● نظر روان پزشک کودک :دکتر میترا حکیم شوشتری ، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
به چه شرطی فرزندخوانده بگیریم؟
وقتی زوجی بچه دار نمی شوند و تصمیم می گیرند کودکی را به فرزندی قبول کنند باید چند نکته را مدنظر قرار دهند. اول اینکه باید بدانند بچه داشتن جزو اصول و تعهدات ازدواج بوده یا خیر! در صورتی که بچه داشتن جزو اصول یک زندگی مشترک و مشکل ناباروری مربوط به یکی از همسران باشد، پذیرش فرزندخوانده از سوی طرف مقابل سخت است و او ممکن است این تفکر را داشته باشد که شانس بچه دار شدن او با شخص دیگری وجود دارد. در این شرایط حتی پذیرفتن سرپرستی یک فرزند نمی تواند به استحکام خانواده کمک کند اما اگر بچه داشتن جزو اصول زندگی مشترک نباشد و رابطه اصلی، رابطه زن و شوهری محسوب شود به سرپرستی یک فرزند می تواند زندگی را شیرین تر کند اما نبود او هم باعث از هم پاشیدگی زندگی نمی شود، پس در درجه اول باید این موضوع روشن شود که دلیل ناباروری چیست و بچه نداشتن جزو اصول است یا خیر و بعد از آن زن و مرد هر دو باید به این نتیجه برسند که پذیرفتن سرپرستی یک کودک می تواند نیازشان را برطرف کند یا خیر. اگر این تصمیم تنها بنا بر میل یک نفر باشد و طرف مقابل آن را به اجبار قبول کند، پذیرش فرزندخوانده در خانواده سخت می شود.
● نظر روان پزشک کودک : دکتر نسرین امیری ، عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
با فرزندخوانده تان صادق باشید
وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، ممکن است بچه دار شدن جزو اصول آنها باشد یا نباشد. اگر بچه دارشدن جزو اصول یک خانواده محسوب نشود، ضرورت بر فرزنددار شدن نیست اما در برخی موارد خانواده بر این اصل شکل گرفته و بچه دارشدن جزیی از تعهداتی است که برای ازدواج بوده است. احساس مادری، جزیی از هویت زنان را تشکیل می دهد و محروم شدن آنها از مادرشدن ممکن است به ساختار زندگی مشترک آنها لطمه بزند. یکی از راهکارهایی که در این موارد پیشنهاد می شود، پذیرفتن سرپرستی یک فرزند است. البته از آنجا که بزرگ کردن یک فرزند کار سختی است، زوج باید از نظر اقتصادی، جسمی و روانی آمادگی کافی داشته باشد. ویژگی های فرزند خوانده و سن او به مادروپدر ارتباط پیدا می کند اما نکته مهمی که نباید فراموش کرد این است باید با فرزندخوانده با صداقت رفتار کرد. او باید بداند به دلایل خاص والدین کنونی اش او را انتخاب کرده اند و نسبتش با آنها فرزندخواندگی است. بیان این مساله به صراحت به کودکان درست نیست زیرا کودک مساله را درک نمی کند. می توان از داستان هایی استفاده کرد که با جنبه های مختلف به کودکان و والدین آنها اشاره دارد و به این موضوع می پردازد که برخی والدین فرزندانی را به دنیا می آورند و برخی آنها را بزرگ می کنند. بعد از آنکه کودک آمادگی ذهنی پذیرش این مساله را پیدا کرد و از والدین پرسید که آنها جزو کدام دسته اند، والدین باید صادقانه به آنها بگویند که فقط بزرگشان کرده اند و به نحوی آنها فرزندخوانده اند.
برگرفته از سایت:aftabir.com