نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ثمره ی عشق

برای شبنم عزیز و همه مشتاقان مادری...

1391/3/22 20:03
نویسنده : مامانی
2,849 بازدید
اشتراک گذاری

از زبان زنی آرزومند مادر شدن :

روزهایی در زندگی ام هست که دلم می خواست مادر بودم. مثل امروز. از خواب که بیدار شدم دلم می خواست بچه ای داشته باشم که مامان صدایم کند و هربار که می گوید مامان دلم برای صدایش غنج رود. روزهایی در زندگی ام هست که حالم دگرگون است. مثل امروز.

مدتی ست با خودم فکر می کنم اگر بچه ای داشتم دیگر از خدا هیچ چیز نمی خواستم. دوستی می گفت چون نیازهای خودت را نمی شناسی این را می گویی . راستش حرف اش را خیلی نفهمیدم اما می دانم که از هجده سالگی دلم می خواست مادر باشم. در آستانه سی و دو سالگی هم هنوز همین را می خواهم. شاید یک دلیل اش این باشد که من یکی از بهترین مادرهای دنیا را دارم و مادران همه دوستان ام هم به نظرم فرشته هایی هستند که روی زمین راه می روند.

شاید فکر می کنم اگر من هم مادر بودم خطاهای کمتری می کردم. شاید می توانستم به آدم ها محبت کنم و خط کش دست ام نباشد که میزان مهربانی ام را اندازه گیری کنم تا مبادا زیادی مهر به خرج دهم. شاید آدم بهتری می شدم. نمی دانم اما وقتی مادرم را می بینم که با همه خستگی روزهای سخت زندگی هنوز هم برای کوچک ترین شادی های ما چه انرژی عجیبی می گذارد حیرت می کنم.

فکر می کنم وقتی مادری ، عادلی. چون می توانی پنج فرزند داشته باشی و همه آنها را یک اندازه دوست داشته باشی. من نمی توانم. من اینقدر وسعت ندارم که آدم ها را یک اندازه دوست داشته باشم. من گاهی دل ام می گیرد گاهی از آدمی می رنجم. گاهی از آدمی بدم می آید اما مادر که باشی فرقی نمی کند بچه ات برایت کادو بخرد یا نخرد. به تو تلفن کند یا نکند. تو رو دوست داشته باشد یا نداشته باشد. دکتر باشد یا کارگردان یا حتی کارگر . تو دوست اش داری.

گاهی فکر می کنم لازمه مادر شدن داشتن قلب و روحی وسیع است. شاید هنوز به این وسعت نرسیدم که خدا نمی خواهد مادر شوم....

این پست رو برای دوستی می نویسم  که به خاطر لطف و محبتش به من ، من رو سنگ صبور خودش دونست و حرفاش رو بهم زد: شبنم عزیز ، زنی که 7 سال منتظر اومدن یه بچه توی زندگیش هست ولی خدا براش نخواسته ، بهش گفته بودم که توکلت به خدا باشه و اگه می خوای تصمیمی بگیری مشورت کن با کسی که بتونه راهنمای درستی باشه برات امیدوارم که چیزی از من به دل نگرفته باشه و بدونه که خواهرانه بهش گفتم واقعا نمیدونم شاید این کاری که می خواد بکنه درست باشه شایدم نه...

 شاید وقتی دیگه مادر شدی نمیتونی حس کنی انتظاری رو که یک زن برای در آغوش گرفتن یه نوزاد داره شاید نتونی بفهمی که چه قدر سخته که بهت بگن هیچ وقت نمی تونی بچه ای از خودت داشته باشی و مادر بودن رو تجربه کنی و چه قدر سخته که در عین این تنهایی و انتظار و عذابی که داری میکشی تصمیم بگیری تنها تر بشی و فداکاری کنی و خودت رو از زندگی کسی که یه روز عاشقانه باهاش شروع کردی بکشی کنار تا اون طعم شیرین بچه رو بچشه واقعا نمی دونم این فداکاریه یا اشتباه ! 

من واقعا نمیدونم!

ولی فکر کرده بودم که اگر روزی خودم مادر نشم باید چه کار کنم اون روز که بفهمی مادر بودن ، این نعمت بزرگ الهی رو نمی تونی داشته باشی تمام این افکار منفی و باور های غلط ذهنت رو پر میکنه که من حتما لایق نیستم و چرا باید یه نفر دیگه به خاطر من محروم بشه از این نعمت و شاید همین تصمیم رو بگیری که شبنم گرفته...

من فقط دلم می خواست بدونی که من همیشه برای تو و برای همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن دعا می کنم اگر قابل باشم که دعا در حق دوستان حتما زودتر اجابت میشه ولی عزیزم باور کنم اینکه فقط یه بچه رو به این دنیا بیاری صرفا مُهر مادر شدن و مادر بودن رو  روی پیشونیت نمی زنه می تونی همین جوری هم یه مادر باشی می تونی عشق بورزی و کودکی رو که آرزو داره دستاش رو توی دستای تو بذاره و بهت بگه مادر ، در آغوش بگیری ... ممکنه منتظرت باشه کودکی که تو همسرت کنار هم و خوشبخت و عاشق بتونید اون رو هم خوشبخت کنید...

ولی من باز هم میگم من هم مثل همه دوستای دیگه که ممکنه نظر های مختلفی داشته باشن شاید نتونم خودم رو جای تو بذارم و حس میکنم  اونقدر کامل نیستم و به همه جوانب اشراف ندارم که بتونم راهنمای خوبی برات باشم، برای همین خواستم از مطالبی استفاده کنم که لااقل ریشه ی علمی داشته باشه و از زبان روانشناسان باشه (در ادامه مطلب )

خدا کنه به درد تو و همه کسایی که با این مسئله درگیر هستن بخوره و ان شا الله خدا بهترین راه رو پیش پات بذاره ... به امید روزی که همه دوستان به همه آرزوهاشون برسن.

niniweblog.com

گاهی اوقات در شرایطی که فکر می کنی همه زمینه ها برای اتفاق های خوب فراهم است و می خواهی برای آینده خودت و خانواده ات برنامه ریزی کنی، همه چیز به هم می ریزد و تو به یکباره در برابر موضوعی قرار می گیری که هیچ پیش زمینه ذهنی از آن نداشته ای و مشکل اینجاست که این موضوع دیگر فقط تو را درگیر نمی کند...

تو حالا ازدواج کرده ای، همسر داری، مسئولیت داری و عذاب وجدان این موضوع بیشتر عذابت می دهد. حالا فکر کن تو و همسرت بچه دار نشوی و این موضوع به خاطر ناباروری تو باشد. چه می کنی؟!

بچه دار نشدن را بزرگ نکنید

توصیه ها و هشدارهای روان پزشکان و روان شناسان به زوج هایی که بچه دار نمی شوند:

● نظر روان شناس : دکتر پروین ناظمی ، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

آیا بدون فرزند استحکام زندگی در خطر است؟

در فرهنگ جامعه ما این باور اشتباه وجود دارد که لازمه پایدارماندن یک زندگی مشترک، فرزند داشتن است در حالی که بسیاری از زوج هایی که سالیان سال است بچه دار نمی شوند، توانسته اند زندگی پایداری داشته باشند و برخلاف آنها بسیاری از افرادی که فرزند دارند، از هم جدا می شوند. مهم این است که دیدگاه ما در مورد حضور فرزند در زندگی مشترک چه باشد. آیا فرزند برای استحکام زندگی است یا شیرین تر کردن آن؟ وقتی دو نفر از هم رضایت دارند و از زندگی با هم لذت می برند، فرزند نداشتن نمی تواند به زندگی مشترک آنها صدمه برساند. ازبین رفتن استحکام یک زندگی به علت بچه دار نشدن، زمانی رخ می دهد که دو نفر نتوانند همدیگر را تحمل کنند. وقتی دو نفر زندگی مشترکی را آغاز می کنند، باید متوجه این موضوع باشند که هدفشان از کنار هم بودن، بچه دارشدن است یا خرسندی و با هم بودن. اگر هدف، فرزنددار شدن باشد، زندگی بدون فرزند پایدار نخواهد ماند اما اگر عشق ورزیدن به طرف مقابل باشد، بدون بچه نیز زندگی تا سال های سال ادامه می یابد. 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست 

● نظر روان شناس : دکتر حسین ابراهیمی مقدم ، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

استرس بچه دار نشدن را به حداقل برسانید...

به طور سنتی در جامعه ما این بحث وجود دارد که فرزندان به استحکام نظام خانواده کمک می کنند پس طبیعی است که خانواده بدون فرزند، احساس عدم امنیت کند. صاحب فرزند نشدن،  خود به تنهایی از استرس های مهم زندگی است مخصوصا اینکه در جامعه ما بحث دخالت و سرک کشیدن در زندگی دیگران و نمک پاشیدن به زخم دیگری هم دیده می شود. خانواده هایی که اولاد ندارند، مجبورند فشارهای چندگانه را تحمل کنند. خوشبختانه این طرز تفکر که فقط زن در فرزنددارنشدن مقصر است، تا حد زیادی از بین رفته است. پیش از این، چنین طرز تفکری باعث استرس فراوان برای زن می شد و با ازدواج دوباره شوهر، فشار روانی بر زن غلبه می کرد. بچه داشتن مساله ای است که به خصوص در خانم ها به احساس هویت و تکامل کمک می کند. زنانی که صاحب فرزند می شوند، بیش از دیگر زنان احساس تعادل در زندگی دارند و زنانی که فرزند ندارند استرس های روانی زیادی تحمل می کنند. علت های ایجاد استرس روانی ناشی از فرزند دارنشدن، می تواند تاب و تحمل فرد را کاهش دهد و او را در برابر بیماری ها آسیب پذیر کند. هرچند فرزنددار شدن سختی هایی دارد ولی به نظر احساس و حالت روانی بسیار بهتری در فرد ایجاد می کند.

در زوج هایی که به دلیل مشکل قادر به بچه دار شدن نیستند، استفاده از شیوه های کاهش اضطراب از جمله گروه درمانی، شناخت درمانی، ورزش، دعا، احساس امیدواری و لذت بردن از جنبه های دیگر زندگی می تواند به کاهش استرس روانی در آنها کمک کند.اگر شرایط مهیا باشد، پذیرفتن سرپرستی یک کودک نیز می تواند تا حدی مساله را مرتفع و نیاز زوجین را برطرف کند. 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست 

● نظر روان شناس :دکتر ابوالفضل مهری نژاد ،عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا

فواید فرزند نداشتن

گاهی زوجی که فرزند ندارند، زندگی خوبی دارند اما حرف و حدیث های اطرافیان و دخالت های بی جای آنها باعث به هم ریختگی زندگی آنها و عدم ثبات آن می شود. باید پذیرفت که انسان به طور ذاتی از دیگران به خصوص افراد موجه و معتبر تاثیر می گیرد. بالابودن تعداد افراد در بیان یک موضوع، پایین بودن اعتمادبه نفس یا هوش یا سادگی شخصیت نیز باعث افزایش تاثیرپذیری می شود. در جامعه ما افراد در مورد امور گوناگون هم بسیار کنجکاو هستند اما فرهنگ درست و فهم ایجاب می کند که با جوسازی، القا و حرف و حدیث زوج هایی که فرزنددار نمی شوند، اذیت نکنند. بهتر است به جای برهم ریختن زنذگی دو نفر و صحبت از خوبی های فرزنددار بودن، در مورد گرفتاری های آن صحبت شود. بیان واقعیت هایی نظیر بی وفایی بچه نسبت به والدین، عدم تضمین در خلف بودن او، عدم تحقق ایده آل های والدین در مورد آینده او و... می تواند مانع ایجاد احساس کمبود و محرومیت در زوج شود. زوجی که بچه دار نمی شوند نیز باید به نحوی خود را توجیه کنند که بودن بچه برابر با خوشبختی نیست. بچه دار شدن مساوی با برعهده گرفتن یک مسوولیت است و فراموش نکنیم بسیاری از بچه ها مایه رنج خانواده و جامعه هستند. باید واقعیت ها را پذیرفت و به خود قبولاند بچه دارنشدن حکمتی دارد. باید بخش های مثبت بچه دار نشدن مثل کمتربودن هزینه و استرس و مشغله کاری را هم در نظر گرفت و به زندگی لبخند زد.

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست 

● نظر روان پزشک کودک :دکتر میترا حکیم شوشتری ، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران

به چه شرطی فرزندخوانده بگیریم؟

وقتی زوجی بچه دار نمی شوند و تصمیم می گیرند کودکی را به فرزندی قبول کنند باید چند نکته را مدنظر قرار دهند. اول اینکه باید بدانند بچه داشتن جزو اصول و تعهدات ازدواج بوده یا خیر! در صورتی که بچه داشتن جزو اصول یک زندگی مشترک و مشکل ناباروری مربوط به یکی از همسران باشد، پذیرش فرزندخوانده از سوی طرف مقابل سخت است و او ممکن است این تفکر را داشته باشد که شانس بچه دار شدن او با شخص دیگری وجود دارد. در این شرایط حتی پذیرفتن سرپرستی یک فرزند نمی تواند به استحکام خانواده کمک کند اما اگر بچه داشتن جزو اصول زندگی مشترک نباشد و رابطه اصلی، رابطه زن و شوهری محسوب شود به سرپرستی یک فرزند می تواند زندگی را شیرین تر کند اما نبود او هم باعث از هم پاشیدگی زندگی نمی شود، پس در درجه اول باید این موضوع روشن شود که دلیل ناباروری چیست و بچه نداشتن جزو اصول است یا خیر و بعد از آن زن و مرد هر دو باید به این نتیجه برسند که پذیرفتن سرپرستی یک کودک می تواند نیازشان را برطرف کند یا خیر. اگر این تصمیم تنها بنا بر میل یک نفر باشد و طرف مقابل آن را به اجبار قبول کند، پذیرش فرزندخوانده در خانواده سخت می شود.

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

● نظر روان پزشک کودک : دکتر نسرین امیری ، عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

با فرزندخوانده تان صادق باشید

وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، ممکن است بچه دار شدن جزو اصول آنها باشد یا نباشد. اگر بچه دارشدن جزو اصول یک خانواده محسوب نشود، ضرورت بر فرزنددار شدن نیست اما در برخی موارد خانواده بر این اصل شکل گرفته و بچه دارشدن جزیی از تعهداتی است که برای ازدواج بوده است. احساس مادری، جزیی از هویت زنان را تشکیل می دهد و محروم شدن آنها از مادرشدن ممکن است به ساختار زندگی مشترک آنها لطمه بزند. یکی از راهکارهایی که در این موارد پیشنهاد می شود، پذیرفتن سرپرستی یک فرزند است. البته از آنجا که بزرگ کردن یک فرزند کار سختی است، زوج باید از نظر اقتصادی، جسمی و روانی آمادگی کافی داشته باشد. ویژگی های فرزند خوانده و سن او به مادروپدر ارتباط پیدا می کند اما نکته مهمی که نباید فراموش کرد این است باید با فرزندخوانده با صداقت رفتار کرد. او باید بداند به دلایل خاص والدین کنونی اش او را انتخاب کرده اند و نسبتش با آنها فرزندخواندگی است. بیان این مساله به صراحت به کودکان درست نیست زیرا کودک مساله را درک نمی کند. می توان از داستان هایی استفاده کرد که با جنبه های مختلف به کودکان و والدین آنها اشاره دارد و به این موضوع می پردازد که برخی والدین فرزندانی را به دنیا می آورند و برخی آنها را بزرگ می کنند. بعد از آنکه کودک آمادگی ذهنی پذیرش این مساله را پیدا کرد و از والدین پرسید که آنها جزو کدام دسته اند، والدین باید صادقانه به آنها بگویند که فقط بزرگشان کرده اند و به نحوی آنها فرزندخوانده اند.

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

برگرفته از سایت:aftabir.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (32)

خواهرت
23 خرداد 91 11:49
انشالله خدا خودش کاری کنه که همه لذت مادر شدن رو تجربه کنن .
و یا لااقل کمبودی حس نکنن ..


ان شا الله...
مامان احسان
23 خرداد 91 13:55
بینهایت زیبا بود..


ممنونم نظر لطفته
شبنم
23 خرداد 91 17:17
زهره خانم،وقتی که پستتون رو خوندم،فقط می تونم بگم که اشک توی چشم هام حلقه زد.. فکر اینکه،من از سر دلتنگی و علاقه ای که به نوشته های شیرین شما داشتم و می اومدم پیشتون،باعث بشه من رو انقدر دوست خودتون بدونید،که زحمت بکشید و این پست رو برام بذارید،باعث شد که من ندونم چطور باید از شما و لطفتون تشکر کنم. شما تو هم مدت زمان اندک،همدرد و غم خوار من بودید،و می دونم که هر چی هم گفتید از روی مصلحت و به خاطر ارامش و کمک بهم تو گرفتن یه تصمیم صحیح بود.من این محبت شما رو فراموش نمی کنم.
شبنم
23 خرداد 91 17:21
زهره خانم،وقتی نزدیک به هفت سال،فقط به این فکر کردی که چرا تو نمی تونی مادر بشی و یه فرزند که از خون خودت باشه رو تو اغوش بگیری،وقتی ساعات زیادی از وقت های تنهاییتو به این فکر کردی،که چرا مردی که دوستش داری،داره به پای تو می سوزه و نمی تونه طعم پدر شدن رو بچشه.وقتی که بعد از یه مدت بی مهری های اطرافیان و حرف های خانواده شوهرت رو شنیدی که دقیقا بهت می فهمونن که تو مقصری،و فقط جلوی شوهرت مراعاتت رو کردن.. وقتی که تمام روزها و شب هات به این فکر کردی که یه جایی توی زندگیت ناقص هست،و صدای گرم خنده ها و گریه های یه بچه توی این خونه کمه،..باور کن،دیگه به همین نتیجه ای می رسی که من رسیدم. من روزهای اسونی رو پشت سر نذاشتم..هفت سال برای من کم نبوده زهره
شبنم
23 خرداد 91 17:26
می دونی،اگر شوهرم یه کم کمتر مهربون بود..یا توی این هفت سال یه بار به روم اورده بود که تو چرا مادر نمی شی،یا اگر از این اخلاق های گستاخانه ای داشت که خواهرشوهرم داره،شاید خودم هم به صرافت می افتادم که،بچه ای نداشته باشیم،یا بچه ای رو به فرزندی قبول کنیم،اما... زهره،هرچقدر که بیشتر ازش مهربونی می بینم،بیشتر ازش نجابت می بینم،رو تصمیمم قاطع تر می شم..چون وقتی اون برای من یه مرد تمام معنا بوده،پس باید بذارم یه پدر تمام معنا هم برای فرزندش باشه.. من این تصمیم رو توی یه روز و دور روز،یا یک ماه و دو ماه نگرفتم..من مدت هاست که دارم به این قضیه فکر می کنم.و هیچ راهی نتونست مثل این راه،باعث ارامش خیالم بشه. من که درد مادر نشدن روی دلم می مونه،اما حداقل شوهرم رو از درد بی فرزندی،در میارم اینطوری. من از راهنمایی های خواهرانه تو ممنونم،و محبت های بی دریغت رو فراموش نمی کنم،فایلی که گذاشته بودی رو هم کامل مطالعه کردم.رو تک تک جملاتت هم فکر کردم،ولی..
شبنم
23 خرداد 91 17:28
راستی زهره خانم،چقدر جالب که دقیقا همون روزی که من تصمیم گرفتم یه وبلاگ از خودم داشته باشم،شما این پست رو برام گذاشتی. احساس می کنم از وقتی که دردودل می کنم،به کم سبک ترم.اما هنوزم واسه وبلاگ یه کم مرددم...به هر حال یه کوچولو دیگه صبر می دم. ادم باید به داشتن خواهری مثل شما تو دنیای مجازی،افتخار کنه. ممنونم ازتون
شبنم
23 خرداد 91 18:00
راستی مامان نیایش جان،اینو هم خدمتتون بگم که،من قرار نیست خودمو از زندگی شوهرم بکشم بیرون.
من یه هفته هم بدون شوهرم دووم نمی یارم،تا ابد مرد من و سایه سرم،محمدرضا خواهد بود..
فقط شوهرم رو،با زنی که از نظر خودم شایستگی همسری و مادری فرزند اون رو داشته باشه،تقسیم خواهم کرد.
برام دعااااا کنید.دعا کنید خدا طاقت و شهامتش رو بهم بده..و بتونم زن صبوری باشم...


عزیزم همه کامنت ها ت رو خوندم من که کاری نکردم دلم می خواست واقعا بتونم کمکت کنم ممنون از شما که اومدی وممنون که بازم قابل دونستی و درد دل کردی من نمی دونم چی باید بگم تقریبا همه حرف هایی که به ذهنم میرسید نوشتم تا شاید بتونم بگم که می فهممت فقط برات دعا میکنم که خدا بهترین راه رو پیش پات بذاره و تصمیم درستی بگیری و طاقتش رو داشته باشی که همسرت رو با دیگری نقسیم کنی شاید از دید خودم گفتم که حتی فکر این موضوع هم آزارم میده و به نظرم امری محاله که زنی بتونه این کار رو بدون اینکه به خودش لطمه ای از نظر روحی بزنه انجام بده نمیدونم شایدم سنت یا رسومات جایی که زندگی میکنی باعث شده این فکر به ذهنت بزنه ، به هر حال بازم ببخش عزیزم که کمکی از دستم ساخته نیست و اصلا خودم رو در اون حد نمیبینم که راهنمای خوبی باشم خدا خودش کمکت کنه عزیزم

مامان پریسا
23 خرداد 91 20:58
خیلی خوب نوشته بودی.
راستی برنده شدنتون هم مبارک من تازه دیدم


ممنونم عزیزم نظر لطفته
مامان ساينا
24 خرداد 91 7:45
خيلي زيبا نوشتي.واقعا هيچ راهي نيست الان كه علم پزشكي ادعا مي كنه ناباروري نيست
پس چي شد؟
هميشه از ته دل دعا مي كنم كه خدا به همه كساني كه در آرزوي مادر شدن و پدر شدن هستن كمك كنه
شبنم جون بازم رو حرفاي زهره جون فكر كن و با همسرت هم مشورت كن با وجود مهربونيهايي كه در وجود همسرت هست بعيده اين راه رو بره


ممنونم دوست گلم که لطف کردی و خوندی و نظر گذاشتی برات آرزوی بهترین ها رو دارم
شبنم
24 خرداد 91 8:37
نه زهره جان،اتفاقا جایی که ما زندگی می کنیم،هیچ سنت و رسومات خاصی در این مورد وجود نداره...ما تو یکی از کلان شهرها(ولی نه تهران) زندگی می کنیم.
من که توی اشناها و اطرافیان و دوستان خودم همچین موردی رو ندیدم،یعنی فکر کنم من اولین زنی باشم،که قراره این کار رو..
ولی خب شرایط اینطوری ایجاب می کنه.من نه می تونم،شوهرم رو از دستش بدم..و نه می تونم پدر نشدنش رو ببینم،پس..


ان شا الله بهترین تصمیم رو بگیری به خدا توکل کن
ستاره زمینی
24 خرداد 91 8:55
زیبابود .


ممنون
مامان زهره
24 خرداد 91 10:59
خدا نكنه شبنم تصميم بگيره كه زندگي قشنگش را خراب كنه.مادر شدن يه نعمته اما دلت مي ياد شريك زندگيت را تنها بذاري از كجا معلوم از دومي بچه دار بشه


عزیزم فکر میکنم شبنم عزیز با این کار می خواد زندگیش رو قشنگ تر کنه نمی دونم خدا رو چه دیدی شایدم تصمیم درستی گرفته برای خود من یه کم قبولش سخته ولی ما هیچ کدوم تو شرایط اون نیستیم اگه خواستم این پست رو بذارم فقط به خاطر این بود که همه حرف ها و نظراتم رو یک جا بهش بگم میدونی نمی خواد همسرش رو تنها بذاره ولی ....
نمیدونم فقط دعا کن خدا بهترین راه رو پیش پاش بذاره
نسرین مامان باران
24 خرداد 91 12:20
خیلی زیبا بود .


ممنونم از نظر لطفت
خواهرت
24 خرداد 91 12:58


خواهرت
24 خرداد 91 16:05
lمعمولا اکثر افراد وقتی بچه ای رو به فرزندی قبول میکنن بعدش خودشونم بچه دار میشن. خیلی جالبه . نمیدونم دلیلش چیه . فکر کنم به خاطر اینکه ذهنشون از اون موضوع خالی میشه و دیگه دنبالش نیستن .. انگار همیشه وقتی بی خیال چیزی میشی ، خدا اونو بهت میده ... منم امیدوارم شبنم عزیز بهترین راهو انتخاب کنه و از خدا میخوام کمکش کنه .


آره عزیزم این همون انرژی هاست که همه جا دور و بر ما رو گرفته و خودمون ازشون بی خبریم من هم فکر میکنم بهترین راه اینه که توی شرایط سخت آدم خودش رو رها کنه و بسپاره به دستای خدا و فقط بگه راضی به رضای تو ام تنهام نذار...
اگه خودمون این تجربه رو نداشتیم هیچ وقت این حرفا رو نمیزدم ولی توی این یک سال که از رفتن علی می گذره فقط همین جوری تونستم (تونستیم)به خودم و اطرافیانم آرامش نسبی بدم
خدا بزرگه...
مریم مامان نخودچی
25 خرداد 91 12:51
این بغض داره گلومو قلقلک میده....
ولی نمیدونم چرا احساسم بهم اجازه گریه کردن نمیدیه...
احساسس که منم مثل شبنم دارم...
ما تازه اقدام کردیم ولی احساس شبنم درک میکنم... همین دیشب جند باز توی ذهن خودم تصورش کردم... بایه دست و پای کوچول مثل یه فرشته خوابیده بود...
ولی خوب اینم حکمت خدا...
نه این امتحان خود خدای مهربونه....
شبنم از خدا بخوای هر وقت صلاح بهترین قسمتت کنه...
وای که چه مزه ایی میده.... من امتحان کردم شاید بعضی وقتا میرفتم در خونه خدا التماسش میکردم تا حاجتم بده ولی میگفت بعدا.... باشه سر فرصت ... وقتی حاجتم میداد که من تو ناباوری نا امیدی بودم....
خدایا به بزرگیت شکرت میکنم ....
ولی شبنم جان زندگی خراب کردن کار اسونی ولی ساختنش سخته...
درکت میکنم.... میدونم تو هم مثل تمامی زن های دنیا فکرنبودن با شوهرت اذیتت میکنه... ولی باش بذار این طمع انتظار دوتایی باهم بچشید...
بازهم با اینکه چند ساله....
بذار برات یه چیزی تعریف کنم خدا شاهده که دروغ نمیگم...
همسرم یه دختر عمه داره الان 39 ساله اش... 18 ساله اش بود ازدواج کرد... خییلی بچه دوست داشت... ولی خوب باردار نشد... ولی درست 7 ساله پیش رفتن یه دختر سرپرستیشو قبول کردن ... موقعی که اون دختر 2 ساله اش شد درست روز نوزدهم ماه رمضان خدا بهشون در کامل ناباوری یه علی کوچولو داد... وای که این دختر چقدر براشون برکت داشت...
به اون خدایی که من و تو همه قبولش داریم همیشه میزاره بندش التماسش کنه بعد بهش میگه این منم خدای تو من به فکرتم ولی تو چی....
سرت درد اوردم..... بلاخره غرور شکست دارم اشک میریزم.....
هروقت این مسائل برام پیش میاد یاد خدا می افتم....
راستی زهره جونم ممنون از نظرات....


مریم جون عزیزم خیلی ازت ممنونم که اومدی و وقت گذاشتی و خوندی و ممنون از این همه احساست حتما می تونید دوستای خوبی برای هم باشید شما و شبنم عزیز به شرط اینکه پر از انرژی مثبت باشید و توکلتون به خدا براتون همیشه دعا میکنم از خدا می خوام خودش به همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن این نعمت الهی اش رو ارزونی کنه الهی همیشه لباتون خندون و تنتون سام باشه به خدا نعمت های زیادی تو زندگی هامون هست که باید شکر گزارش باشیم ولی نمیدونم چرا فقط هر چی رو نداریم می بینیم همه آدم ها کم و بیش اینطورین نمیدونم شایدم خدا خودش خواسته که این جوری بیشتر بهش نزدیک بشیم و برای چیزایی که نداریم دعا کنیم و التماسش کنیم الهی به امید تو ...
مریم مامان نخودچی
25 خرداد 91 13:18
گفتم:خسته ام!

گفتی:لا تقنطوا من رحمة الله... از رحمت خدا نا امید نشوید(زمر/۵۳)

گفتم: کی میدونه تو دلم چی میگذره!

گفتی:ان الله بین المرء و قلبه...خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال/۲۶)

گفتم:هیچ کسی رو ندارم!

گفتی:نحن اقرب الیه من حبل الورید...ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/۱۶)

گفتم:ولی انگار منو فراموش کردی!

گفتی:فاذکرونی اذکرکم...منو یاد کنید تا شما رو یاد کنیم(بقره/۱۵۲)

دیگه از خجالت روم نشد چیزی بگم ...!

اما او باز هم گفت ...


-------------------------------------------------------
هر وقت اینو میخونم خیلی اروم میشم...
اللخصوص موقعی که از همه مونده و رونده همستم اینو امیرجونی برام پیامک میکنه تا اروم بشم...
واقعا ما بنده های خدا چرا این طوری هستیم...
راستی حتما به شبنم جون بگو پیش ماهم بیاد...
نیایش ببوس....
دوست دارم...


ان شا الله همیشه آروم باشی عزیزم خیلی قشنگ بود واقعا توی این یک سالی که احساس می کنم خیلی بیشتر به یاد خدا بودم و بهش نزدیک تر اون رو هم خیلی نزدیک به خودم حس کردم همه یه جورایی ممکنه تو زندگی این دنیایی شون کمبود هایی رو داشته باشن ولی اگر باور کنیم که خدا همه چیزمونه و اون میتونه جای خالی هر چیزی یا حتی کسی رو توی زندگی مون پر کنه اون وقت دیگه احساس کمبود نمیکنیم براتون آروزی بهترین ها رو دارم دوست عزیز
مادر کوثر
25 خرداد 91 14:01
سلام عزیزدلم. مامان نیایش جون و
سلام شبنم جون

مرسی مامان نیایش عزیزم به خاطر اینهمه لطف و توجه ات و اینهمه مهربانی
واقعا آفرین
اما
شاید نتونم عمق دلتنگی شما شبنم جونم رو درک کنم اما میدونم که عدم حضور یه بچه در زندگی مشترک نباید باعث یه جدایی بشه و یا چه میدونم هر تغییری که روح طرفین رو بیازاره....
باید به خدا توکل کرد و صبور بود. شوهر من در این مواقع همیشه میگه خواست خدا این بوده و باید درک کنیم چرا این اتفاق افتاده و حالا در این شرایط چجوری میتونیم به بهترین نحو عمل کنیم
بازم تصمیم برعهده شما و همسرتونه و صد البته مشاوره با کسانی که متخصص این امر هستن
برات آرزوی شادی و سلامتی میکنم. بوس


سلام خانمی ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی و خوندی شما که خانم صبوری هستی کسی که خودش درد کشیده است وقتی چیزی میگه از خدا و توکل به اون آدم باید با همه وجود باور کنه علی کوچولوی گلت توی بهشت همیشه آفرین میگه به این مامان
میدونی راستش شبنم قصد نداره جدا بشه از همسرش ولی به قول خودش می خواد اونو با کسی که می تونه شایستگی این رو داشته باشه که مادر فرزند همسرش باشه تقسیم کنه...
به نظر غریب میاد اما خب هر کی یه جوری فکر میکنه شایدم موقعیتش و اطرافیانش باعث میشه بخواد این فداکاری رو کنه
ولی من خودم حس میکنم این کار بازم لطمه میزنه نه تنها به اون و همسرش که به اون کسی که اگرم واقعا فکر کنه می تونه وارد این زندگی بشه اما وقتی بچه دار بشه تازه مشکلاتشون شروع میشه و این طوری غیر از خودشون 2 نفر دیگه رو هم کم کم درگیر میکنن و لطمه ی روحی می بینن
نمیدونم به خودش هم گفتم که ما همه ممکنه نظرات خاص خودمون رو داشته باشیم به هر حال هر کی از دید خودش به قضیه نگاه می کنه
اما چیزی که مشترکه تو همه حرف ها توکل به خداست و راضی بودن به حکم اون
براش از خدا می خوام که بهترین تصمیم رو بگیره و خدا کمکش کنه
ممنونم از لطف و محبتت
مامان رها
25 خرداد 91 18:00
سلام زهره جون به شبنم خانم با داشتن دوستی مثل شما حسودیم شد چه سنگ صبوری .....و اما شبنم جون انسان قرار نیست تو زندگی فقط مادر باشه و و ظایفش رو به نحو احسن انجام بده میتونه همسری مهربان و دختری خوب و خواهری و... پس خودت رو از مهلکه بیرون نکش و به زندگیت ادامه بده شاید خدا خواست آدمهایی بودن که بعد از 10یا 15 سال بچه دار شدن پس توکل کن به خودش و از او راهنمایی بگیر


سلام خانمی ممنون از لطف و محبتت شما هم برای شبنم و همه کسایی که آرزو دارن دعا کن ممنون از حضورت عزیزم
الهام مامان رامیلا
26 خرداد 91 13:37
سلام زهره جان نمی دونم می تونم خودم رو جای شبنم یا امثال اون بزارم یا نه ولی منم قبل از اینکه مادر بشم همش میگفتم میتونم بجه دار بشم یا نه ؟
و اینکه لطف خدا شامل حالم بود و بچه دار شدم چون تو فامیل ما زیاد اینطوری بود ولی بخدا فقط و فقط بجه ضامن خوشبختی نیست درسته خوشبختی رو کامل میکنه ولی بخدا یه وقتایی هست که یه زندگی با یه بچه از هم می پاشه و از بین می ره و اون بچه می مونه رو هوا اون وقته که از خدا می خواستی که فلانی کاش بچه نداشت آدم باید از زندگی لذت ببره درسته چون ماهایی که بچه داریم نمی تونیم درک کنیم که اونهایی که مادر نشدن چه حسی دارن ولی بخدا باید توکل کرد همیشه حکمتی تو کاره خدا دعای بنده هاش رو بی جواب نمیزاره الان هم خدا رو شکر خیلی مراکز خوبی برای باروری وجود داره
چقدر با این پستت من رو دگرگون کردی نمی دونی الان چقدر خدا رو شکر گذارم که مادرم یه وقتایی ما آدمها بچه دار که میشیم تازه میگیم که وای چرا بچه ام دختر شد یا پسر شد ای وای که نمی دونیم همین که نعمت بچه دار شدن نصیبمون شده باید هزاران مرتبه خدا رو شاکر باشیم انشالله خدا به همه منتظران نی نی یه نی نی خوشگل نصیب کنه انشالله
واقعا عالی بود
راستی تولدانه ها رو هم تبریک میگم انشالله هزاران سال باهم خوش باشید دوست خوبم


ممنونم الهام جون به خاطر حضورت و اینکه وقت گذاشتی خوندی و دلگرممون کردی با نظرات خوبت عزیزم شما هم دعا کن برای همه کسایی که دوست دارن مادر بشن که خدا هم براشون بخواد من هم اعتقاد دارم تو هر کار خدا حکمتی هست ان شاا لله که همه بتونیم راضی به رضاش باشیم ممنون بابت تبریکت گلم شاد باشی رامیلاگلم رو ببوس
آزاده
27 خرداد 91 9:14
سلام
خیلی مهربونی که اینقدر به دوستات لطف داری گلم
با اجازه من چند کلمه به شبنم جون بگم
شبنم عزیزم
خانومی اگه بگم درکت میکنم فکر میکنم بی راه گفته باشم ولی از نوشته هات غم بزرگی به دلم نشست
عزیزم میدونم وقتی یه زن به جایی میرسه که حاضر میشه همدمش و با دیگری قسمت کنه چی کشیده ولی عزیزم این آخرین راه حل نیست باور کن سخت تر از اون چیزیه که تصورش و میکنی ... با اینکار خودتو داغون میکنی
یکی از اقوام نزدیک همسرم مشکل شما رو داشت با همین خصوصیات
خانومه به این کار هم رضایت داشت ولی خب همسرش قبول نکرد و گفت محاله
راههای زیادی و امتحان کردن ولی نتیجه نداد بعد از اینکه به کلی نا امید شدن با دکتری آشنا شدن که عقیده داره ناباروری دیگه وجود نداره ...
چند ماه پیش خدا بهشون دوقولو داد بعد از 22 سال زندگی حالا دو تا پسر خوشکل دارن
دکتری که رفتن تا حالا تعداد زیادی و درمان کرده
من دو تا شون و از نزدیک دیدم یکی همین که بعد 22 سال و یکی هم خانوم دیگه ای بعد از 28 سال که الان 7 ماهه بارداره و منتظر یه نی نی خوشکل
اگه خواستی خبرم کن تا آدرس و تلفن دکتر و برات بپرسم
امیدوارم نتیجه بگیری
فقط به این موضوع دیگه فکر نکن نازنینم
بوسسسسس


ممنونم آزاده ی عزیزم شما همیشه به من محبت داشتی و دوست همیشه همراهم بودی هر وقت برام کامنت می ذاری یاد اون روزای اول میفتم که فقط تو بودی که بهم می گفتی چه قدر پشتکار داری که وبلاگ رو داری تند تند آپ می کنی خیلی ازت ممنونم
و ممنونم به خاطر نظرات خوبت و اینکه وقت گذاشتی و خوندی دوست عزیز امید وارم شبنم هم استفاده ی مثبتی کنه از همه نظرات دوستان شما هم دعا کن بوس برای شما
مامان سانای
27 خرداد 91 9:15
دنیای عجیبیه. یکی می گوید از درد مادر نشدن می سوزم دیگری می گوید بچه ناخاسته دارم باید سقط کنم (چند روز پیش یک موردی دیدم).
من شبنم را درک می کنم یه لحظه آدم خودش رو بزاره جایی اون می بینه چقدسخته . سخت نه به خاطر بچه دار نشدن بلکه حرف خانواده شوهر . من به شبنم می گم صبور باشه بخصوص هم که شوهرش مرد خوبیه با تکیه به اون می تونه زندگی شو حفظ کنه . راههای دیگه ای هم هست من دقیق در جریان نیستم که چرا بچه دیگه ای قبول نمی کنن که هم زندگیشون نپاشه وهم یه یه بچه بی پناه، پناه بدن .
خیلی ها شرایطشون مثل اوناس. پدر ومادرکسی نیست که بچه رو بوجود بیارن .بلکه کسی هست که بچه را بزرگ کنن وبه یه جایی برسونن.
در طب جدید رحم اجاره می کنن این هم یه راهشه .
راه آخرتصمیم خود شبنمه که واقعا سخته. کار هر زن نیست البته من کسی را می شناسم که خودش برا همسرش زن گرفته ودر کنار زندگی اونا این هم زندگی کرده ولی همیشه می گه دیگه نمی تونم تحمل کنم طاقتم تموم شده.
این یه ریسکه. از کجا معلوم همسر دوم شوهر را با هزار ترفند به طرف خود نکشد و شوهر برای شبنم مثل یه غریبه بشه .بخصوص هم که خانواده شوهر خیلی دخالت میکنن بیکار نخواهد ماند.
شبنم باید خوب فکر کنه ببینه می تونه کنار بیاد .من خودم به هیچ عنوان نمی تونم .
اگر شبنم همچی روحیه ای دارد باید تحسینش کرد زندگیش خودش رو داره ایثار می کنه ممکنه زندگیشو از دست بده.
مامان رامیلا راست می گه وقتی زندگی ها از هم می پاشه همه آرزو می کنن کاش بچه نداشتن . می شه بدون بچه هم خوشبخت زندگی کرد.
در آخر از خدا مهربون می خوام دل هیچ کسو نشکنه .
خدایابزرگیتو برم .حکمتت چیست؟ در دست تو کاری نیست که همه را شاد کنه چراغ خونه همه رو روشن کنی.


ممنونم مهربونم عالی نوشتی خیلی ازت متشکرم که اومدی و وقت گذاشتی و خوندی و خواستی که کمکی کرده باشی به شبنم و عزیز و اونایی که موقعیت اون رو دارن خیلی خوب بود من که با نظراتت کاملا موافقم دعا میکنم اونم بهترین راه رو انتخاب کنه
مامان سارینا
27 خرداد 91 9:58
وای چقدر سخته . وقتی به اینجور موارد برخورد میکنم از ته دلم خدا رو شکر میکنم . واقعا لطف خدا خیلی زیاده انشالله که شامل حال همه از جمله شبنم عزیز هم بشه . واسه شبنم عزیز اول آرزوی سلامتی بعد هم مادر شدن میکنم . انشالله که هر چی از خدا میخواد بهش بده . واقعا آدم نمیتونه خودشو جای یکی دیگه بذاره و تصمیم بگیره یا نظری بده . زهره جوون از شما هم تشکر میکنم که اینقدر به فکر دوستتون هستید و نگرانش . خدا شما دوست خوب رو هم حفظ کنه عزیزم . این حرف درسته که شاید کودکی یه جایی به انتظار خوشبخت شدن کنار یه زن و مرد خوشبخت باشه ولی خوب چون نمیتونم خودم رو جای شبنم عزیز بذارم نمیتونم بگم که میتونم چنین چیزی رو قبول کنم یا نه . کارهای خدا بی حکمت نیست انشالله هر چی خیر و صلاح شبنم جوون هست همون واسش رقم بخوره . دوستتون دارم . نیایش گلی ما رو خیلی ببوس


ممنونم دوست خوبم آره هر کی نظری داره ولی در نهایت آرزوی همه مادر شدن هست شاید اگه خودمون بودیم هم سخت می تونستیم تصمیم به همچین کاری بگیریم ولی نباید یادمون بره همون خدایی که خواسته یه زن و شوهر بچه دار نشن همون خدا شاید خواسته یه بچه به این واسطه مادر و پدری داشته باشه که می تونن خوشبختش کنن
موارد از این دست کم نبوده که می شناسم زن و مردی رو که با توکل به خدا بعد از این که کاملا نامید شدن برای گرفتن یه بچه اقدام کردن و بعد از مدتی بهشون خبر دادن یکی هست و اون بی نهایت شبیه این زن و مرد که انگار بچه خودشونه خیلی جالب بود برام خیلی...
ممنونم ازت که اومدی وخوندی شما هم دعا کن دوست گلم
ندا مامان نيايش
27 خرداد 91 13:12
خانمي نظر گذاشتم ولي نمي دونم چرا نبود ؟؟!!
وقتي پستت رو خوندم اولين چيزي كه به ذهنم رسيد اين بود كه چرا يه فرشته كوچولو رو به فرزندي قبول نمي كنن ؟ با اين كار هم يه بچه بي گناه صاحب پدر و مادر ميشه ، هم شبنم خانم و همسرشون صاحب بچه مي شن ، هم ثواب داره و هم خدا رو چه ديدي شايد مثل خيلي هاي ديگه نظر لطف خدا شامل حال شبنم جون هم بشه و به بركت وجود اون بچه و لطفي كه در حقش كردن خودشون بچه دار بشن .
كه اومدم اينجا و ديدم خواهر گلت هم همين نظر رو داره .
----------------
با اين حال خراب كردن زندگي كار سختي نيست با اين روشي كه شبنم جون مي خواد جلو بره .
---------------
البته خودم معتقدم كه درهاي رحمت و حكمت خدا حتما به صلاح آدمها باز و بسته مي شن .


ممنونم ندا جون و ببخش که دو بار تو زحمت افتادی خانمی حتما شبنم خانم هم نظرات دوستان رو می خونه و اگه خدا بخواد بهترین تصمیم رو میگیره ممنون که نظرت رو گفتی تو هم دعا کن برای اون و همه مشتاقان مادری...
مامی امیرحسین
29 خرداد 91 11:21
سلام زهره عزیزم.نمیدونم چی بگم.شبنم عزیزمون یه زن هست تو شرایطی کاملا مشابه همه ما...و خیلی محتمل بودکه هر کدوم از ما جای اون باشیم...میتونم کاملا همسر مهربونشم تصور کنم.چون همسری خودم همین ویژگیها رو داره.سه تا نکته هست که باید بگم و از هر سه تاش نمونه ای از نزدیک نزدیک دیدم. اول اینکه شبنم همون راهی رو بره که الان تصمیم داره بره.دو حالت بیشتر وجود نداره.یا همسر ایشون به دلیل علاقه زیادی که به شبنم داره با اون خانوم خوب نخواهد بود و این ظلم به اون زن و نتیجتا ظلم به بچه ای هست که میاد و حتی اگه خود بچه غرق در محبت باشه از این که مادرش در شرایط نامساوی قرار داره نسبت به پدرش دچار بغض و کینه میشه.حالت دوم اینه که همسر شبنم به اون زن هم علاقه و توجه نشون بده که در این حالت شبنم عزیزم بعد از مدتی تحمل و منطقی برخورد کردن دچار یه احساس بد به همسرش و زندگیش میشه و یا اون زندگی رو ترک میکنه و یا از اون زن میخواد که زندگی اونا رو رها کنه که در هر دو صورت مغبون خواهد شد.چون حس مالکیت عاطفی زن نسبت به مرد بزرگترین غریزه ای هست که در زنان گذاشته شده و هیچکس نمیتونه ادعا کنه که تحمل اینو داره که عشقش به کس دیگه ای ابراز تمایل کنه .هر چقدر هم منطق قوی پشت این قضیه باشه نمیتونه بر غریزه غلبه کنه.و فکر نمیکنم هیچکدوم ما خودمون رو با ایمان تر از همسر ابراهیم (ع) بدونیم. حتی پیامبر عزیزمون هم به رغم رواج شدید چند همسری بین اعراب تا زمان زنده بودن زنی که عاشقانه دوستش داشتن همسر دیگه ای اختیار نکردن.تا زمانی یه مرد میتونه بین زن هاش عدالت برقرار کنه که پای عشق درمیون نباشه و فقط یه علاقه ساده باشه که من فکر میکنم مردی با شرایط همسر شبنم سخت عاشق باشه...
مامی امیرحسین
29 خرداد 91 11:31
راه دوم اینه که همینطور ادامه بدن بدون فرزند...وقتی با همسری در این مورد مشورت کردم گفت اگر اینطور که میگی عاشق هم باشن من مطمئنم که اون مرد قبول نخواهد کرد که به خاطر بچه از آرامش حاکم بر زندگیشون و از عشقش که همسرش باشه بگذره.ناگفته نمونه که من و همسرم 5 سال اول زندگیمون بچه نداشتیم و البته جلوگیری داشتیم چون دانشجو بودیم.اما تمام این مدت دعای هردومون این بود که اگر قرار نیست فرزندمون صالح باشه خدایا بهمون بچه نده...به همین راحتی...ادعا نمیکنم قطعا الان پسر ما صالح خواهد شد که همه چیز به تربیتش بستگی داره اما قصدم از مطرح کردنش این بود که مسائلی وجود داره بالاتر از نفس خود بچه دار شدن.چه ارزشی داره که به بهای داشتن بچه و شکل گیری یه موجود جدید با آرزوهای جدید یک انسان،زندگی و عشق چندین ساله دو انسان که همین الان وجود دارن و سالهاست کاشانه عشقی رو ساختن از بین بره؟آیا به این فکر کردین که همسر شما هم حق داره در آرامش زندگی کنه و شاید آرامش زندگیش الان خیلی خیلی بیشتر باشه تا وقتی که بخواد هر روز و هر روز به این فکر کنه که چکار باید بکنه که هر دوتا همسرشو شاد و خوشحال نگهداره و اغلب اوقات هم موفق نباشه؟ من زوج های زیادی رو دیدم که عاشقانه تا آخر عمر با هم زندگی کردن بدون اولاد.و زوج های زیادی که به رغم داشتن فرزند هیچوقت خوشبخت نبودن...پس اصل خوشبختی به داشتن فرزند بستگی نداره بلکه به اون آرامش موجود بستگی داره که چه بسا حتی با تصمیمی که شما گرفتین برای همیشه از بین بره...
مامی امیرحسین
29 خرداد 91 11:41
راه سوم و بهترین راه از نظر من و راهی که تصمیم قطعی داشتم اگر تا دوسال بچه دار نشدم اون راهو برم پذیرش یه فرزند خوانده هست.ببین عزیزم احساس مادر بودن یا پدر بودن مطلقا به این برنمیگرده که این بچه از خون و گوشت تو هست بلکه به این برمیگرده که تو داری یه موجود کوچولو رو که سخت محتاج هست رو زیر بال و پر مهر خودت بزرگ میکنی و احتیاجاتشو براورده میکنی.مگه وقتی یه دونه رو تو دل خاک میکاری و سال ها ازش مراقبت میکنی وقتی اون دونه کوچولو یه درخت تنومند نیشه تو احساسی به جز عشق و وابستگی و غرور به اون داری؟حالا اون دونه از جنس تو بوده؟مسلما نه.مادر های زیادی هستن که تا چند روز بعد تولد هیچ حسی به بچشون ندارن.و ترشح هورمون های مادرانه هست که عشق رو در اون ها زنده میکنه که این هورمون ها در فرزند خواندگی هم ترشح میشه و همون احساس رو به وجود میاره.اصلا یه دلیل خیلی مهم که اکثر افرادی که فرزند خوانده میپذیرن اگر در سنین باروری باشن خدا بهشون بچه میده همینه.این یه تشکر از طرف خدای مهربونه برای زوجی که دستای پر مهرشونو نصیب کودکی کردن که شانسی برای داشتن پدر و مادر خوب نداشته.از این نمونه ها کم ندیدم.دوست عزیز داشتم که 12 سال بچه دار نمید و دختر کوچولویی رو به فرزندی قبول کرد و به چند ماه نکشید که خدا پسری رو بهش هدیه کرد...
مامی امیرحسین
29 خرداد 91 11:48
شبنم عزیزم مسلما هیچکدوم ما همه اون احساسی رو که تو داری نداریم و همه اون راهی که تو رفتی رو نرفتیم و میدونم که خیلی بهت سخت گذشته.من با اینکه خود خواسته 5 سال بچه دار نشدم اما جای خالیش چنان آزارم میدا که نگفتنی است.اما اینو مطمئن باش که به تما راه هایی که گفتم عمیقا و از پیش فکر کرده بودم و به راه آخر رسیده بودم.مطمئن باشکه همه ما شاید نه کاملا اما تا حدودی احساس تو رو درک میکنیم و حرف هایی که میزنیم از سر بی دردی نیست.تمام اون تیکه ها و متلک هایی که میگی من هم شنیدم و سوختم.هنوز هم همه فکر میکنن ما بچه دار نمیشدیم و خدا بعد شش سال بهمون بچه داده.چه ایراد داره بذار فکر کنن.اما به این فکر کن که یه گوشه ای از شهرتون یه فرشته کوچولو هست که خدا نعمت مادر بودن رو به مادرش عطا نکرده گرچه اون فرزند رو به دنیا آورده و این سهم و نصیب رو در پرونده تو نوشته.به این فکر کن که اون فرشته ناز چقدر منتظر آغوش گرم و پر مهر تو و همسرته و چقدر نیازمند کاشانه عشقی که با هم ساختین.نذار این آشیونه به دست خودت ویرون بشه.اگه شوهرتو واقعا دوست داری که میدونم داری که به همچین راهی فکر میکنی به آرامش اونم فکر کن.به اینکه چقدر همسرشو دوست داره فکر کن.چرا میخوای این عشق رو ازش بگیری؟
منو ببخش اگه جایی از حرفام باعث دلگیریت شد.قصدم فقط کمک بود



مهربونم خیلی زیبا گفتی و از ته دل واقعا ممنونم ازت دوست خوبم نمیدونم چه جوری ازت تشکر کنم ولی فقط از خدا می خوام دوستای گلی مثل شما رو برام همیشه نگه داره خدا کنه شایستگی با شما بودن رو داشته باشم باز هم سپاس از این همه محبتت فاطمه ی عزیزم به امید خدا راه درست رو انتخاب میکنه التماس دعا
مامی امیرحسین
29 خرداد 91 11:49
زهره عزیزم رو سپاس برای دل بزرگ و دریاییش...خدا قدر دل مهربونت نصیبت کنه نازنین


فدای تو مهربونم هر چی دارم به لطف وجود دوستای نازنینی مثل شماست
مامان حسنی
30 خرداد 91 22:29
زهره جان سلام
راستش کل پستو نخوندم ولی می دونم قضیه چیه
میخوام اگه کاری ازدستم برمی اد انجام بدم
همونطور که می دونی یزد مرکزناباروری داره ومنم یزدی ام لطفا اکه با شبنم جون ارتباط داشتی واوهم موافقه اینجا براش وقت دکتربگیرم اگه مشکلی نیست خبرم کن زهره عزیزم ببخش که تورا هم تو زحمت انداختم ازخدا می خوام خیلی زود به ارزوش برسه


سلام عزیزم ممنونم از اینکه به فکر دوستات هستی عزیزم نمیدونم شبنم کجا زندگی میکنه ولی شما اگه دوست داشته باشی مستقیما هم می تونی باهاش ارتباط داشته باشی چون وبلاگ داره آدرسش هم توی همین پست هست لینک کردمش بازم از محبتت ممنون
مامان علی
5 تیر 91 17:33
شبنم عزیزم همه اونچه که می خواستم بگم رو دوست عزیزم فاطمه زحمت گفتنش رو کشید بی اینکه بخوام حتی یه نقطه هم بهش اضافه کنم. نمی دونم چطور میشه باهات همدردی کرد که دلچسبت باشه و منزجر نشی، که به دلت بشینه، که دلت سبک بشه اما من دلم می خواد اون کارو بکنم. تو فقط اشاره کن....بهترین دعاهام بدرقه راهت عزیزم. ایمان داشته باش به او و به خودت همین....


ایمان داشته باش به او و خودت
ممنونم پوران عزیزم همیشه حرفهات آرامش بخشه عزیزم
مامان علی
5 تیر 91 17:34
و به زهره عزیزم: دل پهناورت رو می ستایم عمیق...


به خدا من این همه نیستم هر چی که یاد گرفتم از برکت وجود دوستای گلی مثل شماست من خیلی از شماها یاد گرفتم خیلی
پوران عزیزم نگاه قشنگ و مهر بیکرانت و دوستی نابت رو سپاس...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد