از نیایشم + صدای بلبلم !
سلام دختر گل و قشنگم این روزا با اینکه خیلی کم حوصله ام و خسته اما سعی کردم خودم رو مشغول کنم ( مشغول به اصلاح خونه تکونی ... )با اینکه حال و هوای عید رو ندارم و حسش نمیکنم اما به خاطر تو هم که شده سعی میکنم فقط به روزای خوب فکر کنم وقتی ذوق کردنت رو می بینم دلم می خواد همه چیز رو فراموش کنم و تمام ذهنم رو پر کنم از تو... فقط تو
الان با اینکه دور و برم خیلی شلوغه اما دوست داشتم بیام و از تو بنویسم از تو که همه وجودمی از تو که همیشه سعی میکنی به مامان کمک کنی و مامان رو درک کنی ببخش اگه بعضی وقتا از روی خستگی یه کم صدام رو بلند کردم الهی بمیرم برات که وقتی از یه کارت ناراحت میشم و عصبانی بدو بدو میای بغلم میکنی و نازم میکنی و میگی ببخشید الهی من فدات شم که اینقدر فهمیده ای میدونم که تو قصدت فقط کمک به مامانه این منم که کم صبرم تو ماهی تو عشقی تو همه هستی منی تو نفس منی همیشه تو حق داری عزیزکم ممنونم ازت که می خوای تو همه کارا کمک کنی این روزا که یه خورده درگیر خونه تکونی هستم خیلی دوست داری تو کارا کمک کنی و کلا دوست داری همه کار ها رو چه مربوط به خودت باشه چه من خودت تنهایی انجام بدی همش میگی بده من ، من می تونم ... من بلدم ... می خوام کمکت کنم ....من بُزُگ (بزرگ) شدم...خودم ، خودم...صبح تا از خواب بیدار میشی میگی مامان پاشو شُب شده بییم خونه تکونی کنیم...قربون اون حرف زدنت بشم من عزیزم فدای اون محبتت دختر مهربونم عاشــــــــــــــــــــــــــــقتم
دخترکم خیلی وقته که دیگه قشنگ همه چیز رو کامل و درست میگی خیلی حرف زدنت پیشرفت کرده و دیگه میتونم بگم بزرگونه حرف میزنی و البته خیلی با مزه ، وای من که کم میارم خیلی حرف میزنی خیلی زیاد و خیلی با نمک عاشقتم
خیلی وقته صدات رو ضبط کردم عسل شیرین زبونم ولی وقت نمیکردم بذارم اینجا برات ولی امروز اومدم تا صدات رو هم یادگاری بذارم تو این دفترچه خاطرات...این روزا اینقدر با نمک شدی که حتی تو اوج ناراحتی یا خستگی هم باشم وقتی میای رو به روم و میگی مامان نایاحت ناراحت نباش خندون باش یه کم اشتیاحت استراحت کن حالت خوب بشه وای دلم باز میشه و امکان نداره که لبخند رو لبام نشینه الهی که همیشه سالم باشی
خودت برای خودت لقمه می گیری و حتی برای من وای که چه قدر مزه میده آدم از دست دخترش لقمه بخوره ...عزیزم ممنونم ازت دختر مهربونم وااااااااااااااااااااااااای چه قدر بزرگ شدی
وقتی بابایی لپت رو میکنه و می خوره داد میزنیآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی لُپم ، لپم و بده واااااااااااااای لپمو نخور ،حالا چیکار کنم بعدم همش صدای گریه در میاری و دهن بابا رو باز میکنی و دستت رو می کنی تو دهنش لپت رو در میاری و می چسبونی سر جاش خیلی بامزه میشی خیلی
خیلی وقته که همه شکل ها رو تشخیص میدی دایره رو که از وقتی خیلی کوچیک تر بودی ولی حالا، مربع،مثلث و مستطیل رو هم میشناسی ... یادم رفته بود برات بگم خیلی وقت پیش بود شاید دو ماهی بشه که داشتیم پیتزا می خوردیم یه دفعهدر حالی که یه تیکه از پیتزا توی دستت بود گفتی: مامان ببین این مُشلشه (مثلثه) خیلی ذوق کردم همه رو یادداشت کرده بودم اما یادم رفته بود برات بنویسم اینجا ... اینقدر یه دفعه بزرگ شدی و پیشرفت هات ساعت به ساعته که من کم آوردم همش به خودم می سپارم که از شیرین زبونی هات و شیرین کاری هات بنویسم ولی خب درگیری های این چند وقته اجازه نمیداد که خوب تمرکز کنم و برات از همه چیز بنویسم عزیزکم الان سعی میکنم هر چی یادم میاد برات بنویسم اگه چیزی جا موند باز اضافه میکنم...
یه روز بعضی از این شکل ها رو کشیدم برات و ازت خواستم شکل های مثل هم رو با مداد به هم وصل کنی اینقدر دوست داشتی این کار رو بعد رنگ هاش رو تغییر دادم و رنگ های مثل هم رو وصل میکردی در حالی که شکل هاش فرق داشت خیلی با هوشی خدا رو شکر ....اینم عکس هاش:
اول برات با خودکار کشیده بودم وقتی دیدم چه قدر این کار رو دوست داری و علاقه نشون دادی گفتم با مداد شمعی برات رنگیش کنم...
اینم رنگ انگشتی هات که خیلی دوستشون داری
♥الهی قربون اون حرف زدنت بشم من بهت گفتم دختر قشنگم خیلی ناز شدی عزیزم یه دفعه گفتی شما خودت از من اَشنگ تَیی قشنگ تری بهتَیی بهتری الهی من فدات شم مهربونم
♥تازه خودت هم همش میگی: مامان من بلبل زبونم
♥میگی خاله آبجیه مامانه... وقتی من میگم خداحافظ آبجی تو هم هی تکرار می کنی خداشِز آبجی!
♥داشتی عکس های عروسیمون رو می دیدی شنیدم به عروسکت میگی : مامان و بابا که عَیوشی عروسی کردن من نبودم هنوز به دنیا نه اومده بودم ببین من اینجا نیشتم من نایاحتم حالا چیکار کنم...
♥ یه چیزی هم که یاد گرفتی تازگی همش دنبال هر چیزی میگی (به نظرت) : مامان به نَظَیِت به نظرت چی بپوشم؟ به نظیت این خوبه؟ به نظیت شِدای صدای چی بود؟
♥برای هر کاری هم اول از من اجازه میگیری الهی فدات شم من کاش همیشه همین طور بمونی
♥دو تا دونه پفک بهت داده بودم که بخوری بعد که تموم شد یواشکی هواسم بهت بود ولی تو نمیدونستی دارم زیر چشمی نگات می کنم رفتی پفک رو برداشتی بعد دوباره گذاشتی سر جاش اومدی سمت من گفتی: مامان من پُشَکَم (پفک ام) رو خویدم (خوردم) یه دونه پُشَک دیگه به من میدی؟
♥وقتی داری با بابا بازی میکنی و بابا هوا میندازدت میگی مَهدی مُباظب ( مواظب) باش از دست تو که همه چیز رو تکرار می کنی چون من اینجوری میگم تو هم ادای منو در میاری بهت میگم لا اقل بگو بابا مهدی میگی نه مهدی خوبه آخه اِشم( اسم )بابا مَهدیه ! تازه وقتی بابا خداحافظی هم می کنه بهش میگی مُباظب (مواظب )خودت باش به شَلامت ، خداشِز ! (خدافظ! ) زود بیا من مُنتَضِیِت (منتظرت) می مونم
ازت می پرسیم مامان وبیشتر دوست داری یا بابا رو میگی: دوتایی تونو بیشتر دوشت دایم
عاشقتم کوچولوی نازم
اینقدر زیاد حرف میزنی که نمیدونم واقعا از چی باید بنویسم از کدوم حرف شیرینت ولی خیلی بزرگ شدی یه دفعه خیلی بزرگ شدی! قربونت بشم عشقم
مشغول کار بودم و اصلا هواسم نبود که صد بار صدا زدی: مامان ...بعد که اومدی بدو تو آشپزخونه یه دفعه بلند با یه کم عصبانیت گفتم نیایش اینجا نیا خیسه سُر می خوری بعد با یه حالتی که نمیتونم بنویسم در حالی که لبات آویزون بود گفتی آخه من می خوام بوشِت بوست کنم مامان ... الهی من بمیرم دیگه نفهمیدم چه جوری بغلت کردم و هزار تا بوست کردم خیلی با محبتی عزیزم همش میای سراغم و بوسم میکنی و نازم می کنی و میگی می خوام بغلت کنم بوشت کنم یا هر از چند گاهی وقتی مشغول بازی هم هستی صدا میزنیمامان شما مامانِ منی ؟ عزیز منی ؟ می گم آره عسلم تو هم نفس منی همه هستی منی و میگی مامانی خیلی دوشِت دایَم واااااااااااااای عزیزم عاشق عاشقانه هام با توام
دیگه قشنگ برای خودت شعر می خونی بازی می کنی تازه همش هم میگیمامان من دوشت دایَم بِیَم (برم) مهد کودک با بچه ها بازی کنم اونجا خیلی بچه زیاده الهی فدات شم میگیمامان ایشالا تا صبر کنم هوا گرم بشه می ییم مهد کودک ؟ چون همش بهت گفتم بذار هوا گرم بشه میریم پارک و گردش حالا برای هر کاری میگی ایشالا هوا گرم میشه...
با اسباب بازی های جدیدت و بازی های فکریت خوب سرگرم شدی کارت های بَن بِن بُن رو هم خیلی دوست داری و خیلی قشنگ کلمه هاش رو می خونی البته فعلا فقط چند تا کلمه رو بلدی بخونی بدون اینکه عکسش رو ببینی : بابا ،مامان، گل، مو، آب اما ببقیه کارت ها رو اول عکسش رو نگاه می کنی بعد کاغذ سفید رو میذاری رو عکس و میگی مامان ببین اینجا نوشته مـــــــــــــــــــداد ... ، البته هنوز باغ الفبا و هوش چین رو برات باز نکردم ان شا الله به زودی...
تمام این مهره ها رو هم که مربوط به بازی نخواره هستش خودت نخ کردی و با کلی ذوق صدام زدی : مامان ببین همشو نخ کردم ، خیلی بازی جالبیه تمرکز رو خیلی بالا میبره باید سعی کنی تمام مهره ها رو توی نخ های رنگ خودش بندازی یا در واقع نخ کنی همیشه همین کار رو میکردی اصلا اجازه نمیدادی رنگ ها با هم قاطی بشه اما یه دفعه دیدم این شکلی درستشون کردی...
حالا بعد از این همه حرف نوبت رسید به صدای بلبل زبونم وقتی شعر می خونه:
یه دختر دارم شاه نداره
Upload Music
تو حوض خونه ی ما
پاشو پاشو کوچولو
یه توپ دارم قلقلیه