نیــــــــــــایش و عروسک هـــــــــاش
نیایشم به قول خودش خیلی مِه مَهونه یعنی مهربونه همیشه عروسک هاش رو بغل میکنه میبوسه و بهشون میگه که خیلی دوشتشون دایه...
باهاشون آلبوم میبینه براشون قصه میگه و بهشون کولی میده... خلاصه که خیلی تحویلشون میگیره
که یه وقت احساس تنهایی نکنن!
همون جوری که من و بابایی باهاش حرف میزنم با عروسک هاش صحبت میکنه بعضی وقتا به عروسکش میگه :
دخملم لِباشت لباست بپوش شَما سرما نخویی نخوری... ژشته زشته لخت باشی
دخمل من ! شیطونی نکن اینگده اینقده بالا پایین میپیی میپری می یُشتی می یفتی
دُخملم اگه پی پی داشتی جیش داشتی به من بگو من بهت کمک میکنم تَنایی تنهایی نی میتونی!!!
دختر مهربونم عاشقتم به فکر همه عروسک هات هستی که یه وقت یکیشون جا نمونه که نایاحت بشه همیشه دور تا دور خونه پر عروسکهای نانی جونه
تازه دخترم خانوم دکتر شده و با گوشی دکتری صدای قلب عروسک هاش رو هم میشنوه !
میگه مامان آآ گایه مَییضه بهش دایو دادم خوبه خوب بشه معاینه شون میکنه بهشون دارو میده تازه بعدشم بغلش میکنه میگه نِگیان (نگران)نباش حالت زوده زوده خوب میشه الهی من فدات شم دُتُک (دکتر )کوچولو
تازه بعدشم میگی مامانی عَیوشَکام خوب شدن خدایو شُک (عروسک هام خوب شدم خدا رو شکر)
هر شب هم یکی از عروسک ها نوبتش میشه که بیاد تو تخت و با نیایش جون بخوابه تا خوابای خوب ببینن بعضی شبا میگی مامان من میخوام امشب خواب دَیا دریا ببینم دوشنبه می ییم میریم دَیا؟
اینجا هم مامانی نیایش رو غافل گیر میکنه و در حالی که تو خونه اش با دوستاش خلوت کرده چند تا عکس با حال ازش میگیره
مگه داشتی چی کار میکردی که یه هو این شکلی شدی جیگر مامان
دالی موش کوچولوی مامان
دختر گلم خیلی دوستت دارم نمیدونی چه احساس قشنگی پیدا میکنم وقتی یه دفعه میای دستم رو میگیری و می بوسی و میگی مامان خیلی دوشِت دایَم... الهی من فدای اون محبت کردنت بشم
وقتی هم که مامانی یه کمی هم توی خودش باشه و ناراحت ، میای صورت مامان رو بوس میکنی و میگی: یاشتی (راستی) یادم یَشته (رفته) بود بوشِت (بوست )کنم اخمو نباش ، چی یا نایاحتی؟(چرا ناراحتی) خندون باش تازه هر کاری هم که میکنی و میبینی من یه کم ناراحت شدم از کارت فوری میگی ببَشتین (ببخشید) و میای یه بوس محکم میذاری رو لپم ...
خدا رو شکر رو هم که اینقدر ناز میگی که دل میبری نازنینم : خدایوشُک
تازگی هم هر چی ازت میپرسم یا میخوام اولش اینقدر بامزه میگی : آخه میدونـــــــــی...
مثلا یه مثال کوچیک یادمه الان : بهت میگم نیایش میای بخوابی عزیزم الان دیروقته میگی : آخه میدونـــــــــــی میخوام بادی بکنم کتاب بخونم شیدی ببینم نی میتونم الان بخوابم کای دایَم (کار دارم)
واقعا همچین روزی رو توی خواب هم نمیدیدم که دختر گلی مثل تو داشته باشم البته اینم بگم همش رو اول از همه از لطف خدای بزرگ و مهربونم میدونم که واقعا عاشقشم و بعد هم همه ی این خوشبختی رو مدیون بابایی ات هستم هر دوتاتون رو خیلی دوست دارم
خدایا شکرت
دخترای مهربون و ناز دستشون بالا !
این عکس های خیلی خوشگل رو هم خاله جون برات درست کرده دستش درد نکنه خاله جون خیلی مهربونه و خیلی هم دوستت داره البته تو هم خیلی خاله رو دوست داری...یه دونه خاله که بیشتر نداری اونم یه دونه خواهر زاده که بیشتر نداره! توی این عکس یه ساله بودی تو عکس بعدی دوساله