نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ثمره ی عشق

نیایش کوچولو از خودش میگه!

1390/10/14 13:39
نویسنده : مامانی
3,492 بازدید
اشتراک گذاری

 

شَلام دوشتای خوبه من

 یعنی سلام دوستای خوب من

حال من خوبه حال شما چه طو؟؟؟مژه

 امروز اینجا خیلی خیلی برفیه و همه جا سفیده سفید شده خیلی قشنگ شده کاش میتونستم برم بَش بادی یعنی برف بازی ولی خیلی خیلی هم شَیده یعنی سرده ! فکر کنم ده درجه زیر صفر باشه شایدم سردتر بشه!

راستش چند روزه که دلم میخواد یه کم خودم هم تو لِباگم یعنی همون وبلاگم بنویسم چشمککه مامانی بالاخره امروز به من این فرصت رو داد!! البته تقصیر مامانیم نبود اینترنتمون قطع بود دیگه ناراحت ولی خب تو همین یک هفته کلی پیشرفت کردم که الان همشو براتون مینویسم ...بله تعجب نکنید من همه چی بلدم بنویسم ، تازه حرف زدنم هم که خودتون در جریان هستید که چه قدر پیشرفت کرده اونایی که خبر ندارن می تونن اینجا رو هم بعدا ببینننیشخند

 تازه حرف زدنم هر روز داره بهتر هم میشه هر دقیقه چیزای تازه یاد میگیرم که دیگه مامانم نمیتونه هر دقیقه بیاد ثبتشون کنه ولی خب الان خودم همش رو ثبت میکنم!! از خود راضیالبته به زبون خودم نمیگم که احتیاج به ترجمه نداشته باشه !لبخند بله داشتم میگفتم کلا من این روزا خیلی بلبل زبون شدم و به قول مامان و بابا زبونم باز شده اول اینکه مثل طوطی همه چیز رو تکرار میکنم که البته کار تازه ای نیست ولی خب تازگیش به اینه که چیزای سخت تر رو هم حالا میتونم تکرار کنم ولی دیگه با همین زبون بی زبونیم منظورم رو کامل میرسونم و دیگه جمله هام همه معنی داره و تقریبا مثل بزرگ ترا حرف میزنم  و دیگه اینکه به قول مامانی یه هو یه چیزی میگم که مامانم از ذوق نمیدونه چه کار کنه...

 مثلا من یاد گرفتم دعا کنم و بعدش هم بگم الهی آمین یه روز که مامانی بهم گفت :الهی من فدات شم دختر نازم... منم سریع گفتم: الهیییی  آمین  و یه دفعه دیگه هیچی نفهمیدم از بس که زیر دست و پای مامان داشتم له میشدم البته اشتباه نکنید ها از بس ذوق کرده بود داشت منو میچلووووووند و همش بوسم میکرد   شکلکهای جالب آروین  و میگفت من فدای اون حرف زدنت بشم

من هم که می بینم یه دفعه خیلی ذوق میکنه خوشم میاد و تمام سعی ام رو میکنم تا هر لحظه چیزای جالب تری بگم که سورپرایزشون کنم...

برای همینم خوب گوشام رو تیز میکنم تا چیزی میشنوم ضبطش میکنم تا به موقع تحویلشون بدم نیشخند

مثلا مامانیم داشت یواشکی منو نگاه میکرد و منم تو اتاقم مشغول کتاب خوندن بودم داشتم قصه های تو کتاب رو از روی عکساش برای خودم و عروسکام تعریف میکردم و مامانم هم پشت سرم هی یواشکی قربون صدقه ام میرفت ولی من به روی خودم نیاوردم ،مثلا نمی بینمش بعد یه کتاب برداشتم و بازش کردم و گفتم : به نام خدا  که بازم مامان نتونست خودش رو کنترل کنه و پرید تو بغلم!...بغل

(الان دیگه همه کتابام رو خودم میخونم! البته از روی عکس هاش داستاناش رو تعریف میکنم برای خودم و عروسکامزبان)

یا مامان جون که داشت از خونمون میرفت با همه خدا حافظی کرد به من که رسید گفت خداحافظ نانی جون منم گفتم به شَلامت (سلامت) بازم همه خندیدن... البته میدونم از خوشحالی بود و مامان جون گفت ماشا الله ما شا الله منم گفتم : ماشا لا من باشوووووو  من وقتایی که می بینم از حرفا یا کارای من ذوق میکنن میگم ماشالا من باشوووو یعنی باهوشم میتونم بگم باهوش  ها ولی اینجوری با مزه تره !! بعضی وقتا هم میگم ماشالا من شیطون یا میگم من دوبایه (دوباره) شیطونی نی میکنم...

مامانیم داشت تو آشپزخونه ظرف می شست یهو گفت آخ... منم همون جور که جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم و داشتم خاله شادونه نگاه میکردم گفتم چی شده مامان؟ و دوباره مامانم که از شنیدن این جمله ی من ذوق کرده بود با خنده گفت هیچی عزیز دلم قربون اون حرف زدنت بشم من

بابام که میرسه خونه میگم شَلام بابای من خَشته (خسته) نبااااااااشی چه خبر؟

وقتایی که حوصله ندارم کاری رو انجام بدم میگم من نمیتونم... آخه من نی می تونم مامان و خودم رو حسسسسسابی لوس میکنم یا میگم  من نمیدونم  یا وقتی حوصله ندارم دنبال چیزی بگردم میگم من آخه از کجا پیدا مامان؟ تو بیا به من کمک ...

چند روزی هم هست که به مامان گیر دادم بد جور که لباس قرمز بپوشه برام هی میرم از توی کمدش برمیدارم و میام بهش میدم میگم اینا رو بپوش ولی اولین باری که این کارو کردم مامانم اینقدر ذوق کرده بود که نگو آخه رفتم لباسشو برداشتم و اومدم پیشش و بهش گفتم مامان کاش تو اینا بپوش ... مامان و بابا هم دوباره من حسابی چلوندن و میگفتن قربون اون کاش گفتنت بشیم

 خودمون ها چه قدر مزه میده همه برای هر چیزی کلی قربون صدقه ی آدم برن من که بچه اول و از هر دو طرف نوه اولم به چپ می چرخم این یکی قربونم میرم به راست میگردم اون یکی فدا میشه بالا می رم یکی دیگه ، پایین میام اون یکی واااااااااااااااای نمیدونین چه میکنن با من خدا کنه فقط لوووووووووووووس نشم نه؟؟

 

   شکلکهای جالب آروین

 

دیشب تو خواب بینی ام گرفته بود و از خواب پریدم و شروع کردم به گریه کردن و مامانی گفت نکنه دخترم سرما خورده باشه یک دفعه من تو همون حالت خواب و بیداری گفتمنه نه حاله من الان خوب من شَما نَخوده(نخوردم) ... آخه میترسم باز منو ببرن دُتُک یعنی همون دکتر

امروز صبح هم که یه خورده حالت سرما خوردگی داشتم مامانیم بهم گفت چی شده دخترم نکنه سرما خوردی دیشب آره؟منم گفتم من شیر اگه بخور ایشالا اوده اود (زوده زود) خوووووووووب مامانم هم که دیگه طبق معمول همش منو میچلونه ومیگه الهی قربون اون حرف زدنت بشم قربون ایشالا گفتنت بشم من همش میخواد الهی قربون من بشه    شکلکهای جالب آروینخب من هم همش میگم :     الهی    آمین

 

چند روز پیش هم که با خاله تلفنی صحبت میکردم خاله ازم پرسید داری چه کار میکنی نانی جووون منم گفتم من مشگوله بادی خب مشغول بازی بودم دیگه!

بعضی وقتا هم که میخوام مامان رو مجبور کنم که کاری رو برام انجام بده میگیم تو خدا یعنی تو رو خدا

یه تکه کلام هم تازگی یاد گرفتم که میگم خدای من خدددددای من که سر هر جمله ای معمولا میگم تازه بعضی وقتا هم ادای مامانی رو در میارم و میگم : یا الله ، یا علی

تازه الله و اکبَ (اکبر) هم بلدم بگم و نماز می خونم همیشه

 وقتی می خوام چیزی بدم دست مامان و بابا میگم شُما بشَمایید یعنی بفرمایید

یا یه بار وقتی داشتیم غذا میخوردیم بهشون گفتم:موگه عَیا خودَن شُبَت نکن...یعنی موقع غذا خوردن صحبت نکن

خیلی دوست دارم بابایی منو پرت میکنه هوا ولی با اینکه کلی می خندم همش بهش میگم : بابا نکن خَطَناکه (خطرناکه) بعد بابا میذارتم نمین (زمین) بعد داد میزنم: یالا یکی بعدی

یه روز داشتم دنبال بابا میگشتم و همین جور داد میزدم بابا کجااااایی؟؟ بابای من کجاشت؟ من دنبال شما بِگد بابا(بگرد یعنی میگردم )

بابا ازم می پرسه کجا میری دخترم بهش میگم : من به مامان کایی دایَم ( من با مامان کاری دارم)

وقتی میخوام چیزی رو خودم بردارم یا بذارم به مامان میگم:این شَنگینه (سنگینه ) شما   نی می تونی (نمیتونی) من  همه چی بلدم

هر وقت هم که مامان میخواد کاری برام بکنه که دلم میخواد اون لحظه خودم انجامش بدم میگم خوده من بلدم ( البته با غلظت میگم بلدم نمیدونم چه جوری میشه نوشت!زبان)

تازه وقتی موبایل صدا میده هم میگم : اِشه مِش (اس ام اس) اومده

صبح هایی که زودتر از مامان بیدار میشم بلند بلند صداش میکنم مامان پاشو شُب (صبح)شده و به پنجره اشاره میکنم و میگم بی بین (ببین) شُبه

وقتی هم حوصله ام سر میره همش دور خودم میچرخم و  میگم مامان من گُشنمه هم خَشته ام هم گشنمه

تازه وقتایی که میرم خونه مامان جون زودی میرم رو ترازو و میگم :مامان بیا ببین من چند کیلویَم ؟ ده تا ؟ ؟؟

امروز هم اومدم پیش مامانی بهش گفتم : اگه کایی ندایی بِییم اُلاگ شَوایی

مامانیم اولش نفهمید ولی بعدش که کتاب رو آوردم فهمید دارم چی میگم کلی خندید راستی شما متوجه شدین چی گفتم؟

اگه داستان حسنی نگو یه دسته گل رو شنیده باشین متوجه میشین از کجا یه هو از خودم جمله در آوردمنیشخندچشمک 

اگه کاری نداری بریم الاغ سواری!!!!!

niniweblog.com

ای بلا ، بچه جون ، ای بابا ، خدای من ، جونه منی ، مال منی ، خوشگله،خَشته ام ، مدله جدید، با تَجُب (با تعجب) ، البته ، جدی رو هم زیاد تو جمله هام میگممژه

خلاصه دیگه چشای خوشگلتون رو درد نیارم...

 تازه رسیدیم سر اصل مطلب خجالت

که حتما تو ادامه ببینید وگرنه از دستتون میره هاااااااا!!!!!!!

(نمیدونم چرا اصل مطلب رو گذاشتم توی ادامه ی مطلب اینم از اون کاراست !!! ببخشید دیگه دفعه ی اولم بود  تو لِباگ مینوشتم مژه)

niniweblog.com 

در ادامه

وقتی نیایش پیکاسو میشود

.

.

.

بله دوستای گلم اصل مطلب از این قراره که یک هفته ای هست واسه خودم پیکاییویی (پیکاسویی ) شدم البته قبلش هم نقاشی می کردم ولی بیشتر خطه خط بود و گردی خالی اما ...

  ماجرا از این قراره که یکی از روزای خدا تمام در و دیوارای خونه رو خط خطی کردم در یک چشم به هم زدن و مامان و بابا رو حسابی غافلگیر کردم اول که مشگول (مشغول) بودم هیچ کدومشون متوجه نشدن چون سرگرم کار خودشون بودن و منم از فرصت نهایت استفاده رو بردم اما مامان و بابا وقتی دیدن منو تو اون حالت نه تنها من رو دعوا نکردن بلکه کنار اون خط خطی ها ازم عکس هم گرفتن!!!

در اتاق رو حسابی خط خطی کردم

البته این خط خطی ها خیلی تو عکس دیده نمیشه ولی حسابی ذوق کردم

خوشت اومد مامان چه خوشگل کردم در اتاقت رو

ولی این کار مامان و بابا باعث شد که وقتی بعدش برام توضیح دادن که نباید این کار رو دیگه تکرار کنم و باید توی دفتر و کاغذ نقاشی بکشم من هم فهمیدم و گفتم باااااشششششششه و دیگه هم این کار رو نکردم و اونا برام رو در کمد کاغذ چسبوندن و من هم رو کاغذ ها کلی خطه خط یعنی خط خطی کردم و با مامان و بابا نَنایی یعنی نقاشی کشیدم

و تازه این کار باعث شد که روز به روز استعدادم شکوفا تر بشه و برای خودم پیکایووویی (پیکاسو) شدم

اینایی که در ادامه می بینید اولین نقاشی های منه توی 2 سال و سه ماهگی

قبلش خط خطی زیاد میکشیدم یا گردی تنها میکشیدم اما یه دفعه استعدادم شکوفا شد!نیشخند

این نقاشی ها رو خودم تنهای تنها کشیدم (مامانی یه دونه خط هم نکشیده همش کارای خودمه) مژه

و همه رو کلی ذوق زده کردمقلب

باکَلا به من (باریکلا! یعنی همون بارِک الله)تشویق

تازه یَنگ های (رنگهای) قرمز و آبی و سبز و مشکی و البته شووویَتی (صورتی) رو هم بلدم بگم هم تشخیص بدمخجالت

اینا مامان و بابام هستن! سمت راستی بابا سمت چپی مامان!!

بابا و مامان 

و همین طور هی کشیدم و کشیدم از خودم همش رو می کشیدم  تازه با خودم هم  میگفتم:

  چشم دو ابوووو بعدش یه گیدی کشید بعدش یه دَماگ بععععععد موها بعدش شیمَک ، اینا پاها .......

 بعد از هنر نمایی های من ، بابایی یه دفتر نقاشی خوشگل برام خرید تا توی اون بکشم و دیگه جایی رو خطه خطه نکنی یعنی خط خطی نکنم.... خودم قبل از اینکه مامان و بابا بگن همش میگم که به یه شَط (شرط) جایی خطه خط نکنییییییییی

دفتر نقاشی و مداد شمعی من

خودم هم نمیدونم این شکل ها رو از کجام در میارم ولی مامانیم میگه شبیه آدم فضاییهاست!!!!!!!!!خاله هم میگه بعضی هاش شبیه چرکولکه!!!

 

این نقاشی رو که کشیدم مامان ازم پرسید اینا چیه منم گفتم مطبه آگای دُتُک این مامان این آگای دُتُک

سمت راست آقای دکتره و سمت چپی یعنی اونی که داره توسط آقای دکتر خورده میشه مامانه آخه چند روزه پیش مامانیم رو بردم دکتر تازه آمپول هم زد آخه همش سرفه میکرد فکر کنم شَما (سرما) خوده بود ... بعد که گفتم شنیدم که مامانی به بابا گفت این بچه به خاطر اینکه خیلی از دکتر ترسیده شده این شکلی کشیده نمیدونم شاید شایدم شانسی شد!!!!!!

 آقای دکتر و مامان

این یکی هم شادی جونه نمیدونم شادی جون کیه ولی مامان که ازم پرسید کیه گفتم شادی جون فکر کنم چشمش هم شانسی این شکلی شد چون دوبایه یعنی دوباره نتونستم دقیقا این شکلی بکشم ولی جابله یعنی جالبه است نه؟

ممنونم دوستای گلم که حرف هام رو خوندید و نقاشی هام رو دیدید

چشمای گلتون درد نکنهمژه

 ایشالا همه خوبه خوب باااااااااااشماچ

راستی اگه کسی امضا خواست بگه ها تعارف نکنیدعینک

 همه خیلی خیلی دووووووشتبغل

ووووووروووووووووووجک مامانم

niniweblog.com

بعدا اضافه شد: من تازگی ها یه کار دیگه هم بلد شدم اینکه خودم تَنایی یعنی تنهایی ، شیدی یعنی سیدی میذارم برای خودم تو دَشتگا یعنی دستگاه دی وی دی و می شینم کارتون میبینم تازه سیدی اول که تموم میشه دومیش رو میذارم و نگاه میکنم و با افتخار به مامانی میگم خوده من بلدم تنا تنا یعنی تنها تنها شیدی بژایم یعنی بذارم آخه من عاشگه یعنی عاشقه کارتون رییس مزرعه شدم همون اقا گاوه که اسمش اوتیسه!!!!!!!! تازشم همین طور آتیش به آتیش سیدی روشن میکنم !!! یعنی میذارم  و نیگا میکنم مگه میذارم مامان و بابا تلویزیون ببینن !!!!!!!!

دوبایه یعنی دوباره اضافه شد: آخه مامانی دید من خیلی چِتو پِتو یعنی چرت و پرت از اون آقا گاوه یاد گرفتم دیگه اجازه نداد از این سیدی های دوبله شده ببینم و برام سیدی زبان اصلی پوووو pooh رو دانلود کرد و منم عاشگه این خیشه یعنی خرسه شدم تازه برام سیدی  ترانه های کلیله و دمنه رو هم گرفته و خیلی دوستشون دارم خیلی خیلی اونا دیگه بد آموزی نداره و خیلی جابله!!!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (42)

الهام مامان رامیلا
14 دی 90 19:43
سلام شیرین زبون عزیزم خیلی ناز نوشتی هم خودت هم مامان گلت که زحتمش رو کشیده انشالله همیشه خوش باشی


ممنون عزیزم شما هم شاد باشید همیشه
خاله
15 دی 90 0:18
وااااااااای الهی من فدات بشم خاله جونی ، یه وقت نگی الهی آمین
به مامانت بگو حتما یه اسپند واست دود کنه . استعدادت تو نقاشی کشیدن به خودم
رفته عزیزم : راستی تو نوشتنم خیلی استعداد داریا مثل مامانت ...


خاله جونی خیلی دوست دارم مثل تو هنرمند بشم
خاله
15 دی 90 0:21
دوست دارم خیلی زیاد خوشگلم ....


منم خیلی دوششششت خاله ی من
فاطمه شجاعی
15 دی 90 9:22
سلام نانی قشنگ وباهوش الهی قربونت برم با این نقاشی های قشنگت خیلی دلم برات تنگ شد به فکر افتادم که حتما یه سری بیام ببینمتون
آفرین دخمل باهوش خوش به حالت با این مامان خوش ذوقی که داری
دوست دارم عزیزم
به امید دیدار به زودی زود


سلام ممنونم ایشالا به زودی ببینمتون منم شما رو خیلی دوست دارم
مامان نیایش (کتاب آفرینش)
15 دی 90 11:23
آفرین به نیایش خانم که حالا داره کامل حرف می زنه . فقط مامانش براش یه بوم بخر دیگه . دخترمون دوست داره ایستاده نقاشی بکشه .


مرسی عزیزم فقط فکر کنم برای بوم هنوز یه کم زوده همش میندازش احتمالا ولی چشم حتما پیشنهاد خیلی خوبیه ممنون اومدی
❤ عمه ی امیرحسین ❤
16 دی 90 1:36
ماشاالله هزار ماشاالله به دختر شیطون . حسابی دلبری میکنی ها خاله


ممنون خاله... دخملم دیگه چه کار کنم غیر از دلبری (چشمک)
حنانه
17 دی 90 1:58
سلام
کلی خنديدم خيلی جالب بود
الهی خدا حفظش کنه اين دختره نازو


سلام قربونت برم عزیزم مرسی اومدی شاد باشی همیشه
مامان سانای
17 دی 90 8:32
آفرین دختر باهوش .خاله چقد پیشرفت کردی


ممنون خاله راستی نقاشی هامو دیدین ؟؟؟
مامان سانای
17 دی 90 11:26
آره خاله مثل هنرمندا روی در اتاقت شاهکار خلق کردی .حیف که ازشون فقط یه عکس به یادگار خواهد موند چون مامانی بالاخره باید در و تمیز کنه .خاله بعد این توی دفتر نقاشی که بابات زحمتشو کشیده خریده بکش تا نقاشیات بمونن.


چشم خاله جون قول قول میدم که دیگه هیچ جا رو خطه خط نکنم آره مامانی اول کلی عکس از خط خطی هام گرفت بعدش با کلی زحمت همشو پاک کرد
مامان امیر علی
17 دی 90 13:47
وای وای چه کردی دخمل باهوش نقاش .خوش به حالتون برف می بینید


ممنون عزیزم که اومدی جاتون واقعا خالی چه برفی هم اومد...
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
17 دی 90 14:07
سلام نیایش جون شیرین زبون.بابا من عاشق نقاشیات شدم.اصلا باید به پیکاسو بگن نیایش نه به نیایش بگن پیکاسو
در ضمن ممنون بابت لینکتون.شما هم وب خیلی زیبایی دارین.منم لینکتون کردم.


سلام ممنون عزیزم نظر لطفتونه مرسی اومدی
مامان ستایش
17 دی 90 22:43
وای چقدر شیرین زبون
ماشالله به این دختر گل
خاله قربونش


ممنون خانمی لطف داری
مامان نازی نرگس
18 دی 90 1:53
نانی ناز چه خوشکل حرف میزنی ماشالا هزار ماشالا البته که باهوشیوای نانی چه خوشکل مامان و بابا رو کشیدی


ممنونم نظر لطفتونه مرسی که اومدی نرگس نازمو ببوس
آزاده
18 دی 90 8:31
عزییییییییییییییزم از اول تا آخرش و میخوندم و ذوق میکردم میخندیدمممممممم
چه قلم خوبی داری خانم پیکاسو علاوه بر نقاشی میتونی یه نویسنده بزرگ هم بشی
بوسسسسسسسسسسسسس


منونم عزیزم مرسی که همیشه به ما سر میزنی نظز لطفتونه
سمیه : مامان مسیح مقدس
18 دی 90 11:16
عزززززیم سلام خاله.....خوبی نینیشم....؟
ماشالله چه زبووونی داری گلم .....الهی همیشه لبخند رو لبات باشه و دل خودت و مامان و بابا شاد شاد باشه ...
نقاشی هات معرکه بود عسل خانوم
باریکلاااااا
مررررسی مامان مهربون که به ما سر میزنی


قربونت برم عزیزم ممنون اومدی شاد باشید همیشه ان شا الله
مامان پریسا
18 دی 90 11:48

آفرین گلم با این حرف زدنت. خب من هم بودم حسابی میچلوندمت. مامانی که جای خود داره.
چه نقاشی های نازی هم کشیدی افرین.


ممنون عزیزم لطف داری مرسی اومدی خوشحال شدم بوس
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
18 دی 90 11:51
چه دختر هنرمند و شیرین زبونی. خدا حفظت کنه.


ممنونم نظر لطف شماست یه عالمه بوس
حنانه
19 دی 90 0:51
مورچه داره می بافه

با نخ زرد و یشمی

برای دوست خوبش

یه شال گرم پشمی

ریخته کنار دستش

صد تا کلاف کاموا

مورچه می گه: «خدایا!

تموم می شه تا فردا؟»

زرافه دوست مورچه

فردا می شه سه سالش

هر چی براش می بافه

تموم نمی شه شالش



مرسی دوست خوبم خیلی شعر قشنگی بود خیلی ممنون حتما توی یکی از پست ها برای نیایش و دوستاش میذارم
مامانی درسا
19 دی 90 1:19
ممنون به ما سر زدین . نیایش خاله نخورنت اینقدر ناناز حرف میزنی . وای که بجه ها توی این سن چقدر شیرین و با مزه ان . خاله قربونش بره .


خواهش میکنم ممنون اومدی عزیزم بوس برای درسا کوچولو
مریم مامان درسا
19 دی 90 2:30
سلام عزیزم
وااااای چه بلایی شده با این حرف زدنش
اگه اینجا بودی که نشونت میدادم . مامانی خیلی خیلی ببوسش


ممنون عزیزم آره خیلی بلا شده خیلی ممنون اومدی
مامان آريا
19 دی 90 10:35
الهي من قربونت برم با اين شيرين زبونيايي كه تو مي كني حسابي دله مارو آب كردي چه برسه به ماماني و بابايي حقم دارن همه قربون صدقت برن از بس تو ماهي گلم
نقاشياتم همشون عالين آفرين پيكاسو كوچولوي خاله[hr

ممنونم نظر لطفتتونه خاله جون مرسی اومدی خیلی خیلی دووووشت
مامان نیایش (کتاب آفرینش)
19 دی 90 10:51
سلام عزیزم . نیایش جون خوبه ؟ بابت انار کوچولو ممنون که بهم اطلاع دادی . خیلی ناراحت شدم . امیدوارم حالش خوب بشه . الهی خدا به هیچکس ناراحتی بچه شو نشون نده . آدم حاضره خار توی چشمش بره ولی توی پای بچه اش نره . خیلی سخته . دیگه نمی دونم چی باید بگم . ولی اگه خبر تازه ای داشتی حتما به من هم اطلاع بده . ممنون .


سلام عزیزم ممنونم ما خوبیم خدا رو شکر آره متاسفانه این چند روز خبرای خوبی نشنیدم خیلی دلم گرفته این ماه ماه خوبی نبود اصلا خدا برای هیچ کس نخواد خیلی سخته از حال انار کوچولو توی این سایت میتونی مطلع بشیhttp://nafasjooonam.blogfa.com/نیایش گلم رو ببوس
مامان گیلاس
19 دی 90 11:56
سلام شیرین زبون خاله
چه نقاشیهای خوشگلی کشیدی
مامان نیایش نقاشیهای پیکاسو کوچولو رو براش نگه دار تا وقتی بزرگ شد ببینه چه خوشگل نقاشی میکرده


مرسی عزیزم خیلی لطف کردی گلم اومدی حتما نگه میدارم ممنونم چشات خوشگل می بینه بووووووس
مریم مامان ملینا
19 دی 90 13:36
قربونت برم نانی جون با این حرف زدنت دخمل باهوش و شیرین زبون...
نقاشی هات معرکست گلم، ولی فکرنمیکنم اون گل لاله که روی اون کاغذ کشیدی تناتنا کار خودت باشه!!!!
اون آدمکاتم خیلی ترسناکن خاله
به تلاشت ادامه بده عزیزدلم


سلام ممنونم خاله جون نه اون گل لاله کار باباست اگه دگت یعنی دقت کرده باشید توضیح دادم که اونا رو با مامان و بابا ننایی یعنی نقاشی کشیدم ولی بقیه اش کار خودمه تنا تنا
هزار تا بوس برای شما


عمه
19 دی 90 13:37
Vay ameh jooni man keh koshteh shodam ba in hameh bolbolzabouni va baashouieet. ameh,kheily kheily dooshet dare.nanaieeat kheily jabele vourojak,hesabi pikayouooo shodi bara khodet. dele man mikhad lopet ro bekesham kolouche,khosh bashi golam


خدا نکنه شما کشته بشی عمه خوشگلم مرسی عمه جونی خیلی دوست دارم ممنون اومدی یه عالمه بووووووووووس و ممنون که همه حرفامو خوندی و یاد گرفتی مشه من شَبت کنی قربونت برم


مامی کیانا
19 دی 90 14:40
شلام خوبی باکلا به تو نانی، چه ننایی جابلی من شما رو خیلی خیلی دووووشت
اگه کایی ندایی بِییم اُلاگ شَوایی



شلام حال شما خوبه؟ ممون همه شُبتای من بخووووون خیلی خوشششالم من خیلی شما دوشششششششت یه عالمه بووووش

قربونت برم خانمی خیلی لطف کردی اومدی با این یادگاری بامزه ای که برای نانی گذاشتی
مامان نيروانا
19 دی 90 16:12
بابا ماشالا به اين پيكاسوي با استعداد، هزار ماشالا.
نيرواناي من با اينكه تو حرف زدن كم نمياره و كلي برا خودش خطابه ميگه و بلبل زبوني ميكنه هيچي نقاشي نميكنه، يعني فقط خط خطي ميكنه. نظير اين هنر نمايي نيايش جون رو هم ما تو خونمون رو در و ديوار داريم عليرغم اينكه خيلي مواظبش بوديم. آفرين عزيز دل خاله كه هم بلبل زبوني، هم اينقدر هنرمند. ببينم اسمت رو بر بلنداي امروز و آينده. ماماني اسفند فراموش نشه. ببوسش از طرف من هزار هزارتا


ممنونم عزیزم خیلی لطف داری
نیایش که به گرد پای نیروانا نمیرسه تو بلبل زبونی ولی خدا رو شکر الان دیگه راه افتاده و به قول خودش همه چی بلده ممنونم ازت بابت این یادگاری که برای نیایش نوشتی عزیزم بوس برای شما
فاطمه شجاعی
19 دی 90 21:33
شلام نانی قشنگه
قربون حرف زدنت برم من دلم برات یه ذره شده دوست دارم زودتر ببینمت


شلام ممون منم شما رو خیلی دوووشت دایَم
آبجی فاطمهـ
20 دی 90 13:51
سلام نیایش جون!به وبلاگ آبجی من سرمیزنی؟
خوش حال میشیم بیای،منتظرت هستیم


سلام حتما
مامان پارسا
20 دی 90 14:05
وای چقدر شیرین زبون
ماشالله به این دختر گل
ما شما رو لینک کردیم اگه دوست داشتید شما هم ما رو لینک کنید.


ممنون عزیزم حتما
مامان امیرعلی
20 دی 90 17:26
چه شعر بامزه ای.دسته خاله حنانه درد نکنه


مرسی عزیزم
مامان مانی جون
20 دی 90 20:18
ممنون لطف داری
نیایش جونم قدر مامان مهربونت رو بدون
بووووووووس


ممنون عزیزم اومدی شما لطف داری خانمی
مامان مانی جون
20 دی 90 20:33
ممنون
حل شد
بوووووووووووووس


خدا رو شکر عزیزم
مامان آروین
21 دی 90 1:36
سلام عزیزم ممنون از تلگرافتون راستش الان داریم روزهای سختی را پشت سر میزنیم سرما خوردگی شدید من و آروین.
آروینم یه دفعه تبش رفت بالاتا 40 درجه رسید هیچی هم نمیخوره تو خواب همش هزیون میگفت امروز بدترین روز زندگیم بود مواظب نیایش جون باش دکترش میگفت این روزا این مریضی خیلی شایع شده از طرف من نیایش جونو ببوسش


مرسی عزیزم که اومدی ان شا الله زود زود خوب بشید و روزهای خوبی در پیش داشته باشی
آبجی فاطمهـ
21 دی 90 11:45
سلام نیایش جون ومامان نیایش جون!!
ممنون که بهمون سرزدید
میشه تبادل لینک کنیم؟؟


سلام حتما عزیزم لینک شدی


مامان طاها
22 دی 90 11:37
سلام خاله جون قربون اون زبون شیرینت بشم به مامان جونی هم سلام برسون وبګو از قول من کلی ببوستت راستی مامانی ممنون از اینکه به دیدن ما میای همیشه منتظر نظرات قشنګت هستم


ممنون عزیزم لطف داری ان شا الله همیشه شاد باشید
مامان شایان
22 دی 90 13:20
وای خدای من چقدر این نیایش ما قشنگ حرف میزنه...کلی لذت بردم...


مرسی گلم خیلی لطف داری شاد باشی همیشه
معصومه مامان سهند
22 دی 90 18:20
خیلی نازی خاله جونممم الهی قربونت بشم با اون حرف زدن قشنگت


ممنونم خاله جون بوس برای شما
سارا(مامان سوگل)
24 دی 90 10:25
سلام خاله جون.چه نقاشی های قشنگی کشیدی


سلام ممنونم چشاتون قشنگ می بینه
مامان ماهان
25 دی 90 10:18
سلام عزیزم چقدر باحال نوشتی نیایش جونم کلی از خوندنشون لذت بردم و بعضی جاها خندیدم خوب کاری کردی خودتم تو وبت نوشتی آفریــــــــــــــــــــــــــــــــن نقاشیهاتم خیلی خوشگلن پیکاسو کوچولو خاله وقت کردی یه تابلوی خوشگل هم برای من بکش مرررررررررررررررررررررسی


سلام مرسی خاله جون دلمون براتون تنگ شده بود مرسی اومدین و ممنون از نظر لطفتون خیلی خیلی شما رو دوشت دایَم
مامان نازی نرگس
26 دی 90 14:08
سلام مامانی من قبلا هم نقاشی ها رو دیده بودک کلی هم خندیده بودم آخه خیلی خوشکل نقاشی کشیده بود ساده و بی آلایش فکر کن یه کله قلمبه با دو تا چشم خوشکل من فکر میکنم واسه سنش عالیه احتمال زیاد چون علاقه هم نشون میده استعداد زیادی باید داشته باشه ایشالا که موفق باشه خانمی نیایش جون هم کم از دخملی ما زبون ریز نیست هزار ماشالا


سلام عزیزم ممنون از نظر لطفت مرسی اومدی نرگس جون رو ببوس از طرف من
مامان علی
27 دی 90 16:00
چه پست شاد و قشنگی. شما هم قشنگک می نویسی دوست گلم.
وای عزیزم من عاشق این دختر قشنگ شدم با این شیرین زبونیاش مخصوصا وقتی میگه :موگه عَیا خودَن شُبَت نکن،اوده اود
مشگوله بادی،من به مامان کایی دایَم ، اِشه مِش وای دلم غش رفت.
راستی نقاشیهاشم قشنگه شاد شاد فقط موندم چرا مامان به این مهربونی رو عصبانی کشیده خاله خوشگلم. خیلی دوست دارم. :
مامانی از بابت لینکتون هم ممنون من هم با افتخار لینکتون کردم. X


سلام عزیزم ممنون از حضور گرمت مرسی واقعا نظر لطفته
ان شا الله گل پسرت هم اوده اود بزرگ بشه و برات بلبل زبونی کنه و بگه : مامانی مِهمَهون عاشِِگِتم یعنی مامانی مهربون عاشقتم!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد