نیایش کوچولو از خودش میگه!
شَلام دوشتای خوبه من
یعنی سلام دوستای خوب من
حال من خوبه حال شما چه طو؟؟؟
امروز اینجا خیلی خیلی برفیه و همه جا سفیده سفید شده خیلی قشنگ شده کاش میتونستم برم بَش بادی یعنی برف بازی ولی خیلی خیلی هم شَیده یعنی سرده ! فکر کنم ده درجه زیر صفر باشه شایدم سردتر بشه!
راستش چند روزه که دلم میخواد یه کم خودم هم تو لِباگم یعنی همون وبلاگم بنویسم که مامانی بالاخره امروز به من این فرصت رو داد!! البته تقصیر مامانیم نبود اینترنتمون قطع بود دیگه ولی خب تو همین یک هفته کلی پیشرفت کردم که الان همشو براتون مینویسم ...بله تعجب نکنید من همه چی بلدم بنویسم ، تازه حرف زدنم هم که خودتون در جریان هستید که چه قدر پیشرفت کرده اونایی که خبر ندارن می تونن اینجا رو هم بعدا ببینن
تازه حرف زدنم هر روز داره بهتر هم میشه هر دقیقه چیزای تازه یاد میگیرم که دیگه مامانم نمیتونه هر دقیقه بیاد ثبتشون کنه ولی خب الان خودم همش رو ثبت میکنم!! البته به زبون خودم نمیگم که احتیاج به ترجمه نداشته باشه ! بله داشتم میگفتم کلا من این روزا خیلی بلبل زبون شدم و به قول مامان و بابا زبونم باز شده اول اینکه مثل طوطی همه چیز رو تکرار میکنم که البته کار تازه ای نیست ولی خب تازگیش به اینه که چیزای سخت تر رو هم حالا میتونم تکرار کنم ولی دیگه با همین زبون بی زبونیم منظورم رو کامل میرسونم و دیگه جمله هام همه معنی داره و تقریبا مثل بزرگ ترا حرف میزنم و دیگه اینکه به قول مامانی یه هو یه چیزی میگم که مامانم از ذوق نمیدونه چه کار کنه...
مثلا من یاد گرفتم دعا کنم و بعدش هم بگم الهی آمین یه روز که مامانی بهم گفت :الهی من فدات شم دختر نازم... منم سریع گفتم: الهیییی آمین و یه دفعه دیگه هیچی نفهمیدم از بس که زیر دست و پای مامان داشتم له میشدم البته اشتباه نکنید ها از بس ذوق کرده بود داشت منو میچلووووووند و همش بوسم میکرد و میگفت من فدای اون حرف زدنت بشم
من هم که می بینم یه دفعه خیلی ذوق میکنه خوشم میاد و تمام سعی ام رو میکنم تا هر لحظه چیزای جالب تری بگم که سورپرایزشون کنم...
برای همینم خوب گوشام رو تیز میکنم تا چیزی میشنوم ضبطش میکنم تا به موقع تحویلشون بدم
مثلا مامانیم داشت یواشکی منو نگاه میکرد و منم تو اتاقم مشغول کتاب خوندن بودم داشتم قصه های تو کتاب رو از روی عکساش برای خودم و عروسکام تعریف میکردم و مامانم هم پشت سرم هی یواشکی قربون صدقه ام میرفت ولی من به روی خودم نیاوردم ،مثلا نمی بینمش بعد یه کتاب برداشتم و بازش کردم و گفتم : به نام خدا که بازم مامان نتونست خودش رو کنترل کنه و پرید تو بغلم!...
(الان دیگه همه کتابام رو خودم میخونم! البته از روی عکس هاش داستاناش رو تعریف میکنم برای خودم و عروسکام)
یا مامان جون که داشت از خونمون میرفت با همه خدا حافظی کرد به من که رسید گفت خداحافظ نانی جون منم گفتم به شَلامت (سلامت) بازم همه خندیدن... البته میدونم از خوشحالی بود و مامان جون گفت ماشا الله ما شا الله منم گفتم : ماشا لا من باشوووووو من وقتایی که می بینم از حرفا یا کارای من ذوق میکنن میگم ماشالا من باشوووو یعنی باهوشم میتونم بگم باهوش ها ولی اینجوری با مزه تره !! بعضی وقتا هم میگم ماشالا من شیطون یا میگم من دوبایه (دوباره) شیطونی نی میکنم...
مامانیم داشت تو آشپزخونه ظرف می شست یهو گفت آخ... منم همون جور که جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم و داشتم خاله شادونه نگاه میکردم گفتم چی شده مامان؟ و دوباره مامانم که از شنیدن این جمله ی من ذوق کرده بود با خنده گفت هیچی عزیز دلم قربون اون حرف زدنت بشم من
بابام که میرسه خونه میگم شَلام بابای من خَشته (خسته) نبااااااااشی چه خبر؟
وقتایی که حوصله ندارم کاری رو انجام بدم میگم من نمیتونم... آخه من نی می تونم مامان و خودم رو حسسسسسابی لوس میکنم یا میگم من نمیدونم یا وقتی حوصله ندارم دنبال چیزی بگردم میگم من آخه از کجا پیدا مامان؟ تو بیا به من کمک ...
چند روزی هم هست که به مامان گیر دادم بد جور که لباس قرمز بپوشه برام هی میرم از توی کمدش برمیدارم و میام بهش میدم میگم اینا رو بپوش ولی اولین باری که این کارو کردم مامانم اینقدر ذوق کرده بود که نگو آخه رفتم لباسشو برداشتم و اومدم پیشش و بهش گفتم مامان کاش تو اینا بپوش ... مامان و بابا هم دوباره من حسابی چلوندن و میگفتن قربون اون کاش گفتنت بشیم
خودمون ها چه قدر مزه میده همه برای هر چیزی کلی قربون صدقه ی آدم برن من که بچه اول و از هر دو طرف نوه اولم به چپ می چرخم این یکی قربونم میرم به راست میگردم اون یکی فدا میشه بالا می رم یکی دیگه ، پایین میام اون یکی واااااااااااااااای نمیدونین چه میکنن با من خدا کنه فقط لوووووووووووووس نشم نه؟؟
دیشب تو خواب بینی ام گرفته بود و از خواب پریدم و شروع کردم به گریه کردن و مامانی گفت نکنه دخترم سرما خورده باشه یک دفعه من تو همون حالت خواب و بیداری گفتمنه نه حاله من الان خوب من شَما نَخوده(نخوردم) ... آخه میترسم باز منو ببرن دُتُک یعنی همون دکتر
امروز صبح هم که یه خورده حالت سرما خوردگی داشتم مامانیم بهم گفت چی شده دخترم نکنه سرما خوردی دیشب آره؟منم گفتم من شیر اگه بخور ایشالا اوده اود (زوده زود) خوووووووووب مامانم هم که دیگه طبق معمول همش منو میچلونه ومیگه الهی قربون اون حرف زدنت بشم قربون ایشالا گفتنت بشم من همش میخواد الهی قربون من بشه خب من هم همش میگم : الهی آمین
چند روز پیش هم که با خاله تلفنی صحبت میکردم خاله ازم پرسید داری چه کار میکنی نانی جووون منم گفتم من مشگوله بادی خب مشغول بازی بودم دیگه!
بعضی وقتا هم که میخوام مامان رو مجبور کنم که کاری رو برام انجام بده میگیم تو خدا یعنی تو رو خدا
یه تکه کلام هم تازگی یاد گرفتم که میگم خدای من خدددددای من که سر هر جمله ای معمولا میگم تازه بعضی وقتا هم ادای مامانی رو در میارم و میگم : یا الله ، یا علی
تازه الله و اکبَ (اکبر) هم بلدم بگم و نماز می خونم همیشه
وقتی می خوام چیزی بدم دست مامان و بابا میگم شُما بشَمایید یعنی بفرمایید
یا یه بار وقتی داشتیم غذا میخوردیم بهشون گفتم:موگه عَیا خودَن شُبَت نکن...یعنی موقع غذا خوردن صحبت نکن
خیلی دوست دارم بابایی منو پرت میکنه هوا ولی با اینکه کلی می خندم همش بهش میگم : بابا نکن خَطَناکه (خطرناکه) بعد بابا میذارتم نمین (زمین) بعد داد میزنم: یالا یکی بعدی
یه روز داشتم دنبال بابا میگشتم و همین جور داد میزدم بابا کجااااایی؟؟ بابای من کجاشت؟ من دنبال شما بِگد بابا(بگرد یعنی میگردم )
بابا ازم می پرسه کجا میری دخترم بهش میگم : من به مامان کایی دایَم ( من با مامان کاری دارم)
وقتی میخوام چیزی رو خودم بردارم یا بذارم به مامان میگم:این شَنگینه (سنگینه ) شما نی می تونی (نمیتونی) من همه چی بلدم
هر وقت هم که مامان میخواد کاری برام بکنه که دلم میخواد اون لحظه خودم انجامش بدم میگم خوده من بلدم ( البته با غلظت میگم بلدم نمیدونم چه جوری میشه نوشت!)
تازه وقتی موبایل صدا میده هم میگم : اِشه مِش (اس ام اس) اومده
صبح هایی که زودتر از مامان بیدار میشم بلند بلند صداش میکنم مامان پاشو شُب (صبح)شده و به پنجره اشاره میکنم و میگم بی بین (ببین) شُبه
وقتی هم حوصله ام سر میره همش دور خودم میچرخم و میگم مامان من گُشنمه هم خَشته ام هم گشنمه
تازه وقتایی که میرم خونه مامان جون زودی میرم رو ترازو و میگم :مامان بیا ببین من چند کیلویَم ؟ ده تا ؟ ؟؟
امروز هم اومدم پیش مامانی بهش گفتم : اگه کایی ندایی بِییم اُلاگ شَوایی
مامانیم اولش نفهمید ولی بعدش که کتاب رو آوردم فهمید دارم چی میگم کلی خندید راستی شما متوجه شدین چی گفتم؟
اگه داستان حسنی نگو یه دسته گل رو شنیده باشین متوجه میشین از کجا یه هو از خودم جمله در آوردم
اگه کاری نداری بریم الاغ سواری!!!!!
ای بلا ، بچه جون ، ای بابا ، خدای من ، جونه منی ، مال منی ، خوشگله،خَشته ام ، مدله جدید، با تَجُب (با تعجب) ، البته ، جدی رو هم زیاد تو جمله هام میگم
خلاصه دیگه چشای خوشگلتون رو درد نیارم...
تازه رسیدیم سر اصل مطلب
که حتما تو ادامه ببینید وگرنه از دستتون میره هاااااااا!!!!!!!
(نمیدونم چرا اصل مطلب رو گذاشتم توی ادامه ی مطلب اینم از اون کاراست !!! ببخشید دیگه دفعه ی اولم بود تو لِباگ مینوشتم )
در ادامه
.
.
.
بله دوستای گلم اصل مطلب از این قراره که یک هفته ای هست واسه خودم پیکاییویی (پیکاسویی ) شدم البته قبلش هم نقاشی می کردم ولی بیشتر خطه خط بود و گردی خالی اما ...
ماجرا از این قراره که یکی از روزای خدا تمام در و دیوارای خونه رو خط خطی کردم در یک چشم به هم زدن و مامان و بابا رو حسابی غافلگیر کردم اول که مشگول (مشغول) بودم هیچ کدومشون متوجه نشدن چون سرگرم کار خودشون بودن و منم از فرصت نهایت استفاده رو بردم اما مامان و بابا وقتی دیدن منو تو اون حالت نه تنها من رو دعوا نکردن بلکه کنار اون خط خطی ها ازم عکس هم گرفتن!!!
البته این خط خطی ها خیلی تو عکس دیده نمیشه ولی حسابی ذوق کردم
ولی این کار مامان و بابا باعث شد که وقتی بعدش برام توضیح دادن که نباید این کار رو دیگه تکرار کنم و باید توی دفتر و کاغذ نقاشی بکشم من هم فهمیدم و گفتم باااااشششششششه و دیگه هم این کار رو نکردم و اونا برام رو در کمد کاغذ چسبوندن و من هم رو کاغذ ها کلی خطه خط یعنی خط خطی کردم و با مامان و بابا نَنایی یعنی نقاشی کشیدم
و تازه این کار باعث شد که روز به روز استعدادم شکوفا تر بشه و برای خودم پیکایووویی (پیکاسو) شدم
اینایی که در ادامه می بینید اولین نقاشی های منه توی 2 سال و سه ماهگی
قبلش خط خطی زیاد میکشیدم یا گردی تنها میکشیدم اما یه دفعه استعدادم شکوفا شد!
این نقاشی ها رو خودم تنهای تنها کشیدم (مامانی یه دونه خط هم نکشیده همش کارای خودمه)
و همه رو کلی ذوق زده کردم
باکَلا به من (باریکلا! یعنی همون بارِک الله)
تازه یَنگ های (رنگهای) قرمز و آبی و سبز و مشکی و البته شووویَتی (صورتی) رو هم بلدم بگم هم تشخیص بدم
اینا مامان و بابام هستن! سمت راستی بابا سمت چپی مامان!!
و همین طور هی کشیدم و کشیدم از خودم همش رو می کشیدم تازه با خودم هم میگفتم:
چشم دو ابوووو بعدش یه گیدی کشید بعدش یه دَماگ بععععععد موها بعدش شیمَک ، اینا پاها .......
بعد از هنر نمایی های من ، بابایی یه دفتر نقاشی خوشگل برام خرید تا توی اون بکشم و دیگه جایی رو خطه خطه نکنی یعنی خط خطی نکنم.... خودم قبل از اینکه مامان و بابا بگن همش میگم که به یه شَط (شرط) جایی خطه خط نکنییییییییی
خودم هم نمیدونم این شکل ها رو از کجام در میارم ولی مامانیم میگه شبیه آدم فضاییهاست!!!!!!!!!خاله هم میگه بعضی هاش شبیه چرکولکه!!!
این نقاشی رو که کشیدم مامان ازم پرسید اینا چیه منم گفتم مطبه آگای دُتُک این مامان این آگای دُتُک
سمت راست آقای دکتره و سمت چپی یعنی اونی که داره توسط آقای دکتر خورده میشه مامانه آخه چند روزه پیش مامانیم رو بردم دکتر تازه آمپول هم زد آخه همش سرفه میکرد فکر کنم شَما (سرما) خوده بود ... بعد که گفتم شنیدم که مامانی به بابا گفت این بچه به خاطر اینکه خیلی از دکتر ترسیده شده این شکلی کشیده نمیدونم شاید شایدم شانسی شد!!!!!!
این یکی هم شادی جونه نمیدونم شادی جون کیه ولی مامان که ازم پرسید کیه گفتم شادی جون فکر کنم چشمش هم شانسی این شکلی شد چون دوبایه یعنی دوباره نتونستم دقیقا این شکلی بکشم ولی جابله یعنی جالبه است نه؟
ممنونم دوستای گلم که حرف هام رو خوندید و نقاشی هام رو دیدید
چشمای گلتون درد نکنه
ایشالا همه خوبه خوب باااااااااااش
راستی اگه کسی امضا خواست بگه ها تعارف نکنید
همه خیلی خیلی دووووووشت
بعدا اضافه شد: من تازگی ها یه کار دیگه هم بلد شدم اینکه خودم تَنایی یعنی تنهایی ، شیدی یعنی سیدی میذارم برای خودم تو دَشتگا یعنی دستگاه دی وی دی و می شینم کارتون میبینم تازه سیدی اول که تموم میشه دومیش رو میذارم و نگاه میکنم و با افتخار به مامانی میگم خوده من بلدم تنا تنا یعنی تنها تنها شیدی بژایم یعنی بذارم آخه من عاشگه یعنی عاشقه کارتون رییس مزرعه شدم همون اقا گاوه که اسمش اوتیسه!!!!!!!! تازشم همین طور آتیش به آتیش سیدی روشن میکنم !!! یعنی میذارم و نیگا میکنم مگه میذارم مامان و بابا تلویزیون ببینن !!!!!!!!
دوبایه یعنی دوباره اضافه شد: آخه مامانی دید من خیلی چِتو پِتو یعنی چرت و پرت از اون آقا گاوه یاد گرفتم دیگه اجازه نداد از این سیدی های دوبله شده ببینم و برام سیدی زبان اصلی پوووو pooh رو دانلود کرد و منم عاشگه این خیشه یعنی خرسه شدم تازه برام سیدی ترانه های کلیله و دمنه رو هم گرفته و خیلی دوستشون دارم خیلی خیلی اونا دیگه بد آموزی نداره و خیلی جابله!!!!!!!!!!!!