نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ثمره ی عشق

یه کم تعریف یه کم چوقولی!!!

1390/6/27 22:56
نویسنده : مامانی
2,227 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوبمقلب

 امروز گفتم بیام و تا فرصت هست و نانی ورووجکم خوابه یه کم چوقولیش رو بکنمنیشخند ولی اول ازش تعریف می کنم تا یه وقت از مامانی ناراحت نشه آخه هر وقت میفهمه دارم چوقولیش رو میکنم پیش مامان جون و خاله یا بابایی.. کلی شاکی میشه و ناراحت www.smilehaa.orgدیگه شماها که جای خود داریدچشمک

خب پس بهتره اول یه کمی از شیرین کاری ها و شیرین زبونی هاش بگم مژه 

عزیزمی 

خب دختری هر روز داره به گنجینه ی لغاتش اضافه میشه و دیگه تقریبا هم عبارت های چند کلمه ای و جمله های با معنی به کار می بره تو حرفاش مثلا وقتی صبح زودتر از خواب پا میشه دست مامان رو میگیره میکشه و میگه مامان پا (پا شو) بیدا (بیدار شو) خوابالو  بعدشم هی دست منو میکشه تا بالاخره بیدار شم خمیازهالبته من واقعا خوابالو نیستم ها خانومی شب تا صبح نمیدونه چه بلایی سر من در میاره با شیر خوردنش تا صبح خودش خوب می خوابه من ولی هی چی بگم...افسوس

ای بابا چوقولی رو قرار بود بعد از تعریف ها بگم...چشمک

بعدشم که میاییم از اتاق بیرون تا من یه دقیقه میرم میشینم رو مبل میگه مامان پااا چایی دم (پاشو چایی دم کن) الهی من فداش شم که عاشق چایی شده صبح ها فقط چایی یکی هم که تموم میشه میگه مامان چایی من تموم  میگم نوش جونت، میگه اِ اِ چایی بعدی  صبحانه یعنی چایی خدا نکنه یه لقمه بخوره تازه وقتی هم که زحمت میکشه لقمه می خواد چی؟ اونم فقط پنیر خب معلومه دیگه چرا کوچولو موندهمتفکر

ا ی بابا مثل اینکه این چوقولیه خودش میاد وسط حرفام منتظر(این همون چوقولیه است) اصلا صبر نمیکنه من اول تعریفام رو بکنم از شیرین زبونممژه

دختری وقتی چیزی میل نداره بخوره میگه : میل من نه مثلا سر سفره بعضی وقتا باباییش می خواد بهش غذا بده میگه بابا بیو عَیا خود، میل من نه (بابا برو غذاتو بخور من میل ندارم) من آش میل (من آش میل دارم) یا می گهمن پلو تنا تنا آم یعنی من تنها تنها آم میکنم (می خورم)زبان

یا همش میگه بابا بیا بادی توپ بادی کولی بادی بابا بهش میگه بذار غذامو بخورم بعد اونم منتظر میمونه و تا غذای بابایی تموم میشه میگه حالا بادی اینقدر بامزه میگه و صداش رو میکشه که بابایی با اون شکم پر دلی نمیاد بگه نه بیچاره تازه دوو دوو چی چی هم میگه با اون صداش قربونش بشمماچ تو پارک هم که میره وقتی میبینه بجه ها دارن توپ بازی میکنن میگه بچه ها من بادی

 عاشق توپ بازیه حالا میگم براتون

وقتایی هم که میخواد من براش کتاب بخونم اسم کتاباش رو میگه مثلا میگه مامان حَنه ما بَیه خون(حسنی ما یه بره داشت رو بخون) یا شیل آب خود دندون اُ (فیل اومد آب بخوره افتاد و دندونش شکست) یا جوجه تیتی یه خون یعنی جوجه تیغییه رو بخون  بغل یا میگه: حالا مو توپولو (حالا موش توپولی رو بخون )

وقتی که یه شعر رو دوبار براش میخونم بار سوم دیگه همه کلمه های آخرش رو میگه، همه کتاب داستاناش رو دیگه حفظ شده البته خب هر جوری می تونه میگه ولی معلومه که کلمه اش رو فهمیده و حفظ شدهماچ

وقتایی که ازش می پرسیم ساعت چنده؟ به ساعت نگاه میکنه یا میگه 10 یا 6 شیشاز خود راضی

همش هم یاد گرفته برا هر چیزی میگه اِ بابا اِ اِ (ای بابا)

وقتایی که تو ماشین نشسته و ترافیکه تند تند و با صدای بلند میگه: ماشین بُیو ماشین بُیو  اِ اِ ، اِ بابا ماشین بیو

تازه کلی دالی بازی می کنه و خیلی هم دوست داره و همش به من و باباییش هم میگه دالی مامان، دالی بابا...

 هر چیزی رو هم که می بینه یه دفعه ظاهر میشه، میگه : دالیwww.smilehaa.org

لباسش رو هم که تنش می کنم وقتی سرش از تو یقه لباسش میاد بیرون بهم دالی می کنه البته وقتایی که حوصله داره...

دیگر واژه های جدید نیایش عبارتند از : خوابِ خوب، خونه خاله ،عالی، همه اینا،

این چیه؟ معلوم ، جُمه=جمعه ، توپ ِ آبی ، گول ِ گُنده=غول گُنده،

 گِد،(هر چیز گردی رو تشخیص میده و میگه گد خودشم تو دفتر نقاشیش همش گردی میکشه)،

کوله من پول نی( تو کوله ی من پول نیست )، جیب من خالی، نی نی گلا(گل ها رو) چید،

 بی بی بُیو بی یو (پیشی برو بیرون)، لُپا من چا (لپ های من چاقه)، آخ آخ پا من اوف

بابا گیلو دَد (بابا گلوش درد می کنه)، من کِنا مامان لالا(من کنار مامان میخوام بخوابم)،بیا خونه ما

بهش میگم:

♣ چند کیلیویی؟ می گه: دَ من کیلو (ده کیلو ام)

♠ خروسه میگه؟ گوگولو (قوقولی قوقو)

خلاصه که هر روز کلمه های جدید یاد میگیره خدا رو شکر، خیلی حرف میزنه ، درسته بعضی وقتا سر درد میشم ولی واقعا خدا رو شکر که اینقدر حرف میزنه و حواسش به همه چی هست خیلی زود هر چی میگی تکرار میکنه هر چی بگی هر جور بتونه مرتب تکرار میکنه و خیلی هم یادش می مونه و زود یاد می گیره البته همه بچه ها همین جورین خیلی باید خیلی مراقب دیده ها و شنیده هاشون باشیم ...

 الان دیگه چیزی یادم نمی یاد از چیزایی که میگه مگه وقتی بیدار شد و بلبل زبونی کرد یادداشت کنم و بیام بنویسم چشمک

حالا یه کم دیگه چوقولی مزه میده:

 امان از روزی که دخملی ببینه من نشستم پای کامپیوتر وای اینقدر سر و صدا میکنه هی دستمو میکشه و میگه ماااااااامااااااان میشین پایین ، میشین نمین مامان (بشین زمین، بشین پایین )

فقط می خواد با اون بازی کنم هیچ کار دیگه ای اجازه نمیده مخصوصا مخصوصا پشت سیستم نشستن فقط بادی با نانی

 

 

دیروز هم بالاخره طلسم آتلیه بردنش شکسته شد و با کلی ذوق و شوق آمادش کردم و بردمش ...

 تازه از چندین روز قبل هم کلی باهاش کار کرده بودم و همش بهش میگفتم این جوری ژست بگیر این  کارو بکن نانای کن اینقدر خوشش می اومد و همش میگفت من آتیله عَت دووو (من دوست دارم تو آتلیه عکس بگیرم) کلی از عروسکاش رو برداشته بود و میگفت هاپو آتیله ، خگو (خرگوش )آتیله مانی (ماهی) آتیله همه چی رو می خواست بیاره ازشون عت بگیره

خلاصه بعد از اینکه خوب نهارش رو خورد و دو ساعت خوابش رو گرفت... ما هم خوشحال که بهتر از این موقعیت برای آتلیه بردنش نیست کفش و کلاه کردیم و رفتیم چشمتون روز بد نبینه بعد از کلی الافی تو ترافیک و شلوغی و پیدا نشدن جای پارک ...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

بالاخره وقتی رسیدیم و رفتیم تو... خانوم اینقدر خودش رو لوس کرده بود که بیا و ببین وای مگه یه جا وا میستاد اصلا و ابدا انگار نه انگار که کلی با هم تمرین کرده بودیم ،کلی ژست گرفته بود تو خونه ولی اونجا نمیدونم چی شده بود انگار از اونجا خوشش نیومد شایدم از عکاس چه می دونم کلی خودمون کلافه شدیم کلی هم شرمندهبراش تازه چند دست لباس هم بردم ولی مگه گذاشت عوض کنم لباساشو وای خدا...

همش راه می رفت یه جا بند نمیشد یا همش میگفت نه نه ... تازه چشمش هم که افتاد به توپ ها که بدتر شد ورجه وورجه اش!!!

 آخه نمیدونم چرا اینقدر عاشق توپه با این که 12 تا توپ از مدل های مختلف داره بازم اگه ببریش تو اسباب بازی فروشی از بین اون همه چیزای خوشگل توپ رو بر میداره به حق چیزای ندیده نمیدونم می خواد فوتبالیست بشه خدای نکرده یا چی نمیدونم....

بگذریم افتاده بود دنبال این توپ ها و همش قل می داد و پرت می کرد و دست باباش رو می کشید می گفت بیا بادی گفتم آخه مامانی اینجا که پارک نیست بیا خاله عکسای خوشگل بگیره بعد بریم پارک بازی کن وای مگه گوش می داد حرف منو همش می گفت نه نه، نه نه، نه نه ...........

دنیای زیبا 

سرتون رو درد نیارم من که بعید می دونم از تو اون عکس ها چیزی در بیاد به ما که نشون نداد فقط گفت 10 روز دیگه بیاین از تو طراحی شده هاش انتخاب کنید نمیدونم واقعا همه بچه ها با آتلیه مشکل دارن یا این لوسیمی من این جوری بود اینقدر ناراحت بودم از دیشب ولی خب احساس میکنم توقع زیادی دارم از بچه طفلی آخه تو اون فضا با اون نورا تازه خانوم عکاس هم که یه کم حوصله به خرج نمیداد، باهاش حرف بزنه و به سمت خودش جذبش کنه فقط تند تند عکس می گرفت و فلاش می زد نمیدونم...

اصلا ولش کن بابا به اندازه ای که خالی بشم چوقولی کردم دیگه دیگه بسه گناه داره دخملم بچه است دیگه ولی دختر خوبیهماچ

 

 

اگه قسمت شد تو پست های آینده عکس های آتلیه اش رو می ذارم... فعلا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

منامامان الینا
27 شهریور 90 23:26
سلام مامانیش
خوبید انشالا؟
چیزی تا تولد این دختر مهریمون نمونده ها من پیشدستی میکنم و یه فته زودتر تولدش را بهش تبریک میگم انشالا سالیان سال در کنار بابا و مامانش همیشه سالم سرحال و پر انرژی باشه این دخمله!عکسهاش هم هر چی باشن میدونم که مثل یه تیکه ماه می افته نیایش جونمون!
راستی نظرت راجع به اسم جدید دخملم چیه؟


ممنون عزیزم خیلی لطف کردی ممنون بابت تبریکت اسم خیلی قشنگیه مبارک باشه
خاله
28 شهریور 90 0:22
سلام .
دورش بگردم خوشگلمو . خب حق داره دیگه خواهری 2 سالشم که نشده هنوز اینقدر توقع داری از بچه .... !!! البته شوخی کردم ! تو هم حق داری . آدم خسته میشه واقعا . ولی من مطمئنم عکساش قشنگ میشه.. بوس بوس


سلام خاله جونی آخه من دوست داشتم همش تو ازم عت بگیری ...
عمه ی امیرحسین
28 شهریور 90 1:36
آفرین نیایش خانم کلماتو قشنگ میگی خاله .امیرحسین ما هم اینجوریه هرکی پشت سیستم بشینه میاد و بهش میچسبه و گریه راه میندازه . ایشالا همه ی عکس های آتلیه هم قشنگ بشن . منتظر عکسها هستیم


ممنون خاله آفرین به امیر حسین مثل خودمه پس!!!!!
زهره مامان هلیا
28 شهریور 90 12:20
نیایش جون آفرین خیلی ناز حرف می زنی دست مامانی درد نکنه اونقدر قشنگ نوشته آدم کاملا می تونه تصور بکنه نیایش چه حالتی داشته


ممنون عزیزم ممنون به ما سر میزنی
مامان آبتین
28 شهریور 90 13:58
چه گلی شده این نیایشم هزاران بار از طرف مااین گل ناز و ببوسید مامانی


خودتون گل اید ممنون که اومدی بوس برای شما
عمه
28 شهریور 90 20:08
سلام عشق من
تو که منو کشتی با این شیرین زبونیت
حیف که عمه مینو خیلی ازت  دور
 نمیتونه با دخمل وروجک بره بادی
با اینحال دست مامانی درد نکنه 
با این دفتر خا طرات قشنگ
با اینکه ازت دورم ولی حس میکنم
 همینجا پیش منی
میبوسمت کلوچه
دختر خوبی باش نیایش خوشگلم,
خیلی دووووو نانی جون



ممنون عمه جون دوست دارم جات خالیه دلم برات تنگ شده
مامان ماهان
29 شهریور 90 0:03
قربون این دخمل ناززززززززز برم من که اینقدر ناز و خوشگل حرف میزنه
مطمئن باش عکسای نیایش خوشگل میشه عزیزم
گل خوشبوی زندگیت و ببوس


ممنون خانومی امید وارم خوب بشه عکساش بوس برا ی ماهان جون
مامان نسترن
29 شهریور 90 8:54
افرین و ماشالاه به این دخمل گل.
شیرین زبونیات عزیزم بی نظیره


ممنونم لطف داری
مامان یکتا
29 شهریور 90 9:10
سلام اخه مامانی دختر به خوبی به این خوشکلی دلت می اید چغولی عروسک خاله بکنی راستی پیشا پیش تولدت مبارک گلم


ممنونم خیلی محبت دارید کاش آدرس وبلاگ رو می ذاشتی نمیدونم چرا تو لینک هام نیست!!!


مامان ماهان
29 شهریور 90 23:49
من از نرم افزار framing studio استفاده میکنم کار باهاش خیلی راحته دانلودش کن و استفاده کن
شب خوبی داشته باشی


ممنون گلم شب شما هم خوش
خاله
30 شهریور 90 0:07
چه بامزه شده اون عکس دااااالی که گذاشتی . الهی خالش قربونش بره .


ممنون عزیزم دیگه به درخواست خاله جون گذاشتم دیگه وگرنه از قلم افتاده بود
محیا
30 شهریور 90 10:01
نیایش خانم امیدوارم وبلاکت پر بشه از خاطرات خوب و بیاد ماندنی
انشا الله بابا مامانت به داشتن تو افتخار کنند


ممنون ان شا الله
مامان رها
30 شهریور 90 12:23
ای جونم مامانی تو رو خدا دلت میاد چوقولی این دخمل جینگول رو بکنی آخه جیگر به این نازی پیدا میشه نه والا نه بلا


قربونت برم عزیزم ممنون
مامان فهیمه
30 شهریور 90 12:31
سلام عزیزم:
ممنون از لطفت گلم.
یه خوبی که این رشته های مجازی داره اینه که تو خودت می تونی حوزه ی امتحانیتو مشخص کنی.
مثلا من چون به مشهد نزدیکترم و فامیلامون هم اونجا زیادن.مشهد رو انتخاب کردم.
راستی...نیایش جون رو از طرف من یه بوس محکم بکن...خدا حفظش کنه.خیلی شیرینه..
اسپند یادت نره دود کنی هاااااااا


ممنون گلم ان شا الله موفق باشی
Y&L
30 شهریور 90 14:56
ببخشید میشه لپش رو بکشم
خدا نگهش داره براتون
راستی ما هم تو لینکامون دو تا وبلاگ مامان و نی نی دارییم رامیلا و طهورا
یه سر بهشون بزنید فکر کنم دوستای خوبی بتونید باشید
راستیییییی وبتون عالیههههه


ممنون خیلی لطف داری
موفق باشی
نگين
30 شهریور 90 16:52
سلام .قشنگترین آرزوی من زیباترین لبخند برای شماست . اميدوارم هميشه سالم و سر حال باشيد


ممنون ان شا الله شما هم همیشه شاد باشید وسالم
مامان سارينا
31 شهریور 90 10:45
سلام عزيزم . ممنون كه به ما سر زدي . خوشحال شدم خانومي . نيايش جوون رو خيلي ببوس زنده باشه دخمل خوشگليه . همه دخملاي دنيا خوشگلننننننننن


ممنون عزیزم که اومدی
سمیه :مامان مسیح مقدس
1 مهر 90 3:01
واااااای خاله جون...چقده کلمه و جمله یاد گرفتی....آفرین عزیزم
معلومه حسابی بازیگوش و ناازی واسه خودت
بوووووووس
ما هم اپیم خاله جون


ممنونم
عمه
1 مهر 90 15:53
سلام بر نازنین دخترم
قربون اینهمه خوشگلیت برم. 
امروز جمعه ۱ مهر با اینکه هنوز ۴ روز تا تولد ۲ سالگیت مونده دارن برات یه جشن
کوچولو میگیرن .
 عشق من. ..عمه مینو رو 
ببخش که نتونست پیشت بیاد از دور یه عالمه میبوسمت...
تولدت مبارک گلم...
۱۲۰ ساله بشی عمه جون



عمه مینو جون خیلی دوست داشتم پیشم باشی جات خیلی خالی بود دوستت دارم
مینو جان اینا رو خود نیایش نوشت با انگشت خودش البته با کمک من!


مامی کیانا
2 مهر 90 10:10
هزار ماشالا چقدر خوب پیشرفت کردی نیایش جون جونی ما که بی صبرانه منتظر عکسهای جدید و خوشگل نیایش جون هستیم مطمئنم مثل همیشه نیایش تو عکساش نانازی میفته


منون عزیزم خیلی لطف داری
دخترخاله بابا :فاطمه
7 آبان 90 10:57
قربون اون موهای لخت قشنگت بشم دخملی چقد تو شیرین و بانمکی چقد دوست دارم و دلم برات تنگ شده
همه خانواده ما عاشق تو هستن


ممنون عزیزم که اومدی ان شا الله همتون سالم باشین و شاد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد