خوشحالم که خوشحالی
این روزا داره بهت خوش می گذره... . . . الان سه روز از مهد رفتنت میگذره و خوشحالی... وقتی دارم به روز اول فکر میکنم یه کم خنده ام میگیره به حال خودم ، هیچکی غیر از خودم نمیدونه چه شکلی شده بودم! روزاول که اومدم دنبالت نمیخواستی بیای هنوز دوست داشتی بازی کنی روز دوم یه کمی دیرتر اومدم ....وقتی منو دیدی پریدی تو بغلم و یه کم هم بغض کرده بودی و گفتی مامان نگرانت شده بودم با خودم گفتم یعنی واقعا چند دقیقه دیرتر اومدنم رو حس کردی؟ از زهره جون که پرسیدم گفت یه ده دقیقه ای هست که میگه نگران مامانم هستم! گفتم امروز بهش که اگه منو خواست هیچ مسئله نیست اولین بار که گفت بهم خبر بدین ،بیام ولی کلا فکر میکنم سه ساعت بیشتر دوست...