نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

ثمره ی عشق

ماما... بابا

نیایش جونی امروز (۱۱ اسفند ۸۸)انگاری واقعا داشتی باهام حرف می زدی عزیزم میگفتی ماما بابا، آبَ ، واقعا می گفتی ها به خدا راست می گم ازت فیلم هم گرفتم عاشق حرف زدنتم گلم (البته می دونم احتمالا اینایی که گفتی فقط صداهاش بوده و مفهومشو شاید نمیفهمیدی ولی میدونم که زود زود صدامون می کنی و میگی مامانی بابایی) تازه خیلی خیلی هم خوش خنده هستی عسلم   ...
5 ارديبهشت 1390

گوشهای نیایش جونم سوراخ شد

وای اصلا دلشو نداشتم دست و پام می لرزید تازه کجای کاری گریه ام هم گرفت از گریه های تو   ولی خب چه می شد کرد همه هم میگفتن هر چی زودتر گوشاش رو سوراخ کنی بهتره و کمتر دردش میاد اون روز هم یعنی ۱ بهمن ۸۸ رفته بودیم برا شنوایی سنجی ات چون نزدیک اونجا مرکز خدمات پرستاری هم بود که دکترت هم بهمون معرفی کرده بود رفتیم و گوشهای دخملم رو سوراخ کردیم ولی من خیلی می ترسیدم اما خدا رو شکر کارشونو بلد بودن بابایی گفت البته من اصلا نتونستم نگاه کنم ولی تا اومدی تو بغلم و شیر خوردی آروم آروم شدی یه جفت گوشواره خوشگل گربه ای هم برات گرفتم بعدش تازه از وقتی گوشواره گوشت کردیم یه کم شبیه دخترا شدی  البته تو این عکس خیلی دیده نمی...
4 ارديبهشت 1390

خندیدن نیایش

عسلکم که هر روز از روز قبل بامزه تر و خوشگل تر میشی چند روزی هست که خنده های نازت هم معنی دار شده و من بالاخره امروز یعنی ۲۹ آبان ۸۸ تونستم از خنده ات عکس بگیرم آخه همش یه کوچولو می خندیدی و زود تموم میشد ولی من موفق شدم هورا چه قدر ذوق کردم  عمه میگه این خنده های کج کجکی ات مثل اونه   راست میگه جالب ایجاست که تو به همه یه شباهتایی داره انگار هیچ کسو نمی خواستی ناراحت کنی گل مهربونم     ...
3 ارديبهشت 1390

مامان جون امروز نیایش رو برای اولین بار دید

دختر قشنگم امروز یعنی ۵ آبان ۸۸ که ۱ ماهه شدی مامان جون یعنی مامان بابایی تو رو برای اولین بار دید آخه موقع تولدت اینجا نبود پیش عمه بود آخه عمه جون مالزی درس می خونه و نتونستن اون موقع تولدت ببیننت بابایی همون روزا عکساتو براشون فرستاد و اونا هم مجبور بودن قربون صدقه عکسات برن عمه جونم خیلی دوست داره کلی برات هدیه فرستاده یه چمدون کوچولو با حاشیه نارنجی (آخه سیسمونیت نارنجیه ) با کلی لباس های خوشگل که دلم میخواست همشو الان تنت کنم دستش درد نکنه خدا کنه اونم زودتر بتونه بیاد مامان جونت هم علاوه بر کلی سوغاتی تند تند هم برات شعر میگه همه خیلی دوست دارن ...
2 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد