نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ثمره ی عشق

دخترکم توی این روزای سخت!...

عزیزترینم دخترم این روزا خیلی تغییر کردی با اینکه 3 روز بیشتر نیست که شیر مادر نخوردی اما احساس میکنم تو این 3 روز خیلی خیلی بزرگ شدی هم رفتارهات تغییر کرده هم حتی حرف زدنت انگار یه دفعه بزرگ شدی خودم هم موندم ولی خب هنوز یه خرده تو خودتی بیشتر وقتایی که خوابت میاد اذیت میشی چون عادت داشتی با شیر خوردن می خوابیدی حالا دیگه باید خودت تنهایی بخوابی و این یه کم برات سخته تو این 3 شب گذشته فقط شب اول 3 نصف شب بیدار شدی و شب دوم ساعت 5 صبح و شب سوم تا 7 صبح یه سره خوابیدی و بعدشم که بیدار شدی دوباره تو تختت تکونت دارم و تا 9 صبح خوابیدی خدا رو شکر انگار دیگه داری عادت میکنی که شب بیدار نشی خدا کنه همین طور بمونی می دونی بیشتر خودم دارم اذیت میشم ...
18 مهر 1390

یه کم تعریف یه کم چوقولی!!!

سلام دوستای خوبم  امروز گفتم بیام و تا فرصت هست و نانی ورووجکم خوابه یه کم چوقولیش رو بکنم ولی اول ازش تعریف می کنم تا یه وقت از مامانی ناراحت نشه آخه هر وقت میفهمه دارم چوقولیش رو میکنم پیش مامان جون و خاله یا بابایی.. کلی شاکی میشه و ناراحت  دیگه شماها که جای خود دارید خب پس بهتره اول یه کمی از شیرین کاری ها و شیرین زبونی هاش بگم     خب دختری هر روز داره به گنجینه ی لغاتش اضافه میشه و دیگه تقریبا هم عبارت های چند کلمه ای و جمله های با معنی به کار می بره تو حرفاش مثلا وقتی صبح زودتر از خواب پا میشه دست مامان رو میگیره میکشه و میگه مامان پا (پا شو) بیدا (بیدار شو)&nb...
27 شهريور 1390

این روز های نیایشم...

سلام به دختر شیرین زبونم که این روزا اینقدر بامزه شده عسلم میدونی خیلی شیطون شدی و بعضی وقتا واقعا آخر روز از خستگی میفتم آخه تو پر انرژی و من... عزیزم تو تقصیر نداری که اینهمه شادی و پر جنب و جوش اشکال از منه که خسته و کم صبرم ولی خب بازم همه سعی ام رو می کنم که برات همیشه وقت بذارم برای تو بیشتر از همه... خب بذار قبل از هر چیز از شب های قدر بگم که پا به پای مامان و بابا بیدار موندی و شب زنده داری کردی قربونت بشم من عزیزم که خیره شده بودی به تلویزیون و دوست داشتی مثل همه قرآن رو سر بگیری و دعا کنی...  خدایا خودت مراقب همه کوچولو ها باش ، خدایا همه کوچولو ها رو برای مادر و پدرشون سالم نگه دار،خدایا همه بچه های مر...
6 شهريور 1390

وقتی نیایش مامان می شود!!!

اینو می بینی؟؟؟ دیگه نمی بینی!!! این عکس مربوط به چند ماهه پیشه نیایش هست، نمی دونم از کجا همچین چیزی دیده بود و یاد گرفته بود ، شایدم خودش کشف کرده بود! به هر حال جالب بود برام که توپش رو زیر لباسش قایم کرده بود اینطوری... تو این مدت یکی دو ماه خیلی پیشرفت کرده دخملی کارای جدید میکنه مثلا جوراب (به قول خودش جوبو) و  کفشاش رو خودش می پوشه تقریبا هم درست می پوشه یا شلوارشو  میتونه در بیاره و بپوشه... یا اگه جایی رو کثیف کنه میره دستمال میاره و تمییز میکنه و میگه مامان من این تَمپی یعنی مامان من اینو تمییز کردم ، حرفای جدید میزنه بیشتر کلمه ها رو د...
7 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من (کد 119)

جالبیه این عکس به اینه که خودش این کار رو کرده...  البته نیایش از همون کوچولوتریش هم کارایی می کرد که از سنش بیشتر بود توی پست های بعدی سعی میکنم عکس کارای عجیب و شیطونی هاش رو بذارم.... واقعا نمیدونستم کدوم عکسش رو بذارم ...ولی مهم نیست که جزو شگفت انگیزان نی نی وبلاگی باشه مهم اینه که من خودم میدونم چه ورووووجک شگفت انگیزی دارم!! خدا خودش همه ی وروجک های شگفت انگیز رو  نگه داره....   من موقعی که اومدم توی اتاق اینجوری بود (تو عکس پایین) دستشو لای در می بینید؟؟!! در کمدش رو همیشه از زیر در باز می کرد چون می دید دستش به دستگیره نمیرسه کشو رو می کشید بیرون و در کمد رو از زیر در باز می کرد حالا هم ک...
28 تير 1390

دندان های آسیاب اول

هوررررررررررررااااااااااااا ،  بالاخره دندون های آسیاب اول  هم تشریف آوردن...   (این مثلا دندونه!!!!) حدس میزدم این همه اذیت ها و بی قراری ها و غذا نخوردن ها باز مربوط به دندون در آوردن باشه چند رو زپیش دیدم لثه ات بدجوری ورم کرده دیروز هم دستم به تیزیش تو فک بالایی ات خورد الانم سفیدی قشنگشو دیدم،2 تا دندون  آسیاب اول فک بالات که دیده میشه ولی فک پایینت هنوز ورم کرده  هستش ایشالا زودتر در میاد این چهار تا هم که در بیاد 12 تا دندون داری  جالب اینجاست که دندون های نیشت در نیومده هنوز الان 4 تا دندون بالا داری 4 تا پایین... چند روز پیش که برای کنترل وزن برده بودمت مرکز بهداشت... م...
1 خرداد 1390

قصه ی شب

نازنینم ،قشنگم ،مهربونم دیشب یه اتفاق جالب افتاد که من کلی ذوق کردم اونم این بود که بهت گفتم بیا برات قصه بگم بخوابی و تو در حالی خوابیدی که سرت رو گذاشته بودی رو سینه من رو قلبم و منم داشتم برات قصه میگفتم قصه شنگول و منگول خیلی برام جالب بود که ساکت و آروم داشتی گوش میکردی و بعدشم خوابت برد الهی من فدات شم مامانی آخه بیشتر اوقات با شیر خوردن در حالی که سینه مامانی رو محکم تو دهنت گرفتی، میخوابی البته فکر کنم چون دیشب رفته بودیم بیرون و پارک و این ور و اون ور حسابی خسته شده بودی ولی جالبش اینجا بود که وقتی داشتم برات قصه میگفتم یه کلمه هم حرف نزدی و خوابیدی البته یه چیزی هم بگم که بابایی ات زود تر از تو با قصه من خوابش ب...
26 ارديبهشت 1390

شیرین واژه های دخمل 19 ماهه من

کوچولوی نازم از همون یک سالگی ات دیگه معنی همه کلمه ها رو متوجه میشدی البته قبلش هم خیلی از حرف هامون رو میفهمیدی فقط نمیتونستی بگی مثلا اگه بهت میگفتم کاسه رو بده میفهمیدی کاسه کدومه ،بشقاب کدومه یا خیلی چیزای دیگه رو کاملا میفهمیدی فقط نمیتونستی بگی ولی کم کم که واژه های جدید یاد میگرفتی و با اون صدای بامزه تکرار میکردی کلی ما رو ذوق زده میکردی علاوه براون واژه هایی که از 14، 15 ماهگی میگفتی که برات نوشتم تو پست های قبلی ، هر روز کلمات جدید یاد میگرفتی.......        این کلمات رو هم به تدریج یاد گرفتی و تا الان می گی: نانی(نیایش) هر وقت ازت میپرسیم اسمت چیه میگی نانی بع...
21 ارديبهشت 1390

شیرین زبون 13 ماهه مامان

دخترم وقتی هنوز 12 ماهت تموم نشده بود شیرین کاری هات دل من و بابایی رو میبرد دختر باهوشی بودی و هستی همیشه حس میکنم جلو تر از سن خودت رفتار میکردی وقتی مامان و بابا میگفتی دلمون میخواست به جای جواب دادن بهت همش بغلت کنیم و بچلونیمت همین کار رو هم میکردیم البته بابا بیشتر آخه شیرین زبونی گلم... خیلی از حرفا رو از همون یک سالگی میفهمیدی و مفهوم کلمات رو خوب درک میکردی فقط نمیتونستی همشو به زبون بیاری ولی خیلی از مفاهیم رو درک میکردی    وقتی بهت میگفتم نی نی رو بیار بذار تو تاب میرفتی عروسکت رو می آوردی و سعی میکردی بذاریش تو تابت و همش میگفتی نی نی، تا ،تا...      بهت میگفتم برو پوشک رو ...
16 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد