نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ثمره ی عشق

با مزه گوی من !

چه مزه ای میده این بامزه گویی هات بهت میگم آخه تو چرا اینقدر خوشمزه شدی دختر میگی من که خوشمزه نیستم حرفهام خوشمزه است عزیزم   الهی فدات شم که همین جوری داشتی زبون میریختی و همه میخندیدن بعد گفتی به اینا میگن بامزه گویی ! هر چند که الان زیاد یادم نیست از بامزه گویی هات باید همون موقع مینوشتمشون حالا اگه یادم اومد اضافه میکنم همین جا!         اومدی تو آشپز خونه بهم میگی ببخشید آقای فروشنده میوه دارید ؟ میگم بله که داریم دخترم میگی من که دخترت نیستم من مشتری ام میگی پرتقال دارید ؟ میگم نه ببخشید فقط پرتقال نداریم میگی نه من فقط و فقط پرتقال میخواستم میگم آخه چرا میو...
9 تير 1392

پَـــر پَــــر پَــــر بچه ها دست خدا یارتان ...

حالا ببین تو رو خدا دست از سر این مهد کودک ما بر نمیداریم که ،تازه یاد گرفتم حجم فیلم ها رو کم کنم خوشم اومده هی فیلم میذارم !!!!می بینی ؟!         حیف که تموم شد امسال راستی چی شد کجا رفت مثل کبوتری بود ، چرخی زد و هوا رفت بچه ها آی بچه ها یک سال از عمر ما رفت خوب ها به یاد ما ماند بد ها ز یاد ما رفت پر پر پر بچه ها ،دست خدا یارتان تا فصل پاییز بعد خدا نگهدارتان       آقا علیرضا ،نگهبان باغ ، دو تا جوجه اردک برای بچه هاش گرفته بود ... تو هم دیدی خیلی خوشت اومد ...بابا میخواد برات بگیره ولی فکر نکنم من بذارم اما چه قدر دوستشون داری اصلا هم نمیترسیدی و بوسشون هم کردی...
31 خرداد 1392
12998 0 30 ادامه مطلب

دلبرکم ...

بعد از ظهره و من و تو کنار هم دراز کشیدیم تا بلکه بتونم یه کمی بخوابم     face to face تو بودم و داشت خوابم میبرد که هی با نوک انگشت نوک بینی م رو فشار میدادی !   بهت میگم چرا اینجوری میکنی مامان تو رو خدا بذار بخوابم خیلی خسته ام !   میگی: میخوام خاموشت کنم آخه هی باد میزنی تو صورتم !!!!!!         بهت میگم اگه الان خوب بخوابی ....   هنوز حرف تو دهنمه .......   میگی : اگه تو خوب نخوابی من بهت جایزه میدم !!!!!!!!!   اصلا هم نمیخواستم بگم بهت جایزه میدم دختر جووووووون         فدات شم که خوابی...
8 خرداد 1392

سیاست های وروجکی !!!

دیروز موقع نهار وقتی سه تایی کنار هم بودیم دوباره یه چشمه از اون سیاست بازی هات رو رو کردی : در حالی که دستات رو رو به آسمون گرفته بودی و زیر چشمی من و بابا رو نگاه میکردی زیر لب گفتی :   خدایا یه بچه به من بده من تنهام یه دختر بهم بده نه یه پسر بده آخه من خودم دخترم! اول یه دختر بده یعد یه پسر بده         از اونجایی که دیگه میدونم وقتی تو حالِ خودت هستی و داری با خودت و خدای خودت حرف میزنی ! من نباید حرفی بزنم ، سکوت کرده بودم و تو دلم میخندیدم بهت   همیشه وقتی داری با خودت حرف میزنی در حالی که دلت میخواد یه جوری حرف بزنی که من بفهمم و غیر مستقیم نیازت رو ...
18 ارديبهشت 1392

چه با حــــــــــــال !!!

تکه کلامی که این روزها افتاده سر زبونت و مدام برای هر چیزی میگی:   چه با حال! البته خب ناگفته نماند که ما هم خیلی خوشمون اومده که تو این جوری میگی نفسم         بفرما ادامه ...     مامان ببین چه بایونی میاد چه باحال         شدت بارون توی عکس خوب دیده نمیشه چون به ذهنم نرسید که دارم رو به نور عکس میگیرم خوب نشده ولی خب برای یه بارم که شده زیر یه بارون حسابی رفتی         قیافه شو خداااااااااا       مامان این جا رو ببین چه با حاله !     سنگ هایی که از روشو...
7 ارديبهشت 1392

این روزها ...

  . . . این روزها ، نمیدونم چرا میل به نوشتنم کم تر شده ! شاید به قول مامان کوثر عزیزم از هوای بهاره ! الان که داره یه نمِ بارون میزنه ، هوای خوبیه و تو هم خواب ِ نازی    ببخش دخترکم که اینقدر نوشتن از تو و شیرین زبونی ها و شیرین کاری هات به تاخیر افتاد خیلی چیزا رو بایگانی کرده بودم تو گوشیم تا سر فرصت برات بنویسم که همش پاک شد و من هر چی به حافظه ام فشار آوردم چیزی یادم نیومد   این پست رو قبل از پست قبل ! نوشته بودم ولی چون کامل نشده بود اول اون عکسها رو گذاشتم   خیلی وقت بود که وقت نمیکردم درست و حسابی بشینم و برات بنویسم حتی همین پست رو با این عنوان !!! هی...
29 فروردين 1392

نازترین غنچه و گل زندگی !

    ناز ترین غنچه و گل زندگی با صدای نیایش و اصل دکلمه و آهنگ در ادامه... خیلی قشنگه من که خیلی دوسِش دارم این لالایی رو و نیایش هم خیلی دوست داره       ساخت كد آهنگ ساخت كد موزیک آنلاین بالاخره این پست رو هم گذاشتم بعد از مدت هاااااااااااااااااااا   با صدای نیایش:                           ساخت كد آهنگ ساخت كد موزیک آنلاین                               از سی دی ستاره ی طلایی ...
26 اسفند 1391

امروز سنجاب بشیم!!!!!!

چند وقتی میشه که دلت میخواد هر روز صبح که از خواب بیدار میشی نقش یه حیوونی رو بازی کنی یه روز مثلا بیدار میشی میگی مامان امروز پروانه بشیم ...چَشم؟ (به جای خب یا باشه بعضی وقتا میپرسی چشم؟ یعنی من باید تو جوابت بگم چشم!) یه روز دیگه میگی حالا ماهی بشیم یا جوجه بشم تو مرغ بشی بابا خروس! یه روزه دیگه هم میگی نه مرغ و جوجه نشیم مرغ و جوجه  که حرف نمیزنه فقط صداش میاد مثل سی دی صوتی!!! یا امروز بره بشم یا مثلا زنبور بشیم....یا خرگوش یا حتی الاغ!!!!!! یادمه یه بار گفتی مامان تو خرگوش بشو بیا پیش من که زنبورم باهام بازی کن حوصله ام سر نره بهم میگفتی این جوری بپر باید بشینی بعد بپری.... گفتم : مامانی من ...
9 اسفند 1391

عیوس بشی الهی !

عزیز دلم چند روز پیش بهم گفتی : مامان میشه اون توری های سفید رو بهم بدی ؟! گفتم چیو مامان ؟ گفتی همونا دیگه .... با دست اشاره میکردی به داخل کمد ... گفتی : اونا که تو کمدته ... اون بالااااااااااااا! خوب نگاه کردم دیدم کله قندایی رو میگی که مال عروسیم بوده که رو سرمون می ساییدن و شیرینی میریختن تو زندگی نو پامون ... بهت دادم ... توی جعبه اش یه عکسی بود از عروسیم با ذوق گفتی: مامان چه گد اینجا خوشگل بودی تو این عکسه که من دایَم میبینم خیلی خوشگل بودی چه قدر حیف شد خیلی خوشگل بودی!!!!!!! اینم منم   حالا خوبه یه عالمه عکس به در ودیوار اتاقمون هست ولی یه جوری میگفتی انگار بار اولته داری میبینی عکسش...
8 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد